
جامع معامله گری چارتیکال 2022
پیشگفتار
امروزه با پیشرفت تکنولوژی در دورانی قرار داریم که آن را عصر ارتباطات می نامند. در زمان قدیم، کمتر از یک قرن پیش، اگر به کسی گفته میشد که میتواند با مردم دیگر قاره ها از خانه ی خود و تنها با یک دستگاه ارتباط برقرار کند و در لحظه با آنها صحبت کند، غیر قابل پذیرش بود و آن را جادو و خرافه می پنداشتند. در حالی که امروزه شاهدیم که با تلسکوپ فضایی جیمز وب انسان به دور دست ترین نقاط کیهان رسیده و مطالعات خود را گسترش داده است. علم تنها مسیر استوار و غیرقابل انکاری است که ثبات خود را حفظ کرده و همواره به کشف واقعیات میپردازد. از این رو میتوان چنین استنباط کرد که تنها راه ماندگاری در یک حرفه و تخصص، پرداختن علمی به آن است و هر مسیر میانبر دیگری رفته رفته از دفتر تاریخ محو خواهد شد و محکوم به نابودی است. علم چیزی جز کشف واقعیت نیست و تمامی علوم حاضر با بررسی ارتباط میان متغیرهای مختلف با یکدیگر و نیز مطالعات میان رشته ایی در راستای همین مهم در تلاش اند. علم اقتصاد به عنوان یکی از علوم گستردهی حال حاضر دارای مباحث مختلفی میباشد که مالی رفتاری را میتوان یکی از آنها دانست. بازارهای مالی واقعیتی حاصل از تصمیمات و رفتارهای اقتصاددانان و سرمایهگذاران خرد و کلان از نژاد و زبانهای مختلف می باشد. هر تصمیم و رفتاری معلول علتی بوده و در هر زمینه قواعد مختص به خود را دارد. من احمدرضا جبل عاملی پس از هجده سال فعالیت حرفه ایی در تمامی بازارهای مالی بدون هیچ استثنائی و نیز مطالعه ی غالب مبانی تئوری و آموزشی این حرفه دریافتم که خلائی در فرایند سودآوری و کسب درآمد مستمر در این حیطه وجود داشته و همگان از آن رنج میبریم. این واقعیت تلخی بود که باید می پذیرفتم و برای ادامه ی مسیر زندگی خود راه چارهایی بر میگزیدم. تمامی روشهای سرمایهگذاری در این بازارها متمرکز بر رفتار گذشته ی آن بودند و مالی کلاسیک در عمل برای معامله در حال حاضر بازار، سود حداکثری قابل انتظار را غیر ممکن میساخت. پس از آشنایی با پرایس اکشن و تمرکز آن بر رفتار جاری قیمت همچنان شاهد از دست رفتن سودهای بسیاری بودم که میشد از بازار گرفت اما در آن زمان راهی برای آن وجود نداشت. یا باید از میزان تلاش خود میکاستم و منبع درآمدی می یافتم و یا خود آن فردی باشم که برای این خلا چاره ایی میاندیشد. انتخاب من دست نکشیدن و ساختن راهی جدید بود، همانطور که از یک معامله گر حرفهایی و سمج چارتیکالی انتظار میرود. در این مسیر شکست ها از یکسو، تعصبات اساتید و بزرگانم از یکسو، کاهش درآمد از سوئی و نبود امکانات حاضر از دیگر سو غیرممکن بودن آن را برایم زمزمه میکردند و من همچنان با خوی معامله گری خود شتابان به هر چهارسو رفته و در نهایت به روش چارتیکال جبل عاملی که از آن تحت عنوان جام مقدس معامله گری یاد میکنم، دست یافتم. این روش تنها مبتنی بر واقعیات بازار بوده و تمامی قواعد و دستورات آن اساسی جز مسائلی که یک معامله گر چه مبتدی و چه حرفه ایی در هر لحظه با آن دست و پنجه نرم می کند، ندارد. چارتیکال جبل عاملی را میتوان دگردیسی پرایس اکشن نامید و از این پس در تمام فصول این کتاب، چارتیکال جبل عاملی را جایگزین پرایس اکشن خواهیم خواند.
مقدمه
زمانی که از بیرون به شغل معاملهگری نگاه شود، شغلی است با پرستیژ بالا، پر درآمد و بدون نیاز به پشت سر گذاشتن مدارج دانشگاهی و روابط رئیس و مرئوسی. تنها به کمک یک رایانه و اینترنت میتوان به جایگاهی که در فانتزی خود برای آن قائلیم دست یافت. در بطن آن که قرار میگیریم، همه چیز متفاوت است. امنیت مالی، احساس و هیجانات، انتظارات اطرافیان و خود ما از خودمان، درجهی راحتی و آسایشی که حین کار برای خود در نظر میگیریم، شاگردی نکردن یا به عبارتی خاک صحنه را نخوردن، قطع و وصلی و سرعت اینترنت و هر مشکل سطحی و گاه پیچیدهایی که میتواند معاملهگری ما را دستخوش تغییر قرار دهد و به راحتی آن را نادیده میگیریم. صرفاً آنچه که میخواهیم و متناسب با نیاز آن زمان ماست را جدی گرفته و دنبال میکنیم. فارغ از اینکه میبایست اصل واقعیت را همانگونه که هست ببینیم و بپذیریم. خواه برای ما خوشایند باشد و خواه ناخوشایند. به اصل واقعیت و اساس آن در معاملهگری در مجلد بعدی که من باب روانشناسی بازار و مالی رفتاری است به تفصیل خواهم پرداخت. من نیز مانند هر معاملهگر دیگری روند خود را از صفر آغاز کرده و تمامی گرمی و سردی های این مسیر پر فراز و نشیب را چشیدهام. همانگونه که در پیشگفتار بیان کردم، خلائی چشمگیر در این حیطه وجود داشت که تمام طول عمر معاملهگری خود تا به اکنون را در راستای رفع و بهبود آن در تلاش بودم. پس از آن که به نتایج قطعی خود دست یافتم، روشی را تحت عنوان « سنتیمنتال » پایه گذاری کردم. بنابر مسائل بسیاری اعم از معانی دیگر این واژه در فرهنگ زبان لاتین، در ثبت جهانی آن تداخل و مشکلاتی پیش آمد که ناچار به برگزیدن نام دیگری برای آن شدم. در این حین همچنان، به پیشهی معلمی خود ادامه داده و بنابر ارث شایستهی پدریمان، از شیخ بهایی تا این بندهی کمترین، معلمی، که بر پایهی؛ زکات علم، نشر و آموزش آن است، به تدریس و انتشار نتایج به دست آمده پرداختم. اکنون مباحث و مدرسین بسیاری را با عنوان سنتیمنتال میشناسید که گاهی خود من نیز نه آن مباحث و نه مدرسین آن را شناخته و نه موافقشان خواهم بود، چرا که بسیار از اصل آن فاصله گرفته و صرفاً به منبع درآمدی برای مدرسین آن بدل شده است نه پرورش معاملهگر و کسب سود از معاملهگری. امروز پس از سالها تلاش و ممارست، با نام چارتیکال که مبتنی بر معاملات صرفاً با تمرکز بر چارت میباشد، مباحث به دست آمده و سامان یافتهی خود، به عنوان اولین کتاب جامع معاملهگری با اصول تحلیلی چارتیکال در جهان را به شما دانش پذیران عزیز عرضه میدارم. به امید درخشش جاودان گوهر جبین تلاشتان.
هر عمل اجری و هر کرده جزایی دارد
(حضرت حافظ علیه الرحمه)
احمدرضا جبل عاملی / جولای ۲۰۲۲
فصل اول
ماهیت بازار و معامله گری
تجربه بارها به ما ثابت کرده است که انجام کاری به صورت نیمه خودآگاه به مراتب نسبت به زمانی که به آن را به طور منطقی، هشیارانه و با آگاهی کامل انجام داده ایم کیفیت بالاتری داشته است. این مسئله در رانندگی, انواع رشته های هنری و تخصصی مانند آشپزی نیز وجود دارد. به عنوان مثال هنگامی که یک نفر میخواهد برای اولین بار غذایی بپزد میزان چاشنی مورد نیاز یا زمان پخت آن غذا را با پیمانه و ساعت دیجیتال، دقیق اندازه گیری می کند ولی وقتی به اندازه کافی در این کار ماهر شد بدون اینکه از وسایل اندازهگیری چاشنی ها و یا ساعت استفاده کند، به طور تقریبی و به صورت نیمه خودآگاه یا به اصطلاح، حسی، چاشنی را به آن اضافه میکند و خوشمزه هم می شود، حتی خوشمزه تر از روزهای اول که آن غذا را با ابزارهای اندازه گیری چاشنی دقیق کنترل میکرد و میپخت؛ یا مثلا در روزهای اول و یا حتی ساعتهای اول رانندگی نیز به همین شکل است ،همهی ما وقتی که برای اولین بار میخواستیم رانندگی کنیم احتمالا اتوموبیلمان خاموش هم شده باشد. هیچ گاه کیفیت اولین تجربه ی رانندگی با یک سال تجربهی هر روزه ی آن برابر نیست، با اینکه ما همان فرد با همان ویژگیهای جسمانی قبل هستیم. آیا در این مدت با هوشتر و یا با استعدادتر شدهایم؟ خیر، بلکه فقط به دلیل تکرار و تمرین صحیح، تمامی دستورات، وارد ضمیر ناخودآگاه ما شده اند و حالا برای اندکی از تصمیمات خود در رانندگی نیاز به فکر و یا محاسبه داریم.
اصول معاملهگری نیز به همان شیوه است و تغییری در آن ایجاد نمیشود ولی اگر بتوانیم آن را به طور عمیق یاد بگیریم، یعنی قواعد آن را درک کنیم، نه اینکه بخواهیم آنها را حفظ کنیم و پیوسته از فرمول استفاده کنیم بلکه بخواهیم به صورت یک درک به آن نگاه کنیم قطعا موفقتر خواهیم بود. دقیقا مثل هر کار دیگر زندگی روزمرهمان یا شغلی که داریم و آن را به طور نیمه خودآگاه سریعتر و بهتر انجام میدهیم. در معاملهگری نیز این اتفاق میافتد و معامله گر با درک مسائلی که منجر به تغییرات قیمت شدهاند میتواند بدون هیچ محاسبهای حتی بدون استفاده از اندیکاتور یا رسم خط بر روی چارت، از بازار کسب درآمد کند . به این منظور ابتدا میبایست نکاتی را در مورد مزایا و معایب این حرفه دانست؛ چرا که تعقل در ابتدای هر چیز به صرفهتر از افسوسهای پس از اتمام آن است.
از آنجا که برای ورود به بسیاری از مشاغل، نیاز به سابقهی کار است و یا اینکه باید مدرکی از مقطع تحصیلی خاصی داشت و یا برای شروع آن مجوزات لازم از ادارات مربوطه را اخذ کرد، می بایست از شغل معامله گری نیز همین انتظار را داشت اما در معامله گری هیچ کدام از این اقدامات نیاز نیست و فقط کافی است که فرد از یک منبع به روز و معتبر روش صحیح کسب درآمد از بازارهای معاملاتی را بیاموزد و پایبند به اصول علمی و تخصصی، اقدام کند. در بازار سرمایه افراد میتوانند زمینههای شغلی متنوعی را برای خود برگزینند. در یک دورهی زمانی خاص بنا به هر دلیلی بازار سهام پر رونقتر است و فرد نیز بازار سهام را انتخاب می کند، در مواقعی که بازار کالاها یا بازارهای آتی پر رونقتر هستند، فرد بدون هیچ تعصبی معاملات بازار سهام را به طور موقت کنار گذاشته و در بازارهای کالایی و آتی معامله میکند، یا بنا به دلایلی بازار رمز ارزها بهتر، پر رونقتر و پر سودتر می شود و در مقطع دیگری بازار جفت ارزها بدین صورت است، بنابراین معامله گر میتواند بنا به شرایط، بهترین بازار را برای معاملات خود انتخاب و در آن معامله کند.
پتانسیل های شغل معامله گری
پتانسیل کسب درآمد از طریق معامله گری در بازارهای مدرن فوق العاده بیشتر از بازارهای سنتی است؛ چراکه در بازارهای مدرن محدودیتهای بازارهای سنتی وجود ندارد. فرد برای معاملات، محدود به خریداران، فروشندهها، کالاها و خدمات شهری یا منطقهای خود نبوده و میتواند از همهی پتانسیلی که در کشور یا در محدودهی بین المللی در مورد آن نمادهای معاملاتی وجود دارد استفاده کند و به این ترتیب محدود به اصناف، منابع شهری یا حتی منطقه ای خود نیست. به همین نسبت با توجه به اینکه سرمایه داران و معامله گران خیلی بزرگ اعم از شخصی، شرکتی و یا حتی در برخی از بازارها، بانکها و موسسات دولتی با اهداف کلان و سرمایههای خیلی بزرگ وجود دارند، قاعدتا برای فرد هیچ محدودیتی برای کسب درآمد وجود ندارد، چون در بزرگترین بازار مالی دنیا کار میکند و این بدان معناست که پتانسیل درآمدی فوق العاده بالای معامله گری در مقایسه با بسیاری از مشاغل اصلا قابل قیاس نیست. اما این اصلا به این معنی نیست که فرد فقط با انتظار کسب سود، بدون آگاهی سرمایه خود را وارد این بازارها کند. پتانسیل ایجاد درآمد فراتر از آنچه در بسیاری از مشاغل روز دنیا وجود دارد، اما برای متخصصان آن و برای کسانی که تجربه و شناخت کافی از این بازارها دارند.
مزایای معامله گری
اولین مزیت معامله گری این است که می توان ادعا کرد خود فرد، کارفرمای خویشتن بوده و هیچ گونه سلسله مراتبی در آن وجود ندارد. به عبارتی فرد میتواند از تمام تواناییها، هوش و استعدادش بدون آنکه به پست و سمت، درآمدی مشخص و یا حقوقی که دریافت می کند محدود باشد، از تمام قوای خود بهره گیرد، زیرا تمام عواید و سود این شغل برای خودش است .
مزیت بعدی معامله گری این است که در آن محدودیت مکانی و زمانی وجود ندارد. در معامله گری برخلاف مشاغل سنتی الزامی وجود ندارد که فرد در زمانی مقرر و در مکانی خاص حضور داشته باشد که وظیفهی محولی را انجام دهد تا در پایان ماه پولی را به عنوان حقوق تعیین شده دریافت کند. فرد می تواند روزی که حوصله ی کار کردن نداشت، معامله نکرده و در آن روز کار نکند. اگر زودتر یا دیرتر شروع به معامله گری کرد یا از معامله گری دست کشید، کسی برای ترید نکردن و کار نکردن به فرد ایرادی نگرفته یا حتی اگر بخواهد که از شهر یا کشوری که زندگی می کند به شهر یا کشور دیگری مهاجرت کند باز هم محدودیتی از نظر شغلی نخواهد داشت. پس فرد میتواند در بهترین جایی را که برایش مقدور است، بهترین زمانی را که آمادگی ذهنی دارد و شرایط محیطی برای معامله کردن برایش مهیا است را انتخاب کند.
معایب معامله گری
رئیس خود بودن میتواند برای برخی از افراد خطرناک باشد چرا که اگر به اندازه کافی در این کار جدی نباشد و نتواند به اصول و قوانین پایبند بماند، متضرر خواهد شد. باید پیوسته عملکرد خود را مورد سنجش و ارزیابی قرار دهد و همواره در پی کشف نقاط ضعف و قدرت خود باشد.
مالی رفتاری
ما انسان ها فارغ از هر زبان، نژاد و قومیتی که داشته باشیم همگی تحت تاثیر احساساتمان تصمیماتی می گیریم که از آنها تحت عنوان تصمیمات هیجانی یاد میکنیم. این تصمیمات احساسی و هیجانی در معاملات فرد تاثیرگذار بوده که در علم اقتصاد به آن مالی رفتاری می گویند. بازار نامحدود است و دست معاملهگر را در تصمیم گیری و اقدام تا حد زیادی باز نگه می دارد. معاملهگر میتواند رفتاری را از خود بروز دهد که متاثر از احساسات و هیجانات غالبش باشد، نه برگرفته از دانش و مهارت های آموخته شدهاش که این خود باعث انجام اقدامات ناخواسته و غیر منطقی فرد میشود.
مورد بعدی که میتواند برای برخی افراد از عیوب معامله گری محسوب شود، سوگیری های ذهنی است. معمولا افراد تازه کار همیشه نگران این هستند که مبادا نکتهای را ندانسته و یا در معاملات خود لحاظ نکرده باشند. مدام زمان خود را صرف بررسی گروههای مختلف و شبکههای اجتماعی میکنند، زیرا تصور میکنند که دیگران بیش از آنها می دانند و یا حتی تحلیل دیگران را بررسی میکنند، که این بزرگترین اشتباه یک معامله گر است! چرا که حتی اگر دو معامله گر با روشی یکسان کار کنند نمیتوانند از تحلیل یکدیگر استفاده کنند. این بدان علت است که هر معامله گر نسبت به میزان ریسک پذیری، ریسک گریزی و میزان سرمایه، ممکن است حد ضرر و یا نحوه خروج متفاوتی را انتخاب کند که اگر فرد به آن مسائل آگاه نبوده و یا منطبق با پلن معامله گری او نباشد، نمیتواند از آن تحلیل کسب سود کند، در ضمن اگر روش کارشان نیز با یکدیگر متفاوت باشد این کار از اساس مشکل دارد. از طرفی وقتی فرد تحلیل دیگران را می بیند، در تحلیل های خود دچار سوگیری ذهنی شده و یا ممکن است که اگر با تحلیل او متفاوت باشد به طور کلی به دانش خود شک کند که این میتواند وضعیت بسیار خطرناکی برای یک معامله گر باشد.
اولین پیش نیاز ورود به هر شغل علاقهمندی به آن است، یعنی برای موفقیت در یک شغل ابتدا باید به آن علاقه مند باشیم. برخی از مشاغل وجود دارند که بنابر نیازهای اولیه ی فردی انتخاب می شوند و چون در این مشاغل حقوق ثابتی پرداخت میشود، در نهایت موفقیت چندانی در آنها برای شخص وجود ندارد. اما مشاغلی هستند که درآمدشان توسط خود شخص مشخص شده و به اندازه ی تواناییهای فردی و پتانسیل هایی که در آن بازار وجود دارد می تواند سود آوری و بازدهی داشته باشد. پس بسیار مهم است که فرد شرط علاقه مند بودن را رعایت کند زیرا تنها در این صورت پایبندی به آن باید و نباید ها، اصول، برنامه ها و مطالبی که آموخته و تجربه کرده است، به طور کامل اتفاق می افتد. اگر فرد صرفا به این خاطر که تصور میکند میتواند سود های کلانی از این بازار بگیرد و پاسخگوی تمامی نیازهای زندگی خود باشد، وارد این شغل شود، اشتباه بسیار بزرگی مرتکب شده است. چرا که پایبندی به اصول، خصوصا در مواردی که مربوط به اصول روانشناختی میباشد، برای کسی که عاشق این شغل نیست کاری بسیار دشوار بوده و مطمئنا نمیتواند برای مدتی طولانی قوانین را اجرا کند. در نهایت خسته شده و خستگی در این کار به معنای از دست دادن سرمایه است. ورود به دنیای معامله گری صرفا جهت رفع نیاز های مالی، اشتباه بسیار بزرگی خواهد بود. اما اگر شخصی واقعا علاقه مند به این شغل باشد، به طور خودکار و بدون نیاز به فشار و کنترلی از بیرون، خودکار در مسیر پیشرفت قرار میگیرد؛ درست مانند تفاوت میان کسی که واقعا علاقه مند به داشتن تناسب اندام باشد و کسی که صرفا دوست دارد اندامی مناسب داشته باشد. شخص علاقمند و عاشق، بدون اینکه احساس سختی کند وعده ای غذایی خود را کنترل کرده و بدون آنکه کسی از او بخواهد تمرینات ورزشی لازم را انجام میدهد و در این مسیر لذت هم میبرد، اما کسی که صرفا دوست دارد اندامی مناسب داشته باشد، در اولین فرصت غذای چرب یا پر کالری مصرف می کند و اگر کسی هم به او متذکر شود، آزرده خاطر میشود و همواره به دنبال بهانه ای می گردد که تمرینات ورزشی خود را انجام ندهد. بنظر شما شخص دوم تا کی میتواند به زور اطرافیان این فشارها را تحمل کند؟ موفقیت در این شغل اصلا چیز عجیب و غریبی نیست که فقط افراد خاصی از نظر ضریب هوشی یا سطح مالی به خصوصی در آن موفق شوند، بلکه تنها کسانی موفق میشوند که خود را موظف به اجرای صحیح قوانین بدانند.
سرمایهی مورد نیاز
در اغلب مشاغل برای اینکه سودآوری چشمگیری وجود داشته باشد، باید سرمایه گذاری بالایی هم انجام شود اما در شغل معامله گری بنابر پتانسیل هایی که در آن وجود دارد و همچنین امکان استفاده از اثر مرکب می توان سرمایه را به طور تصاعدی رشد داد. اثر مرکب را در همه امور زندگی چه مثبت و چه منفی میتوان درنظر گرفت؛ به اینصورت که تغییرات کوچک اگر به صورت پیوسته و مدام انجام شوند، در طی زمانی مثلا 6 ماه، نتایج شگفت انگیزی را رقم میزنند. در نتیجه مانند مشاغل سنتی، نیاز نیست که پول زیادی را وارد این بازار کرد و انتظار سود سرشار داشت.
من همیشه به معامله گران توصیه کرده ام که اتفاقا اگر با پول های کمتر وارد بازار شویم، که این مسئله را در بخش خودش توضیح داده ام به چه مقداری است، موفقیت تان پایدارتر خواهد بود، مگر اینکه قصد سرمایه گذاری داشته باشید که آن هم شرایط خودش را دارد.
پول یا سرمایه؟
به طور کلی دو دسته از افراد وارد بازارها می شوند، یک دسته از آنها افرادی هستند که به خاطر کسب و کارشان و به حداقل رساندن ریسک سرمایه گذاری و یا حفظ پول و سرمایهشان در برابر تورم و تغییرات نرخ ارز وارد معامله گری می شوند.
دستهی دیگر افرادی هستند که برای کسب سود از نوساناتی که در بازارها وجود دارد ورود می کنند .
با این تفاسیر اگر فرد سرمایه گذار نیست، نمی خواهد پولش را در برابر تغییرات نرخ تورم یا ارز به طور عمده سرمایه گذاری کند، یعنی سرمایه گذاری که بخواهد در کشور دیگری پروژه ای را انجام دهد نیست، باید با پول وارد بازار شود.
تفاوت با پول یا با سرمایه وارد بازار شدن در چیست؟ پول اندازه ای است که معامله گر برای آن نگرانی ندارد، مثلا به اندازه تفریح یک شب، تفریح یک هفته، تفریح آخر ماه یا تفریح 6 ماه هزینه می کند و وارد بازار می شود. این مبلغ، پول نامیده میشود، یعنی از دست دادن آن در بازارهای مالی برای معامله گر آنچنان مهم نیست، حال این مبلغ ممکن است قرض باشد، ممکن است وام باشد و یا ممکن است که از پس انداز شخص باشد، منبع آن اصلا مهم نبوده و فقط باید آن مبلغ به اندازه ای باشد که ارزش آن برای شخص معاملهگر نسبت به سطح زندگی، سطح درآمد و میزان تاثیرات احتمالی ضرری که بر روانش می گذارد، شکنندگی ایجاد نکند و فکر او را درگیر نکند. یعنی حین معامله تمام تمرکز معامله گر فقط بر روی رفتار صحیح معامله گری باشد نه اینکه با مبلغ ورودی به بازار فشار زیادی را تجربه کرده و نگران باشد که باید به زودی مبلغی را به بانک برگرداند. پس مجددا تکرار می کنم که فرد فقط با پولی باید وارد بازار شود که به هیچ عنوان نیازی نباشد که بابت آن پول به زحمت افتاده و یا به کسی پاسخگو باشد، یعنی انقدر آن مبلغ در زندگی فرد ناچیز باشد که در صورت از دست رفتن آن هیچ تغییری در زندگی او ایجاد نشود. البته این نکته را هم یادآوری میکنم که پس از به تسلط رسیدن و کسب سودهای متوالی می توان مبالغ بسیار جذابی را به عنوان سود از بازار دریافت کرد، ولی برای رسیدن به این هدف نیاز است که در زمان آموزش تمرکز کافی بر رفتار صحیح داشته باشید. پس در صورتی که فرد نخواهد سرمایه گذاری کند با پول وارد بازار میشود.
معامله گری قمار نیست
بسیاری از افراد جامعه تصور می کنند که معامله گری قمار است، در صورتی که اینطور نیست. چراکه وقتی که شما قمار می کنید یعنی بخت آزمایی می کنید و هیچ تاثیر یا دخالتی بر روی نتایج نمی توانید داشته باشید، یعنی هرگز نمی توانید گوشه های تاس تان را به نحوی تراش دهید یا توزیع وزن را در آن تاس به نحوی انجام دهید که با احتمال بالاتر عدد 6 یا عدد دیگری که نیاز دارید را بیاورد. اما در معامله گری دقیقا برعکس این است، به این صورت که از طریق ترفند هایی که یاد می گیرید و از طریق سرنخ هایی که میآموزید، می توانید موقعیت هایی را انتخاب کنید که با احتمال بالاتر اتفاق خواهد افتاد. یعنی به نحوی می توانید وزن را در مرکز آن تاس یا هر جای دیگر آن توزیع کنید که با احتمال بالاتر آن عددی را که می خواهید رخ دهد.
نکته بسیار مهم دیگری که باعث میشود کار کردن در بازارهای مالی قمار گونه نباشد این است که شما دو ابزار بسیار قوی در دست دارید، اول مدیریت سرمایه که باید حتما آن را در دوره مدیریت مالی بیاموزید. ابزار بسیار مفید و کاربردی دیگر شما، روش بسیار قدرتمند استراتژی خروج چارتیکال می باشد. استراتژی خروج این امکان را به شما می دهد تا در زمان هایی که بازار بر خلاف شما حرکت می کند شما ضرر ها را محدود کنید و در زمانی که به نفع شما حرکت می کند از حداکثر پتانسیل بازار استفاده کنید و با سود حداکثری خارج شوید. بنابر شواهد تجربی، درصد موفقیت معاملهگران بین هفتاد و پنج الی نود و پنج درصد بوده است .
دریافتیم که می توان با احتمال سوددهی بالا طی چند ثانیه بدون استفاده از هرگونه اندیکاتور یا اسیلاتور، یا رسم الگوهای مختلف معامله کرد و در نهایت بیش از دو ساعت در روز، وقت برای این کار صرف نکرد. این توانایی تنها با درک بازار و مفاهیم آن از پایه و اساس، امکان پذیر است که در این فصل به توضیح و تبیین آنها میپردازیم.
بورس
بازار بورس می تواند بازار سهام، کالاها، جفت ارزها، رمز ارزها، معاملات آتی و یا هر بازار دیگری باشد. به طور کلی هر چیزی که دارای نمودار باشد و بتوان این نمودار را دید و از آن برای معاملات خود استفاده کرد بازار بورس نام دارد. اگر دقت کرده باشید برخی از فروشگاه ها یک اطلاعیه ای را بر روی تابلو اعلانات خود زدهاند که روی آن نوشته شده است: جنس فروخته شده پس گرفته نمیشود، بورس دقیقا نقطه مقابل این است و می توان سهم خریده شده را پس داد، فقط باید رعایت کرد که در آن زمان، بازار مربوطه باز بوده و در ساعات معاملاتی باشد؛ یعنی کارگزاری ها به معامله گران خدمات ارائه دهند، چراکه بازارهای معاملاتی مانند فروشگاهی هستند که جنس فروخته شده را پس میگیرند اما به شرط آنکه فروشگاه باز باشد. پس باید این را در نظر داشت که آیا در آن زمان بازار بورسی مربوطه باز است یا خیر؟ آیا کارگزاری (موسسه یا نهادی که مسئول انتقال و تسویه معاملات در بازارها میباشد) به معاملهگر خدمات می دهد یا خیر؟ به عبارتی در ساعات معاملاتی قرار دارد یا خیر؟
نکته قابل تامل دیگر آن است که در برخی بازارها بنابر یک سری محدودیت ها شما نمی توانید، بلافاصله چیزی که خریدهاید را پس دهید. به عنوان مثال در بازار سهام داخلی کشورمان، ایران به دلیل وجود پارهایی از محدودیتها، صف هایی وجود دارد که برای فروش یا به عبارتی پس دادن سهام خود باید در آنها ماند، اما در بازارهایی مثل جفت ارزها و رمز ارزها معاملات به طور آنی انجام می شوند. فرض کنید سهامی را با قیمتی به عنوان مثال هزار دلار از طریق کارگزاری خریداری کرده ایم و می دانستیم در آینده ای نه چندان دور قیمت آن افزایش پیدا می کند، حال قیمت افزایش پیدا کرده است و به هزار و صد دلار رسیده است و می خواهیم آن سهام را بفروشیم و این معامله را نقد کنیم. طی یک دستور معاملاتی از کارگزار خود میخواهیم آن سهام را در قیمتی که خودمان مشخص میکنیم به فروش برساند و این اختلاف قیمت را تحت عنوان سود معامله گر میشناسیم. این خلاصهترین تعریف از بازار بورس میباشد. ناگفته نماند که امروزه بازارهای مختلفی وجود دارد که در آن افراد مشغول انجام معاملات هستند و هر یک دارای مزایا و معایبی میباشد. افراد باید با توجه به میزان سرمایه خود، تجربه و از همه مهمتر زمانی که برای این شغل در نظر گرفتهاند، بازار مورد مناسب خود را انتخاب کنند. به عنوان مثال، بازار سهامی شرکتها معمولا تحت کنترل قوانین منطقه ای میباشند و سامانههای به خصوصی از خرید و فروش در آنها وجود دارد و محدودیت زمانی مطرح است یا با توجه به جوان بودن بازار رمز ارزها و کمبود نقدینگی در برخی از نمادها شرایط به گونهایست که با ورود و خروج میزان ناچیزی از نقدینگی شاهد حرکات شدید قیمت در آنها هستیم و در صورتی که معامله گر به این مسائل آشنایی کافی نداشته باشد ممکن است به طور ناخواسته متحمل ریسک های بسیاری شود.
انواع بازارهای مالی
انواع بازارهایی که می شود درآنها معامله کرد عبارتند از:
- بازارهای سهام
- بازارهای کالایی
- شاخص ها
- جفت ارزها
- رمز ارزها
در بازار سهام، معاملهی سهام شرکت های مختلف که پذیره نویسی در بورس شده اند اتفاق می افتد. در بازار های کالایی، کالا ها داد و ستد می شوند. هر نوع کالایی از جمله غلات، مواد صنعتی، شیمیایی، نفتی و فلزات گرانبها قابل داد و ستد میباشند. این معاملات به دو صورت انجام می شود، معامله گر یا در همان زمان معامله را انجام می دهد و از نتایجش بهره میبرد یا معاملات را به صورت معاملات آتی انجام می دهد، یعنی برای تاریخی مشخص با قیمتی مشخص معامله ای را در آن زمان انجام می دهد .
بازار دیگر، شاخص ها هستند. شاخص ها سبد هایی متشکل از چندین سهام می باشند که در این بازارهای سهام ،فیلترها و دلایل متفاوتی وجود دارد که بر اساس آنها تعدادی خاص می توانند در یک دسته بندی قرار بگیرند. معمولا در شاخص ها نسبت به میزان اهمیت نمادهای تشکیل دهنده آنها یک فرمول به خصوص در نظر گرفته می شود که براساس آن فرمول، اهمیت وزنی هر یک از نمادها در ایجاد قیمت مشخص است.
بازار جفت ارز ها به تبادلات بین بانکی گفته می شود که در آن نماد هایی مانند "GPBUSD قرار دارند (در این مثال GBP نام اختصاری پوند بریتانیا و سه حرف دوم USD نماد اختصاری دلار آمریکا می باشد). در واقع زمانی که شما در این نماد معامله خرید انجام می دهید، یعنی در حال خرید پوند انگلستان در مقابل دلار آمریکا هستید و در مثال دیگر EURUSD که EUR نماد اختصاری یورو می باشد و یا انواع مختلفی دیگر از ارزهای کشورهای مختلف که به صورت دو به دو در برابر هم قرار می گیرند را می توانید معامله کنید.
بازار بعدی بازار رمز ارزها است، بازاری که اخیرا به دنیای بازارها اضافه شده و بین معامله گرها به خاطر خصوصیاتی که دارد بسیار محبوب است. دنیای رمز ارزها به خاطر قابلیت های ویژه خود از جمله حفظ محرمانگی سرمایه گذاران و در عین حال شفافیت در نقل و انتقالات نیز روز به روز محبوبتر میشود.
معامله گر می تواند در انواع این بازارها به انتخاب خود، در یکی از آنها یا به طور همزمان در دو یا سه بازار معامله کند.
انواع روش های بررسی بازار
در بازارهای معاملاتی برای اینکه بتوانیم متوجه شویم که بهترین موقعیت معاملاتی روی کدام بازار یا کدام نماد است و و اینکه آیا خریدار هستیم یا فروشنده، باید روشی را برای بررسی بازارها انتخاب کنیم.
پس روش هایی وجود دارد که معامله گر می تواند از طریق آنها موقعیت ها را تشخیص دهد، اما برای این کار از همه روش ها استفاده نمی کنیم، بلکه روشی را انتخاب می کنیم که بازدهی بالاتری را دارد. میزان سوددهی و میزان موفقیت موقعیت هایی که از طریق آن می شود تشخیص داد بالا است و مهم تر از آن اینکه معامله گر با آن روش چقدر راحت است و بتواند استاندارد ها را با آن رعایت کند. پس باید بین تمامی روش های معاملاتی یک روش را انتخاب کنیم.
در انتخاب روش ها دو دسته اصلی داریم که بر اساس دانش اقتصاد نوین این دو دسته، روش های متنوعی را در زیر مجموعهی خودشان قرار می دهند:
دسته اول روش مالی کلاسیک است. بر اساس تعاریف و معتبر ترین منبعی که برای آن وجود دارد، اقتصاددان هایی مانند یوجین فاما هستند که تعریف این موضوع را برای اولین بار ارائه داده و جایزه نوبل اقتصاد را نیز گرفته است. طبق این تعریف، در مالی کلاسیک تمرکز بر روی توجیه حرکات قیمت، بر اساس حرکاتی که در گذشته داشته است میباشد. یعنی به این خاطر که قانونمندی را دوست داریم، گذشته بازار را بررسی می کنیم و هرگاه الگوی پرتکراری را که در گذشته مشاهده کردیم که بعد از آن رفتاری مشخص یعنی حرکتی به سمت بالا یا پایین در قیمت رخ داده است، انتخاب و آن را به عنوان یک قانون در نظر میگیریم.
دقیقا مثل اینکه می خواهیم بدانیم که رشته تحصیلی مان چند واحد دارد، چند ترم را تا به حال پشت سر گذاشته ایم ،چه کتاب هایی را باید بخوانیم و چه نمراتی را باید به دست بیاوریم و یا اینکه چه ساعتی و چه روزهایی را باید سرکار باشیم و در برابرش در پایان ماه چه پولی را دریافت خواهیم کرد. همانطور که در زندگی معمولی، ما قانونمندی را دوست داریم تا راحت تر زندگی کنیم، همین را در بازارهای معاملاتی نیز باید به وجود آوریم. این مالی کلاسیک است.
روش تکنیکال
در تحلیل تکنیکال روش های مختلفی وجود دارد، مثل الگوهای هارمونیک، الگوهای کلاسیک، الیوت و انواع دیگری که از طریق رسم خطوط یا الگوهایی روی نمودار انجام می شود و فرد انتظار دارد که بر اساس آن حرکتی خاص در بازار به وجود بیاید. به این صورت که معامله گر قبلا بازار را بررسی کرده است و متوجه شده است که هر زمان یک الگوی پرچم یا الگوی پروانه یا خفاش داشته باشد در آینده نیز قیمت این حرکت مشخص را به احتمال بالاتر خواهد داشت.
اندیکاتورها و اسیلاتورها نیز تقریبا به همین صورت عمل می کنند ؛یعنی گذشته داده های قیمت را به دست می آورند، مانند High و Low و open و close و یا بعضی از مواقع حجم آن کندل ها را در فرمول هایی قرار می دهند و آن فرمول ها نتایجی را به صورت گرافیکی، حال یا بر روی خود نمودار یا پایین نمودار در کادری جداگانه نمایش می دهند و به هر حال تمرکزشان بر گذشتهی قیمت است و حتی متاسفانه خودشان را گاهی اصلاح هم می کنند.
شاید اندیکاتورها یا اسیلاتورهایی در دسترس معامله گر قرار بگیرد و یا داشته باشد که تا الان نشان می دهد قیمت روی حالت خرید است، منتهی با کندل بعدی این را تغییر دهد و بگوید قیمت الان روی حالت فروش است. در این حالت مشاهده می کنید که چقدر معامله گر متضرر خواهد شد بابت اینکه خودش و پولش را به دست فرمول یا فرمول هایی که خیلی خشک هستند و منطق ندارند سپرده است و هر لحظه احتمال دارد که نظرشان عوض شود و جهت معامله را تغییر دهند.
روش فاندامنتال
در فاندامنتال تمرکز بر روی آمارهای مالی و اطلاعاتی است که از شرکت ها به دست می آید و شرکت ها اطلاعات مالی خودشان را به طور دوره ای که متفاوت نیز می باشد، ارائه می دهند و یا اتفاقاتی که حتی می تواند سیاسی یا اجتماعی باشد در بازارها رخ می دهد و فقط اتفاقات اقتصادی نیستند و باید مورد بررسی قرار گیرند. به عنوان مثال، رئیس جمهور یک کشور صحبتی را در زمینه ای خاص که مربوط به آن معادن ، کارخانه یا صنایع و... انجام می دهد که بر تصمیمات و تمایلات معامله گرهای موثر در آن بازار تاثیر می گذارد. عیب بزرگی که فاندامنتال دارد این است که شما هرگز نمی توانید نقطه ورود دقیقی را داشته باشید و هرگز نمی توانید حد سود یا حد ضرر دقیق و مشخصی را برای خودتان در نظر بگیرید. یعنی همیشه بر اساس حدس و گمان می توانید وارد بازار شوید و دوباره بر اساس حدس و گمان از بازار خارج شوید. این برای کسی که بخواهد معامله ای انجام دهد و کارگزار یا صرافی آن دقیقا بر آن قیمت ها تا آخرین سنت ها یا ریال ها را از آنها بگیرد و یا به آنها بدهد، اما خودشان ندانند که دقیقا در چه قیمتی باید ورود کنند و در چه قیمتی هم خروج انجام دهند، یعنی ورود و خروج را بخواهند به صورت حدودی انجام دهند، پسندیده نیست.
اجازه بدهید برای روشن تر شدن موضوع مثالی بزنم، تصور کنید که یک سهامی به ما معرفی می شود و ما قصد داریم با تحلیل فاندامنتال آن را بررسی کنیم، در اینجا ما به که یک سری اطلاعات دقیق از مسائل مالی شرکت نیاز داریم و از طرفی باید مسائلی که در خارج از شرکت میتواند بر سود و زیان آن اثر بگذارد را نیز در نظر بگیریم، در اینجا ما نیاز داریم تا محاسباتی را با فرمول پیچیده ولی دقیق انجام دهیم. نتیجه این محاسبات، عددی را نشان میدهد که بطور تقریبی به ما می گوید که آیا ارزش بازار از ارزش ذاتی آن سهم کمتر است یا بیشتر. اگر کمتر باشد تصمیم به خرید می گیریم اما نکته اینجاست که از این نقطه قیمت برگشت خواهد داشت و یا میتواند در قیمت های پایین تر و جذاب تری هم قرار بگیرد. ما به عنوان معامله گر باید در نقاطی ورود و خروج کنیم که با احتمال بسیار بالاتر از این نقطه یک حرکت پرقدرت انجام شود.
عیب دیگری که در روش فاندامنتال وجود دارد این است که شما باید حتما از صحت آن داده ها و اطلاعات مالی آن شرکت ها اطمینان داشته باشید زیرا این احتمال وجود دارد که آن شرکت بنا به هر دلیلی، یا به عمد یا غیرعمد اطلاعاتی را منتشر کنند که خیلی واقعی نباشد، از طرفی معامله گر نیز محاسبات و بررسی هایش را برای ورود به معامله به طور کامل و صحیح انجام داده است، اما چون داده ها و اطلاعات اشتباهی در دسترس او قرار گرفته است منجر به تصمیماتی می شود که نتایج سودآوری را به همراه نخواهد داشت. در نهایت برای معامله گرانی که در تایم های پایین تر معامله می کنند مناسب نیست، مثلا در تایم کمتر از روزانه آن داده هایی که نتایجشان قرار است برای فصل بعدی و یا حتی در زمانی بلندتر مشخص شود هیچ کمکی نمی تواند بکند. برای کار کردن تایم های پایین شما نیاز دارید رفتار معامله گران حال حاضر بازار را در آن لحظه متوجه شوید.
عیب روش هایی که در مجموعه ی مالی کلاسیک قرار می گیرند چیست؟
عیب این روش ها آن است که بر گذشته بازار تمرکز دارند. تمایلات و تصمیمات جاری معامله گرهای موثر حاضر در بازار را مورد توجه قرار نمی دهند و اگر صرفا به این دلیل که قیمت یک شکلی را قبلا با نوع حرکات خود ساخته است، دوباره نیز همان شکل را بسازد بعد از تکمیل آن شکل، گمان کنیم صعود خواهد کرد چون قبلا هم صعود کرده است، اشتباه است؛ زیرا شرایط اقتصادی و تمایلات و برداشت های مردم در هر دو زمان با یکدیگر برابر و یکسان نیستند، بلکه می توانند رفتارهای متفاوتی داشته باشند و این توالی تصادفی و رخ داد های تصادفی را در بازار بالا می برد و متاسفانه بین کسانی که از این روش ها استفاده می کنند فقط پنج درصد افراد موفق هستند . روش هایی مانند الیوت، گن، فیبوناچی، انواع اندیکاتورها، اسیلاتورها و هر روش دیگری که بخواهد بر اساس رفتارهای گذشته به ما الگویی را بدهد که حتی می تواند به صورت نمایشی و اندیکاتوری باشد و یا حتی فاندامنتال، در دسته مالی کلاسیک قرار می گیرد.
اما در مالی رفتاری بر اساس تعریفی که یوجین فاما از این موضوع دارد: مالی رفتاری مثل مالی کلاسیک توجیه حرکات قیمت نیست، بلکه رویکردی است برای شناسایی رفتار حال حاضر معامله گرها که منجر به تشخیص نحوه گردش نقدینگی ها در بازارهای معاملاتی می شود که این همان تعریف روند است، به این دلیل که معامله گران ترجیح می دهند در روندها معامله کنند؛ زیرا می خواهند که با معامله گرهای بزرگتر و با پول های بزرگتر همراه باشند.
پس مالی رفتاری بدون توجه به گذشته و بدون توجه به اینکه آیا الگویی در بازار شکل گرفته است یا خیر، رفتار حال حاضر معاملهگرهای موثر در بازار را پیدا کرده و بر اساس سرنخ هایی که در آن است به ما نشان می دهد که در حال حاضر پول ها در بازار به چه نحو حرکت می کنند. مالی رفتاری دو زیر مجموعه ی اصلی دارد، یکی پرایس اکشن و دیگری فوت پرینت ها.
فوت پرینت
فوت پرینت به روشی گفته می شود که در آن از حجم هایی که در بازار معامله می شود استفاده می کنیم تا بتوانیم سرنخ تغییرات جهت قیمت را پیدا کنیم. برای اینکه بفهمیم در آینده ایی نه چندان دور حرکت قیمت به صورت صعودی است یا نزولی، به حجمهایی نگاه می کنیم که توسط دیگر معامله گران موثر حاضر در بازار معامله می شوند. این نیز خود تکنیک ها، ترفند ها و روش هایی دارد که از طریق این تکنیک ها می توانیم موقعیت های بازار را تشخیص دهیم.
اما به دلیل یک سری خصوصیات این فوت پرینت ها، پیشنهاد می شود که در تایم فریم های پایین تر استفاده شوند. یعنی برای تایم فریم های پایین مطلوب تر هستند، البته به شرطی که دسترسی به آن داده ها را داشته باشید یعنی ابتدا باید بررسی کنید که آیا آن کارگزار یا آن صرافی که با آن کار می کنید به طور رایگان تا چند قیمت بالاتر و پایین تر از قیمت جاری را به شما ارائه میدهد، آیا می توانید این اطلاعات را بخرید یا نه یا در بازاری که شما هستید این فوت پرینت ها وجود دارد یا نه چرا که در برخی از بازارها چنین سرویسی برای ارائه وجود ندارد.
پرایس اکشن
پرایس اکشن به قیمت توجه می کند. همانطور که فوت پرینت روی حجم توجه می کند، پرایس اکشن نیز بر روی قیمت متمرکز است. به این صورت که بر اساس تغییرات قیمت، که توسط دستورات معاملاتی و اقدامات معامله گرها متوجه می شویم که در آیندهایی نه چندان دور، قیمت صعودی خواهد بود یا نزولی، که تکنیک های مربوط به خود را دارد. اما نتیجه ی این تکنیک ها خیلی به یکدیگر نزدیک میباشند.
دریافتیم که تمرکز و روش های فوت پرینت بر روی حجم و تغییرات حجم است، اما در پرایس اکشن تمرکز بر روی قیمت است. از طرفی قیمت، داده های بیشتر و گسترده تری را در اختیار معامله گر میگذارد و میتوانیم از ترفند ها و تکنیک های بیشتری استفاده کنیم و در نهایت منجر به این می شود که معامله گر دیگر محدود به تایم فریم های پایین تر نباشد، یعنی حتی بتواند در تایم فریم های خیلی بالاتر مثلا تایم فریم ماهانه و هفتگی ، در تایم فریم روزانه و یا 4 ساعته، به راحتی معامله کند و اتفاقا پایداری در حرکات قیمت در آن نسبت به فوت پرینت ها بسیار بهتر است.
این روشی است که معامله گرهای سازمانی و معامله گرهای حرفه ایی از آن استفاده می کنند و ما نیز می توانیم گردش پول هایی را که این معامله گرهای سازمانی و حرفه ای در بازار ایجاد می کنند تشخیص داده و به دنبال آنها به معنای واقعی در جهت روند ها معامله کنیم.
در مورد انواع روش های تکنیکال، فاندامنتال، همه اندیکاتورها و همه اسیلاتورها بر اساس تعریف های اقتصاد نوین، منابعی که همگی دریافت کننده جوایز نوبل به ویژه از سال 2010،2011 به بعد بوده اند دریافتیم که تمامی این روش ها نه اینکه ناقص باشند، بلکه مسیرشان از اینکه بتوانند سرنخ ها و شواهدی را به افرادی که می خواهند از طریق معامله کردن در بازارهای معاملاتی پول به دست بیاورند جدا است. یعنی انواع روش های تحلیل تکنیکال یا فاندامنتال، اندیکاتورها و اسیلاتورها همانطور که از اسم آنها مشخص است برای تحلیل کردن مناسب هستند، نه برای معامله کردن، و برای معامله کردن بر اساس همان منابعی که گفته شد روش پرایس اکشن یا فوت پرینت مناسب ترین روش می باشد.
آیا سازمانی ها به الگوها توجه میکنند؟
با توجه به صحبت هایی که در خصوص روش های مختلف بررسی بازار تا به حال گفته شد، یک پرسش مطرح می شود آیا معاملهگرهای سازمانی که از به روزترین منابع اطلاعاتی و آموزشی دنیا استفاده می کنند و با افراد با سوادی چون اقتصاددانان کشور یا حوزه خودشان در ارتباط هستند و هزینه های سنگینی برای آموزش، توسط بهترین مربیان برایشان در نظر گرفته می شود تا بتوانند در بازار برای کشور یا حتی شرکت ها و موسسات مالی خود سودآوری داشته باشند، تمرکز خود را بر روی ابزارهایی که تاخیری هستند و یا ابزارهایی که اصلاحی هستند می گذارند؟ حتی احتمال دارد که اگر با اسیلاتورها و اندیکاتورها کار کرده باشید متوجه شوید که خروج از یک اشباع را به معامله گر نشان می دهند ولی در یک یا دو کندل بعد یعنی زمانی که دیگر شخص وارد معامله شده است بلافاصله فاز یا اشباع خودشان را تغییر می دهند، یعنی تغییر رنگ یا حتی تغییر جهت در آن اندیکاتور یا اسیلاتور دیده می شود.
در مورد الگوها نیز به همین صورت است. اکثر اوقات الگوهایی توسط تحلیلگران رسم می شود که میگوید این نقطه، آخر ریزش قیمت است و از آن به بعد صعود قیمت آغاز می شود. منتهی شاهدیم که این اتفاق نمی افتد و دائما آن تحلیلگر تحلیل خودش را تغییر میدهد و به روزرسانی میکند و معتقد است که اینجا دیگر آخرین کاهش قیمت است، یا نه این نقطهی جدید دیگر آخرین کاهش قیمت بازار است، از اینجا دیگر صعود قیمت شروع می شود، ولی این اتفاق نمی افتد. بر اساس منابع رسمی و به روز دنیا میدانیم که معامله گران سازمانی به اینها نگاه نمی کنند، بلکه معامله گر سازمانی دقیقا به حال جاری بازار می نگرد و این موضوع برایش مهم است که معامله گران دیگری که در این بازار حضور موثر دارند، با چه مقدار پول در کدام جهت بازار هستند؟ و تا چه زمانی قرار است در بازار بمانند که آنها نیز بتوانند معاملات خوبی داشته باشند. در پرایس اکشن هدف این است که دیدی مثل دید معامله گران سازمانی داشته باشیم. بتوانیم مانند آنها تشخیص دهیم که در حال حاضر چه کسانی در بازار هستند؟ در کدام جهت بازار هستند؟ و تا چه زمانی در بازار باقی خواهند ماند؟ که ما هم با ورود به معامله و باقی ماندن در آن موقعیت ها، بتوانیم بهترین سود را از بازار بگیریم.
از ابتدا تا کنون دریافتیم که باید واقع بینانه به بازار نگاه کرد، اما سوال اصلی این است که چگونه میتوان رفتار و حرکت بعدی معاملهگران را با احتمال بالاتر تشخیص داد؟
لزوم رفتار شناسی در پرایس اکشن
در روش چارتیکال جبل عاملی از هیچ اندیکاتور، اسیلاتور، الگو و یا حتی انواع روش های تحلیل تکنیکال مثل هارمونیک، کلاسیک یا هر روش دیگری مثل الیوت و حتی فاندامنتال … استفاده نمی شود.در این روش به طور کلی معاملهگر به دنبال این است که بداند افراد داخل بازار از کدام نوع معامله گران میباشند؟ از معامله گرهای سازمانی هستند؟ یعنی معامله گرانی که با پول های بزرگ و تاثیرگذار در بازار حضور دارند، یا معامله گران حرفه ای؟ یعنی معاملهگرانی که پول آنها تاثیری زیادی در بازار ندارد، اما رفتارهای تحلیل پذیری دارند، یا اینکه معاملهگران خرد هستند ؟ یعنی نه پولشان در بازار تاثیر خاصی میگذارد و نه اینکه می توانند رفتارهای خوبی را در حرکت قیمت ایجاد کنند. یک معاملهگر حرفهایی هرگز با این دسته از معاملهگران وارد معامله نخواهد شد.
در روش چارتیکال جبل عاملی، معاملهگر بازارهای معاملاتی به دنبال روند است. که آن هم در اثر ورود پول های بزرگ معامله گرهای سازمانی و معامله گرهای حرفه ای به وجود می آید.
به منظور شناسایی رفتار در پرایس اکشن می بایست به یکی از مهمترین اصول علوم اجتماعی پرداخت. همان گونه که قبلا گفته شد، در مالی رفتاری، تمرکز ما بر جامعهی معامله گران است. لازم است بدانیم که معاملهگران، در حال حاضر چه رفتاری را از خود نشان می دهند، چه تمایلاتی دارند و چه تصمیماتی خواهند گرفت.
این موضوع را ابتدا با یک تعریف ساده آغاز میکنیم. اصلی در علوم اجتماعی می گوید: مادامی که شما افراد یک جامعه را به طور انفرادی مورد بررسی قرار دهید و بخواهید پیش بینی کنید که در آینده ای نه چندان دور چه رفتاری از خود نشان داده و یا چه تصمیمی خواهند گرفت، هرگز نمیتوانید با بالاترین احتمال، گزینه صحیح را شناسایی کنید. اما اگر همان افراد و جامعه را، زمانی که تحت تنش قرار می گیرند، مورد بررسی قرار دهید؛ رفتار و تصمیم آیندهی نزدیکشان، با درصد احتمال بسیار بالایی، درست شناسایی می شود. زمانی که آدمیان به صورت گروهی تحت تنش قرار می گیرند، گزینههای انتخابیشان نیز محدود میشود و در نهایت با احتمال بالاتری می توان رفتارشان را تشخیص داد.
جهت بررسی مفهوم تنش در جامعهی معاملهگران، ابتدا با مثالی این مفوم را در کلیهی جوامع انسانی در نظر گرفته و سپس آن را به جامعهی معاملهگران تعمیم میدهیم. فرض کنید که ما در یک مرکز خرید بزرگ از طبقات بالاتر، افرادی که در طبقات پایینی قرار دارند را مینگریم. میبینیم افراد به طور تصادفی از فروشگاهی به یک فروشگاه دیگر می روند و یا کنار فروشگاه خاصی میایستند، چون انتخاب آنها ممکن است خرید کیف و کفش باشد یا مثلا خرید نوعی لباس خاص یا به هر حال هر وسیلهی دیگری. پس ما در این حالت به هیچ وجه نمیتوانیم تشخیص دهیم که با احتمال بالاتر، فروشگاه بعدی که انتخاب می کنند کدام است.
تنش مثبت چیست و در کل تنش چگونه اتفاق می افتد؟
تصور کنید که برای همین جامعه در همان لحظه بنا به هر دلیلی یک اتفاق خوب یا یک اتفاق بد بیفتد. مثلا در بلندگو های مرکز خرید اعلام کنند که مدیریت مرکز تصمیم گرفته است یک قرعه کشی بزرگ را با در نظر گرفتن یک جایزه خیلی خوب برای تمام حضار برگزار کند و به این منظور درهای ورودی و خروجی مرکز را میبندند و اعلام می کنند هر شخصی که داخل مرکز حضور دارد شامل این قرعه کشی خواهد شد. فقط برای انجام قرعه کشی باید تمامی افراد حاضر به فلان سالن در فلان طبقه مراجعه کنند. در این صورت همان افرادی که تا چند لحظه پیش، نمی دانستیم به چه فروشگاهی خواهند رفت یا از کدام طبقه به کدام طبقه میخواهند بروند، الان مسیری را انتخاب می کنند که منتهی به محل قرعه کشی میشود . هستند افرادی که به این قرعه کشی نروند ولی اکثرا این کار را انجام داده و درصد کمی از آن ها به این اتفاق تمایل نشان نمیدهند. بنابراین می توانیم بگوییم که اکثریت جامعه مورد نظر به صورت گروهی به آن واکنش نشان می دهند.
تنش منفی و سطوح تنش
در تنش های منفی نیز به همین صورت است. فرض کنید در یک مرکز خرید که همه در حال خرید کردن و بازدید از مغازه ها میباشند. به علت وقوع آتش سوزی در مرکز یا هر اتفاق ناگوار دیگری، ناگهان آژیر خطر مجتمع به صدا دربیاید. می بینیم که همان اجتماع، اعم از زن ،مرد، پیر، جوان و بچه ها به طور دسته جمعی به سمت درها و راه پله های خروج اضطراری حرکت می کنند.
افراد، مکان و زمان همان است ولی یک تغییر کوچک و یک اتفاق منجر به این شد که تحت تنش قرار گرفته و به طور همزمان و گروهی یک تصمیم را بگیرند، چون گزینه های انتخابی شان کم است و کسی که آژیر خطر را می شنود فقط یک گزینه برای انتخاب دارد و آن هم فرار و نجات جان خود است و گزینه ی دیگری ندارد. آیا در چنین شرایطی می توان به خرید کردن و بازدید از مغازه ها ادامه داد؟ آیا می توان به قسمت شهربازی مرکز خرید رفت؟ آیا میتوان به اتاق سیگار رفت؟ خیر. حتی این امکان که فرد بخواهد به سمت پارکینگ و یا آسانسور برود نیز وجود ندارد و فقط باید فرار کند.
دریافتیم در چارتیکال جبل عاملی، برای اینکه بتوانیم حرکات با احتمال بالاتر را تشخیص دهیم باید موقعیت هایی را روی چارت پیدا کنیم که در آنجا افراد یعنی همان معامله گران موثر حاضر در بازار به طور گروهی تحت تنش قرار می گیرند. حال این تنش میتواند در موقعیت های سودده و خوشایند و یا در موقعیت های ضررده و منفی برایشان باشد. آنچه باید به یاد داشته باشید این است که در این روش به دنبال موقعیت هایی در بازار میگردیم که بتوانیم بهتر و واضح تر حرکت معامله گران را در آن محدوده قیمتی خاص زیر نظر بگیریم که اصطلاحا به این موقعیت ها، سطوح تنش می گویند.
تغییرات قیمت
از نگاه روش چارتیکال جبل عاملی، در بازارهای مالی، تمامی موقعیت های معاملاتی که شکل می گیرند، مانند اثر انگشت هر یک از ما، منحصر به فرد هستند.
حرکت قیمت در بازارهای معاملاتی
در بازارهای معاملاتی، اگر معامله گر منطق و دلایل پشت پرده قیمت را بداند میتواند به این درک برسد که چه اتفاقاتی منجر به حرکت قیمت به این شکل شد و مهم تر از آن، اگر بداند ساز و کار تغییرات قیمت ها به چه صورت است و ساز و کار معاملات معامله گران حاضر در بازار چیست؟ می تواند درک خیلی بهتری از بازار داشته باشد. اما اگر بخواهد در قالب یک سری قانون های بسته و محدود این اصول را بیاموزد که مثلا اگر موقعیت ها به چه شکلی بودند ما چه واکنشی را از خود نشان دهیم و چه تصمیمی بگیریم، قطعا در بلند مدت به نتیجه مطلوب نرسیده و شکست خواهد خورد .
این مسئله درست مانند دوست یابی یا خرید یک کالایی که نیاز دارید می باشد که شما با یک نگاه متوجه میشوید، آیا شخصی که می خواهید به عنوان دوست انتخاب کنید، از هر لحاظ مناسب است؟ و یا اینکه که چقدر به استانداردها، معیارها و علایق شما نزدیک است؟ آیا می تواند دوست یا همکار خوب یا همسر خوبی برای شما باشد یا نه؟
حال این سوال پیش می آید که در تمامی بازارهای مالی، ساز و کار تغییرات قیمت بر چه اساس است؟در تمامی بازارها بدون استثنا، چه بازارهای یک طرفه و چه در بازارهای دو طرفه، چه در بازارهایی که دارای لوریج هستند و چه آنهایی که لوریج ندارند، چه در بازار هایی که در آنها به طور آنی معامله می شود چه بازارهایی که به صورت آپشن یا آتی هستند، قیمت فقط بر اساس قوانین و سازوکار حراج حرکت می کند .
تئوری حراج
فرض کنید که در مکانی یک حراج بزرگ برپا می شود و یک نفر برگزار کننده و مجری این حراج است بنابراین، این شخص در مثال ما به عنوان هسته معاملات در نظر گرفته میشود که می تواند بانک ها و اتاق های پایاپای باشند. افراد ممکن است در آن سالن حضور داشته باشند و یا به طور مجازی و آنلاین در آن حراجی شرکت کرده باشند. وقتی که شخص مجری، کالا یا شیئی را مشخص می کند و قیمت پایه آن را اعلام می کند، به طور مثال هزار دلار، چون افراد حاضر در حراجی می دانند که قیمت آن کالا خیلی بالاتر از قیمت اعلام شده است، پس حاضر هستند مالک آن شوند تا بتوانند با قیمت بالاتری آن را بفروشند و از این اختلاف قیمت سود ببرند. حالا اینکه چرا اینها چنین تفکری دارند و چه چیزی باعث شده که آنها این فکر را بکنند، اصلا مسئلهی مهمی نیست .در روش چارتیکال جبل عاملی مهمترین موضوع برای یک معاملهگر این است که بتواند به موقع تشخیص دهد که معامله گران حاضر در بازار در حال حاضر چه تصمیم و تمایلی دارند و دلیل و چرایی آن تصمیم برای ما مهم نیست. چون در غیر این صورت معامله گر مجددا درگیر فاندامنتال، اخبار و رویدادهایی می شود که در روش چارتیکال جیل عاملی وجود ندارد چرا که این کار تحلیل گران است.
اولین شرکت کننده در حراج با توجه به اینکه می داند آن کالا قیمت بالاتری دارد، با اختلاف 100 دلار یعنی در عدد هزار و صد دلار پیشنهاد خود را ارائه می دهد. این بدان معنا می باشد که حاضر است در قیمت یا در اعداد بعد از آن که توسط مجری حراج ارائه میشود معامله کند و مالک آن دارایی شود.
نفر دوم نیز می داند که این کالا هنوز ارزش بالاتر و بهتری دارد، در نتیجه دوباره با اختلافی بالاتر نسبت به نفر قبل پیشنهاد خود را اعلام می کند و این بار پیشنهاد قیمت هزار و دویست دلار یا هزار و دویست و پنجاه دلار را می دهد. راغب است که خودش مالک این دارایی شود چرا که می داند این کالا خیلی بیشتر از این قیمت ارزش دارد. این روند به همین صورت پشت سرهم اتفاق میافتد و نفر بعدی به هزار و چهارصد دلار، نفر بعدی هزار و هفتصد دلار، نفر بعدی با دو هزار دلار … و این روند صعودی قیمت ادامه پیدا می کند. مادامی که معامله گران حاضر در آن حراج می دانند که قیمت این دارایی خیلی بیشتر از این است، پیشنهاداتشان به همین منوال ادامه پیدا می کند و برای اینکه مالک آن دارایی شوند، حاضر هستند که در قیمت های بدتر نیز معامله کنند.
سرانجام این پیشنهادات به نقطهایی می رسد که معامله گران به این نتیجه می رسند که گرچه ارزش این کالا خیلی بالاتر بوده و حاضر بودند در قیمت های بدتر نسبت به آخرین نفری که قیمت پیشنهادی خود را اعلام کرده بود قیمت داده و مالک آن دارایی شوند و از این اختلاف قیمت سود کنند اما حالا دیگر آنقدر قیمت های پیشنهادی بالا رفته که تفاوت چندانی بین آن و ارزش اصلی این دارایی وجود ندارد.
در این مرحله معامله گر با خود می گوید درست است که این قیمت ارزش خرید دارد ولی نه آنقدر که من بخواهم با اختلاف قیمت خاصی نسبت به آخرین نفر، پیشنهاد بدهم. در نتیجه از یک نقطه به بعد قیمت به محدوده ای خواهد رسید که خرید با قیمت های بالاتر برای معاملهگران با ریسک زیادی همراه خواهد بود و شاهدیم که تعداد زیادی از خریداران دیگر قیمت بالاتری پیشنهاد نداده و یا حتی پیشنهادات خود را لغو نیز می کنند. سپس در ادامه می بینیم که مجددا تغییراتی ایجاد می شود که این بار رو به کاهش قیمت است. برای مثال تصور کنید که ارزش این دارایی تا آن لحظه به 5 هزار دلار رسیده است، نفر بعد، اگر نفر پیشینش، 500 دلار اختلاف قیمت را نسبت به نفر قبل از خود، پیشنهاد داده بود، این بار با 400 دلار اضافهتر پیشنهاد می دهد. در واقع از این پس به جای اینکه قیمت پنج هزار و پانصد دلار شود، 5 هزار و چهارصد دلار شده و نفر بعدی نیز به همین صورت با 300 دلار اضافهتر پیشنهاد می دهد. یعنی حتی صد دلار کمتر از نفر قبلی و با عدد پنج هزار و هفتصد دلار پیشنهاد می دهد و نفر بعد نیز با پنج هزار و هشتصد دلار، یعنی فقط صد دلار گرانتر از نفر قبل اعلام قیمت میکند. حال چرا این اتفاق می افتد؟ چون این افراد به نقطهایی رسیده اند که می دانند این قیمت به قیمت اصلی خود کالا خیلی نزدیک شده است و دیگر حاضر نیستند بیشتر از این هزینه کنند.
کاربرد تئوری حراج در چارتیکال جبل عاملی
در روش چارتیکال جبل عاملی معاملهگر سرنخ های چگونگی تغییرات قیمت را درک خواهد کرد. فرد باید در قیمتی معامله کند که می داند هنوز معامله گرانی هستند که حاضرند در قیمت های بدتر نسبت به قیمتی که معاملهگر خریده است، معامله انجام دهند، چرا که همین مسئله منجر به حرکت قیمت به سمت صعود شده و برای آن ایجاد سود میکند.
با بیان این مثال روشن شد، هنگامی که می گوییم؛ در روش چارتیکال جبل عاملی، معامله گر اطلاعات زودتری نسبت به سایر معاملهگران در روش های دیگر دارد، به چه معناست. پس مادامی که معاملهگر زودتر بداند که ارزش این نماد، سهام، کالا، ارز یا هرچیزی که دارد روی آن معامله می کند خیلی بالاتر است، در قیمت های بهتر یعنی ارزان تر خرید خود را انجام میدهد و سودهای بهتری را دریافت می کند.
در این قسمت چگونگی تغییرات قیمت در روش چارتیکال جبل عاملی را متوجه شدید. بهتر است یادآوری کنم هنگامی که درک خوبی از بازار و افراد حاضر در بازار داشته باشیم، بهتر می توانیم مسائل پشت پرده ی بازار و تمایلات معامله گران حاضر در آن را سریعتر متوجه شویم و در نتیجه در کمترین زمان، موقعیت های سودده را شناسایی کنیم. یعنی در نقاطی وارد معامله شویم که تازه حرکات و روندها دارند شروع می شوند، نه در نقاطی که دیگر همهی معاملهگران متوجه آن شدند. همانطور که در گذشته گفته شد معاملهگر میبایست به سطحی برسد که تمامی تحلیل و بررسی های لازم در ضمیر ناخود آگاهش انجام شود و به این منظور باید در ابتدا بداند که فلسفه پشت این موارد چیست، آن را بپذیرد و باور کند، در نهایت خواهد دید که به راحتی میتوان بازار را فهمید.
هسته ی معاملات
قیمت عددی است که خریدار و فروشند برای ارزش یک دارایی، در آن با یکدیگر به توافق رسیده اند. به عبارتی خریدار و فروشنده با یکدیگر به این توافق رسیده اند که آن دارایی را بر روی عددی که ارزش آن محسوب می شود معامله کنند. این عدد ارزش، تحت عنوان قیمت معرفی میشود.پس یک معامله حاصل دو اتفاق شامل یک خرید و یک فروش می باشد. یعنی تا من به عنوان فروشنده نباشم و شما به عنوان خریدار نباشید، یا من خریدار نباشم و یا شما فروشنده نباشید معامله ای اتفاق نخواهد افتاد.
به طور مثال اگر من به عنوان خریدار مایل باشم اتوموبیل شما را بخرم و حاضر باشم پول خوبی هم بابت خرید آن پرداخت کنم، حتی بیشتر از ارزش آن، اما شما نخواهید آن را به من بفروشید، نمی توانیم بگوییم که معامله ای اتفاق افتاده است. پس اگر خریدار صد هزار دلار هم روی آن اتوموبیل قیمت گذاری کند باز هم قیمت این خودرو صد هزار دلار نیست. چون معامله ای انجام نشده است. زمانی می توان قیمت آن را صد هزار دلار در نظر گرفت که معامله انجام شود و فروشنده حاضر شود در ازای دریافت آن مبلغ دارایی خود را واگذار کند. خلاف این قضیه نیز به همین صورت است. یعنی اگر خریدار حاضر باشد اتوموبیلی را زیر قیمت معمول و عرف بازار بخرد. به عنوان مثال اگر ارزش آن هفتاد هزار دلار است قیمت پیشنهادی خریدار 60 هزار دلار باشد. قیمت آن خودرو 60 هزار دلار نخواهد بود. و قطعا مالک حاضر نمی شود که آن را به قیمت 60 هزار دلار بفروشد. پس قیمت آن اتوموبیل 60 هزار دلار نیست. تا اینجا متوجه شدیم که گرچه خریدار و فروشنده عدد پیشنهادی خود را برای کالایی ارائه می دهند اما هرگز این عدد به معنای قیمت آن کالا نیست، زیرا معامله ای اتفاق نیفتاده است و معامله زمانی انجام می شود که هر دو طرف یک معامله شرایط (نوع دارایی و قیمت آن) را بپذیرند.
به جدول زیر توجه کنید، همانطور که در تصویر می بینید در تمامی بازارهای مالی معامله ای انجام نمی شود، مگر اینکه یک خریدار و یک فروشنده در برابر هم قرار گیرند و با هم توافق کنند و آن معامله انجام شود. به این جدول last best price گفته می شود. همانطور که میبینید در قسمت بالایی جدول بهترین قیمت های در صف انتظار نشان داده شده است. (جدول صفحه بعد)
صف انتظار
در بازار های مالی یک هسته معاملاتی وجود دارد که دستورات معاملاتی معامله گران حاضر در بازار پشت آن هسته به صورت صف قرار می گیرند و به ترتیب، دستورات معاملاتی آنها فعال شوند. حال ترتیب آن به چه شکل می باشد؟ این دستورات معاملاتی به ترتیب بهترین قیمت ها در سر صف قرار می گیرند. مثلا در قسمت بالایی جدول که در واقع برای به ترتیب قرار گرفتن قیمت فروشندگان است، از ارزان ترین قیمت سر خط شروع شده و به قیمت های بالاتر و قیمت های گران تر می رسد. یعنی اعداد بهتر در قیمت، سر صف قرار دارند. هر چقدر که ردیف های بالاتر را می بینیم قیمت های گران تر و اعداد بدتر را خواهیم دید. چرا؟ چون طبیعتا فروشندگان میخواهند هرچه گرانتر بفروشند و خریداران همیشه به دنبال این هستند که ارزان تر بخرند پس اعداد بهتر برای انجام معامله می شود اعداد ارزان تر و سر صف قرار می گیرند.

برای خریداران نیز به همین شکل است. به قسمت سبز رنگ جدول فوق نگاه کنید. هر خریداری میخواهد در قیمت های پایین تری خرید خود را انجام دهد پس در اینجا عدد بهتر از دیدگاه فروشندگان، بالاترین پیشنهاد قیمت است چون یک فروشنده میخواهد دارایی خود را در عددی گران تر و در قیمتی بالاتر بفروشد که در قسمت پایین جدول فروشندگان نشان داده شده است یعنی جایی که قیمت های پیشنهادی فروشنده ها را نشان می دهد و در لیست خریداران نیز بالاترین قیمت را می بینیم که سر صف قرار گرفته و گران ترین قیمت است. و هر چه ما ردیف ها را به سمت پایین بررسی کنیم، شاهدیم که قیمت های ارزانتر یعنی قیمت های بدتر قرار گرفته اند.
دریافتیم که ساز و کار بازار به این صورت است که پشت هسته معاملات یعنی در last best prices قیمت ها از بهتر به بدتر چیده می شوند. هرگاه بهترین قیمت فروش با بهترین قیمت خرید برابر شوند معامله ای انجام می شود و آن عددی که معامله جدید در آن انجام شده است آخرین قیمتی است که کندل روی آن ساخته می شود و هرگاه در آن قیمت ها حجم تمام شود، یعنی آن حجمی که برای مثال صد واحد خریداری شده است تمام صد واحدش به فروش رفته و دیگر وجود نداشته باشد، قیمت یک عدد بالاتر می رود، یعنی نقطهای که در آن یک کندل صعودی در بازار ایجاد شود و یا کندل فعلی، یک شادوی بالایی بزند و یک حرکت صعودی شکل گیرد.
عمق بازار
هرچه تعداد معامله گران و کسانی دستورات خرید و فروش را به بازار ارسال می کنند بیشتر باشد، قیمت به شکل نرمتری حرکت کرده و سادهتر میتوان رفتار معامله گران را مورد بررسی قرار داد. بازاری که تعداد زیادی معاملهگر در آن وجود دارد و در قیمت های مختلف، دستوراتی با حجم های متفاوتی ارسال میکنند را در اصطلاح بازار با عمق کافی مینامند و یکی از مزیتهای آن این است که بین قیمت ها پرش نخواهیم داشت. به عبارت دیگر یکی از دلایل گپ های قیمتی یا پرش در قیمت ها این است که در بعضی از قیمت ها هیچ دستوری وجود ندارد و قیمت به سرعت از آن عبور می کند.در اینجا چند نکته وجود دارد:
یک اینکه در last best prices یعنی صف های در انتظار اجرای دستورات معاملاتی فقط معامله گرها و سفارشات آنها هستند و اصلا چیزی به نام تایم فریم در این لیست هسته معاملات وجود ندارد. در واقع برای هسته معاملات اصلا مهم نیست که هزاران یا میلیون ها نفر معامله گر، هرکدام چه تایم فریمی را برای معامله خود می بینند و فارغ از این مسئله، هسته معاملاتی فقط دستور معاملاتی معامله گر را دریافت می کند، قیمت آن را می بیند و در جای مناسب صف قرار می دهد.
هسته معاملاتی نه به روش چارتیکال جبل عاملی، نه به اندیکاتور یا تحلیل معامله گر و به طور کلی، به هیچ وجه به اینکه معامله گر از کدام روش و ابزاری در معاملات خود استفاده می کند توجه ندارد، بلکه فقط حجم معاملات را که به عنوان دستورات خرید یا فروش در چه عددی و با چه حجمی به هسته ی معاملاتی ارسال کرده اند توجه دارد و آنها را پشت در هسته معاملات قرار میدهد.
در واقع وقتی قیمت حرکت کند، به هر مقدار که حجم های قرار داده شده، در قیمت بالاتری تمام شوند، قیمت حرکت صعودی انجام می دهد و برعکس، به هر مقدار که حجم های قرار داده شده در قیمت پایینتر تمام شوند قیمت حرکت نزولی انجام میدهد.
پس همانطور که گفته شد در دنیای واقعی ساز و کار انجام معاملات، آنچه که برای هسته معاملات مهم است، اساس فرآیند اجرای دستورات معاملاتی هزاران و میلیون ها نفر معامله گر است و نه تایم فریم، ابزار، روش تحلیل بازار و یا دیدگاه معاملهگران در آن مهم نمی باشد. تنها این نکته مهم است که چه مقدار حجم، در چه قیمت هایی تنظیم شده است و بر اساس آن دستورات معاملاتی که در مقابل هم قرار میگیرد، خرید و فروش ها انجام شود. در نهایت در روش چارتیکال جبل عاملی آن چیزی که در بازار، معامله گر باید به آن توجه کند خود قیمت است.
ماهیت بازار
تصور کنید که در جاده ای در حال رانندگی هستید. یک آهو به طور ناگهانی به وسط جاده می آید. آیا ما باید از اینکه چرا آن آهو در وسط جاده که محل رانندگی ما است، قرار گرفته و باعث شده که بخواهیم از سرعت خودمان کم کنیم، یا حتی متوقف شویم تا او بتواند به طور کامل از جاده رد شود ناراحت باشیم؟ خیر. چرا که این انسانها هستند که محل عبور خودروها را در محل سکونت حیوانات احداث کرده اند و در واقع آن جنگل محل زندگی گوزن ها و آهوها بوده و ما به خاطر اینکه برای خودمان جاده ای را برای عبور از شهری به شهری دیگر داشته باشیم وسط محل سکونت آنها جاده هایمان را ساخته ایم.
نگاه کردن به کندل ها به دیدگاه الگوهای کندل استیک، اندیکاتورها و اسیلاتورها … نیز دقیقا به همین شکل است. به عبارتی قیمت در بازار دقیقا مانند همان آهویی می باشد که در همان جایی قرار دارد که توسط معامله گران معامله شده، نه اینکه در فلان درصد یا فلان عدد از اندیکاتورها باشد. پس وقتی که خود قیمت به طور مستقیم و بدون هیچ واسطه و سایه ای میتواند به ما سرنخ هایی را ارائه دهد که از طریق آن بتوانیم متوجه شویم که چه اتفاقی در حال رخ دادن است، حداقل یک گام نسبت به دیگر معاملهگران جلوتر خواهیم بود. باید حواسمان باشد که مانند ماجرای آهویی که وسط جاده قرار گرفته است طرز تفکر اشتباهی نداشته باشیم و به اشتباه مسیری را نرویم که فکر میکنیم درست است. متاسفانه ما آدمیان بسیار دچار این اشتباه می شویم و همیشه کاری که به زعم خودمان درست است را انجام میدهیم. حال میدانیم که در دنیای واقعی ساز و کار انجام معاملات برای هسته معاملات بر اساس فرایند اجرای دستورات معاملاتی معامله گران است، نه تایم فریم و ابزارها و... . با مطالعهی این قسمت یک دید کاملی نسبت به اینکه واقعا قیمت به چه صورت و به چه دلیل حرکت می کند پیدا کرده اید و از این پس این شما هستید که می توانید حداقل یک گام از سایر معاملهگران جلوتر باشید و می توانید در قیمت هایی معامله کنید که دیگران هنوز حاضر باشند در اعدادی بدتر از قیمت شما معامله کنند.
بازارهای کارا
یکی از دلایلی که منجر می شود ما در بازارهای مالی بتوانیم از فرصت ها به خوبی به نفع خودمان استفاده کنیم، این است که در بازار های کارا فعالیت می کنیم. بر اساس نظریهی یوجین فاما دریافت کنندهی نوبل اقتصاد 2013، بازار کارا به بازاری گفته میشود که تعداد معاملهگران در آن بازار زیاد است و به قدری معاملات با حجم های بالا و به تعداد بالا در آن انجام می شود که تاثیرگذاری یک یا چند معامله گر خورد یا یک گروه محدود بر تغییرات قیمت را به حداقل ممکن می رساند. حتی ممکن است این تاثیر گذاری به صفر برسد و عده ای خاص نمی توانند تاثیری مشخص بر قیمت بگذارند. ضمن اینکه در بازار کارا اطلاعات و اخبار باید به طور مساوی و هم زمان منتشر شود. به نحوی که این افراد نتوانند از قبل به نفع خودشان، از انتشار اخبار و از آن اطلاعات و آماری که وجود دارد سواستفاده کنند و یا تا جای ممکن این سو استفاده به حداقل برسد و این به آن خاطر است که وقتی تعداد معاملات و حجم آنها بالا باشد و همه بطور همزمان اطلاعاتی را دریافت کنند واکنش معامله گرهای موثر حاضر در آن بازار به قدری سریع اتفاق می افتد که کسی نمی تواند از آن خبر به نفع خودش بهره ببرد. در روش چارتیکال جبل عاملی با سرنخ هایی که بازار کارا در اختیار معامله گر قرار می دهد، می تواند در بسیاری از موارد سریعتر از دیگر معاملهگران دریابد که قیمت از کدام سمت حرکت کرده است و به کدام جهت قرار است حرکت کند یا تغییر مسیر دهد، به عبارتی در این روش، انتشار یک خبر فقط مانند یک کاتالیزور و یک محرک عمل کرده و منجر می شود که قیمت سریعتر و بیشتر در محدوده ی سود به نفع معامله گر حرکت کند. در بازار کارا به این خاطر که اطلاعات یک دست و همزمان منتشر میشوند و واکنش معامله گران حاضر در بازار نسبت به آن اخبار سریع اتفاق میافتد، کسی نمی تواند از انتشار آن اخبار سواستفاده کند.
در بازارهای کارا قیمت مانند آینه ای است از تمام اتفاقات پشت پرده خودش، یعنی وقتی که ما خود قیمت را می بینیم، بتوانیم دقیقا تمام عوامل مسبب اینکه چرا معاملهگران موثر حاضر در آن بازار تمایلات و تصمیمات خود را تغییر دادهاند یا باعث شد تصمیمات جدیدی بگیرند را ببینیم. با این وجود چه چیزی سریعتر و بدون خطا تر از این می تواند به ما کمک کند که بتوانیم حال جاری بازار، حال جاری قیمت را، بفهمیم؟ در بسیاری از موقعیت های بازار این اتفاق افتاده که از نظر سطوح فیبوناچی یا برخی از اندیکاتورها صحبت از این می شود که گرچه قیمت تا این محدوده حرکت کرده است، ولی واکنش به این سطح یا به این اندیکاتور بوده است و بعد از آن حرکت جدید خودش را شروع کرده است، اما زمانی که در بازار زنده مشغول به معامله گری هستیم می بینیم که ورودها با تاخیر اتفاق می افتد و پس از ورود ما بازار برمیگردد و متضرر می شویم. مسئله اصلی این است که ما در بازارهای کارا به حسن سرنخ هایی که از تغییرات قیمتی دریافت می کنیم، این مسائل را بسیار سریعتر از سایر معامله گرانی که از روش هایی غیر از چارتیکال جبل عاملی استفاده می کنند، می فهمیم و درک می کنیم؛ چرا که هیچ واسطه ای و هیچ سایه ای بین ما و آن اتفاقاتی که روی قیمت در حال رخ دادن است وجود ندارد. تمرکز روی خود قیمت در بازارهای کارا ما را همیشه حداقل یک قدم نسبت به دیگران جلوتر نگه می دارد.
یادمان باشد که در دنیای امروز ثروت آفرینی نه فقط در علم و نه فقط در داشتن پول است، بلکه در داشتن اطلاعاتی است که ما را زودتر از دیگران به هدف و نتیجه ی مطلوب برساند. به این صورت که ما بتوانیم اطلاعاتی را کسب کنیم، که بتوانیم حتی یک قدم زودتر از دیگران اقداماتی را انجام دهیم و به موفقیت برسیم و دیگران بعد از ما متوجه آن سرنخ ها و اطلاعات شوند.
در قسمت های قبلی به شما آموختیم که در روش چارتیکال منظور از اطلاعاتی که می گوییم باید زودتر از دیگران داشته باشیم تا بتوانیم موقعیت های خوب و سودده بازار را زودتر از دیگر معامله گران شناسایی کنیم، آمار یا خبرها نیستند بلکه سرنخ ها و تکنیکها هستند. آنچه که به شما کمک کند متوجه شوید که چطور در مورد تغییرات یا شکل گیری جریان سفارشات و جریان نقدینگی های موجود در بازار، اطلاعات کسب کنید و بفهمید که در حال حاضر بازار در چه شرایطی است.
قیمت چه اطلاعاتی را به ما میدهد؟
همان طور که گفته شد منظور از اطلاعات، یعنی معامله گر تشخیص دهد که در حال حاضر چه کسانی در بازار هستند؟ معامله گرهای سازمانی، معامله گرهای حرفه ای یا معامله گران خرد؟ از طرفی دریابد که این معاملهگران در کدام جهت حرکت می کنند و تا چه زمانی در بازار باقی خواهند ماند؟
پس در روش چارتیکال جبل عاملی این نکته منظور از اطلاعات است، وگرنه، نه خبرها، نه اندیکاتورها و نه الگوها، هیچ کدام منجر به این نمی شوند که معاملهگران به طور عظیم و گروهی تصمیماتی به این اندازه مشابه بگیرند که موجب واکنش و حرکت قیمت نسبت به آن اندیکاتورها، خبرها یا الگوها شود.
در بازارهای معاملهگری گاهی مشاهده میشود که معاملهگران موقعیت هایی را می بینند که این موقعیت ها به نحوی مشابه با موقعیت هایی است که در گذشته شکل گرفته است، در این مواقع معامله گران انتظار دارند که قیمت مانند گذشته واکنشی خاص در جهت جدید خودش نشان دهد اما آن اتفاق نمی افتد و این بیانگر مفهومی به نام توالی تصادفی است.
بنابر توالی تصادفی این احتمال وجود دارد که به طور اتفاقی و تصادفی موارد مشابهی مثل هم تکرار شوند اما ذاتا هیچ دلیل و منطقی پشت آنها وجود ندارد.
توالی تصادفی چگونه رخ می دهد؟
فرض کنید که هزار نفر در یک سالن حضور دارند. به هر نفر از آنها یک سکه می دهیم و به آنها می گوییم شما هزار نفر با این یک سکه ای که در اختیار دارید، به مدت پنج ساعت شیر و خط کنید. اگر در این 5 ساعت این هزار نفر شیر و خط کنند و نتایج آن ثبت شود، مشخص است که تعداد شیر و خط بسیار زیادی انجام می شود. آیا به نظر شما در بین این شیر و خط ها مواردی پیش می آید که مثلا سه بار خط بیاید چهار بار شیر و بعد از آن دوباره سه بار خط بیاید؟ فکر می کنید چرا این اتفاق می افتد؟ چون اینقدر این اتفاق زیاد رخ داده است که احتمال دارد به طور تصادفی چند بار مواردی یکسان رخ دهد اما دلیل خاصی نداشته باشد. یعنی آن هزار نفر عمدا از سکه های خاصی استفاده نکرده اند یا روش پرت کردن سکه ها به نحوی نبوده که منجر به این نتیجه شود بلکه به خاطر پرتکرار بودن این موضوع باعث شده است که به شکل مشابهی اتفاق بیفتد. یا برای مثال گاهی اوقات ما ابرهایی را در آسمان می بینیم که وقتی به آنها دقت می کنیم یک شکل مشابه با یک موضوع خاص، مانند یک شئ یا یک جاندار را میبینیم. اما میدانیم که این اتفاق به صورت معنادار رخ نداده است. در بازار هم به همین شکل است و در واقع باید دقت کنیم که آیا سرنخها و تکنیک هایی که از آنها استفاده می کنیم، پشتوانهی علمی و عملی مشخصی دارند یا تصادفی است و ما دچار احتمالات و تصادفی بودن بازار شدهایم؟
برای روشنتر شدن موضوع، یک نماد معاملاتی مثلا نماد انس جهانی طلا را درنظر بگیرید. معمولا زمانی که نا امنی یا تهدیدی از نظر اقتصادی وجود داشته باشد، سرمایهداران کلان از طلا به عنوان پول امن استفاده میکنند. به عبارتی با خرید طلا از افت ارزش پولشان جلوگیری میکنند.
حال تصور کنید اگر اتفاقی مانند جنگ اقتصادی چین و آمریکا رخ دهد، روی چه تعداد معاملهگر تاثیر دارد و اگر خبر مثلا وقوع سیل تنها در یک کشور باشد، بر چه تعداد سرمایهدار اثر دارد، یا حتی ویروس کرونا، به نظر شما تاثیر انتشار خبر آن بر معاملهگران بیشتر است یا دو خبر قبلی؟ پس همانطور که میبینید نتایج کاملا متفاوتی وجود خواهد داشت. با این تفاسیر خیلی از منطق به دور است که انتظار داشته باشیم همیشه معاملهگران مثل گذشته رفتار کنند. با دانستن این موضوع احتمالا تا حد زیادی دلایل وجود بسیاری از روشها برای شما مشخص میشود و یا حتی با منطق گفته شده میتوانید به سادگی دریابید که چرا بسیاری از روشها در برخی مواقع کارا هستند و در مواردی کارایی ندارند؟ زیرا خالقان آنها تنها از یک چرخه توالی تصادفی استفاده کرده اند؛ اما اکنون میدانیم برای اینکه سرمایه خود را درگیر بازار کنیم نیاز به دلایل محکمتری داریم.
تفاوت میان معاملهگر با تحلیلگر
در دنیای معاملهگری ممکن است با رویدادهایی روبرو شوید که برای شما تعجب آور باشد. مثلا شاید تا به حال برایتان اتفاق افتاده باشد که در گروه ها یا شبکه های اجتماعی صحبت از این شده باشد که یک شخص یا اشخاصی تحلیل های خیلی خوب، دقیق و صحیحی انجام می دهند اما به طرز چشمگیری سودآوری خاصی از طریق معاملات در بازار ندارند. و برعکس، اشخاصی که بلد نیستند یا حتی نمیتوانند تحلیلهای خوب و دقیقی از بازار داشته باشند، اما معاملات سوددهی در آن دارند. این تفاوت میان تحلیلگری و معاملهگری است. به بیان ساده تر، تحلیلگر در نهایت و در بهترین حالت با بازی کردن با کلمات و رسم های متفاوت بر روی چارت سعی در توجیه رفتار قیمت دارد و همچنین به دنبال طرح سناریوهای جذاب و جنجالی در راستای ادامهی حرکت بازار است، و این کار صرفا جهت ایجاد محتوا می باشد ولی معاملهگر همیشه دنبال فرصتهای مناسب و با احتمال برد بالا، برای ورود به معاملات و سپس مدیریت آن به بهترین نحو می باشد.
فصل دوم
مفاهیم پایه
با توجه به آنچه که گفته شد، تحلیلگری در دسته مالی کلاسیک قرار دارد. فرد در این روش به دنبال توجیه حرکات قیمت است. حرکتی که در گذشتهی بازار اتفاق افتاده است را به راحتی میتوان توجیه کرد، اما اینکه چگونه باید از این اطلاعات استفاده کرد، به نحوی که در حال حاضر بتوان تشخیص داد؛ حرکت پول های موجود در بازار، کدام سمت است و این پولها تا چه زمانی در بازار خواهند ماند که فرد از این حرکت قیمت سود ببرد، در آن مشخص نیست.
مالی رفتاری
اما در مالی رفتاری که در تعریف دانش اقتصاد نوین است، تمرکز معامله گر بر حال جاری بازار و اینکه تغییرات قیمت به چه صورت است، میباشد. دقیقا زمانی که جریان نقدینگی ها ایجاد شده اند. به این ترتیب معامله گرانی که می توانند ایجاد یا تغییرات جریان پول های جاری بازار را تشخیص دهند، دیگر نیازی به تحلیل بازار ندارند، بلکه تنها نیاز آنها به تکنیک هاست.
در واقع با توجه تعاریف فوق کسانی که از مالی کلاسیک استفاده میکنند، در بهترین حالت می توانند محتوای جذاب برای فضای مجازی بسازند ولی هدف معامله گران این است که از این بازار ها پول بسازند نه محتوا، پس باید با روشی کار کرد که قابل تکیه باشد و بتوان با هر میزان سرمایه و هر تایم فریمی کار کرد و از بازار سودهای سرشار به دست آورد. در غیر این صورت فرد به زودی مجبور به تغییر شغل خواهد شد.
تفاوت میان تحلیلگری و معامله گری، یک مسئله علمی و فوق العاده عمومی است که هیچ ربطی به استعداد، سطح سواد یا مهارت معامله گر ندارد و خود افراد مسیرشان را به نحوی انتخاب می کنند که یک تحلیل گر یا یک معامله گر باشند. البته به این نکته توجه داشته باشید که در روش چارتیکال جبل عاملی هیچ یک از انواع روش های تحلیل گری که در بازارهای مالی وجود دارد را رد نمی کنیم. بلکه معتقدیم آن روشهای فوق العاده تنها برای تحلیل گری و محتوا سازی مناسباند، نه برای تصمیم معاملاتی، یعنی تصمیماتی که منجر به خرید یا فروش یا خروج از یک معامله شوند.
چگونگی عملکرد پرایس اکشن در چارتیکال جبل عاملی
در گذشتهی نه چندان دور تنها دانشی که در رابطه با معامله گری در بازارهای مالی وجود داشت مالی کلاسیک بود و معاملهگران به ناچار میتوانستند تنها از انواع روش های تحلیلگری استفاده کنند. به تدریج دریافتند که حتی بدون استفاده از آن الگوها یا اندیکاتورها و یا هر روشی که در آن زمان وجود داشت، می توانند درکی از حرکات قیمت داشته باشند. رفته رفته برخی افراد استفاده از این الگوها یا اندیکاتورها را رها کرده و استفاده از آنها کمرنگ تر می شد تا اینکه برای نخستین بار در دنیا، ریچارد وایکاف براساس اصول اقتصاد و اصول علوم اجتماعی پرایس اکشن را مطرح کردند و بعد از آن بود که این دانش گسترش پیدا کرد و تئوری های بیشتری در آن تعریف شد.
در سال 2007،2008 که بحران مالی در آمریکا به وجود آمد. اقتصاددانان و تحلیل گرهای ارشد بین المللی کنار یکدیگر هم جمع شده و به دنبال این بودند که از چه طریق می توانستند پیشاپیش، این بحران را تشخیص دهند که از ضررشان پیشگیری کنند و یا اینکه حتی چطور می توانستند به نفع خودشان از آن استفاده کنند؟ بعد از تحقیق و بررسی بسیار متوجه شدند که تنها روش کارآمد پرایس اکشن بود. از آن تاریخ به بعد روش پرایس اکشن بین معامله گرها خیلی داغ تر و محبوب تر شد. و به شکل علمی و عملی توسعه پیدا کرد. جالب است بدانید که پرایس اکشن اصلی و پرایس اکشن واقعی برگرفته از اصول و مبانی علوم اقتصاد و علوم اجتماعی است، پس در پرایس اکشن واقعی از هیچ گونه ابزار، اندیکاتور، اسیلاتور، الگو و یا حتی الگوهای کندل استیک استفاده نمیشود. در پرایس اکشن واقعی حتی الگوهای پرایس اکشن هم در آن تعریف و جایگاهی ندارند! چراکه پرایس اکشن واقعی بر اساس علوم اقتصادی و علوم اجتماعی است. در پرایس اکشن واقعی رفتار معامله گران حال حاضر بازار، در بهترین و مفید ترین شکل ممکن و به دور از هرگونه سوگیری ذهنی مورد بررسی قرار میگیرد. با توضیحاتی که در مورد پرایس اکشن در این بخش گفته شد میتوان چنین استنباط کرد که اگر در روشی ابزاری در کنار پرایس اکشن قرارگرفته باشد قطعا آن پرایس اکشن واقعی نیست چراکه پرایس اکشن واقعی بر اساس علوم اقتصادی و علوم اجتماعی است و تنها با قیمت و حرکات آن در بازار سروکار دارد و تنها چیزی که شما باید مورد بررسی قرار گیرد خود قیمت است.
سیستم چارتیکال جبل عاملی
در مبحث قبل در مورد سطوح تنش و علت به وجود آمدن آنها و اینکه چرا مهم است صحبت کردیم. در این قسمت قصد داریم به نحوه تشخیص سوئینگ های مهم و تاثیر گذار بپردازیم.
از این مرحله به بعد تمام نکته هایی که مطرح میشوند، مانند قطعات یک چیدمان بوده باید از آنها نگهداری شود و هنگام ورود به بازار کنار هم قرار داده شوند تا ورود و معامله ای موفق اتفاق بیفتد.
تمام مطالبی که عنوان میشود، تکنیک هایی هستند که در پایان همین کتاب، هنگامی که به چک لیست معاملاتی رسیدیم، باید در کنار هم قرار بگیرند و در نهایت آن تصویر زیبا که همان کسب درآمد از معاملات است را شکل دهند.
سوئینگ یا سطح تنش معنا و مفهوم این دو عبارت با هم برابر است، بنابراین دیگر هر دو عبارت را در کنار هم و با یکدیگر به کار نخواهیم برد. سوئینگ در بازارها به نقطهایی گفته میشود که در آن قیمت تغییر مسیر میدهد. به عبارتی قیمت یک چرخش دارد. برای مثال همان گونه که در تصویر زیر مشاهده میکنید یک سوئینگ موثر داریم، در اینجا می بینید که جهت قیمت تغییر کرده است، پیش از این، حرکت قیمت صعودی بوده است و بعد از آن حرکت قیمت نزولی شده است

به تصویر بعد دقت کنید، همانطور که با خط قرمز مشخص شده است در این نمودار چند سوئینگ داریم. این سوئینگ ها به خاطر این است که قبل از آن حرکت قیمت به سمت بالا بوده و سپس حرکت آن به سمت پایین تغییر جهت یافته و مجددا به سمت بالا حرکت کرده و سپس به سمت پایین تغییر جهت داده است

دریافتیم به هر قسمتی از بازار که قیمت به اصلاح دور بزند و برگردد، سوئینگ می گوییم و برای تشخیص آن هم از هیچ ابزار به خصوصی مانند روش های تکنیکال، فراکتال و یا هیچ اندیکاتوری استفاده نمی کنیم. بلکه خیلی ساده با چشم نگاه کرده و هر قسمتی که در آن قیمت برگشته بود را به عنوان سطوح تنش در نظر می گیریم.

همانطور که در تصویر فوق مشاهده میکنید، اگر بخواهیم تمامی سطوح تنش را روی نمودار داشته باشیم، نمودار ما دیگر یک ابزار معاملاتی و یک پلتفرم نیست، بلکه به یک ساز شبیه گیتار که به درد نواختن میخورد تبدیل میشود و از شلوغی بسیار چارت، معاملهگر چیزی که باید ببیند را دیگر نمی تواند ببیند.
در این راستا اصلی وجود دارد به نام تروکسلر که از مسائل روانشناختی معاملهگری بوده و میگوید؛ هنگامی که بیش از حد بخواهیم به موضوعی توجه کنیم و بیش از حد در مورد آن جست و جو کنیم، حواس ما از اطلاعات سرشار شده و در نهایت آن موضوعی که باید را دیگر نمیبینیم. به این منظور فقط سوئینگ هایی را روی نمودار در نظر میگیریم که سوئینگ های موثر هستند.
سوئینگ موثر سوئینگ موثر به سوئینگی گفته میشود که بعد از آن به اندازه کافی پول وارد بازار شده است و بعد از آن سوئینگ، به اندازه کافی تغییراتی را در حرکات قیمت می بینیم.مثلا در این تصویر درست بعد از سوئینگ، حرکت قیمت چرخید و به طور موثری به سمت بالا حرکت کرد، پس این یک سوئینگ موثر است. در قسمت بعد نیز این یک سوئینگ موثر است چون بعد از این سوئینگ قیمت به شکلی موثر حرکت کرده است

در بازار سوئینگ هایی نیز وجود دارند که غیر موثرند. برای مثال همانگونه که در تصویر مشاهده میکنید، این یک سوئینگ در نظر گرفته نمیشود زیرا بعد از آن پول به اندازه کافی وارد بازار نشده است.

با توجه به مطالب عنوان شده در قسمت های قبل و مارکت بوک، دریافتیم که تمامی معاملات در هسته بازار انجام می شوند و فارغ از اندیکاتورها، روش های تحلیلی یا تایم فریم ها، دستورات در صف قرار میگیرند و به ترتیب، هر قیمتی که حجم آن تمام شود به سراغ قیمت بعدی می رود. زمانی که حرکتی نتواند ادامه پیدا کند، به این معناست که به اندازه کافی حجم های خرید و تعداد معاملات خرید ادامه پیدا نکرده اند و پول موثری پشت آن سوئینگ وجود نداشته است. لذا هنگامی که قیمت به سمت بالا حرکت کرده است بلافاصله حرکت آن متوقف شده و آن را به صورت خنثی انجام داده است. پس فقط سوئینگی را که بعد از آن به اندازه کافی پول وارد بازار شده باشد را در نظر می گیریم. چرا سوئینگ را رسم نمیکنیم و فقط آن را در نظر میگیریم؟ به این خاطر که در معامله گری نیاز به رسم هیچ چیزی ندارید. بلکه فقط کافی است که بر اساس آخرین کندل هایی که در چارت می بینید یعنی حدود همان بیست عدد کندل آخر، بتوانید آن را تشخیص دهید.اگر به نمودار زیر دقت کنید مشاهده میکنید که چند سوئینگ داریم اما کدام یک از این سوئینگ ها موثر است؟

دقت داشته باشید که فقط بعد از سوئینگ آخر است که قیمت به طور موثر ریزش خود را شروع کرده است. پس سوئینگ موثر سوئینگی در نظر گرفته میشود که در آن پول به اندازهی کافی وجود داشته باشد و بازار و معامله گران حاضر در آن حرکت موثری را از خود نشان دهند.
گاهی در بازار شادو هایی وجود دارد که برای معاملهگران، این سوال را به وجود میآورد که آیا این سوئینگ را باید با احتساب آن شادو در نظر بگیریم یا بدون آن؟ به عنوان مثال در تصویر میبینید که چند سوئینگ موثر داریم اما نقش شادو در اینها چیست؟

خیلی از اوقات در بازارها بنا به دلایل مختلف، مثلا انتشار خبرهایی مربوط به آن نمادها یا اتفاقات سیاسی، نظامی، اجتماعی و... شادوهای بزرگی را می بینیم و این شادو آنقدر بزرگ است که نسبت به اندازهی دیگر شادوهای این متن بازار ناهمخوان است. همانطور که گفته شد هر چه را که روی متن بازار میبیند برای معامله گر مهم است نه گذشتهی بازار. فلذا از کندلی که به طور نامتعارف از میانگین اندازه دیگر کندل های موجود در متن بازار بزرگ تر است میتوان چنین استنباط کرد که آن را قورباغه ها ساختهاند.
ضرب المثلی در زبان فارسی میگوید وقتی شهر بدون کلانتر باشد، قورباغه هفت تیرکش میشود. در بازارهای معاملاتی نیز این ضرب المثل صدق میکند، زمانی که معاملهگران بزرگ در بازار نباشند معاملهگران کوچک تاثیرگذار خواهند بود.
اگر یک قطره جوهر را در یک استخر پر از آب بریزید چقدر تاثیر دارد نسبت به زمانی که همان قطره جوهر را در یک لیوان آب بریزید؟ در بازارهای معاملاتی نیز به همین منوال است، آن قطره جوهر تاثیر معاملهگران خرد است و لیوان آب و استخر، حضور یا عدم حضور کافی معاملهگران بزرگ میباشد. پس هنگامی که معاملهگران بزرگ در بازار نیستند، معاملات معاملهگران خرد روی بازار تاثیر میگذارد و هنگامی که پولشان تمام شود یا هیجانات کاذب از بین برود، معاملهگران بزرگ مجددا وارد بازار میشوند، آن حرکت تبدیل به یک شادو شده و تمام آن حرکات و معاملات بر میگردند و چیزی غیر از یک شادو از خود باقی نمی گذارند. اینجاست که شادو نباید در نظر گرفته شود. شادو باید متعارف و هم اندازه با میانگین کندل هایی که در متن بازار است باشد. یعنی اگر در بازار شادوی نامتعارفی را دیدیم که با اندازهی سایر کندلها تفاوت بسیاری دارد، نباید در نظر گرفته شود.
شاید لازم باشد برای ابتدای کار تا زمانی که بتوانید محدوده های تنش را به صورت چشمی و بدون نیاز به ترسیم، در متن بازار مشاهده کنید، چند بار آنها را رسم کنید تا بتوانید واکنش های قیمت را به این نواحی زیر نظر بگیرید که چشم و ذهنتان هم آماده شود.برای رسم این نواحی کافیست منطقه ای که بیشترین درگیری و همپوشانی کندلی را دارد و بازار در آن ناحیه چرخشی داشته است را رسم کنید، اما با کمترین ضخامت ممکن؛ مانند تصویر زیر:

همانطور که در تصویر میبینید، نه ضخامت کادر و نه بلندی آن مهم نیست. صرفا میخواهیم مشخص کنیم، در این ناحیه یک تنش و درگیری بین معاملهگران وجود داشته و در نهایت منجر به برگشت قیمت شده است. باید این ناحیه را زیر نظر داشته باشیم تا در صورت رسیدن مجدد قیمت، منتظر واکنش معامله گران باشیم. عبور از این سطوح شرایطی دارد که در فصل های بعد بررسی خواهد شد.
نکته: نباید و نیازی نیست که همهی سطوح را رسم کنید. فقط به سوئینگهای موثر و از بین آنها نیز به نزدیکترینشان نیاز دارید. سطوح رسم شده در این تصویر، صرفا جهت آموزش شما عزیزان به این صورت رسم گردیده است.
محدوده های استاتیک و داینامیک
در روش چارتیکال جبل عاملی، سطوح استاتیک و داینامیک همان سطوح تنش میباشند که آن ها را محدوده های کلیدی مینامیم.
سطوح کلیدی استاتیک و داینامیک
همانطور که پیشتر گفته شد؛ هر دسته از معاملهگران قسمتی از جوامع معاملهگری میباشند. زمانی که جامعهی آنها به طور گروهی تحت تنش قرار می گیرد، چون گزینه های انتخابیشان به حداقل می رسد، با احتمال خیلی بالا رفتار آیندهشان به صورت صحیح شناسایی می شود . طبق تصویری که مشاهده می کنید محدوده هایی که روی نمودار، در یک سطح صاف قرار دارند، سطوح کلیدی استاتیک نامیده میشوند.

اما اگر این محدوده ها به صورت مورب باشند، تحت عنوان سطوح کلیدی داینامیک شناخته میشوند.

در روش چارتیکال جبل عاملی نوع استفادهی معاملهگر از این دو نوع محدوده هیچ فرقی باهم ندارد. قوانین معامله در حالت استاتیک و داینامیک، با یکدیگر متفاوت نبوده و هر دو دلیل یکسانی را برای شکل گیری دارند.
نکتهی حائز اهمیت این است که طبق تصویر با رسم این سطوح به دنبال حمایت، مقاومت ها، کانال ها و خط روندها نیستیم، بلکه فقط می خواهیم محدوده هایی را که معاملهگران، به آنها واکنش نشان می دهند را با احتمال بالا شناسایی کنیم، چراکه اگر قرار بود در بازار، حمایت و مقاومت وجود داشته باشد قیمت نمیتوانست پیوسته از عددی پایینتر یا بالاتر برود.
بر اساس تعاریف یوجین فاما، واژه های حمایت، مقاومت، خط روند و کانال، توجیهی برای حرکات قیمت میباشند. به عنوان مثال قیمت در حال بالا رفتن است و در یک سطح واکنشی نشان داده است و در جای دیگری میبینیم در متن همان بازار، در موقعیتی دیگر قیمت به یک سطح برخورد می کند و رد می شود. برخی از معاملهگران گمان میکنند، بدان علت است که این حمایت، مقاومت، یا کانال است، در صورتی که در روش چارتیکال جبل عاملی، فقط این نکته مهم است که آیا واقعا این محدودهها مهم هستند؟ به عبارتی مهم این است که بر اساس توالی تصادفی و به طور اتفاقی شکل نگرفته باشند و در صورت مهم بودن این محدودیتها، هنگام برخورد با آنها باید منتظر چه واکنشی باشیم.
سطوح طلایی سطوح طلایی دقیقا مثل حالت استاتیک یا داینامیک است، منتهی با این تفاوت که در سطوح طلایی تغییر فاز داریم. مثلا اگر سطحی را در بازار ببینیم که قبل از این تاثیر ریزشی بر روی قیمت ایجاد میکرد و باعث نزول قیمت میشد، چنانچه قیمت، آن سطح را به سمت بالا بشکند، محدوده ای وجود می آید که خیلی جاذب قیمت است و اگر قیمت خودش را به آن محدوده برساند، این بار انتظار واکنش معکوس خواهیم داشت. به این صورت که این بار محدودهی قیمت باعث بالا رفتن آن میشود که به آن سطح طلایی میگوییم و قیمت بعد از آن دوباره با یک موومنت خوب یا همان کندل های منظم و پایدار، اما این بار در جهت صعود قیمت حرکت میکند.

برای نزول نیز به همین منوال است. پیش از آنکه قیمت به سطح برخورد کند، حالت افزایشی به خود گرفته است ولی بعد از break out (شکست سطح) زمانی که مجددا قیمت به این ناحیه برگشت میکند مسیر قیمت تغییر کرده و بر خلاف حالت قبل، این بار فاز نزول به خود گرفته و حرکت ریزشی انجام می دهد. مسئلهای که در این تغییر فاز یا همان سطوح طلایی خیلی مهم است، هارمونی است. اگر مثل تصویر، بازار یک تغییر فاز یا همان سطح طلایی را ایجاد کرده باشد، باید از نظر زمان، چه قبل و چه بعد از تغییر فاز و همچنین از نظر مقدار پیمایش قیمت یا همان پیپ یا پوینت، بسیار به یکدیگر نزدیک باشند و یک هارمونی در آن تغییر فاز روی نمودار دیده شود و باید در نظر داشت که فاصلهی آنها خیلی زیاد نباشد.
برای سطوح داینامیک طلایی نیز دقیقا مانند داینامیک و استاتیک، واکنشی را در بازار داشته ایم که طبق تصویر، قیمت نزول کرده است ولی بعد از اینکه آن سطح را می شکند مجددا به آن محدوده رسیده و رفتاری افزایشی از خود نشان می دهد، در اینجا هم رفتار قیمت مثل حالت استاتیک، هارمونی برای معامله گر خیلی مهم است.

آموختیم به محدوده هایی که روی نمودار در سطح صاف قرار دارند، سطوح کلیدی استاتیک گفته میشود. اما اگر این محدوده ها به صورت مورب باشند به آنها سطوح کلیدی داینامیک می گوییم. همچنین دریافتیم که اگر قیمت در یک محدوده، چه استاتیک و چه داینامیک، شکسته شود و دوباره به آن محدوده برگشت بزند، انتظار حرکت معکوس داریم و به آن سطوح طلایی گفته میشود. شرط اصلی معتبر بودن سطوح طلایی رعایت هارمونی موجود در آن است

اگراین تغییر فاز به صورت فیل و فنجان باشد، این سطح مناسب نیست به این خاطر که هنگامی که فیل و فنجان می شود، در واقع از حالت مطلوبیت خارج شده است و همانطور که در تصویر می بینید تا قبل از تغییر فاز آن حالت کارکشن قبلی و آن تغییر فاز قبلی کوچکتر بوده است و بعد از آن بزرگتر شده است. پس از مطلوبیت خارج می شود.
در قسمت های بعد راجب دپس یا همان عمق صحبت خواهیم کرد. هرگاه دپس در حال افزایش باشد یعنی معامله گرهای در جهت روند در حال ضعیف شدن هستند. پس یکی از دلایلی که باید در واقع آن هارمونی حفظ شود این مسئله میباشد، البته دلایل دیگری هم دارد و به هر حال به نوعی کفه وزن جریان سفارشات در جهت خرید یا فروش به نحوی در حال تغییر است که دیگر برای معامله گر در آن جهت سود ساز نیست و ما نباید در آن موقعیت معامله کنیم.

زمانی که میخواهیم در بازارهای معاملاتی، معامله کنیم، چه معاملهی خرید و چه معامله ی فروش، دو حالت وجود دارد؛ در حال حاضر قیمت یا پایین تر و یا بالاتر از سطح انتظار ما است و باید برای هر کدام، دستور معاملاتی مخصوص به خود را به بازار ارسال کنیم که به نحو صحیح معاملات انجام شود. ابتدا قصد داریم دستورات معاملاتیای را مورد بررسی قرار دهیم که منجر به معاملات خرید می شوند.
دستورات معاملاتی بای استاپ و بای لیمیت
در بازارهای مالی برای معاملات خرید می توانیم به دو صورت عمل کنیم. استفاده از دستور معاملاتی بای استاپ و یا دستور معاملاتی بای لیمیت که هر یک باید در جایگاه مخصوص به خود استفاده شود.

زمانی که قیمت در اعدادی پایین تر از آن باشد که قصد ورود به یک معاملهی خرید را داریم و تصمیم بگیریم که در آینده، زمانی که قیمت صعود کرد و به سمت بالا رفت یک معامله خرید جدید داشته باشیم، به آن بای استاپ گفته می شود. معامله با استفاده از دستور معاملاتی بای استاپ بدین صورت است که معامله گر به کارگزار خود، از طریق پلتفرم معاملاتی دستور می دهد وقتی قیمت به این محدوده و عدد مورد نظر من رسید، معامله ی خرید را انجام دهد و کارگزار نیز بدون توجه به اینکه معامله گر چه تایم فریمی را می بیند و یا با چه دلیلی این تصمیم را گرفته است دستور او را انجام می دهد. به عنوان مثال الان قیمت یک سهم در عدد 1000 دلار است و شما بنا به هر دلیلی فکر میکنید که اگر قیمت از محدوده 1100 دلار بگذرد میتواند با شتاب بیشتری خیلی بالاتر هم برود. شما در اینجا یک دستور معاملاتی با حجمی مشخص برای عدد 1100 دلار تنظیم میکنید که در این عدد به حجم مشخصی خرید انجام شود. نکته بسیار مهم این است که در چنین دستورات شرطی، تا زمانی که قیمت به آن محدوده نرسد، معاملهی شما فعال نخواهد شد و یا به عبارتی وارد بازار نخواهید شد و قرار دادن دستور معاملاتی به منزلهی ورود شما در بازار نیست و در ضمن زمانی که قیمت به آن عدد مورد نظر رسید، نیازی به حضور شما مقابل رایانه نیست. ممکن است شما دستوری را قرار دهید و چند روز بعد زمانی که شما هیچ دسترسی به اینترنت ندارید بطور خودکار آن دستور فعال شود و از آن زمان به بعد است که نوسانات بازار برای شما سود و ضرر به همراه دارد، ولی تا قبل از آن هیچ اثری بر حساب شما نداشته است.
نکته جالب دیگر اینکه شما هر زمان که بخواهید می توانید پیش از فعال شدن، دستور معاملاتی خود را لغو کنید.
این حالت برای زمانی است که می خواهیم بای استاپ انجام دهیم؛ اما معامله با دستور معاملاتی بای لیمیت اندکی متفاوت است.
بای لیمیتبای لیمیت زمانی است که موقعیت بر خلاف حالت گفته شده باشد. قیمت جاری بازار در عددی بالاتر از آن مقداری باشد که معاملهگر قصد خرید آن را دارد. در حالت اول دیدگاه معامله گر این است که اگر قیمت صعود کند و در آینده به آن عدد که بالاتر است برسد همچنان به حرکت خود ادامه خواهد داد و این یک تایید و نشانه ای است از اینکه قیمت می خواهد باز هم گران تر شود بنابراین معامله گر ترجیح می دهد که یک معامله بای استاپ را انجام دهد.

اما در مورد بای لیمیت خلاف این مسئله است و معامله گر بنا بر داده ها و اطلاعات خود، در هر تایم فریمی که باشد، می خواهد که اگر قیمت از این قیمت جاری بازار ارزان تر شود و به فلان قیمت برسد، معاملهی خرید انجام دهد؛ زیرا این احتمال را می دهد که قیمت دیگر ارزان تر از این نخواهد شد و این پائینترین حالت قیمت و بازار است و می تواند در بهترین قیمت معاملهی خرید خود را انجام دهد.
مثال قبل را اینطور در نظر بگیرید که قیمت در حال حاضر 1000 دلار است و شخص گمان میکند که در صورت ریزش، حداکثر تا محدوده 800 دلار است و دیگر پایین تر از آن نخواهد رفت. دستوری را تنظیم میکند که طبق آن مثلا در عدد 800 دلار و به حجم مشخصی معامله خرید انجام شود. این یک دستورات معاملاتی بای لیمیت است.
به طور کلی دستورات معاملاتی بای استاپ و بای لیمیت دستوراتی هستند که معامله گران از طریق پلتفرم معاملاتی خود به کارگزار می دهند تا معامله ی آن ها را در سطح و قیمت مورد نظرشان فعال کند.
در بای لیمیت، قیمت جاری بازار بالاتر از سطح مورد نظر معاملهی خرید ماست و انتظار ما این است که اگر قیمت تا این مقدار نزول کند و به این سطح برسد دیگر نزول چشمگیری نخواهد داشت و یک حرکت صعودی را شروع می کند. بنابراین به کارگزار دستور می دهیم که هرگاه قیمت ارزان تر شد و به آن عدد مورد نظر رسید معاملهی خرید را انجام دهد.
در بای استاپ، زمانی که قیمت جاری بازار در اعدادی پایین تر از عددی میباشد که قصد ورود به بازار را داریم. منتظریم که قیمت صعود کرده و به سمت بالا برود تا یک معامله خرید جدید داشته باشیم.
معاملات شورت یا استقراضی
همانطور که می دانیم سود گرفتن در بازار های مالی سنتی بدین صورت است که معامله گر یک سهام یا قرارداد یا هر چیزی که برای آن نمودار وجود داشته باشد را خریداری کرده و پس از آن که قیمت به اندازه کافی گران شد آن را می فروشد و از آن اختلاف قیمت کسب سود می کند. در بازار های مالی نوین علاوه بر اینکه شما از جهت صعود قیمت ها می توانید کسب سود کنید، در جهت ریزش آن هم می توانید سود کنید.
در بازارهای مالی نوین معاملات فروش یکی از طرق متداول کسب سود می باشد. به اینصورت که هر گاه شما تشخیص دادید در نموداری قیمت از این گران تر نخواهد شد و از این نقطه می تواند ریزش داشته باشد، به کارگزاری خود دستور فروش از عددی مشخص را ارسال می کنید و هر چه قیمت ریزش بیشتری داشته باشد سود شما از این معامله بیشتر خواهد شد. به این نوع از دستورات معاملاتی در زبان فارسی، معاملات فروش یا استقراضی و در زبان انگلیسی سل و در جامعه معامله گری دستور short گفته می شود.
دستورات استقراضی
این نوع از دستورات معاملاتی به صورت استقراضی انجام می شود. اجازه دهید با ذکر یک مثال بیشتر توضیح دهم: تصور کنید که شنیدهاید قیمت طلا قرار است به زودی نزولی شود و شما مقداری طلا از دوست خود قرض می کنید و متعهد میشوید که دقیقا به همان مقدار طلا به دوست خود بازگردانید. مثلا اگر شما یک کیلو گرم قرض گرفته اید باید پس از مدتی همان یک کیلو طلا را بازگردانید، حال اگر طلا را به قیمت روز مثلا 1000 دلار بفروشید و بعد از مدتی همان مقدار یک کیلو را به قیمت 900 دلار خریداری کنید و به دوست خود بازگردانید، در واقع شما 100 دلار سود کرده اید.
بازارهای مالی دقیقا به همین صورت عمل می کنند. بروکر همان سهام یا نمادی را که قصد دارید بفروشید، نسبت به میزان اعتبار و موجودی شما نزد بروکر در اختیارتان قرار می دهد و یا به عبارت دیگر شما از بروکر خود مثلا 100 سهم قرض کرده اید. در اینجا شما آن سهم را می فروشید و اگر قیمت ریزش کند، شما در قیمت پایین تر می توانید مجددا خرید کنید و 100 سهم را بروکر بازگردانید و این اختلاف قیمت خرید و فروش همان سود شما میباشد که پس از بسته شدن معامله نسبت به قیمت آن لحظه، سود و زیان شما محاسبه می شود.
به طور کلی در بازار های معاملاتی، برای اینکه معامله ای صورت بگیرد، باید از طرف معامله گران دستورات معاملاتی به بروکر ارسال شود. این دستورات به چند مدل مختلف صادر و انجام میشود که هر کدام از این دستورات در جای بخصوصی مورد استفاده قرار می گیرد.
سل استاپ در حالت سل استاپ، قیمت جاری بازار بالاتر از قیمتی است که معامله گر قصد فروش آن را دارد. بنابراین معامله گر از طریق پلتفرم معاملاتی خود به کارگزار دستور می دهد که اگر قیمت ارزان تر از قیمت حال بازار شد و به قیمت مورد نظر او رسید، معاملهی فروش جدیدی انجام دهد. بنا به هر دلیلی معاملهگر این مسئله را می داند، یعنی با احتمال بالاتر این برداشت را دارد که اگر قیمت پایینتر برود و ارزان تر از این شود، یک نشان دهندهی این است که همچنان قیمت می خواهد به روند خود ادامه دهد. پس از آنکه این اتفاق افتاد وارد یک معامله فروش می شود، یعنی هنگامی که قیمت به سمت پایین حرکت کند و به آن عدد سل استاپ مورد نظر معاملهگر برسد، کارگزار برای او معامله را فعال میکند و انتظار معاملهگر نیز این است که ریزش آن نماد ادامه داشته باشد تا از اختلاف قیمت ایجاد شده در جهت ریزش سود ببرد

قیمت جاری بازار پایین تر از آن مقداری است که معامله گر انتظار دارد به آن برسد و سپس معاملهی فروش جدیدی انجام دهد. بنا به یک سری دلایل برداشت معاملهگر از حال بازار این است که وقتی قیمت به عدد مورد نظر رسید، یک معامله فروش انجام دهد. یعنی وقتی قیمت صعود کرد و گران تر شد و به آن عدد و سطح رسید دیگر گران تر از آن نخواهد شد و این نقطه سقف قیمت و سقف بازار است و بعد از آن قیمت ریزش خواهد کرد

برای روشن تر شدن موضوع به این مثال توجه کنید: تصور کنید که در یک نماد معاملاتی در گذشته قیمت به عددی مثلا 1000 دلار رسیده است و بعد از آن ریزش قویای مثلا تا 700 دلار داشته است و حالا پس از مدتی، قیمت در محدودهی 970 دلار است. یعنی دوباره خود را به آن عدد نزدیک کرده است. در اینجا برخی از معامله گران با انتظار واکنش قیمت مانند گذشته می خواهند در این نقطه فروشنده باشند، اما هنوز قیمت به 1000 دلار نرسیده است و یا باید نظارهگر نمودار تا رسیدن قیمت باشند و یا میتوانند یک دستور برای فروش در این عدد تنظیم کنند و به کارهای دیگر خود برسند. این دستور معاملاتی سل لیمیت است.
بطور کلی به این دست از دستورات معاملاتی معاملات مشروط گفته میشود. یعنی معاملاتی که بصورت پندینگ(دستورات در انتظار) بوده و بلافاصله در بازار اجرا نشده و پس از اینکه قیمت به آنها رسید اجرا خواهند شد. در صورتی که قیمت به آن عدد نرسد اُردر(دستور معاملاتی) معاملهگر فعال نخواهد شد.
بسته شدن معاملات فروش(سل، شورت)
هر دستور معاملاتیای که در جهت فروش باشد، برای بسته شدن نیاز به یک دستور معاملاتی در جهت معکوس خود دارد که در اصطلاح به آن بای تو کاور گفته میشود. به این صورت می باشد که یک معامله خرید به میزان حجم معامله فروش معاملهگر در بازار انجام میشود، تا معامله فرد در بازار تسویه گردد. تفاوتی ندارد که معامله فرد در سود باشد یا در ضرر، در هر صورت از بای تو کاور برای بسته شدن معاملات استفاده میشود. لازم به ذکر است که در برخی از بازار ها مثل بازار فارکس فرد تنها با فشردن دکمه close از معامله خارج میشود و در بروکر این عمل به صورت خودکار انجام میشود؛ ولی در برخی از بازار ها مانند ارزهای دیجیتال، باید خود فرد به میزان حجم در معامله دستور خرید در جهت مخالف صادر کند.
نکته: چند نکته مهم در معاملات مشروط وجود دارد. اول آنکه اگر معامله گر با روش چارتیکال جبل عاملی ترید می کند، باید از نوع دستورات سل استاپ و بای استاپ استفاده کند اما در دیگر روش های مالی رفتاری مثل معامله بر اساس حجم ها یا فوت پرینتها، میتواند از سل لیمیت ها و بای لیمیت ها استفاده کند.
در روش چارتیکال جبل عاملی( سنتیمنتال )پیشنهاد میشود که از معاملات لیمیت استفاده نکنیم؛ چراکه نمیتوانیم حجم های پشت بازار را ببینیم و با اطمینان بالا وارد معاملات برگشتی شویم. به بیان دیگر به دنبال موقعیت هایی هستیم که با احتمال بالاتر باشد و به این ترتیب پس از دریافت تاییدیه های کافی وارد معاملات میشویم، ولی در معاملات با دستور لیمیت، بدون دریافت تاییدیه و سرنخ های لازم باید وارد معاملات شد که این عمل ریسک را افزایش خواهد داد.
نکته دیگری که در معاملات مشروط وجود دارد این است که به علت قرار گرفتن معاملات پندینگ در سرور کارگزاریها، سرعت انجام شدنشان بسیار بیشتر از این است که بخواهیم به صورت آنی وارد بازار شویم و لحظهای سل تو مارکت داشته باشیم. در دستوراتی که به صورت پندینگ میباشند، معاملهگر دستور معاملاتی خود را به کارگزارش به عنوان امین خود سپرده و به نحوی به او دستور داده است که هر زمان قیمت به عدد مورد نظر رسید این دستور فعال شود. برخلاف دستور سل تو مارکت نیازی نیست که دستورات معاملاتی با رایانهی معاملهگر از طریق اینترنت به سرور بروکر انتقال پیدا کند و بعد از سرور بروکر به بازار برسد بلکه راه انتقال آن نصف است. به این ترتیب اگر بنا به هر دلیلی سرعت معاملات برای معاملهگر مهم است میبایست از معاملات پندینگ استفاده کند.
دریافتیم که برای ورود در معاملات فروش (short,sell) از دستورات معاملاتی سل استاپ و سل لیمیت باید استفاده کرد و برای بسته شدن معاملات پس از باز شدن، باید بصورت بای تو کاور عمل کرد.

تعداد کندل مناسب جهت بازار خوانی
نکتهی بسیار مهمی که باید به آن پرداخت این است که معاملهگر باید چه تعداد کندل را روی نمودار خود داشته باشد که بتواند بهترین تصمیم را برای گرفتن یک موقعیت معاملاتی مناسب طبق روش چارتیکال جبل عاملی بگیرد.
بزرگ نمایی نمودار بازار و تعداد کندل مورد نیاز
در روانشناسی مولفه ای به نام حافظه تاریخی وجود دارد که بر دنیای معاملهگری نیز صدق میکند. معاملهگران باید چگونگی استفاده از آن را بدانند تا بهترین نتیجه را کسب کنند. حال برای درک بهتر این مسئله با ذکر چند مثال به توضیح آن می پردازیم.
فرض بگیرید دو نفر با یکدیگر ازدواج می کنند و همانطور که می دانید ازدواج یکی از زیباترین اتفاقاتی است که در زندگی هر انسانی رخ می دهد، این زوج در ماه ها وسال های اول ازدواج سعی می کنند تا به مناسبت های مختلف یکدیگر را غافلگیر و خوشحال کنند، حال این مناسبت می تواند سالگرد روز آشناییشان، سالگرد روز عروسی ، تولد، ولنتاین و یا سایر مناسبتهای مختلف باشد؛ اما بعد از چند سال رفته رفته به طور نامحسوس و غیر عمد آن زوج این تاریخ ها را یکی یکی فراموش می کنند، کم کم سالگرد اولین دیدار آشناییشان، بعد تاریخ عروسی و بعد اینکه روز ولنتاین چه روزی بوده است و حتی بعد از مدتی، رفته رفته جشن تولد و تاریخ تولد یکدیگر را نیز ممکن است فراموش کنند. این به معنای خاتمهی عشق میان آن دو نیست، بلکه فقط طی این سالها اتفاقات خوشایند تازهتری برایشان رخ داده است که این اتفاقات، پررنگتر و زندهترند. مثلا صاحب فرزند یا فرزندانی شدند یا در رشته تحصیلی یا شغل خود پیشرفت چشمگیری داشتهاند، توانسته اند خانه، اتوموبیل یا ویلایی بخرند و به طور کلی پیشرفتی داشته باشند که برایشان جالب بوده و در حال حاضر سرگرم این اتفاقات هستند، آنها را یادآوری کرده و یکدیگر را خوشحال میکنند.
در مورد مسائل تلخ زندگی نیز به همین منوال است. به عنوان مثال زمانی که شخصی، فردی از اعضای خانواده خود را از دست بدهد، در هفتهی اول حتی خواب و تغذیهی درستی ندارد، به تدریج بعد از مثلا 40 روز میتوان با آن شخص عزادار شوخی هایی جزئی کرد، که او را از آن حال و هوای غم انگیز خارج کند. بعد از گذشت یک سال، خود شخص عزادار شوخی هایی با دیگران میکند که شاید حتی قبل از این اتفاق چنین شوخی هایی را با اشخاص انجام نمی داده است و این روال ادامه پیدا می کند. این مسئله به این خاطر نیست که شخص که فوت شده برای او دیگر عزیز نیست، بلکه رفته رفته حتی نبود و جای خالی او را عمیقتر و محسوستر درک می کند؛ اما چون این اتفاق در حافظه تاریخی فرد کمرنگ تر شده و موضوعات جدید دیگری به وجود آمده است، این موضوع اهمیت کمتری پیدا می کند. معاملهی معاملهگران حاضر در بازار نیز متاثر از این حافظهی تاریخی بوده چرا که در پس هر معامله انسانی وجود دارد و همهی انسان ها نیز حافظهی تاریخی دارند. ما نیز در راستای تصمیم گیری بهتر و پرسودتر در معاملات میبایست از این موضوع استفاده کنیم. هر اتفاقی که از گذشته تا کنون برای ما رخ داده است به این خاطر که در حافظهی ما وجود دارد و بر اساس آن تصمیم گیری و اقدام میکنیم، مهم است. اکنون بنابر حافظهی تاریخی میبایست دریابیم که چه تعداد کندل از گذشتهی بازار برای گرفتن یک معامله ی خوب برای بررسی مورد نیاز است.
در روش چارتیکال جبل عاملی، تعداد کندل های مورد نیازی که باید در نظر گرفت، حداکثر حدود 60_70 کندل است. در نمایشگرهای مختلف با وضوح تصویر متفاوت، این عدد فرق می کند ولی در بیشتر مواقع حتی فقط با بیست کندل می توان کل آن چه که مورد نیاز است را فهمید. به عنوان مثال میتوان دریافت که آیا معامله ای در این بازار خواهیم داشت یا خیر؟ اگر قرار است معامله ای داشته باشیم، به عنوان یک خریدار خواهیم بود یا فروشنده؟ و اگر معامله ای صورت گرفت، باید استراتژی خروج را چگونه انجام داد؟
بنابراین در روش چارتیکال جبل عاملی، تا 20 کندل هم برای خواندن بازار و تشخیص معامله کافی است، اما حداکثر تعداد کندل مورد نیاز ما حدود 60_70 کندل است، نه بیشتر، و اگر به تعداد کندل های بیشتری نسبت به این عدد توجه کنیم، در واقع سرنوشت پول و سرمایهی خود را به دست اطلاعاتی می دهیم که دیگر برای همان معاملهگرانی که حرکات قیمت را ساخته اند و می توانستند در بازار تاثیرگذار باشند، هیچ اهمیتی ندارد و انجام معامله بدین صورت، به هیچ عنوان منطقی نیست.
در روش چارتیکال جبل عاملی برای بزرگنمایی نموداری که معاملهگر در بازار استفاده می کند، پیشنهاد میشود که درجه بزرگنمایی نمودار را تا بالاترین حد درجه بالا ببرد، سپس دو درجه از آن بزرگنمایی را به سمت عقب برگرداند و کوچک تر کند. در این حالت چیدمانی که در کندل ها باید وجود داشته باشد که بتوان بازار را به طور کامل و کافی مشاهده کرد، به وجود خواهد آمد. البته این نحوه تنظیم، در پلتفرمی مانند متاتریدر می باشد و ممکن است در پلتفرم های دیگر، نحوه تنظیم متفاوت باشد. اما به طورکلی بزرگنمایی باید به اندازه ای باشد که، کندل ها نه آنقدر بزرگ باشند که فرد را درگیر هیجان کنند و هر حرکت کوچکی در بازار قوی و ترسناک بنظر برسد و نه آنقدر کوچک باشند که شادو ها را به سختی بتوان مشاهده کرد.
در روش چارتیکال جبل عاملی آن نکاتی را باید مورد توجه قرار داد که ضمن کافی و کامل بودن، همان نکاتی است که در حال حاضر معامله گران موثر حاضر در بازار به آن توجه دارند و اهمیت می دهند. در غیر این صورت معاملهگر سرنوشت معاملات خود را به دست اطلاعات مرده ای میسپارد، که دیگر کسی از آنها استفاده نمیکند.
قاعده بی اعتباری
تمامی سطوح در بازار معتبر نیستند و نیازی نیست که در همه سطوح منتظر واکنش معامله گران بود.
سطوح بی اعتبار:
زمانی که قیمت در بازار حرکت می کند ممکن است بیش از یک بار نسبت به یک سطح واکنش نشان دهد وچون معامله گر بر اساس این واکنش ها تصمیمات معاملاتی خود را می گیرد این مسئله برای او حائز اهمیت است.
در روش چارتیکال جبل عاملی معاملهگر باید بداند که این سطح و یا محدوده ای که قیمت نسبت به آن چندبار واکنش نشان داده ، دارای اعتبار است یا خیر. اگر آن سطح بی اعتبار باشد ولی چون بازار در حال واکنش به آن است معامله گر به اشتباه فکر می کند که دارای اعتبار بوده و ممکن است بخواهد روی آن سطح تصمیم معاملاتی بگیرد و در واقع چون براساس اصول محکم و قدرتمندی تصمیم گیری نکرده است معامله موفقی نخواهد داشت.
زمانی که سطوح بی اعتبار میشوند:
سطحی را در نمودار قیمت در نظر بگیرید که قیمت یک بار آن را به سمت پایین شکسته است. به این عبور قیمت از سطح که شفاف و واضح نیز می باشد، به اصطلاح بریک اوت کردن می گویند. به عبارتی میتوان گفت هنگامی که قیمت آن سطح را به سمت پایین رد کرده است، در واقع تمامی معاملات سل استاپ و بای لیمیت در آن محدوده بازار را فعال کرده است. هرگاه قیمت از بالا به سمت پایین حرکت کند معاملات سل استاپ و بای لیمیت را فعال می کند. این دستورات فعال شده و وارد بازار می شوند و در این قیمت دیگر این دو دستور وجود ندارند. حال اگر قیمت در همان زمان یا مدتی بعد، این بار به سمت بالا بریک اوت کند تمامی بای استاپ ها و سل لیمیت ها نیز فعال می شوند؛ در نتیجه دیگر هیچ دستور معاملاتی در این محدوده باقی نمی ماند که اگر دوباره قیمت به آن برسد فعال شود. در این صورت تمامی سل استاپ ها و بای لیمیت ها که در آن محدوده وجود دارد، همان ابتدا که از آن محدوده به سمت پایین رفت فعال شده و هر آن چه بای استاپ و سل لیمیت باشد نیز زمانی که به سمت بالا رفت فعال می کند، پس هیچ دستور معاملاتی دیگری در این محدوده باقی نمی ماند و چنانچه قیمت در آینده مجددا در این محدوده واکنشی را هم نشان دهد فقط بر اساس توالی تصادفی است .
به تصویر زیر توجه کنید:

در تصویر فوق پس از یک گام پر قدرت یک اصلاح شکل گرفته است. آخرین قله ایجاد شده در سمت چپ نمودار برای بسیاری از معاملهگران حائز اهمیت می باشد، عده ای از معامله گران منتظر هستند که قیمت به آخرین قله برسد و خرید کنند. برخی از معاملهگران هم با تصور اینکه قیمت یکبار از این نقطه ریزش داشته و گرانتر نخواهد شد منتظر رسیدن قیمت به آن نقطه و انجام معامله فروش هستند. در بازار، معامله گرانی با طرز تفکر مختص به خود وجود دارند که با تجارب و روش های دیگر معاملهگران متفاوت است. آنچه در چارتیکال جبل عاملی مهم است این است که به هر شکل هر دو این دستورات زمانی که قیمت به محدوده آخرین سوئینگ های می رسد فعال میشود.
همانطور که در تصویر در ادامه حرکت بازار مشاهده می شود، پس از مدتی، قیمت که بنا به هر دلیلی ریزش داشته و مجددا به این نقطه رسید، دو نوع دستور معاملاتی بای لیمیت که تصور می کند قیمت از این ارزان تر نخواهد شد و دستور سل استاپ که تصور می کند ریزش قیمت ادامه خواهد داشت فعال خواهد شد. می توان چنین استنباط کرد که تمامی مدل های دستورات معاملاتی در این قیمت با توجه به آن قله قیمتی فعال شده است و دیگر نمی توان انتظار واکنش قیمتی را در این نقطه یا محدوده قیمتی از این به بعد داشت. به عبارت ساده تر هرگاه قیمت دو مرتبه از یک محدوده قیمتی گذر کند، از آن به بعد دیگر آن سوئینگ بی اعتبار شده و دیگر آن محدوده برای ما اهمیتی ندارد. از آن به بعد باید تمرکز خود را بر روی سوئینگ های جدیدتری که هنوز دستورات فعال نشدهای بر روی آنها وجود دارد قرار دهیم.
این نکته را به خاطر داشته باشید که بازارهای مالی به قدری پویا و دائما در حال حرکت هستند که حرکت قیمت پیوسته سویینگ ها و یا اشکال مختلفی را در بازار می سازد و اگر معامله گر بر اساس منطق های مالی و دانش عملی به بازار نگاه نکند، دچار این سوء برداشت خواهد شد که این حرکات معنی دار بوده و دلیل خاصی داشته اند و به این ترتیب به دنبال قاعدهایی برای آن میگردد و متناسب با آن قاعده معامله میکند.
چارچوب متن بازار
دریافتیم که در روش چارتیکال چطور می توان سوئینگ های بازار را تشخیص داد، از طرفی اینکه چرا این سویینگ ها برای ما مهم هستند و چه کاربردی دارند و به طور کلی کدام سویینگ ها برای معامله کردن اهمیت دارند و به کدام سویینگ ها اهمیت نمیدهیم.
متن بازار
به کل آن چیزی که در نمودار یک نماد معاملاتی در نمایشگر خود مشاهده میکنیم، متن بازار گفته میشود. به عبارتی همان تعداد کندل هایی که بابت تشخیص سرنخ ها و تکنیک های فرا گرفته شده جهت تشخیص آیندهی بازار با بالاترین احتمال، وجود دارد متن بازار است.

به طور مثال یک سویینگ را در بالاترین محدوده و یک سویینگ را در پایین ترین محدوده نمودار خود داریم، این بدان معنی میباشد که در این متن بازار دو سویینگ موثر داریم که بالاترین و پایین ترین هستند. حال درست است که در دل این حرکت از بالا به پایین یا از پایین به بالا سویینگ های دیگری هم وجود دارند ولی در حال حاضر منظور بالاترین و پایین ترین آنها است. به این محدوده، چهارچوب متن بازار می گویند .
کاربرد آن در چارتیکال جبل عاملی
هنگامی که یک معاملهگر قصد دارد تصمیمی در بازار بگیرد، مثلا اگر به دنبال معاملات فروش است و قیمت در نزدیکی محدوده پایین متن بازار قرار گرفته باشد، تمام سرنخ هایی که بازار به او نشان می دهد دلیل بر این است که اگر وارد این معامله شود یک معامله فروش خوب را خواهد داشت، نباید فریب خورد، چراکه آنها نشانه هایی کاذب در بازار هستند و نباید با استناد به آنها وارد معامله شد و به احتمال بالا معامله موفقی صورت نخواهد گرفت.
در روش چارتیکال جبل عاملی، وقتی که قیمت در لبه چهارچوب پایین متن بازار است نباید به دنبال معاملات فروش بود بلکه برعکس، معاملهگر باید به دنبال بهانه هایی باشد که به او لبه ی ورودهایی برای خرید می دهد. همان طور زمانیکه قیمت به بالا رسید یعنی اگر معاملهگر پس از بررسی بازار دریافت که قیمت در نزدیکی چهارچوب بالایی متن بازار مورد نظر قرار دارد، هرچند بازار برای ورود به یک معامله ی خرید نشانه ها و سرنخ هایی می دهد، اما نباید این معامله ی خرید را انجام داد، چراکه این یک سطح تنش موثر است و بالاترین و موثر ترین سطحی است که متن بازار در آن قرار دارد. لذا به اندازه کافی این پتانسیل را دارد که به طور جدی تغییر در رفتار قیمت ایجاد کند. بنابراین هر نشانه و سرنخی هم به ما نشان دهد، نشانه های کاذب هستند و نباید با استناد به آنها وارد معامله ی خرید شد بلکه بر خلاف دیگر معامله گران حاضر در بازار باید یک معامله ی فروش انجام داد.
معاملهگر همواره به دنبال این است که در ورودهای خود نقاطی را پیدا کند که معامله گران بزرگ و آن دسته از معامله گران سازمانی که سازندگان روند هستند، در حال ورود بوده یا به تازگی ورود کرده باشند. به نظر شما در جایی که قیمت از یک سر نمایشگر به طرف دیگر طی مسیر کرده باشد و به مقدار زیادی از نقطه مطلوب خود برای ورود فاصله گرفته باشد، آیا معامله گران بزرگ که قرار است در بهترین نقاط ورود کنند، همچنان تمایلی برای ورود در این نقاط خواهند داشت؟ زمانی که قیمت می خواهد از کف نمودار به سقف برسد چندین کندل شکل میگیرد و حتی ممکن است چند سویینگ بسازد، در نتیجه می توان به احتمال بالاتر حدس زد که در اینجا چه اتفاقی می افتد. دو حالت دارد: یا معامله گران بزرگ که در نقاط بهتری ورود کرده اند و مقدار قابل توجهی در سود هستند، در این نقطه نقد می کنند و یا در بهترین حالت تماشاگر خرید توسط معامله گران خورد هستند تا در قیمتهای بهتر و به تدریج معاملات خود را نقد کنند.
نظر بزرگان بازار در این مورد
بنابر نظر وارن بافت روند در نقاطی شکل می گیرد که عموم مردم متوجه نمی شوند و حتی بسیاری از افراد با هوش بالا نیز انتظار شکل گیری روند در آن نقاط را ندارند. در توضیح این مسئله باید گفت نشانه هایی که در حال شکل گرفتن می باشند، روند های جدید و پر قدرت در نقاطی خاص هستند که غالب افراد یعنی حدود نود تا نود و پنج درصد معاملهگران انتظار آن را نداشته و باورشان نمی شود که یک روند جدید در حال شکل گیری است و دقیقا برعکس عمل می کند.
پس دریافتیم که چهارچوب متن بازار به محدوده ی بین بالاترین و پایین ترین سوئینگ موثر موجود در متن بازار گفته می شود. بنابر روش چارتیکال جبل عاملی، هنگامی که قیمت در بالاترین سطح چهارچوب متن بازار قرار دارد، معامله گر نباید معامله خرید انجام دهد و نیز هنگامی که قیمت در پایین ترین سطح متن بازار است نباید وارد معامله ی فروش شود. اهمیت شناسایی این روند ها در روش چارتیکال جبل عاملی این است که آنها توسط معامله گران بزرگ حاضر در بازار در حال شکل گیری هستند معاملهگری باید با این دسته از معامله گران در بازار همراه شود تا به موفقیت برسد.
تشکیل روند
در روش چارتیکال جبل عاملی اهمیت روند در آن است که توسط معامله گران بزرگ یا اجتماعی از انبوه معاملهگران تشکیل خواهد شد و هیچ گاه روندی توسط معاملهگران خورد یعنی توسط معامله گرانی که با پول های ریز در بازار معامله می کنند ایجاد نمیشود.
انبوهی از معامله گران یعنی دستهایی که متشکل از معامله گرهای متوسط و خورد، نه دسته ایی خاص، اما جامعه ایی بزرگ باشد. پس زمانی که ما با یک جامعهی بزرگ که حالا چه از نظر حجم معاملات و میزان سرمایه و یا چه از نظر تعداد بر حجم معاملات در بازار تاثیرگذار باشد همراه شویم، در یک حرکت پایدار بازار در حال معامله هستیم.
زمانی که معامله گرهای بزرگ و یا انبوهی از معامله گرهای متنوع در بازار نباشند، دسته ای خاص از معامله گران در بازار حضور دارند که همان معامله گرهای خورد هستند. در چنین شرایطی بازار متلاطم و آشفته بوده و دائما حرکات هیجانی را نشان می دهد. معامله گر در چنین بازاری چه معامله ی خرید و چه معامله ی فروش را انجام دهد ضرر می کند و احتمالا پس از آن به دنبال انتقام گرفتن از بازار خواهد رفت و اشتباه بزرگتری انجام می دهد، یعنی به دنبال هج یا مارتینگل کردن برود. در این مواقع بازار توسط گردانندگان اصلی حرکت نمی کند و جهت جلوگیری از رخ داد این اشتباه، معاملهگر باید نقدینگی را در بازار تشخیص دهد. همانگونه که پیشتر گفته شد، در روش چارتیکال جبل عاملی مبنای سود کردن در بازارهای مالی در دانستن و آگاهی زودتر از دیگر معاملهگران است. در واقع نه پول زیاد یک معامله گر و نه دانشی که در این زمینه دارد، به عنوان کسی که می خواهد وارد بازار شود، آنچنان تاثیری در سرنوشت معاملاتش در بلند مدت ندارد. اگر معاملهگر سخت ترین روش های تحلیل گری را آموخته باشد اما اطلاعات خوب را در زمانی که دیگران در جریان آن نیستند نداند یا به کار نبندد، تریدهای موفقی نخواهد داشت. معاملهگر باید زودتر از دیگران تغییرات را متوجه شود تا بتواند در بازار کسب سود کند چراکه اطلاعات پیش پا افتاده ایی مثل سقف بالاتر، کف بالاتر، خط روند و اندیکاتور را هر شخصی که حداقل سطح هوش و استعداد را داشته باشد متوجه خواهد شد.
پس معاملهگر در بازار نباید با افرادی همنشین شود که عوام مردم هستند یا به عبارتی با آن نود و پنج درصدی که در ضرر بوده و در دام افتاده اند، بلکه میبایست با آن پنج درصدی همراه باشد که پیش از دیگران اقدام می کنند.
آغاز روندها
همانگونه که در تمامی دنیا هیچ رخ دادی یکباره و ناگهانی شکل نمی گیرد و همیشه هر آغازی یک نقطه شروع دارد، در بازارهای معاملاتی نیز شروع روندها یک سرآغاز دارند. اما نیاز نیست که چندین بار سقف ها و کف های بالاتر، چند برخورد با کف یک کانال یا سقف یک کانال یا خط روند شکل بگیرد، یا نیاز نیست که یک اندیکاتور بریک اوت شود یا تغییر حالت دهد تا معامله گر متوجه شود که الان تغییری در روند ایجاد شده است.
معاملهگر میبایست زمانی که قیمت عددی باشد که دیگر معامله گران حاضر در بازار با هیجان و سماجت بخواهند که در قیمت های بدتر از او خرید انجام دهند، وارد معامله شود و این همان عملی است که منجر به حرکت قیمت در جهت سود معاملهگر می شود.
به این ترتیب هر قدر که معاملهگر زودتر تغییرات حرکت قیمت را بفهمد، در اعدادی بهتر وارد معامله می شود و در نتیجه تفاوتی که در قیمت ایجاد می شود سود بهتری را از بازار کسب خواهد کرد.
در روش چارتیکال جبل عاملی، شناسایی روند ها از طریق مشاهده سقف ها، کف ها و استفاده از اندیکاتورها یا دیگر الگوها نیست. بلکه یکی از راه های شناسایی یا همان تشخیص معامله گرهای حرفه ای و آگاه با معامله گرهای ناشی در این است که هر چه قدر معامله گر حرفه ای تر باشد تعداد تاییدیه هایش برای گرفتن معامله کمتر است ولی سرنخ های قدرتمند تری را دارد. نکته ی دیگری که باید به آن اشاره کرد این است که به تمام حرکاتی که در بازارها مشاهده می شود و اتفاق می افتد لگ گفته میشود

به عنوان مثال در تصویر فوق، تمام نقاط مشخص شده لگ های حرکاتی قیمت هستند که با یکدیگر تفاوت هایی دارند. به آن دسته از لگهایی که پرقدرت و بزرگتر هستند و با کندل های بیشتر و یک دست تری پیش رفته اند، اکستنشن گفته میشود.
- اکستنشن به لگ های پر قدرت گفته می شود.
لگ هایی نیز وجود دارند که با تعداد کندل های کمتر و ضعیف تری اتفاق می افتند، به آنها کارکشن گفته میشود.
- کارکشن به لگ های ضعیف تر با عمق کمتر و تعداد کندل بیشتر گفته می شود.
نکته بسیار مهم: بخاطر داشته باشید که ضعف، صفت بارز یک کارکشن و قدرت صفت بارز یک اکستنشن است.
در تصویر زیر شکل شماتیک اکستنشن و کارکشن را مشاهده میکنید. بخش اصلی بزرگ تر و پر قدرت را اکستنشن یا در اصطلاح گام و قسمت کوچک حرکت که غالبا شیب حرکتی کمتری نیز دارد را کارکشن یا اصلاح می نامیم.

دریافتیم که روند ها توسط معامله گرهای بزرگ یا تجمیعی از انبوه معامله گران ایجاد می شود. اصل سود کردن در بازارهای مالی در دانستن و آگاهی پیش از دیگران است. معاملهگر در بازارهای مالی همواره باید به دنبال سرنخ هایی برای تشخیص قدرت و ضعف معامله گران حاضر در بازار باشد، که یکی از آنها اکستنشن و کارکشن ها می باشد.
روند صعودی
آموختیم که حرکت قیمت جهت تشخیص روند نیاز است. معاملهگر باید در نظر داشته باشد که با معاملهگران بزرگ و پول های بزرگ بازار همراه باشد و این به معنای سقف های بالاتر یا کف های بالاتریا اینکه یک خط روند یا یک کانال به صورت صعودی شکل بگیرد چون قیمت تا کنون سه یا چهار بار به آن برخورد کرده است، یا یک اندیکاتور توسط قیمت شکسته شود به سمت بالا تغییر فاز دهد نیست چراکه این نکات را تقریبا تمام معامله گران متوجه می شوند .
ابتدا چند نکته بسیار مهم را مرور می کنیم چراکه اساس کار ما بر این اصول استوار است:
در دنیای ما به وجود آمدن هیچ چیز یک دفعه ای نیست و برای یک سرآغاز، دلایل و نشانه هایی نیاز است. در بازار نیز برای اینکه یک روند صعودی را داشته باشیم، در ابتدا به یک حرکت صعودی نیاز است و برای یک حرکت صعودی نیز به یک اکستنشن و کارکشن نیازمندیم.
آموختیم که اکستنشن به گام پرقدرت و کارکشن به یک اصلاح ضعیف گفته می شود.
صفت قدرت در اکستنشن و صفت ضعف در کارکشن فوق العاده مهم است و معامله گر به دنبال نشانه هایی برای درک بهتر بازار است.
در روش چارتیکال جبل عاملی، هرگاه در بازار یک اکستنشن به سمت بالا و بعد از آن یک کارکشن ضعیف به سمت پایین شکل میگیرد، یک حرکت صعودی را داریم .حال مادامی که این حرکت صعودی تکرار شود روند ادامه پیدا خواهد کرد.

همانگونه که در تصویر می بینید بعد از اکستنشن و کارکشن اول مشاهده میشود که دوباره یک اکستنشن و یک کارکشن داریم پس روند ادامه دارد و بعد از آن نیز دوباره یک اکستنشن و یک کارکشن به همان سمت داریم که نشان میدهد روند همچنان ادامه دارد. مادامی که در بازار اکستنشن ها و کارکشن ها ادامه پیدا می کنند روند ادامه دارد. معاملهگر نباید به اندیکاتورها یا به سطوحی که در بازار مثلا بر اساس فیبوناچی شکل می گیرند اهمیتی بدهد بلکه میبایست خود نشانه های قیمت را دنبال کند، اما برای اینکه با اطمینان بالاتری ورود کند، در هر اکستنشن و کارکشنی هم نباید ورود کرد.
روند نزولی
در روش چارتیکال جبل عاملی برای یک روند نزولی باید یک حرکت نزولی را داشته باشیم و قبل از آن باید اکستنشنی را به سمت نزول و کارکشنی را بر خلاف آن مشاهده کنیم.

همانطور که در تصویر مشخص است ما برای اینکه یک حرکت نزولی را ببینیم نیاز به یک اکستنشن به سمت پایین داریم و بعد از آن نیز یک کارکشن ضعیف، در این صورت یک حرکت نزولی خواهیم داشت. مادامی که این اکستنشن و کارکشن ادامه دارد این حرکت و روند نزولی نیز ادامه خواهد داشت.
در این بخش ما با دو نوع روند صعودی و نزولی آشنا شدیم که این روندها از اکستنشن ها و کارکشن ها تشکیل می شوند. مادامی که این اکستنشن ها و کارکشن ها در بازار در یک جهت ادامه پیدا کنند، روند ادامه خواهد داشت و دریافتیم که باید بتوانیم در اولین گام با روند همراه شویم.
پایان روند
در روش چارتیکال جبل عاملی جهت تشخیص پایان یک روند، خواه روند صعودی باشد و خواه نزولی، باید به آخرین سویینگ های موجود در آن توجه کرد. به تصویر دقت کنید، حرکتی که دور آن خط کشیده شده است آخرین حرکت قیمت به سمت صعود است که از آخرین سویینگ لویی که منجر به بالاترین و آخرین سوئینگ های شده، تشکیل شده است. زمانی که قیمت به هر شکلی سوئینگ لوی حرکت روند را، به سمت پایین بشکند، روند صعودی پایان پیدا خواهد کرد.

همانطور که در تصویر با رنگ های مختلف نشان داده شده است، از آخرین سویینگ های تا آخرین سویینگ لو، قیمت می تواند به هر نحوی حرکت کرده باشد و تفاوتی ندارد که قیمت این حرکت را یکباره انجام داده باشد یا در بین آن سویینگ بالا و سویینگ پایین چندین بار به شکل های مختلف تلاش کرده باشد، فقط مهم این است که آن آخرین سویینگ لویی که منجر به بالاترین و آخرین سویینگ های شده است، توسط قیمت شکسته شود.
پایان روند به معنی تغییر روند نیست
ممکن است بلافاصله پس از پایان روند، روند معکوس شروع نشود و به عبارتی شاهد اکستنشن های نزولی و کارکشنی نباشیم و قیمت به صورت متلاطم و رنج حرکت کند.
برای روند نزولی نیز به همین منوال است و ممکن است قیمت حرکت هایی را برای نزول داشته باشد. بنابراین هرگاه آخرین سویینگ های که منجر به پایین ترین و آخرین سوینگ لویی شود و توسط قیمت به هر شکلی شکسته شود آن روند نزولی پایان پذیرفته است. این شکسته شدن می تواند با دو حرکت یا مانند این شکل با یک حرکت باشد، حتی می تواند مابین آن توسط قیمت رنج زده باشد و سپس شکسته شده باشد.

دریافتیم که اهمیتی ندارد که آخرین سویینگ آن روند چطور شکسته شده باشد. فقط مهم این است که آخرین سویینگ هایی که منجر به پایین ترین و آخرین سویینگ لو شده است توسط قیمت شکسته شود.
تغییر روند
همانگونه که آموختیم، در روش چارتیکال جبل عاملی برای پایان یک روند، به طور مثال یک روند صعودی، نیاز است که آخرین سویینگ لویی که منجر به بالاترین و آخرین سویینگ های شده است، توسط قیمت شکسته شود. اما برای تغییر روند فقط کافی است که مابین آن دو سویینگ مورد نظر یک اکستنشن پر قدرت به سمت پایین و یک کارکشن برخلاف آن شکل بگیرد. در چنین صورتی روند صعودی پایان یافته و روند نزولی شکل میگیرد. بر اساس تعریف روند، برای تشکیل یک روند ابتدا میبایست قیمت حرکتی داشته باشد و برای آن نیز میبایست ابتدا یک اکستنشن و یک کارکشن شکل بگیرد. به عبارتی معاملهگر پیش از اینکه آخرین سوینگ شکسته شود متوجه تغییر روند خواهد شد.
به تصویر زیر دقت کنید:

در تصویر فوق برای حرکت نزولی یک اکستنشن به سمت نزول و یک کارکشن برخلاف آن داریم. نکته جالب توجه این است که قیمت باید بیشتر از 55 درصد یا 60 درصد اکستنشن را اصلاح کرده باشد، تا بتوان گفت این یک اکستنشن نزولی است. منظور از این میزان اصلاح این است که اگر از سویینگ لو تا سویینگ های، اختلاف به طور مثال صد پیپ است، باید توسط یک اکستنشن، بیش از پنجاه پیپ به سمت نزول حرکت کرده باشد، تا بتوان آن را یک اکستنشن نزولی در نظر گرفت و سپس منتظر یک کارکشن بود تا بتوان گفت که روند صعودی به روند نزولی تغییر پیدا کرده است.

برای روند نزولی نیز به همین صورت است و برای تغییر به روند صعودی نیاز به یک حرکت صعودی داریم که این حرکت صعودی تشکیل شده از یک اکستنشن صعودی و یک کارشکن ضعیف برخلاف آن حرکت است. هرگاه در بازار مشاهده کنیم که قیمت مابین آخرین سویینگ های، که منجر به آخرین و پایین ترین سویینگ لو شده است، یک اکستنشن صعودی و بعد از آن یک کارکشن بسازد، روند نزولی پایان یافته و روند صعودی شروع خواهد شد. دریافتیم که پایان روند به معنای تغییر آن نیست. بطور خلاصه میتوان گفت زمانی که آخرین سوینگ لو در روند صعودی شکسته شود، پایان روند صعودی است و معاملهگر میداند که حداقل تا مشخص شدن وضعیت بازار، دیگر به دنبال موقعیت های خرید به منظور ادامه روند قبلی نباشد. در صورتی که یک حرکت پر قدرت در جهت ریزش با عمقی بیش از 50% آخرین موومنت و یک اصلاح ضعیف در جهت مخالف مشاهده شد، می توان منتظر آغاز روند جدید بود.
مناطق رنج و اصول شناخت آنها
در قسمت های قبل راجع به روندها آموختیم و دریافتیم که در برخی از مواقع روندها پایان می یابند و برخی دیگر نیز تغییر میکنند. به عنوان مثال یک روند صعودی ممکن است در نهایت پس از ایجاد آخرین سویینگ، رنج شود. به صورت کلی روند رنج برخلاف روند صعودی و نزولی دارای یک جهت خاص نیست. زمانی که به نمودار نگاه می کنید، مثل روند صعودی به سمت بالا حرکت نمیکند و اکستنشن های قدرتمند صعودی ندارد که بعد بر خلاف آن کارکشن های نزولی ضعیف وجود داشته باشد و یا مثل روند نزولی همه حرکات و نشانه ها به سمت پایین باشد، بلکه حرکت روند رنج بیشتر به صورت مستقیم و بدون جهت است.
رنج سایدوی (Sideway)
گاهی در بازارهای معاملاتی به بازارگردان ها و بازارسازها، دستور خاصی برای رساندن قیمت به عدد خاصی داده نشده است و باید قیمت را در محدوده بخصوصی حفظ کنند. به تصویر زیر دقت کنید، این افراد در سویینگ ها، نوسان گیری و نوسان سازی ها به نحوی معامله می کنند که در همان متن بازار در پایین نمودار معاملات خرید انجام داده و در بالای نمودار آن را بسته و معاملات فروش را ایجاد میکنند.

در روش چارتیکال جبل عاملی به این نوع از بازار رنج، سایدوی گفته میشود. سایدوی نوعی از بازار رنج است که پول در آن وجود دارد یعنی معامله گران موثر در آن بازار حضور دارند، اما نمیخواهند قیمت را چشمگیرانه به سمت اعداد خیلی بالاتر یا خیلی پایینتر هدایت و بازار سازی کنند.
در بازارهای سایدوی قیمت به صورت های مختلفی حرکت می کند. در یک حالت، متن بازار مانند تصویر بالا، حرکتی که از سمت بالا به پایین یا از پایین به بالا شروع می کنند شامل چند اکستنشن یا کارکشن است، حالت دیگری که وجود دارد این است که در همان متن بازار قیمت فقط با دو اکستنشن بالا برود و با یک اکستنشن پایین بیاید. منظور از بیان این مطلب آن است که قیمت بین این دوسطح پایین و بالا میتواند به هر شکلی حرکت کند. به هرحال آن چیزی که برای معامله گران مهم است این است که به اندازه کافی در دو لبه چهارچوب بازار فاصله وجود داشته باشد که بخواهد در آن به معامله ورود کند و حد ضرر خود را تعریف کند، معاملهای با صرف کمترین هزینه ولی با سود بسیار را به دست آورد و به مقدار کافی فاصله داشته باشد، به عبارتی بین آن سویینگ لو و آن سویینگ هایی که در متن بازار است فاصلهای وجود دارد که برای معامله گر ورود به معامله به صرفه است. فاصلهی کافی به تایم فریم معامله گر و فراریت قیمت بستگی دارد و این یعنی معاملهگر باید توجه کند که در حال حاضر چه تایم فریمی را زیر نظر دارد و در این تایم فریم چه فراریتی است.
نحوه تشخیص رنج سایدوی
یکی از راه های تشخیص رنج شدن بازار این است که در حد فاصل بین آخرین سوینگ لو و آخرین سوینگ های، قیمت 3 سوینگ تشکیل دهد. به تصویر زیر دقت کنید:

رنج سایدوی نوعی از رنج است که در آن محدوده فاصله بین سقف و کف بازار به حدی است که می توان معامله انجام داد و آن را مدیریت کرد. رنج سایدوی سقف و کف مشخصی دارد، به نحوی که میتوان در آن نقاط انتظار واکنش قیمت را داشت.
رنج چوپی( Choppy )
رنج چوپی حالتی دیگر رنج است که نباید در آن معامله کرد، زیرا برخلاف رنج سایدوی، معامله گرهای بزرگ در آن بازار حضور ندارند. اگر چه در رنج سایدوی نیز به معامله گرهای بزرگ و معامله گرهای سازمانی دستور به خصوصی داده نشده بود، اما معاملهگران آن بازار را برای نوسان گیری خوب می دیدند، اما در رنج هایی از نوع چوپی نه تنها دستوری به معامله گرهای سازمانی داده نشده است بلکه خود نیز بنا به هر دلیلی آن بازار را مناسب برای ورود به معامله نمی بینند و در آن بازار معامله نمی کنند و ترجیحشان فعالیت در بازارهای دیگری است. در نتیجه بازار حرکات متلاطم و ناخوانایی خواهد داشت و کندل ها دائما یکدیگر را هم پوشانی میکنند. نتیجه نبود معامله گرهای سازمانی و بزرگ در بازار این است که: قیمت حرکت چشمگیری نداشته و بدون جهت خاصی حرکات نامنظم انجام می دهد، با شادوهای بالایی یا پایینی یکدیگر را خنثی می کنند. قیمت برخلاف حرکت سایدوی که از سمت پایین به سمت بالا یا از سمت بالا به سمت پایین به طور خیلی واضح و شفاف دیده می شد، در چوپی حرکات نامنظم و فشرده ای را دارد. به عبارتی به طور مشخص نمیتوان نقطهای را برای ورود به معامله پیدا کرد، حد ضرر مناسب و مطمئنی قرار داد و به اندازهای فاصله بین سقف و کف محدوده نزدیک است که ارزشی برای معامله کردن ندارد، به این نوع رنج ((رنج چوپی)) میگویند.

همانگونه که در تصویر فوق مشاهده میکنید، فرصتی برای ورود و مدیریت معامله وجود ندارد. حرکات به قدری آشفته انجام میشود که نمیتوان محدوده مشخصی را برای ورود و خروج مشخص کرد و گاهی حد ضرر نیز در این نواحی به طور واضح مشخص نیست. عمده ترین دلیل این اتفاق، نبود معامله گران با پولهای بزرگ و در نتیجه کمبود نقدینگی کافی و هم جهت است که غالبا به خاطر حضور معامله گران خورد رخ میدهد، فلذا این نواحی مناسب معامله گری نیستند.
به دلیل حرکات کاملا نامنظم و بدون جهت، این رنج چوپی نامگذاری شده است. مانند آشفتگی و تلاطمی که زیر بالگرد یا کمباین ایجاد می شود. معاملهگر حرفهای در بازاری که تا این حد آشفته است و بازیگران اصلی در آن حضور ندارند، معامله انجام نمی دهد، دلیلی ندارد که وقتی بزرگان بازار بنا به هر دلیلی حضور ندارند، بخواهد فعالیتی انجام دهد.
- اگر معاملهگر به محض باز کردن پلتفرم معاملاتی خود با بازار چوپی مواجه شد، میبایست خیلی راحت از آن عبور کند.
هر گاه قیمت در محدوده مشخصی از بازار نوسان کند که در آن محدوده فرصت ورود و مدیریت خروج وجود داشته و از طرفی منطقه حد ضرر مشخص باشد، این منطقه رنج سایدوی یا موازی بوده و هرگاه این فاصله بین دو لبه بسیار کم و یا بازار آشفته باشد، آن رنج، چوپی نامیده میشود.
نکته: در مناطق رنج سایدوی، معاملهگر تنها در کف ها مجاز به خرید و در سقف ها مجاز به فروش است و در این مناطق میبایست از حد سودی ثابت برای خروج ها استفاده کرد.
تغییر و پایان رنج های سایدوی و چوپی
تغییر و یا پایان یافتن رنج های سایدوی و چوپی، هر دو در زمانی رخ میدهد که در حرکات بازار در جهت صعودی یا نزولی تغییر ایجاد شود. به عبارتی این حالت بازار نیز مانند سایر حالت ها همیشگی و ابدی نیست و بازار مجددا به حالتی میرسد که بتوان گام پرقدرت و اصلاح ضعیف را در جهت صعود یا نزول مشاهده کرد. مانند زمانی که روند صعودی و نزولی پایان پیدا می کند، تا یک نقطه بازار حرکت را تکرار میکند و بعد از آن به دلیل نقد کردن معامله گران، ورود های جدید و یا هر دلیل دیگری، بازار از نقطهای شروع به برگشت و یا تغییر رویه میدهد.

روند ها، هرگاه در منطقه رنج، در هر یک از جهت های بازار حرکت پر قدرتی مشاهده شود که حرکت مخالف آن نتواند پر قدرت باشد و به شکل اصلاح ظاهر شود، زنگ هشداری مبنی بر پایان زمان رنج خواهد بود. دقت کنید که در رنج سایدوی روندی وجود ندارد و بر این موضوع با علامت ضربدر تاکید شده است.
نکته بسیار مهمی که همواره یک معاملهگر باید به خاطر بسپارد این است که در بازار به دنبال رد پای پول های بزرگ است، هر آنچه که تا این لحظه گفته شده است و در آینده خواهید آموخت، فقط به هدف یافتن این ردپا است.
- پیشنهاد میشود که دانش پذیر پلتفرم معاملاتی خود را باز کرده و بدون آنکه معاملهایی انجام دهد، آنچه را که تا کنون آموخته است را در بازار واقعی تمرین کند.
فصل سوم
چارتیکال جبل عاملی
سرنخ های چارتیکالی در تغییرات روند
حداقل یکبار برای برای هر معاملهگر پیش آمده است که بعد از شناسایی یک روند قوی و ورود به بازار، قیمت برگشته است و یا به طور فرسایشی یک حرکت رنج را آغاز کرده است. نکته ای که در بخش سرنخ های تغییر روند به آن پرداخته میشود، تشخیص این است که معاملهگرانی که این روند قوی را ساخته اند و همچنان به معامله در جهت آن ادامه می دهند، تا چه زمانی می خواهند در آن باقی بمانند.
گاهی آنچه که معامله گر تا پیش از ورود به بازار از روند جاری انتظار دارد، پس از ورود او اتفاق نمی افتد. در روش چارتیکال جبل عاملی معاملهگر باید دقت داشته باشد که در حال حاضر چه کسانی در بازار حضور دارند؟ معاملهگران سازمانی، معامله گران حرفهای، یا معاملهگران خرد؟ با چه مقداری از پول و در کدام جهت هستند؟ تا چه زمانی قرار است در بازار باقی بمانند؟
مهمانی معامله گران
فرض کنید که شما را به یک مهمانی دعوت می کنند و باید در روزی مشخص و از ساعت تا ساعتی مشخص، در یک مکان مشخص باشید. مایل به شرکت در آن مهمانی هستید و از نحوه پذیرایی ها، دیگر مهمانانی که حضور دارند و مناسک آن نیز مطلع هستید. اگر پس از زمان اعلام شده به محل مهمانی برسید چه اتفاقی خواهد افتاد؟ مسلم است که با یک خانه یا یک سالن بهم ریخته و آشفته رو به رو میشوید و خواهید دید که سایر مهمانان آن مکان را ترک کردهاند، خواننده و نوازندهای هم دیگر نیست و پذیراییها نیز تمام شده است و از لذتهای آن مهمانی محروم ماندهاید.
این مثال بر روندها نیز صادق است. به عبارتی پیش از پایان روند، مقدار زیادی پول و واکنش های عالی و همچنین حرکتهایی بسیار سریع و شارپ وجود داشته است، اما بعد از آنکه معاملهگران سازندهی روند، در آن بازار نباشند، ورود به بازار به مثابه ورود به یک مهمانی بعد از تمام شدن آن است که دیگر آن مهمانان و پذیرایی ها و خوشگذرانی ها وجود ندارد و فقط با یک محیط کثیف با ظرف های کثیف رو به رو خواهیم شد.
پس به همان اندازه که تشخیص یک روند مهم است، ورود به موقع و پیش بینی اینکه روند تا چه زمانی ادامه خواهد داشت نیز مهم و حیاتی است که مبادا پس از ورود معاملهگر به بازار، قیمت برخلاف روندی که تا آن زمان تشخیص داده است حرکت کند یا وارد رنج شود.
از طریق سرنخ هایی که کندلها به معاملهگر میدهند، با بررسی تغییر جریان سفارشات میتوان متوجه این موضوع شد. منظور استفاده از الگوهای کندل استیک استیو نیسون و داشتن الگوهای کندل استیک نیست، بلکه از رفتار کندلها فقط میبایست به عنوان ثبتی از دورههای زمانی رفتار معاملهگران موثر حاضر در بازار استفاده کرد.
به تصویر زیر دقت کنید:

زمانی که قیمت حرکت می کند، اشکالی را از خود به جا میگذارد که شبیه به تصویر فوق هستند(که در بازارهای مالی شکل فوق را کندل استیک مینامیم که به اختصار کندل گفته میشود). این شکل می تواند یک مقدار بزرگتر، کوچکتر و یا حتی با رنگ های متفاوت باشد، مثلا برخی از آنها سبز و برخی دیگر قرمز هستند. تنوع بسیار زیادی در شکل و اندازهی کندل ها وجود دارد اما دو رنگ بیشتر در آن نیست.
حال به نمودار زیر رقت کنید که مجموعه ای از کندلها در آن دیده میشود.

در روش چارتیکال جبل عاملی، معاملهگر فارغ از شکل و رنگ کندلها، میبایست سرنخ ها را دنبال کند که به این منظور باید به بررسی کندلها بپردازد.
کندل
به طور کلی کندل یک زمان باز شدن و یک زمان بسته شدن دارد، مثلا اگر معاملهگر تایم فریم روزانه را انتخاب کند، در هر 24 ساعت که بازار باز است یک کندل جدید شکل می گیرد یا اگر تایم فریم یک ساعته را انتخاب کند، در هر یک ساعت، یک کندل جدید شکل می گیرد. این بدان معناست که هر کندلی که معاملهگر در آن تایم فریم می بیند برای یک ساعت، یک روز یا … بوده است و این بستگی به تایم فریم انتخابی معاملهگر دارد. به عبارت سادهتر، زمانی که تایم فریمی انتخاب میشود، مثلا 4 ساعته، یعنی به ازای گذشت هر 4 ساعت یک کندل بسته میشود و یک کندل جدید شروع به کار میکند و هر کندل در آن بازهی زمانی نشان دهندهی رفتار معاملهگران میباشد.
در کندل ها اصطلاحی به نام اوپن وجود دارد، یعنی نقطهای که در آن برای کندل تعریف شده است که سر یک ساعت، روز یا دقیقه باز شود. به عنوان مثال در تایم فریم یک ساعته، ساعت 10 صبح قیمت در عدد 1000 دلار بوده است.
در کندل غیر از اوپن یک قیمت کلوز نیز وجود دارد. نقطهای که در آن، زمان تعیین شده به پایان رسیده و کندل بسته می شود. زمانی که بازه زمانی آن کندل بسته شود، تحت هیچ شرایطی تغییری در شکل آن کندل ایجاد نخواهد شد و تمام تغییرات از این به بعد در کندل بعدی نمایش داده خواهد شد. به این محدوده بسته شدن قیمت یا پایان زمان آن کندل، قیمت کلوز گفته میشود.
در حرکات قیمت، یک بالاترین و یک پایین ترین سطح نوسان وجود دارد.
- در روش چارتیکال جبل عاملی به بالاترین عدد قیمت، های (High) و به پایینترین و ارزانترین قیمتی هم که توانسته است در آن تایم فریم رکورد بزند ، لو(Low) گفته میشود.
نکته: اگر قیمت بسته شدن کندل، از عددی که در آن باز شده بود بالاتر باشد، کندل صعودی بوده و با رنگ سبز نشان داده میشود.
- تنها ملاک تصمیم گیری، عدد بسته شدن کندل است.
نکته: اگر قیمت بسته شدن کندل، از عددی که در آن باز شده بود پایینتر باشد، کندل نزولی بوده و با رنگ قرمز نشان داده میشود. در نتیجه با مشاهدهی کندل، میتوان دریافت که آخرین فعالیت معاملهگران حاضر در بازار نزولی یا صعودی بوده است.
همواره یک کندل، چهار قیمت یا خصوصیت دارد که برای معاملهگر بسیار حائز اهمیت است:

اوپن open های high
کلوز close لو low
زمانی که معاملهگر، قصد بررسی رفتار قیمت در بازار را دارد و به دنبال مشاهدهی سرنخ تغییرات قیمت در بازار است، میبایست بررسی کند که در حال حاضر چه اتفاقی می افتد؟ آیا معامله گران بزرگ هنوز در بازار هستند یا خیر؟ اگر هستند ادامه می دهند یا خیر؟ یا چه زمانی می خواهند وارد شوند؟
برای پاسخ به این سوالات باید از بالاترین قیمت تا پایین ترین قیمتی که نوسان وجود داشته است، به عبارتی از های تا لو کندل، فارغ از رنگ و شکل آن، کندل را به سه قسمت مساوی تقسیم کند، چرا که بسته شدن قیمت در هر قسمت معنای متفاوتی دارد. در تصویر زیر این سه قسمت مشخص شده است.

کلوز یک سوم بالایی
اگر قیمت هنگام کلوز، در یک سوم بالایی، محدودهای که در تصویر زیر مشخص شده است، قرار گرفته باشد، با احتمال بالاتر در آینده ای نه چندان دور یعنی در کندل بعد نیز حرکت آن صعودی خواهد بود.

حال چرا این مسئله برای معامله گر مهم است؟ اگر معاملهگر بخواهد به یک معامله جدید وارد شود، تنها زمانی وارد میشود که با احتمال بالاتر، کمترین خواب سرمایه را داشته باشد. نقطهای که در آن، قیمت بلافاصله وارد محدودهی سود میشود و نه تنها معاملهگر را از اینکه بخواهد در محدوده ضرر برود یا در همان زمان ورود درجا بزند، هیجانی نمی کند بلکه بلافاصله تکلیف آن مشخص شده و وارد محدوده سود می شود.
کلوز یک سوم پایینی
اگر قیمت در یک سوم پایینی کندل، یعنی محدودهای که در تصویر زیر مشخص شده است، بسته شود، به احتمال بالاتر در کندل بعدی قیمت نزولی بوده و ریزش خواهد کرد. در این حالت اگر معاملهگر به دنبال معاملهی فروش باشد، زمان ورود به بازار است.

این به معامله گر کمک میکند که کمتر درگیر حرکات فرسایشی بازار شود. زمانی که قصد انجام معامله خرید یا معامله فروش را دارد با هر کندلی وارد معامله نشود. چرا که ممکن است یک معامله با خواب سرمایه زیاد، به این صورت که در ابتدا فرسایشی حرکت کرده و سپس وارد محدوده سود شود، انجام دهد و در نهایت این احتمال نیز وجود دارد که مجبور به خروج از معامله شود.
کلوز یک سوم میانی
اگر قیمت در یک سوم میانی کندل بسته شود، در یک یا دو کندل بعد حرکت خود را به صورت رنج ادامه خواهد داد. این نکته در موومنت ها نیز کاربرد دارد. زمانی که معاملهگر قصد دارد معاملات باز خود را مدیریت کند. به دلیل آن که در روش چارتیکال جبل عاملی، هدف بهرهوری حداکثری از پتانسیل بازار است، معاملهگر با تشخیص قدرت هر کندل میبایست متوجه شود که آیا همچنان میتواند در این معامله بماند یا باید خروج کند؟
کندلها نشان دهندهی آخرین رفتار معاملهگران تاثیر گذار در بازار است و معاملهگر باید برای معاملات خود از آنها استفاده کند.
نکته: اهمیت بسته شدن کندلها در همه جا و هر زمانی یکسان نبوده و در نقاط حساسی از بازار همچون نقاط انتهایی اصلاحها و یا پایان موومنت ها برای معاملهگر اهمیت ویژه ای دارند.
انواع اصلاح (کارکشن)
در بازارهای معاملاتی یکی از سرنخ های بسیار مهم، کارکشن ها میباشد که می توانند اطلاعات مفیدی را برای ورود به معامله به معاملهگر بدهند. کارکشن ها در روش چارتیکال جبل عاملی دارای انواع مختلفی میباشند که به توضیح آن خواهیم پرداخت.
اکستنشن و کارکشن در بازارهای معاملاتی به مثابه دم و بازدم در انسان میباشد. همانگونه که انسان برای زنده ماندن و ادامه حیات میبایست دم و بازدم، هر دو را با یکدیگر داشته باشد و هرگز یکی از آنها به تنهایی نمی تواند انسان را زنده نگه دارد، در بازارهای معاملاتی نیز اکستنشن و کارکشن به همین منوال است. هر گاه بازار یک حرکت صعودی یا نزولی را بی وقفه ادامه میدهد، معاملهگر میبایست متوجه شود که آن تایم فریم مناسب نیست و باید به تایم فریم بالاتر برود و اگر تایم فریم بالاتر نیز به همین صورت است، باید دریابد که قیمت ناسالم و غیر واقعی در حال رشد بوده و در واقع یک حباب است.
در روش چارتیکال جبل عاملی، زمانی که بازارهای معاملاتی اصلاح میکنند، موقعیت ورود به معاملات، خواه معاملات ادامه دهنده باشند و خواه برگشتی را می سازند. در هر حالت بنابر برهان خلف، به اصلاحات نیاز است و در بخش های آتی به تفصیل آن خواهیم پرداخت.
انواع کارکشن
اگرچه کارکشن ها دم و بازدم بازار هستند و باید وجود داشته باشند که بتوان از وضعیت سلامت آن مطمئن شد، اما انواع کارکشن نیز به معاملهگر سرنخ هایی را می دهد. به عنوان مثال اکنون در بازار چه مقدار نقدینگی وجود دارد؟ یا در حال حاضر بازار چه مقدار حرکاتی را خواهد داشت؟ معاملهگر میبایست ابتدا با انواع آنها از نظر مشخصات فنی و شکل ظاهری آشنا شود.
کارکشن استال
یکی از انواع اصلاح، کارکشن استال می باشد. همانطور که در تصویر زیر مشاهده میکنید، در کارکشن های از جنس استال پس از کامل شدن اکستنشن و زمانی که قیمت میخواهد کارکشن انجام دهد، نمیتواند بیشتر از 15 درصد مقدار اکستنشن را برگشت بزند و کارکشن یا اصلاح عمیق نخواهد شد. به عنوان مثال هنگامی که یک اکستنشن ساخته شده است و به اندازهی 100 پیپ حرکت داشته است، کارکشن آن نمیتواند بیشتر از 15 پیپ یا همان پانزده درصد شکل بگیرد و حرکت را اصلاح کند.

فشار موجود در استال، یعنی آن معاملهگرانی که با سماجت و تمایلات و هیجانات خود پول های زیادی را در اعداد بدتر وارد معامله کرده اند، بر اساس تئوری حراج دائما و سرسختانه در حال معامله بوده اند.
به علت فشار هیجانات و تمایلات معاملهگران، اکستنشن زیاد بوده و زمانی که قیمت میخواهد کارکشن بسازد، به خاطر فشار نقدینگی، قیمت نمیتواند بیشتر از 15 درصد از مسافت طی شده توسط اکستنشن را پس بزند و استال پیش میآید. حالت استال باید بین 3 تا 5 کندل باشد. به عبارتی فشار میبایست به اندازهای زیاد باشد که بیش از این نتواند در این منطقه بماند و مجددا حرکت خود را ادامه دهد.
معاملهگر باید این نکته را در نظر داشته باشد که استال پس از اسپایک شکل میگیرد و اسپایک اولین حرکت (اکستنشن) یک روند جدید است که بسیار پر قدرت بوده و از کندلهای کوچک آغاز میشود. به تدریج کندل ها بزرگ تر شده و این یعنی تنها در ابتدای روندها استال را میتوان یافت. هیچ گاه در گام های دوم و سوم حرکت استال وجود ندارد و اگر بر حسب توالی تصادفی یک اصلاح به شکلی شبیه به استال ایجاد شد، باز هم از نظر قدرت معامله گران در جهت روند خوب است اما به کیفیت اولین گام نیست. این اتفاق در میانهی راه یک روند میتواند بخاطر یک هیجان کاذب مثل انتشار یک خبر باشد.
معاملهگر میبایست در نظر داشته باشد که برای تشخیص یک کارکشن از جنس استال به 3 تا 5 کندل نیاز است و اگر بیشتر از 5 کندل شد، حرکت چوپی (آشفته) بوده و کمتر از 3 کندل نیز یک رفتار معمولی در ادامه یک اکستنشن است .
به خاطر بالا بودن سماجت مالی معامله گرهای سازنده اکستنشن، زمانی که قیمت میخواهد کارکشن بسازد اجازهی پس زده شدن نداشته و فقط می تواند حداکثر تا 15 درصد اکستنشن را برگردد و به این ترتیب قوی ترین حالت اصلاح، کارکشن استال است.
کارکشن پولبک

حالت بعدی از انواع اصلاح، حالت پولبک است. پس از آنکه قیمت یک اکستنشن ایجاد کرد، انتظار می رود که یک کارکشن نیز داشته باشد، اما بیشترین حدی که این کارکشن میتواند برگردد 50 درصد است و نباید بیشتر از 50 درصد از مسافت اکستنشن خودش را اصلاح کند. مثلا در یک روند صعودی اگر اکستنشن آخر 100 پیپ بوده است، نباید بیشتر از 50 پیپ ریزش وجود داشته باشد و در غیر این صورت دیگر این حالت یک کارکشن نیست و یک اکستنشن خواهد بود و در این صورت با مشاهدهی یک کارکشن ضعیف چنین انتظار میرود که روند نزولی ادامه پیدا کند. یکی دیگر از انواع کارکشن که یک حالت ضعیف، معمولی و پر تکرار در بازار است پولبک می باشد. پولبک معمولی یا پولبک ساده بدین معناست که بعد از اکستنشن، قیمت، پولبکی را انجام دهد که بین 15 تا 50 درصد برگردد.
چرا نباید بیشتر از 50 درصد اصلاح اتفاق بیفتد؟

فرض کنید که قیمت برای ایجاد یک اکستنشن صعودی نیاز به انجام صد لات معامله یا صد هزار قرارداد معامله دارد تا آن اکستنشن صعودی ساخته شود. مسلم است که یک حرکت پرقدرت در یک جامعه شکل گرفته و منجر به یک اکستنشن شده است. حال اگر قیمت تا پنجاه درصد خود را اصلاح کند میتوان چنین استنباط کرد که معاملهگران سازندهی اکستنشن، خواه صعودی و خواه نزولی، در صورتی که کارکشن تا 50 درصد اکستنشن را اصلاح کند، در واقع هنوز حداقل به اندازه 50 درصد پابرجا هستند و تمایلاتشان تغییر نکرده و به طور جدی حرکت قیمت در جهت قبلی ضعیف نشده است. اما فرض کنید که این اصلاح بیشتر از پنجاه درصد شود و مثلا به 60 درصد برسد، زمانی که قیمت خود را 60 درصد اصلاح کند یعنی صد واحد معاملاتی داشته ایم که به فرض مثال از جنس خرید بوده اند، اما 60 درصد اصلاح شده است، به عبارتی 60 واحد معاملات فروش در بازار آمده و 40 واحد معاملهی خرید باقی مانده است که این یعنی جامعه کوچکتری از سازندگان اکستنشن باقی مانده اند.
دریافتیم هرچند که یک حرکت پرقدرت وجود داشته باشد، نحوه اصلاح بسیار مهم است. از این طریق میتوان مطمئن بود که هنوز جامعهی بزرگتر، جامعهی سازندهی اکستنشن است، چون اگر به عنوان مثال اصلاح به 60 درصد برسد در واقع جامعه ی قوی تر با این 60 درصد هستند و اگر یک کارکشن برخلاف آن ایجاد شود، مثلا در یک روند صعودی در این حالت دیگر حرکت صعودی نیست بلکه می توان گفت که یک حرکت نزولی در حال شکل گیریست و یا حداقل بازار به حالت رنج درآمده است.کمپلکس پولبک

کمپلکس پولبک ضعیفترین حالت روند است؛ زیرا معاملهگران سازندهی اکستنشن به اندازهای قوی نبوده و سرسختی و سماجت نداشته اند که وقتی بازار وارد فاز کارکشن شد، فقط یک بار به قیمت اجازه دهند که به عقب برگردد و یک پولبک انجام دهد. به عبارتی معاملهگران مخالف اکستنشن توانستهاند که دو بار یعنی دو حرکت مخالف قیمت را برگردانند. به این حالت complex pullback یا اصلاح چندگانه گفته میشود.

همانطور که در تصویر فوق مشاهده میشود، قیمت مانند پولبک ساده یک برگشت دارد و حتی آمادهی حرکت نیز میشود، اما یا به خاطر عدم خرید دوباره و پرقدرت خریداران روند صعودی و یا فشار فروش بیش از حد فروشندگان مخالف، قیمت، صعود دوباره را شروع نکرده و نمیتواند اکستنشن بعدی را بسازد و دوباره ریزش میکند. در این صورت کامپلکس پولبک یا اصلاح چند گانه تشکیل شده است که حاکی از ضعیفتر شدن معاملهگران در جهت روند و یا قویتر شدن معاملهگران مخالف روند میباشد.
در کامپلکس پولبک دو لگ برگشت وجود دارد و برای قیمت، دو پولبک به صورت پیوسته در کارکشن اتفاق می افتد، اما حالت دیگری نیز وجود دارد که فقط با صرف زمان رخ میدهد. یعنی یا مانند تصویر فوق دو اصلاح مانند پولبک، پیوسته و پشت سر هم رخ میدهد و یا مانند تصویر زیر حرکت اصلاحی قیمت به ظاهر کش میآید و با ایجاد کندل های فرسایشی، یعنی کندل های ضعیف که حاکی از کمبود نقدینگی و یا بلاتکلیفی معاملهگران است، شکل میگیرد و حرکت اصلاحی از نظر زمانی طولانی انجام میشود.

پس چه به صورت حالت B و چه به صورت حالت A اینجا یک complex pullback یا یک اصلاح چندگانه وجود دارد. این حالت ضعیف ترین حالت روند است و معاملهگر نباید در این حالت بازار معامله انجام دهد و یا میبایست با حجم کمتری وارد موقعیت معاملاتی شود، چرا که از رفتار قیمت میتوان دریافت که روند در حالت ضعیف تری قرار دارد. اما باید این نکته را هم در نظر گرفت که در هر صورت این یک پولبک است و باید مانند هر نوع اصلاحی همراه با ضعف باشد و همانطور که پیشتر گفته شد برگشت قیمت نباید بیش از 50% حرکت اصلی باشد.
پولبک ریورسال
نوع بعدی کارکشن ریورسال است. مدل کارکشنهایی که پیشتر بررسی شد، کارکشن هایی بودند که برای معاملات ادامه دهنده (continue) در نظر گرفته می شدند، یعنی زمانی که معاملهگر قصد انجام معامله در جهت روند را داشته باشد.

اما زمانی که معاملهگر قصد انجام معامله بر خلاف جهت روند را داشته باشد، همانگونه که در تصویر فوق مشاهده میکنید، همچنان میبایست کارکشنی را مشاهده کرد؛ چون همانطور که قبلا گفته شد، کارکشن ها و رفتار معاملهگران در آن ناحیه بسیار مهم است. در این تصویر کارکشن خود را به صورت یک (failed to continue) عدم توانایی در ادامه نشان می دهد، یعنی قیمت یک اکستنشن ساخته است و کارکشن نیز خود را به صورت یک پولبک به نشان داده است و زمانی که میخواست از آخرین سویینگ های(high) خود عبور کند و یک اکستنشن جدید بسازد ناتوان و ناکام ماند. در روش چارتیکال جبل عاملی در این حالت معتقدیم که یک failed to continue اتفاق افتاده است و یک عدم توانایی در ادامه رخ داده و این یک پولبک به ریورسال است که معاملهگر از آن برای ورود به معاملات برگشتی استفاده میکند. به عبارتی معاملهگران این روند حاضر به خرید در قیمت های بالاتر نشده اند. همین اتفاق برای معاملات فروش هم می تواند بیفتد، یعنی یک حرکت یا روند نزولی وجود داشته است که وقتی قیمت در آخرین اکستنشن خود یک کارکشن را داشت بعد از آنکه می خواست به حرکت خود در جهت روند ادامه دهد ناتوان ماند و عدم توانایی در ادامه (failed to continue) شد و به یک کارکشن ریورسال تبدیل شد

در روش چارتیکال جبل عاملی، معامله گر فقط اجازه دارد که در لبههای چارچوب بالایی و لبههای چارچوب پایینی متن بازار به دنبال ریورسال پولبک باشد. چرا که طبق قواعد اصول روند، معامله گر اجازهی فرض برگشت قیمت را مادامی که خود را به سطح مقابل نرسانده باشد، ندارد. در نتیجه برای ریورسال پولبک ها فقط باید در لبه های بالایی و پایینی چارچوب متن بازار منتظر بود.
دریافتیم که در روش چارتیکال جبل عاملی، اصلاح ها یا همان کارکشن ها سرنخ های خوبی برای تشخیص و ورود به معاملات میباشند. این کارکشن ها دارای انواع مختلفی اعم از کارکشن استال، کارکشن پولبک، کمپلکس پولبک و ریورسال پولبک میباشند.
در کارکشن استال بعد از آنکه اکستنشن کامل میشود، قیمت بیشتر از 15 درصد مقدار اکستنشن را نمی تواند کارکشن بزند.
هرگاه بعد از یک اکستنشن، کارکشن بیش از 15 درصد اما کمتر از 50 درصد برگشت باشد، کارکشنی از نوع پولبک خواهد بود.
همچنین آموختیم که ضعیفترین حالت کارکشن، کارکشن کمپلکس پولبک است. هرگاه در بازار قیمت به صورت کمپلکس پولبک حرکت کند و در آن موقعیت فرصتی برای ورود صادر شود که منجر به یک سیگنال معاملاتی، چه برای خرید و چه برای فروش باشد، معاملهگر میبایست با ریسک کمتری از آن موقعیت استفاده کند، به نحوی که میزان سرمایه درگیر این معامله را کمتر کند که برای موقعیتهای دیگری مانند پولبک معمولی، استال و ریورسال پولبک که در چارچوبهای قیمتی و در سطوح تنش حساس بازار میتواند پیدا کند، سرمایه آزاد داشته باشد و برای ورود در نقاط برگشتی از آنها استفاده کند اما اینکه در چه زمانی مجاز به ورود میباشد، نیازمند سرنخ های بیشتری است که در مباحث بعدی درباره آنها صحبت خواهیم کرد.
پروجکشن
در این بخش به تشخیص قدرت حرکات قیمت بر اساس اکستنشن ها خواهیم پرداخت.
معاملهگر با بررسی سرنخهایی که اکستنشنها نشان می دهند میتواند از چند کندل یا یک اکستنشن، پیش بینی کند که در ابعاد بزرگتر یا در آیندهای دورتر، قدرت روند به چه صورت خواهد بود.
ابتدا به تعریف پروجکشن می پردازیم. پروجکشن به معنای میزان خالص پرتاب قیمت میباشد. همانطور که در تصویر زیر مشاهده میکنید، در پروجکشن معاملهگر در متن بازار مورد نظر خود، میزان اکستنشن حرکت قیمت را از کارکشن پیش از خودش کم میکند. به عبارتی با کم کردن مناطق هاشور خورده در تصویر زیر، مقدار پرتاب قیمت که همان میزان باقی مانده است به دست میآید.

سپس معامله گر میبایست هر پرتاب قیمت را با پرتاب قیمت پیشین خودش در بازار مقایسه کند. به عبارتی اکنون که موج بعدی در بازار شکل گرفته و اکستنشن بعدی پیش رفته است، باید دوباره بررسی کند که حد فاصل مسافت طی شده اکستنشن چقدر است و میزان کارکشن قبلی را از آن کم کند.
فرض کنید که مقدار پروجکشن اول را مقدار A و پروجکشن دوم را مقدار B در نظر بگیریم. همانطور که میدانید معاملهگر، در روش چارتیکال جبل عاملی برای معامله در بازار های معاملاتی اخبار را دنبال نمیکند و درگیر حاشیههای بازار و حاشیهی اتفاقات روز دنیا نمیشود، چرا که تحلیلگر نیست، معاملهگر است. به این ترتیب علت اینکه چرا یک روند ضعیف شده است یا قوی برای معاملهگر مهم نمی باشد و فقط با قدرت و ضعف روند، یعنی چیزی که با چشم خود مشاهده میکند بازار را بررسی میکند.
مادامی که پروجکشن جدید و جاری از پروجکشن قبلی کوچکتر باشد، یعنی بنا به هر دلیلی معاملهگرهای سازنده این روند ضعیف شدهاند و کسانی که پول هایشان به طور موثر در این بازار قیمت را به سمت بالا حرکت میداد، دیگر وجود ندارند، معاملهگر نیز نباید در چنین بازاری ترید کند. حتی اگر از طریق شبکهی اجتماعی، یک شخص، نرم افزار، اپلیکیشن یا حتی اندیکاتوری سیگنالی صادر شود که موقعیت معاملاتی خوبی را نشان دهد، یک معاملهگر حرفهای به هیچ وجه این معامله را انجام نخواهد داد. یعنی زمانی که بازار واضح کم شدن نقدینگی را به معاملهگر نشان میدهد، نباید دیگر وقت خود را صرف پیدا کردن موقعیت های معاملاتی در آن نماد کند. یک معاملهگر حرفهای همیشه باید به دنبال بازارهایی باشد که با کمترین خواب سرمایه به سود مناسبی برسد.
بار دیگر به تصویر دقت کنید، اگر مقدار پروجکشن در اکستنشن جاری یعنی حالت B نسبت به حالت A تغییر نکند، در واقع تغییر خاصی بین معاملهگرها به وجود نیامده است. لذا اگر معاملهگر سیگنال خرید و یا در کل فرصت معاملاتی خوبی را در بازار پیدا کند، میبایست از آن فرصت برای ورود به یک معامله جدید استفاده کند. حال اگر مقدار اکستنشن جدید یعنی حالت B از مقدار اکستنشن حالت A قبلی خودش بیشتر باشد، معاملهگر میتواند با اطمینان خاطر و با امید بیشتری یک معاملهی جدید را انجام دهد.
به عنوان مثال اگر قرار بود که فرد در معامله N درصد ریسک کند، اکنون در معامله جدید میتواند N + 1 یا هر عدد دیگری و به طور کل به اندازه ظرفیت روانی و مالی خود، ریسک کند، زیرا این آگاهی را دارد که همان معاملهگران موثر حاضر در بازار که سازنده روند هستند، نسبت به اکستنشن قبلی در حال قوی تر شدنند. مادامی که سازندهی روند قویتر میشود و این جامعه در حال قویتر شدن و بزرگتر شدن است، معامله گر نیز با اطمینان خاطر بیشتری ورود به معامله خرید را انجام می دهد.

حال به تصویر فوق دقت کنید، این حالت برای نزول نیز وجود دارد. معاملهگر میبایست در حرکات نزولی یک اکستنشن و مقدار اصلاحی که قبلا انجام داده است را در نظر بگیرد. به عبارتی در تصویر فوق، محدودهی هاشور خورده را از آن کم کند و از مقدار باقی مانده به پروجکشن آن برسد. در مورد اکستنشن بعدی نیز به همین منوال است. فرض کنید که اکستنشن مسافتی را طی کرده است، اما معاملهگر نباید آن مقدار از اکستنشن که در دل کارکشن قرار گرفته است را همانطور که در تصویر هاشور زده شده، در نظر بگیرد، به این ترتیب مقدار باقی مانده، پروجکشن یا همان پرتاب قیمت میباشد.
مادامی که مشاهده شود مقدار B از مقدار A کمتر میشود میتوان چنین استنباط کرد که آن معاملهگران فروشندهای که در حال ساختن روند و حرکات نزولی میباشند، بنا به هر دلیلی که برای معاملهگر مهم نیست، ضعیف تر شده اند و به این ترتیب معاملهگرانی که از روش چارتیکال جبل عاملی استفاده میکنند، به بازاری که سازندگان روند آن ضعیف شدهاند وارد نخواهند شد. اما اگر مقدار B با مقدار A برابر یا حتی بیشتر باشد، معاملهگر با اطمینان خاطر بیشتری وارد معامله میشود زیرا آن دسته از معاملهگرانی که در حال ساختن روند میباشند و پشت آن قرار دارند، تغییر نکردهاند و در صورت تغییر، بزرگتر شدهاند. در نتیجه معاملهگر با اطمینان خاطر بیشتری دنبال فرصت ها و موقعیت های فروش خواهد بود.
در کل دریافتیم که پروجکشنها سرنخ هایی را نشان میدهند که از طریق مقایسهی آنها معاملهگر پیش بینی خواهد کرد که در ابعاد بزرگتر یا آینده ای دورتر، قدرت روند به چه صورت خواهد بود، قدرت معاملهگران در جهت روند کمتر شده است یا بیشتر و تمایلات آنها به شرکت در معاملات جدید به چه صورتی است.
عمق قیمت
در این بخش به تشخیص قدرت روند بر اساس معاملهگران خلاف روند در روش چارتیکال جبل عاملی میپردازیم. در بخشهای پیشین در مورد سازندگان روند و اینکه چه تغییراتی در تمایلات یا سرسختی آنها برای معامله در جهت روند بوده است صحبت شد، در این بخش از دیدگاه کسانی که خلاف روند هستند به این موضوع میپردازیم.
تاثیر عمق ها
یک روند الزاما فقط به این خاطر که معامله گران حاضر در آن دیگر تمایلی به ادامه آن ندارند یا حاضر نیستند در قیمت های بدتر آن معامله کنند ضعیف نمی شود، بلکه بر تمایلات و سماجت خود استوار باشند اما ممکن است معامله گرهایی که بر خلاف آنها فکر می کنند و انتظارات یا برنامه هایی خلاف آنها دارند، برای انجام معاملات در جهت مخالف، خیلی قوی تر و سرسخت تر می شوند. پس اگر معاملهگر در این جبهه فقط بر یک گروه تمرکز کند و از گروه دیگر غافل شود، این امکان به وجود می آید که در دام موقعیت هایی بیفتد که خیلی راحت می توانست شناساییشان کند.
به همان صورت که معاملهگر در پروجکشن یا همان پرتاب قیمت، میزان مسافت طی شده خالص اکستنشن پس از کسر میزان اصلاح قیمت را در نظر می گرفت و با یکدیگر مقایسه می کرد، اکنون نیز به همان صورت رفتار میکند، یعنی مقدار پس زده شدن قیمت در هر کارکشن را میبایست بسنجد.

به تصویر بالا دقت کنید؛ محدوده هایی که مشخص شده، مقدار پس زده شدهی قیمت در کارکشن نسبت به اکستنشن است. برای اینکه دریابیم این اکستنشن چقدر پس زده شده است، ابتدا محدوده اول را A و محدوده دوم را B نام گذاری میکنیم. نکته این مسئله آن است که در اینجا نیز مانند حالتی که در پرتاب قیمت وجود داشت، میبایست هر عمق را با عمق قبلی خودش مقایسه کرد. در مقایسه عمق ها اگر عمق جدید نسبت به عمق قبلی کمتر شده باشد، یعنی بنا به هر دلیلی معامله گرهای مخالف این روند ضعیف تر شده اند، یا اگر ضعیف تر نشده اند معامله گرهای سازنده قوی تر شده اند و دیگر قیمت نمی تواند مثل قبل رفتار خطرناکی را برای خلاف روند خود داشته باشد، معاملهگر می تواند یک معامله با ریسک کمتر و احتمال بالاتری را داشته باشد.
اما اگر عمق B نسبت به عمق A تغییری نداشته باشد، هیچ تغییر خاصی در رفتار و تمایلات معامله گرهای خلاف روند نبوده است و اگر دیگر سرنخ های موجود اجازه ورود به معامله و یک فرصت جدید را به معامله گر بدهد، معاملهگر می تواند آن فرصت جدید را معامله کند.
اما اگر مانند مثال فوق مقدار C نسبت به مقدار B بیشتر شد یعنی عمق بیشتری در بازار شکل گرفت معاملهگر باید دریابد که بنا به دلایلی معامله گرهای مخالف روند قوی تر از قبل شده اند و دیگر همچون سابق کم تاثیر نیستند، تاثیرات و نقش آنها بر روی روند در حال بیشتر شدن است و یا اینکه میزان توان معاملهگرهای در جهت روند در برابر آنها در حال کم شدن است. در چنین شرایطی اگر قیمت به معاملهگر سیگنال ورود نیز بدهد نباید آن را معامله کند، چرا که ممکن است آن موقعیت یک دام برای معاملهگر باشد و این امکان وجود دارد که بر اساس توالی تصادفی تشکیل شده باشد. به طور کلی در بازار حرکات تصادفی بسیار اتفاق میافتند. از این رو اگر بخواهیم تک بعدی نگاه کنیم ممکن است یک معاملهگر به صورت اتفاقی کندلی را ببیند که در نقطه حساسی قرار گرفته است و تصمیم به ورود بگیرد اما این مسئله صرفا به دلیل پویایی بازار است. معاملهگر حرفه ای موارد مختلفی را بررسی میکند و در نهایت یک تصمیم کلی میگیرد نه صرفا به دلیل اینکه یک یا دو مورد تایید شدهاند.
یک معاملهگر حرفهای برای اینکه دچار پویایی بیش از حد بازار یا در واقع همان توالی تصادفی نشود و در دام معاملات نیفتد، زمانی که عمق معاملات و عمق حرکات بیشتر شده است آن موقعیت را معامله نخواهد کرد.
به تصویر زیر دقت کنید، برای موقعیت های نزولی نیز به همین صورت است. معاملهگر در حرکات نزولی میبایست مقدار پس زده شدهی قیمت را از اکستنشن قبلی آن کم کند. مادامی که B از A در حالت نزول بیشتر باشد نباید به فکر فروش های جدید افتاد ولی اگر مساوی و یا کمتر بود، معاملهگر میتواند برای ورود به موقعیت ها و فرصت های جدید برای فروش آماده باشد.

با بررسی عمق کارکشن های موجود در یک روند، به عنوان سرنخی دیگر آشنا شدیم و دریافتیم که اگر عمق آنها رو به کاهش باشد میتواند نشان دهندهی ضعف و یا عدم تمایل ورود معاملهگران خلاف روند باشد و نشانهی خوبی برای ورود در جهت روند است. اگر رو به افزایش باشد میتواند هشداری مبنی بر قدرت گرفتن معاملهگران خلاف جهت و یا ضعیف تر شدن معاملهگران در جهت روند باشد هشداری برای نزدیک شدن به پایان روند است و یا حتی میتوان آن را به عنوان یک چراغ هشدار دهنده در راستای معاملات برگشتی در نظر گرفت. اما این نکته را نیز باید به خاطر داشت که معاملهگر نباید صرفا با یک گزینه اقدام به معامله کند و میبایست مجموعه ای از سرنخ ها را برای رسیدن به نتیجه مطلوب در نظر بگیرد.
زاویهی گام ها
دریافتیم معاملهگران در جهت روند پروجکشن یا همان پرتاب قیمت هستند و معاملهگران خلاف روند ، کسانی هستند که یا در دام افتادهاند و یا در تلاشند که روند را تغییر دهند. به طور کلی در تغییر زاویهی گام، معاملهگر میبایست تمایلاتی که هنوز خود را به طور گسترده نشان ندادهاند و فقط در حدی هستند که می توان به کمک آنها سرنخ هایی از معاملات سنگین در حال ورود به بازار و یا معاملات سنگینی که دیگر ادامه پیدا نمی کنند و پایان یافتهاند را تشخیص داد، دریابد.
البته هر دو نوع این معاملات برای معاملهگر مهم میباشند. زیرا الزاما به اطمینان از یک حجم سنگین در حال وارد شدن به بازار نیاز نیست و همین که یک حجم سنگین از بازار خارج شود، در تصمیمات معاملهگر برای معامله تاثیر می گذارد.
تشخیص خروج از رنج با زاویه ها
گاهی اوقات در رنج ها نیازی نیست که برای پایان آن منتظر ماند تا یک اکستنشن اتفاق بیفتد و آن محدودهی رنج را بشکند و پس از آن یک کارکشن ایجاد شود، زیرا بعضی از اوقات پیش از آنکه نیاز به اکستنشن و کارکشن باشد، خود بازار سرنخ هایی را به معاملهگر می دهد، به نحوی که حتی از همان بطن بازار چوپی تشخیص میدهد که در حال حاضر بهترین رفتار چیست و باید خریدار یا فروشنده باشد. گاهی یک روند رنج در بازار شکل میگیرد و معاملهگر بر اساس زمان انتشار اخبار مهم یا به طور اتفاقی، فقط یک دستور شرطی خرید بالا و یک دستور شرطی فروش پایین قرار میدهد و معتقد است که هرکدام از آنها فعال شد، معامله باز شده و در آن جهت وارد بازار میشود و آن یکی هم کنسل خواهد شد. این نوع از ورود معاملهگر به نحوی متکی به شانس و قمار گونه خواهد بود. در روش چارتیکال جبل عاملی معاملهگر نبایست بخت آزمایی کند. نباید معامله کند و منتظر باشد که چه اتفاقی خواهد افتاد، بلکه معامله میکند چون میدانیم که به احتمال بالاتر چه اتفاقی در حال رخ دادن است و این قاعدهی بسیار مهمی در رفتار حرفهایی معاملهگری است.

گاهی اوقات معاملهگر میبایست سرنخ هایی را از زاویهی حرکات بازار دریافت کند. در تصویر شماره 1 مشاهده میکنید که یک زاویه حرکتی به سمت بالا و یک زاویهی حرکتی به سمت پایین وجود دارد، اما این دو حرکت نکتهی خاصی را به ما نشان نمیدهند.
اما با کمی دقت میتوان فهمید که زاویهی صعودی بعدی (تصویر 2) زاویهی خوابیدهتری نسبت به اکستنشن قبل شده است. در اینجا معاملهگر متوجه میشود که معاملهگرانی که در بازار هستند و در جهت خرید پول خود را خرج می کنند، بنا به هر دلیلی دیگر آنچنان سماجتی مبنی بر معامله در قیمت های بدتر را ندارند و حتی مقداری قیمت را بالا نیز میبرند. اما این زمانبر بوده و از نظر روانی و احساسی آنچنان تمایلی به معامله کردن در قیمت های بدتر ندارند. به عبارتی پول دارند و میتوانند این کار را انجام دهند ولی بنا به هر دلیلی فعلا ورود نخواهند کرد.
حالت افزایشی
همانگونه که تصویر زیر مشاهده میشود، حالت دیگری که وجود دارد این است که در همان حالت قبل زاویهی تیزتری به نسبت حرکت قبلی تشکیل شود. دراینجا معاملهگر متوجه میشود که بنا به هر دلیلی خریداران پول خود را با هیجان، حرص و طمع بیشتری در قیمت های بدتر بازار معامله می کنند.

پس به طور کلی در این بازار، مادامی که زاویهی گام صعودی در حال کم شدن است، چنانچه هر ابزار، الگو و هر روش معاملاتی پیشنهاد یک معامله خرید جدید را داد، معاملهگر نبایست این معاملهی خرید جدید را انجام دهد، اما اگر زاویه بیشتر شد، پس از مشاهدهی نشانههای کافی، میتواند معاملهی خرید جدید را انجام دهد.

برای حالت فروش نیز به همین منوال است. اگر زاویه کمتر شود، یعنی معاملهگرهای موثر فروشندهی حاضر در بازار دیگر پول خود را برای فروش خرج نمیکنند و به مرور سبکتر و ضعیفتر میشوند. زمانی که خریدارها وارد بازار شوند، بسیار قویتر از معاملهگران در جهت روند میباشند. در نتیجه با مشاهدهی اولین نشانهای که در راستای تغییر جهت سفارشات به خرید باشد، معاملهگر میتواند معاملهی خرید را انجام دهد و عکس آن، اگر در نزول جهت نزول زاویه بیشتر شود، بر خلاف حالت قبل که نباید به دنبال معامله خرید باشد، میبایست بعد از رسیدن به سطح بالا به دنبال معامله فروش باشد. به این ترتیب با دانستن و آگاهی از این تکنیک، هنگامی که تغییراتی در بازار ایجاد میشود که هنوز منجر به اکستنشن نشده است و حتی هنوز در بطن آن حرکت چوپی قرار دارد، معاملهگر بعد از اینکه لگ بعدی تشکیل شد، میتواند با اولین نشانهای که مشاهده کرد، زودتر از بسیاری از معاملهگران جهت بازار را تشخیص دهد و معاملهی فروش را انجام دهد.
به طور کلی بنابر روش چارتیکال جبل عاملی، هرگاه در یک جهت مثل صعود زاویهی گامها به سمت بالا بیشتر و تندتر شود، یک تایید و نشانهای است مبنی بر اینکه اگر معاملهگر قصد انجام معاملهی جدیدی را داشته باشد، آن معامله خرید باشد. به عبارتی میبایست به دنبال فرصت ها و موقعیت هایی باشد که بتواند معاملهی خرید انجام دهد و اگر هر ابزار یا روش دیگری معاملهی فروش در این موقعیت را نشان داد، به آن توجهی نکند زیرا یک معاملهی حرفهای نخواهد بود و در دام خواهد افتاد. برای معاملات فروش نیز به همین منوال است. مادامی که زاویهی لگ های قیمت به سمت نزول بیشتر میشود، معاملهگر در این بازار و در این موقعیت میبایست به دنبال فرصتهای فروش باشد و اگر هر ابزار و الگویی یک معامله خرید را نشان داد، به آن توجهی نکند چرا که این یک دام است و نباید وارد معامله شد.
قواعد روند
در این بخش قصد داریم به بررسی قواعد روندها بپردازیم.
اهمیت قانون روندها
یک معاملهگر حرفهایی باید با روندها معامله کند و در روندها بماند. اینکه معاملهگر در معاملات خود، تصمیمات احساسی، هیجانی و یا نا آگاهانه نگیرد بر این شرط استوار است که قواعد روندها را بداند.
فرض کنید که با یک نفر میخواهید همکار شوید یا میخواهید با یک نفر رابطهی دوستانهای برقرار کنید. اگر خصوصیات اخلاقی آن شخص را ندانید، حتی اگر آن شخص مناسبترین فرد هم باشد و شما هم مناسبترین خصوصیات اخلاقی را داشته باشید، همچنان احتمال اینکه با یکدیگر به مشکل برخورید وجود دارد. زیرا شما باید آن دوست را خوب بشناسید و بدانید که چه مسائلی را دوست دارد و چه مواردی او را ناراحت می کند. بنابراین برای اینکه ناخواسته منجر به ناراحتی او نشوید، باید مسائلی که دوست ندارد را بشناسید و رفتارهایی که برای او ناراحت کننده است را انجام ندهید.
قوانین روند
در روش چارتیکال جبل عاملی دو قانون در بازار روندها وجود دارد :
- قانون تداوم روند
- قانون عدم ادامه روند
همانطور که در تصویر زیر مشاهده میکنید، برای معاملهگر بسیار مهم است که بداند از چند کندل تشکیل شده است و چطور باید آن را دنبال کند. بازار زیر یک چارچوب پایینی و یک چارچوب بالایی دارد و این دو لبه ،لبههای اصلی مد نظر معاملهگر میباشند.

قانون تداوم روند
زمانی که قیمت از یک سطح به سمت دیگر شروع به حرکت کند، حرکت خود را تا زمانی که به سطح مقابل برسد ادامه میدهد. به طور مثال اگر از لبه پایینی شروع به حرکت کند، حرکت خود را تا زمانی که به سطح مقابل برسد ادامه میدهد و به همین صورت اگر از سطح بالایی حرکت را شروع کند، ریزش را تا زمانی که به سطح مقابل خود یا به عبارتی لبهی پائینی برسد، ادامه میدهد. این قانون اول روند است.
قانون عدم ادامه ی روند
قانون دوم یعنی قانون عدم ادامهی روند بر پایهی اصل اول استوار است و معتقد است که قیمت برگشت نمیشود و تغییر روندی در قیمت ایجاد نمیشود، مگر اینکه خود را به سطح مقابل رسانده باشد. شرط اصلی تغییر روند در قانون دوم این است که قیمت خود را به سطح مقابل رسانده باشد و معاملهگر پس از آن اجازه دارد به دنبال معاملات فروش باشد.
در قانون تغییر روند یا همان قانون عدم ادامهی روند، یک حالت دیگری نیز وجود دارد و آن این است که قیمت فقط به یک شرط میتواند خود را به سطح مقابل نرساند و روند را تغییر دهد، آن هم زمانی است که یک اکستنشن و یک کارکشن در جهت مخالف ایجاد کند. آنگاه میتوان گفت که روند از صعود به نزول تغییر پیدا کرده است.

برای حالت روند نزولی نیز به همین منوال است. اگر قیمت از سطح بالایی شروع به ریزش کند، در هیچ شرایطی، معاملهگر نمیتواند پایان روند نزولی را در نظر بگیرد و مطمئن باشد که دیگر خود را به سطح مقابل نمی رساند، مگر اینکه یک اکستنشن صعودی و یک کارکشن بعد از آن ایجاد شود. در آن صورت میتوان گفت که روند تغییر پیدا کرده است و از آن به بعد میتوان به دنبال معاملات خرید بود.
در این بخش دریافتیم که معاملهگر باید با روندها معامله کند و برای پیشگیری از تصمیمات هیجانی و احساسی در معاملات، میبایست طبق قوانین روندها عمل کند که شامل قانون تداوم روند و قانون عدم ادامهی روند میباشد. قانون اول روند بر این نظر استوار است که؛ زمانی که قیمت از یک سطح به سمت دیگر شروع به حرکت کند، تا خود را به سطح مقابل برساند به حرکت خود ادامه میدهد. قانون دوم یعنی قانون عدم ادامه روند چنین است که؛ قیمت برگشت نمیشود و تغییر روندی در آن ایجاد نمیشود مگر آنکه خود را به سطح مقابل رسانده باشد و فقط به یک شرط میتواند خود را به سطح مقابل نرسانده روند را تغییر دهد، آن هم زمانی است که یک اکستنشن و یک کارکشن در جهت مخالف ایجاد کند.
ضریب سوددهی بازار
در اقتصاد اصلی به نام ضریب سوددهی سهام وجود دارد که اقتصاددانان از طریق آن روند سوددهی یک سهام یا یک نماد معاملاتی در آینده را به دست میآورند. برای مثال آیا این سهام در آینده سودده یا ضررده خواهد بود؟ اگر سودده است میزان سرعت سوددهی آن چقدر است؟ آیا پیشرفت آن با سرعت زیادی خواهد بود یا با سرعت کمی است؟ چون اگر با سرعت کم باشد فرد سهام دیگری را انتخاب میکند که سرعت بیشتری برای ساخت سود داشته باشد، یا اینکه اگر سرعت سود سازی آن کاهشی است، آیا این کاهش رو به افزایش است یا کاهش بعد از یک افزایش بوده است؟ پاسخ به این سوالات بسیار مهم بوده و تئوری پیچیدهای با اما و اگرهای فراوانی دارد.
هرگاه در بازارهای معاملاتی، در یک حرکت صعودی عمق های قیمتی کم میشود و پروجکشن ها در حال زیاد شدن باشند و زاویه ها نیز در جهت صعود بیشتر شوند، معاملهگر درمیابد که این روند صعودی رو به افزایش است. به عبارتی ضریب چولگی در حال افزایش است. اگر حرکت نزولی باشد و زاویه گام های نزولی افزایش پیدا کند و به همان صورت عمق اصلاح ها کمتر شود و پروجکشنها بیشتر شود، معاملهگر متوجه افزایش ضریب چولگی در روند نزولی میشود. چرا که افزایش ضریب چولگی برابر با افزایش ورود نقدینگی است. اما اگر عمقها زیاد و پروجکشن ها کم شوند و زاویه گام ها نیز در حال کم شدن باشند، یعنی در این بازار کاهش ضریب چولگی وجود دارد و این بازار، هرچند که پیش از این بازاری سودده بوده است اما از این پس بازار سوددهی نخواهد بود و معاملهگر میبایست بازاری را انتخاب کند که قوی تر و بهتر از این بازار است.

برای مثال به تصویر فوق دقت کنید؛ یک حرکت صعودی وجود دارد که تا پیش از این ضریب چولگی خوبی داشته است، یعنی عمق ها کم بوده اند و به نسبت عمق، پروجکشن های بلندی وجود داشته است و زاویهی گام ها نیز در ابتدای حرکت ضعفی را نشان نمیدهند. اما از نقطهای به بعد دیگر قیمت مثل سابق حرکتی به سمت صعود نداشته است. به سادگی میتوان مشاهده کرد که عمقها زیادتر شده، مسافت ها کمتر و زاویهها خوابیدهتر شده اند و بازار با زبان بی زبانی به معاملهگر میگوید که اتفاقهایی در بازار در حال رخ دادن است که معاملهگرهای موثر حاضر در بازار یا همان خریدارها دیگر سماجت مالی و روانی خاصی ندارند و دیگر سرسختیای برای ادامه از خود نشان نمیدهند و به طور فرسایشی معاملات خرید خود را ادامه می دهند. به عبارتی به وضوح کم شدن نقدینگی را میتوان در بازار مشاهده کرد. به این ترتیب اگر هر الگو و اندیکاتوری هم نشان دهد که اینجا برای معاملهی خرید خوب است، یک معاملهگر حرفهای این کار را انجام نخواهد داد. چرا که یکی از خصوصیات بازار کارا این است که خود قیمت تمام آن چیزی که پشت پردهی بازار اتفاق می افتد را به معاملهگر نشان میدهد. در اینجا نیز خود قیمت تغییر کاهشی ضریب چولگی را نشان میدهد، یعنی به معاملهگر نشان میدهد که در اینجا سوددهی بازار در حال کم شدن است؛ بنابراین یک معاملهگر حرفهای نباید در چنین بازاری به دنبال فرصتهای خرید باشد.
برای نزول نیز به همین منوال است. مادامی که حرکتهای نزولی با گامهای افزایشی و زاویههای بیشتر باشند، پروجکشنها زیاد شده، عمق، کم و ضریب چولگی در حال زیاد شدن می باشد. هنگامی که این موارد در حال کاهش باشد یعنی روندی نزولی خواهیم داشت، منتهی هربار که عمقها بیشتر، مسافتها کمتر و زاویه ها کمتر میشود میتوان چنین استنباط کرد که ضریب چولگی در حال کاهش یافتن است.

رسم خطوط ضریب چولگی
در حرکت ها و روندهای نزولی، معاملهگر میبایست محدودهایی که در آن تغییرات چولگی به سمت کاهش است را زیر قیمت در نظر گرفته و رسم کند و محدودهایی که افزایشی است را بالای قیمت در نظر گرفته و رسم کند.

برای حرکتهای صعودی این مسئله برعکس است، یعنی معاملهگر در آن محدودهایی که چولگی قیمت افزایش پیدا می کند، میبایست منحنی را زیر قیمت و در محدودهایی که چولگی کم میشود باید آن را بالای قیمت در نظر بگیرد.

فراموش نکنید که پروجکشن، دپس(عمق) و اسلوپ (شیب) ممکن است با یکدیگر واکنشها و تغییراتی را نشان دهند که منجر به کاهش یا افزایش چولگی شود. به این ترتیب برای مشاهدهی چولگی نیازی نیست که هر سه صد در صد با یکدیگر رخ دهند. بلکه یک یا دو مورد هم اتفاق بیفتد میتواند هشدارهای لازم را به معاملهگر بدهد؛ ولی اگر هر سه با هم رخ دهند بسیار قویتر شده و خیلی بهتر است. برای معامله در موقعیتی که پتانسیل بالایی دارد، باید چولگی آن در حال افزایش باشد. ممکن است معاملهگر موقعیتی را پیدا کند که چولگی آن در حال کاهش است، اگر در نظر فرد موقعیت خوبی برای ورود به معامله است و به آن وارد میشود، در واقع زمان و پول خود را درگیر بازاری کرده است که در آن قیمت به طور فرسایشی و پر ریسک به حرکات خود ادامه میدهد، نه معاملهای که ریسک کمتر و پتانسیل های بیشتری دارد.
جنبش حرکتی قیمت
چه به صورت اکستنشن یا چه به صورت کارکشن، قیمت در بازار با لگها حرکت می کند. اما معاملهگر باید به چند سوال مهم در بازار پاسخ دهد؛ مثلا اینکه چه مقدار و به چه صورت انتظار دارد که آن کارکشن یا اکستنشن به حرکت خود ادامه دهد؟ آیا میخواهد این اکستنشن یا کارکشن را پر کند و یا پر کرده است؟ یا حتی بیشتر از میزان میانگین آن حرکت کرده است؟ برای پاسخ به این سوالات باید به بررسی موومنت ها یعنی جنبش های حرکتی قیمت بپردازیم.
موومنت
در روش چارتیکال جبل عاملی، موومنتهایی که گامهای متن بازارهای معاملاتی را ایجاد میکنند، میتوانند سرنخ های معتبری را برای ورود به معاملات به معاملهگر بدهند.
- به مقدار حرکتی که قیمت پیشتر در لگ هم خانوادهی خود داشته است، موومنت گفته میشود.
به تصویر زیر دقت کنید، یک اکستنشن و یک کارکشن وجود دارد و همانطور که در تصویر مشخص شده است این اکستنشن یک موومنت ( میزان حرکت ایجاد شده در لگ ) داشته است، به این ترتیب برای لگ بعدی این انتظار میرود که قیمت به همان مقدار موومنتی که در گذشته حرکت کرده است، دوباره حرکت کند.

برای کارکشن آن نیز به همین منوال است. در کارکشن قبلی، قیمت یک موومنت داشته است، به این ترتیب اگر دوباره بخواهد یک کارکشن داشته باشد، این انتظار میرود که به همان اندازهی موومنت قبلی حرکت کند.

بنابر روش چارتیکال جبل عاملی، در بازارهای معاملاتی همواره میبایست اندازهی موومنت ها را نسبت به آخرین موومنت خود در نظر گرفت. همانگونه که در تصویر مشخص است، خواه حرکت نزولی باشد و خواه صعودی، میبایست موومنتهای کارکشنها را با یکدیگر و موومنتهای اکستنشنها را نیز با یکدیگر در نظر گرفت.
کاربرد موومنتها
در ابتدا باید گفت که بسیاری از اوقات، معاملهگران با مشاهدهی یک یا دو کندل برخلاف جهت سود خود ، تصور میکنند که بازار دیگر به حرکت خود در جهت روند ادامه نخواهد داد؛ بنابراین در این نقطه بازار حرکتی ندارد و ایستاده است و میخواهد حرکت معکوس را شروع کند، به این ترتیب با سرعت معاملهی خود را بسته و آن را نقد میکنند ولی بعد از آن دوباره حرکت قیمت ادامه پیدا میکند ولی این بار در جهتی که آنها شاهد از دست دادن سودهایی باشند که میتوانستند دریافت کنند. پس مادامی که در بازار قیمت، موومنت خود را کامل نکرده است، معاملهگر با مشاهدهی یک یا دو کندل اجازه ندارد آن را پایان حرکت در نظر بگیرد و منتظر حرکت معکوس باشد، مگر اینکه آن رفتار معنادار باشد یعنی در مجاورت یک سطح تنش بوده و یا یک سویینگ در حوالی آن سطح وجود داشته باشد که به فرض مثال یک یا دو کندل درجا زده است. در صورت بروز این اتفاق میتواند فکر کند که دیگر قیمت نمیخواهد بیشتر از این ادامه دهد و این حالت احتمالا یک عدم توانایی در ادامه است.
مورد استفادهی بعدی موومنت ها بر این اساس است که؛ هرچقدر یک اتفاق بیشتر تکرار شود، احتمال اینکه باز هم اتفاق بیفتد کمتر است و برعکس هرچقدر که یک اتفاق کمتر رخ بدهد، احتمال اینکه دوباره تکرار شود بسیار بالا است.
به عنوان مثال فرض کنید که در شهری هر 100 سال یکبار، یک زلزلهی شدید و کشنده اتفاق می افتد، اگر فقط 20 سال از آخرین زلزله در آن شهر گذشته باشد، مسئولین و مردم آن شهر نگرانی زیادی در این مورد ندارند. زیرا میدانند که این زلزله به تازگی اتفاق افتاده است و به طور میانگین 80 سال دیگر طول خواهد کشید تا زلزلهی مرگبار بعدی بخواهد اتفاق بیفتد. اما اگر این زلزله به جای اینکه در دورههای زمانی خودش در همان شهر با همان ساکنین و همان مسئولین، مثلا 20،30 سال عقب افتاده باشد یعنی از آخرین باری که اتفاق افتاده است 120،130 سال گذشته باشد، بیتردید همهی ساکنین آن شهر هر روز صبح که از خواب بیدار میشوند یا هر شب که میخوابند، با این دلهره و نگرانی هستند که ممکن است امروز یا امشب این زلزله اتفاق بیفتد.
بعضی از افراد معتقدند که بازارهای معاملاتی، بازار احتمالات است و به دیگران نیز در مورد رویارو شدن با این احتمالات در بازار توصیههایی میکنند. برخلاف بعضی از افراد که احتمال در بازار را به مثابه اتفاقی و تصادفی بودن آن میدانند، چارتیکال جبل عاملی معتقد است که آنچنان هم تصادفی نیستند و اگر سرنخ ها درست باشند از قبل قابل شناسایی و تشخیص میباشند.
بنابراین هنگامی که در بازار یک موقعیت معاملاتی بعد از یک اکستنشن و یک کارکشن ایجاد شود، با اندازهگیری موومنت میتوان میزان انتظار خود از حرکت بعدی بازار را مشخص کرد و چنانچه نقطهی ورود در جایی ایجاد شود که میزان قابل توجهی از حرکت موونت باقی مانده باشد، احتمال اینکه باز هم به حرکت خود ادامه دهد بسیار زیاد است و این یک معاملهی کم ریسک خواهد بود. اما اگر مثلا 50 درصد از مسافت مورد انتظار را طی کرده باشد دیگر برای ورود ایده آل نبوده و بسیار پر ریسک است.
بنابراین هر چقدر در یک فرصت ورود به بازار، موومنت، کمتر از موومنت میانگین متن بازار حرکت کرده باشد، یک معامله با ریسک و هزینهی پایین و با اطمینان خاطر بیشتری میباشد و حتی معاملهگر میتواند این معامله را با حجم بالاتری انجام دهد. اما اگر موومنت، میزان بیشتری از موومنت میانگین متن بازار را حرکت کرده باشد، این یک معاملهی پر ریسک خواهد بود.
در چارتیکال جبل عاملی مقولهایی به نام حد سود وجود ندارد و معاملهگر میبایست همواره به یاد داشته باشد که در جمع معاملهگران سازمانی به همان اندازهی نداشتن حد ضرر، داشتن حد سود نیز یک رفتار احمقانه و غیر حرفهایی است.
سومین مورد استفاده از موومنت این است که اگر معاملهگر یک فرصت معاملاتی را معامله کرد و قیمت به سمت محدودهی سود حرکت و موومنت خود را کامل کرد میبایست مقداری از آن را نقد کند اما این نقد کردن به معنای یک حد سود برای معامله نمیباشد؛ بلکه مقداری از آن معامله را نقد میکند چون قیمت به اندازهی کافی حرکت کرده است و بر اساس همان مثال زلزله، این معامله دیگر به محدودهایی رسیده که ممکن است قیمت نخواهد از آن به بعد حرکت کند. حال این حرکت نکردن قیمت ممکن است در حد یک کارکشن باشد یا در حد یک اکستنشن، پس معاملهگر میبایست N درصد آن را در بالاترین مقدار نقد کرده و مابقی را نگه دارد .

یکی از پرکاربردترین اصول معاملهگری به روش چارتیکال جبل عاملی، استفاده از موومنتهای قیمتی میباشد. چراکه معاملهگر به آسانی میتواند تشخیص دهد که توان حرکتی معاملهگران حال حاضر بازار چقدر است یا به عبارتی معاملهگران هر سمتی از بازار، مثلا خریداران، هر بار تا چه میزان توان ایجاد حرکت قیمت را دارند. این یک میانگین حرکتی خوبی برای معاملهگر ایجاد میکند که تشخیص دهد انتظار او از بازار به صورت واقع بینانه میبایست چقدر باشد که در نقاط مناسب ورود و در نقاط مناسبی نیز بخشی از معامله را نقد کند.
بازار هیچگاه به یک حالت حرکت نمی کند، همواره به یک روال نخواهد بود و حالات مختلفی دارد. در این بخش قصد داریم سه نوع از پرتکرار ترین حالات بازار را توضیح دهیم.
در روش چارتیکال چارتیکال جبل عاملی، پیش از آنکه یک چرخه جدید در بازار ایجاد شود، معاملهگر سریعتر از دیگران متوجه خواهد شد و برای تشخیص چرخهی جدید بازار نه تنها نیازی به هزینه کردن ندارد بلکه میتواند ضمن سود کردن این چرخه را تشخیص دهد. زیرا اگر معاملهگر از قبل این مسئله را بداند نه تنها با سودهای محدود و اندک از بازار خارج نمی شود، بلکه از روال معمولی بازار نیز بهره میبرد و از کل پتانسیلی که در بازار وجود دارد استفاده می کند. این کار با شناسایی انواع بازار و سرنخهای چارتیکالی برای تمامی معاملهگران امکان پذیر است.
چرخهی اسپایک
نخستین چرخهای که در بازار وجود دارد، چرخهی اسپایک است. اسپایک یک مدل از لگ میباشد و دریافتیم هنگامی که خصوصیت پرقدرت بودن در لگ قرار میگیرد تبدیل به یک اکستنشن شده و به لگهای ضعیف نیز کارکشن گفته میشد.
نوعی از لگ وجود دارد که در واقع اکستنشن نیست، بلکه یک اسپایک است. این لگ بسیار قویتر از اکستنشن بوده و نشانههای قدرت در آن بسیار بیشتر است. یکی از این نشانههای اسپایک این است که با کندلهای کوچک شروع شده و سپس قیمت بسیار سریع شتاب گرفته و کندلها به سرعت بزرگتر میشوند، نسبت به سایر حرکات بازار دارای شیب تندتری بوده و یک خصوصیت دیگر آن هم این است که همواره در ابتدای یک حرکت و روند، خواه صعودی باشد و خواه نزولی، وجود دارد.
یک اسپایک صرفا در لبهی بالایی بازارهای نزولی و صرفا در لبههای پایینی بازارهای صعودی وجود دارد و هیچگاه در وسط بازار یک اسپایک شگل نمیگیرد. لذا اسپایکها حتی نسبت به اکستنشنهای متن بازار نیز بزرگتر بوده و توسط معاملهگران سازمانی ساخته میشوند. به علت نقدینگی بالایی که دارند، موومنتهای بزرگی را در اسپایکها نسبت به سایر لگهای موجود در متن بازار میتوان مشاهده کرد. به این ترتیب به لگهای بسیار قویای که اولین گام یک روند را تشکیل میدهد، اسپایک گفته می شود.

با توجه به مطالبی که در بالا ذکر شد، اسپایکها توسط معاملهگران سازمانی ایجاد شده و باید در نظر داشت که معاملهگران اصلی هیچگاه در میانهی روند وارد بازار نمیشوند. به این ترتیب اگر یک گام شبیه اسپایک در میانهی روند مشاهده شد، صرفا یک اکستنشن پر قدرت است. حتی در مواردی ممکن است تنها به دلیل هیجانات و یا تاثیر انتشار خبری خاص باشد، لذا معاملهگر نباید در دام بیفتد و میبایست سایر نشانهها را نیز در نظر بگیرد.
در قسمتهای پیشین که در مورد انواع کارکشن صحبت شد، دریافتیم که در بازارهای معاملاتی یک مدل پولبک، یک مدل complex pullback و یک مدل استال وجود دارد که در این میان حالت استال از همه آنها قویتر، پولبک متوسط و complex pullback ضعیفترین حالت میباشد. در لگهای اکستنشن نیز خود اکستنشن مقدار متوسطی از قدرت را دارا بوده ولی پرقدرت به حساب میآید، اما اسپایکها بسیار پر قدرتتر میباشند.
هرگاه در بازار بعد از اسپایک، زمانی که کارکشن می خواهد شکل بگیرد، به صورت استال است و کارکشن اسپایک باید به صورت استال شکل بگیرد. زیرا پولهای سازندهی اسپایک زیاد بوده و به تبع آن زمانی که قیمت میخواهد کارکشن کند، اجازه پس زده شدن قیمت به اعدادی قبلتر را ندارد و صرفا میتواند تا 15 درصد خود را اصلاح کند. در نتیجه سومین نشانهی اسپایک این است که کارکشن آن بیشتر از 15 درصد نیست و کارکشنی از جنس استال دارد که این چرخهی اول بازار است.
اکنون معاملهگر با در نظر گرفتن مواردی اعم از کاهش ضریب چولگی، کاهش پروجکشن، عدم توانایی در ادامه، زیاد شدن عمقها و یا کاهش شیب گامهای قیمت، میتواند پیش از شکل گیری یک اسپایک و استال، آن را در همان محدودههای ابتدایی تشخیص داده و معاملهی خرید را انجام دهد.
چرخهی ترند
دریافتیم که اولین چرخهی بازار، اسپایک و استال است و معاملهگر میبایست که یک اسپایک را از همان ابتدا شناسایی کند. چرخهی دوم بازار چرخهی ترند است.
چرخهی ترند محدودهای است که همهی معاملهگران حرفهای متوجه آن شدهاند و برای ورود به معاملات جدید اقدام میکنند. از آن به بعد بازار به صورت حرکات روندی حرکت میکند، اما پس از آنکه هر معاملهگری متوجه میشود که سقفهای بالاتر زده شده است و کف های بالاتر از قبل در حال شکل گیری است، تازه خط روندها تشکیل میشوند.
به عنوان مثال بعضی از معاملهگران هنگام تغییر فاز یک اندیکاتور بر این باورند که یک شروع روند را نشان میدهد و ورود به معامله میکنند و میپندارند که بهترین موقعیت برای معامله را یافتهاند زیرا چندین برخورد مانند برخورد با کانال، خط روند، چنگال اندروز و... را نیز داشته است، اما بعد از ورود به بازار در دام یک بازار فرسایشی و یا حتی یک معامله ضررده می افتند و در نهایت این ناکامی را پای بد شانسی و یا هر عامل دیگری غیر از عدم آگاهی کافی از اصول بازار مینهند. چرا که معمولا زمانی که یک روند با چنین نشانههایی خود را نشان میدهد، تقریبا هر معاملهگری میخواهد با آن همراه شود اما این نقاط اگرچه میتواند در بسیاری از مواقع سود ساز باشند اما دیگر نقطهی ورود طلایی و ایده ال یک معاملهگر حرفهای چارتیکالی نیست.

چرخه ی رنج
سومین چرخه از بازار، چرخهی رنج است که در بیشتر اوقات به صورت رنج چوپی بوده و محدودهای از بازار است که در آن معاملهگران سازمانی به اندازهی کافی سود خود را از بازار گرفتهاند و دیگر تحرکی در پایان کارکشن ها ایجاد نمی کنند که معاملهگران حرفهای بخواهند از آن بهره ببرند. معاملهگران حرفهای نیز به اندازهی کافی از بازار سود بردهاند و نشانههای پایان روند را به خوبی میشناسند.
اما کسانی که به دنبال تاییدیههای بیشتری بودهاند، یا حتی کسانی که صبر میکنند که روندی در سه تایم فریم ایجاد شود و از تایم فریم پایین تا تایم فریم بالا معامله کنند، این نکته را دیر متوجه شده و پولشان نیز به اندازهی همان آگاهی و مهارت شان است و احتمالا کم می باشد. بنابراین قیمت بلافاصله وارد روند رنج می شود، زیرا پول آنها به اندازهای قدرت ندارد که بازار را نزولی یا صعودی کند. از طرفی در این نقاط معمولا معاملهگران قبلی بخشی از سرمایهی خود را نقد میکنند و یا دیگر ورود جدیدی در این مناطق ندارند. با توجه کم بودن مقدار پول معاملهگران خورد نیز بازار حرکت به خصوصی نخواهد داشت.

بازار هیچگاه به یک حالت حرکت نمیکند و همواره بر یک روال نبوده و حالات مختلفی را دارد. سه نوع از پرتکرارترین حالات بازار چرخه اسپایک، ترند و رنج می باشد.

در تصویر فوق به ترتیب چرخههای بازار در کنار هم آمده است و به مرور مطالب بیان شده میپردازیم.
- به حالتی از بازار که به علت حضور و پول زیاد معاملهگران سازمانی در معاملات، اکستنشن هایی قوی دارد و با کندلهای کوچک شروع می شود و به تدریج کندلهای آن بزرگ و بزرگتر میشوند، چرخهی اسپایک میگویند و همواره در ابتدای یک حرکت و روند وجود دارد.
- چرخهی ترند در محدودهای شکل میگیرد که روند آغاز شده است. گام ها و پولبکها پشت سر یکدیگر شکل میگیرد و هر معاملهگری با هر روشی آن را زمان خوبی برای ورود به معامله میداند و غالبا وارد یک معاملهی فرسایشی خواهد شد. به خصوص اگر چند بار حرکات بازار تکرار شده باشد.
- سومین چرخه، چرخهی رنج است که در بیشتر اوقات به صورت رنج چوپی رخ میدهد و در واقع زمانی است که دیگر معاملهگران سازمانی در بازار حضور ندارند.
تئوری خلاف
در روش چارتیکال جبل عاملی، معاملهگر میبایست در بازار به دنبال ضعف، کارکشنها و تغییر در کندلها باشد. به دنبال اینکه دریابد چه زمانی ضعف در روند ایجاد میشود و این مسئله را از طریق تغییرات زاویه ها، تغییرات عمق، تغییرات مسافت یا تغییرات چولگی متوجه شود. تشخیص ضعفی که در کارکشنها وجود دارد از این نظر بسیار مهم است که معاملهگر دریابد از نوع پولبک یا کمپلکس پولبک است. در این بخش قصد داریم به بررسی اینکه چرا این ضعف برای معاملهگر مهم است و چرا معاملهگر باید ضعف را تشخیص دهد، بپردازیم.
نکتهی مشخص این است که خواندن دست معاملهگرهای سازمانی، اینکه بانکها چه معاملاتی انجام میدهند، اینکه قرار است استاپ ها در چه مناطقی جمع شوند، یا ورودهای عمده به طور واضح کجاها اتفاق می افتد، غیر ممکن است زیرا این مسائل تنها از طریق استراتژیهای فوت پرینت محقق میشوند.
در دنیای معاملهگری اگر کسی دسترسی به معاملات بازار، حجم معاملات بازار و مارکت بوک را نداشته باشد و امکان این وجود نداشته باشد که حجمهای واقعی روی قیمت را به تفکیک خرید و فروش برای ورودها و خروجها پیدا کند، نمیتواند دست بزرگان بازار را بخواند و تشخیص دهد که اکنون قرار است که چه کاری را انجام دهند، زیرا برای این کار راهی غیر از این ابزارها وجود ندارد و فرد بدون آن نمیتواند متوجه ورود آنها شود.
در روش چارتیکال جبل عاملی باید به معاملهگرهای خرد یا همان معاملهگرهای در دام افتاده توجه کرد، چراکه یک معاملهگر حرفهای آن است که هزینههای زیاد و زمان خیلی زیادی را صرف آموزش خود کرده است، از بهترین مربیها برای آموزش ترید استفاده کرده است و به همین دلیل خواندن دست آن بسیار سخت و دشوار است. اما خواندن دست کسانی که در دام افتادهاند و معاملاتشان در ضرر است راحت است، زیرا رفتارهایشان غیر حرفهای است، ترفندهای پیچیدهای برای اینکه رفتارشان توسط دیگر معاملهگران مشخص و شناسایی نشود ندارند. مانند زمانی که با خانواده یا دوستان خود یک بازی سرگرم کنندهای را انجام میدهید، با احتمال خیلی کمی میتوانید با درصد موفقیت بالا، دست کسی که در آن بازی مهارت دارد را بخوانید، ولی از طرفی راحت میتوانید دست کسی که تازه کار است را بخوانید و بعد متوجه شوید، آن چیزی که باقی مانده است چه چیزی است. آنچه باقی مانده، دست بازیگر حرفهای است. معاملهگر نیز در بازار به همین صورت عمل میکند و به این عمل در اصطلاح برهان خلف گفته میشود.
- برهان خلف یعنی اگر میخواهید در دنیای کاری خود موفق شوید، فارغ از اینکه چه کاری انجام میدهید باید برخلاف دیگران و عموم مردم این کار را انجام دهید.
در بازار حدود 90 درصد معاملهگران در دام افتادهاند، یعنی معاملهگرانی هستند که معاملاتشان در ضرر است. ولی این به معنای آن نیست که همهی این 90 درصد همواره پول خود را می بازند، یا همهی این 90 درصد را فقط معاملهگران خرد تشکیل میدهد، بلکه معاملهگران سازمانی نیز در رقابتی که در میان خود دارند یکدیگر را در دام می اندازند. دست معاملهگران بزرگ را نمیتوان خواند. ولی برخی بر این باورند که اگر پول تمام معاملهگران خرد بازارهای مختلف را جمع کنیم، شاید به سختی به 10 درصد از نقدینگی کل بازار برسد و این در حالی است که نقدینگی معاملهگران سازمانی یا بانکها در مجموع به حدود 70 درصد از کل بازار میرسد. هیچگاه آن 70 درصد با 10 درصد سیر نمیشوند و به دنبال پولهای در حال رشد هستند. از این رو ترفندهایی را به کار میبرند که برای معاملهگران خرد نیست، چون ارزشی برای آنها ندارد و به همین دلیل چارتیکال جبل عاملی معتقد است که میبایست معامله گران در دام افتاده را شناسایی کرد، چون آنها خودشان هم رقبایشان را در دام می اندازند.
معاملهگر بر اساس برهان خلف میبایست مشاهده کند که جامعهی بزرگتر بازار متشکل از چه کسانی است؟ به عنوان مثال نود درصد بازار هستند؟ حال این نود درصد چه کسانی هستند؟ آیا آن دسته از معاملهگرانی میباشند که در دام افتادهاند یا خیر؟ سپس آن معاملهگرانی که در دام افتادهاند را پیدا کند و برخلاف آنها معاملات خود را انجام دهد. این رفتار یک معاملهگر حرفهای است. پس در بازار میبایست حتما بعد از مشاهدهی قدرت، ضعف هم دیده شود و مطمئن شد که این ضعف بعد از ورود یا حضور معاملهگرهای بزرگ است .
به این ترتیب میتوان گفت که برهان خلف یعنی؛ اگر میخواهید در دنیای کاری خود موفق شوید، فارغ از اینکه چه کاری را انجام میدهید باید برخلاف دیگران و عموم مردم این کار را انجام دهید. در روش چارتیکال جبل عاملی باید به معاملهگرهای خرد یا همان معاملهگرهای در دام افتاده توجه کرد. چرا که بزرگان بازار نیز خود، رقبایشان را در دام می اندازند و در نهایت آن دستهای پیروز میدان خواهد شد که پول بیشتری دارد و برای رسیدن اهداف قیمت بهتر، سماجت بیشتری دارد. بنابراین با شناسایی رفتار معاملهگران بزرگ برای موفقیت در معاملات، باید بر خلاف معاملهگران خرد عمل کرد.
نظریه ی شپارد
این نظریه بیان میکند که هر آن چیزی را که ما مشاهده میکنیم، نمیتواند واقعا درست باشد.
همانگونه که در تصویر زیر مشاهده میکنید، دو عدد میز وجود دارد که این دو میز با یکدیگر برابرند. برای اینکه مطمئن شوید میتوانید با یک کاغذ و خودکار لبه های مشابه آنها را روی صفحه اندازه گیری کنید، مشاهده میکنید که بر خلاف آن چیزی که در دید اول تصور می کردید با یکدیگر برابر هستند.

پس متوجه شدید که چشم و ذهن ما تا چه اندازه مستعد فریب خوردن است.
این بار به تصویر زیر دقت کنید:

همانطور که میبینید، معاملهگر ناشی به سادگی در چنین موقعیتهایی در دام بازار می افتد، برای اینکه متوجه شویم این حرکت بزرگی که قیمت کرده است، یک اکستنشن است، کارکشنی که پس از آن اتفاق میافتد بسیار مهم است، زیرا همانطور که در تصویر مشخص است در انتهای گام شاید چنین به نظر برسد که یک گام و اصلاح وجود دارد ولی زمانی که دقیقتر نگاه کنیم در اصل این گام خودش اصلاح یک حرکت بزرگتر است و در اینجا معاملهگر میتواند تشخیص دهد که نقدینگی بازار در کدام جهت است و منتظر کندل تایید و نقطه ورود در جهت اصلی یا به عبارتی پولهای بزرگ بازار باشد.
توجه داشته باشید که استفادهی از این نکات ریز و حساس میتواند نقش بسیار مهمی در موفقیت فرد در معاملهگری داشته باشد.
بهترین تایم فریم
هیچ محدودیتی برای استفاده از چارتیکال جبل عاملی وجود ندارد و معاملهگر در انواع تایم فریمها میتواند از این روش استفاده کند.
چهار معیار برای انتخاب تایم فریم
در روش چارتیکال جبل عاملی چهار معیار در نظر گرفته میشود که به معاملهگر کمک کند تا بتواند بهترین تایم فریم معاملاتی خود را انتخاب کند.
معیار اول: بر اساس میزان نقدینگی بازار
هرچه میزان نقدینگی بازار بالاتر باشد، آن تایم فریم بهتر خواهد بود. این تایم فریم میتواند پنج دقیقه، یک دقیقه، 15 دقیقه و یا هفتگی، ماهانه یا روزانه باشد. در هستهی معاملات بازارها، مهم نیست که فرد چه تایم فریمی را نگاه میکند. زیرا هسته بازار فقط دستورات معاملهگران را دریافت کرده و در صف انتظار خود در last best price قرارمیدهد تا معاملات انجام شوند. در واقع تایم فریم صرفا قطع بندی زمانی نمودار است نه چیزی بیشتر، یعنی دستورات معاملاتی به صورت پیوسته به هستهی بازار میرسد و در بازههای زمانی انتخابی برای افراد تقسیم میشوند.
این یک واقعیت است که بنا به دلایلی در دورههای زمانی مختلف، جامعهی بزرگتری از معاملهگران روی یک تایم فریم بیشتر تمرکز میکنند و آن را بیشتر نگاه میکنند، سپس آن تایم فریم همان تایم فریمی خواهد بود که بر اساس سرنخهایی که به معاملهگر میدهد، بیشترین دستورات معاملاتی در آن صادر و اجرا می شود.
معیار دوم: میزان سرمایه
هرچه معاملهگر تایم فریم های بالاتری را انتخاب کند به سرمایهی بیشتری نیاز دارد زیرا پیپ یا درصد بیشتری را در حد ضررها خواهد داشت که آن حد ضررها را تحمل کند و از آنها استفاده کند. پس مسئله بعدی میزان سرمایهی معاملهگر میباشد، به نحوی که هر چه میزان سرمایه بیشتر باشد به همان میزان دست معاملهگر در انتخاب تایم فریم های بالاتر بازتر است.

معیار سوم: تیپ شخصیتی معامله گر
بعضی از معامله گران میتوانند تعداد معاملات همزمان باز بیشتری را داشته باشند، در صورتی که دستهی دیگری از معاملهگران اینگونه عمل نمیکنند. به عنوان مثال معاملهگری میتواند به طور همزمان 7 معاملهی باز را مدیریت کند و نتایج آن روی او تاثیرات احساسی و هیجانی نمیگذارد، در حالی که یک معاملهگر با دو الی سه معامله این اتفاق برایش میافتد و ممکن است دچار استرس و هیجان شود.
یا در مورد مشخص شدن وضعیت معاملاتی که معامله گران در حال انجام دادن آن میباشند، ظرفیت تحمل افراد با یکدیگر فرق میکند. برخی از معاملهگران بنابه دلایل مختلفی ممکن است ظرفیت روانی یا زمانی که به شغل معاملهگری اختصاص میدهند و یا هر دلیل دیگری، در انتظاری که باید برای مدت باز بودن معاملات تحمل کنند متفاوت باشد. مثلا یک معاملهگر در طی یک یا دو روز باید تکلیف معاملاتش مشخص شود و یک نفر طی چند ساعت، ولی یک معاملهگر دیگر حتی در طی چند هفته هم مشکلی نداشته باشد. به هر حال بر اساس سود و ضرر، این ظرفیت تحمل در معاملات هر فرد با دیگری متفاوت است.
بنابر این مسائل، معاملهگر باید بهترین تایم فریم تیپ شخصیتی خود را پیدا کند و این مسئلهای نیست که نسخهای مشخص و یا فرمول خاصی داشته باشد، زیرا میزان ریسک گریزی و زیان گریزی، ریسک پذیری و یا زیان پذیری افراد مختلف با یکدیگر فرق دارد، حتی میزان ظرفیت تحمل معاملهگران در باز بودن معاملات و پردازش اطلاعاتی که برای مدیریت آن معاملات نیاز است نیز با هم متفاوت است. در نتیجه معاملهگر باید دقت کند که در کدام یک از تایم فریمها، چه از نظر تعداد معاملات و چه از نظر روشن شدن نتیجه آن راحتتر است و آن را برای اغلب مواقع به کار ببندد.
معیار چهارم: بر اساس تایم فریم معامله گرهای سازمانی
معامله گرهای سازمانی به خاطر اهداف بلند مدتی که در بازارسازی و بازارگردانی خود دارند، در واقع به کشف بهتر قیمت کمک میکنند و به قیمت به صورت روزانه نگاه میکنند. البته تصفیههای روزانهی بانکی و بین بانکی و غیره نیز وجود دارد که مسائل فنی مباحث بانکداری و معاملات است، یا حتی در بورس هم مسئلهی مدیریت ریسک مطرح است، البته نه آن مدیریت ریسکی که بین معاملهگرهای خورد صحبت میشود، بلکه مدیریت ریسکهایی که در سطح کلان در صنعت بورس، بانک و بیمه از آنها صحبت میشود، بر اساس تایم فریم روزانه میبینند.
بنابراین اگر فرد با معاملهگرهای سازمانی همراه باشد، روندهای پایدارتر و تحلیل پذیرتری را در بازار خواهد دید. در نتیجه معاملاتی با آرامش بالاتر خواهد داشت.
در نهایت دریافتیم که چهار معیار برای انتخاب بهترین تایم فریم معاملاتی وجود دارد: اول میزان نقدینگی بازار است؛ به عبارتی هرچه نقدینگی بازار بالاتر باشد آن تایم فریم بهتر خواهد بود.
معیار دوم میزان سرمایه معامله گر است؛ هرچه میزان سرمایه بیشتر باشد، دست معاملهگر در انتخاب تایم فریمهای بالاتر بازتر است.
معیار سوم بر اساس تیپ شخصیتی معامله گر است؛ زیرا میزان ریسک گریزی و زیان گریزی، ریسک پذیری و یا زیان پذیری افراد مختلف با یکدیگر متفاوت است.
معیار چهارم بر اساس تایم فریم معاملهگرهای سازمانی است؛ معاملهگرهای سازمانی چون به کشف بهتر قیمت کمک میکنند. روزانه به قیمت نگاه میکنند و به این ترتیب روندهای پایدارتر و تحلیل پذیرتری را در بازار دنبال می کنند.
وقت شناسی در معاملات
اولین مسئلهای که در معامله کردن باید به آن توجه کرد وقت شناسی است. این مسئله جنبه های مختلفی دارد که قصد داریم در این بخش به بررسی آنها بپردازیم.
به طور کلی برای اینکه معاملهگر در بازار های مالی بتواند معاملات موفقی داشته باشد، میبایست شرایطی را فراهم کند، که طی آن ابتدا باید از نظر روانی و شرایط محیطی و حتی جسمی، در مناسبترین حالت خود باشد. به عنوان مثال ممکن است فرد یک روز که از خواب بیدار می شود حوصلهی اینکه سرکار برود را نداشته و کسل باشد، یا بنا به یک مشکل جسمانی آرامش مورد نیاز برای انجام معامله را ندارد، در آن روز نباید معاملهای انجام دهد. در ظاهر بازار با یک باز کردن و روشن کردن لپ تاپ در دسترس فرد است و با یک اینترنت خیلی ساده، در اختیار او قرار میگیرد و معامله انجام دهد ولی ساده در دسترس بودن بازار به این معنا نیست که فرد نیز به آن ساده بنگرد و اگر روزی حوصله انجام دادن کار دیگری را نداشت تصمیم بگیرد که به سراغ بازار برود و چند معامله انجام دهد.
پس در ابتدا میبایست حال جسمی، روانی و شرایط محیطی معاملهگر خوب باشد، یعنی اگر به یک مسافرت چند روزه رفته است و در آن مسافرت بنا به دلایلی، محیط خوب نیست یا سروصدا زیاد است یا اینترنت قطع و وصل میشود و یا یک رایانه کند در اختیار فرد است و یا حتی شرایط به نحوی است که باید بیشتر در کنار دوستان و خانواده خود باشد و نمی تواند تمرکز کافی برای انجام معامله را داشته باشد، نباید به اجبار سعی کند که حتما معامله انجام دهد. بلکه میبایست خیلی راحت بپذیرد که در حال حاضر در شرایط ایده آلی برای معامله کردن در بازارهای معاملاتی نیست.
از دیگر شرایط مناسب حضور در بازارهای معاملاتی این است که باید زمانی در بازار معامله کرد که این اطمینان وجود دارد که در نزدیکی آن زمان، یعنی حدود یک الی دو ساعت قبل تا یک الی دو ساعت بعد از انجام معامله، هیجان زیادی وارد بازار نمیشود.
در اخبار یا تقویم های اقتصادی بعضی از بازارها به طور روزانه و در ساعتهای مختلف آماری منتشر میشود. خبرهایی که حرکات شارپی را در بازار ایجاد کرده و حرکات تحلیل ناپذیری را در بازار ایجاد میکنند. معاملهگر نباید زمانی که بازار سرنخهای واضح و شفافی نمی دهد، معامله کند. به عنوان مثال اگر نزدیک زمان یک انتخابات یا تعطیلات سال نو میباشد، مردم به خاطر انتخابات که به موجب آن، سیاستها به طور ریشهای تغییر میکند، دست نگه داشته و منتظر آغاز فعالیت فرد جدید با تیم خود میباشند و سپس تصمیمات معاملاتی خود را اتخاذ میکنند، یا در پایان سال که مردم به دنبال مرخصی و تفریح و مسافرت هستند و حجم معاملات بازار خیلی کم خواهد شد، نباید دنبال معامله کردن بود.
حالت دیگری که وجود دارد این است که شخص شب هنگام دچار بی خوابی شود و به دلیل 24 ساعته بودن بازار تصمیم به انجام معامله بگیرد. زمانی که موسسات مالی مربوط به آن نماد معاملاتی در تعطیلات شبانه هستند(مثلا بخواهد روی نماد یورو دلار معامله کند ولی در زمانی که بانکهای اروپا و امریکا هر دو تعطیل هستند)، پس حرکت خاصی در بازار نیست و معاملهگرهای حرفهای و سازمانی در حرکات بازار نقشی ندارند، لذا فرد باید از معامله در آن زمان خودداری کند.
پس به این نکته نیز باید دقت کرد که معاملهگران بزرگ و اصلی نماد معاملاتی مورد نظر، زمانی که فرد قصد انجام معامله را دارد، حضور داشته باشند. حال چه در جفت ارزها، چه در شاخصها و یا چه کالاییها و سهام باشد، فرقی نمی کند.
لبه ی ورود
همانطورکه تا کنون متوجه شدید در روش چارتیکال جبل عاملی برای ورود به معاملات، از ستاپها استفاده نمیشود. به عبارتی معاملهگر منتظر اینکه یک شکل و حالتی خاص، از رفتار قیمت در بازار اتفاق بیفتد و سپس بر مبنای آن بخواهد معامله کند، نخواهد بود. تمامی موقعیتهایی که در بازارها شکل میگیرند، هر کدام مانند اثر انگشت کاملا منحصر به فرد، جداگانه و مستقل از یکدیگر میباشند. پس اگر معاملهگر بخواهد بر اساس ستاپها معامله کند بسیاری از فرصتهای موجود در بازارها را از دست خواهد داد و معاملهگر تنها میبایست زبان قیمت را بلد باشد و آن را درک کند.
تشخیص لبه ی ورود
با تشخیص لبهی ورود، بدون محدودیت، در هر نقطهای که مشاهده شد رفتار معاملهگران در حال تغییر است، به نحوی که حرکتی پرقدرت میخواهد شکل بگیرد، چه این حرکت در حد یک گام باشد و چه در حد یک روند باید از آن استفاده کرد.
برای لبهی ورود به تکنیکهایی نیاز است که در تشخیص شکل گیری کندلها و تغییر جریان سفارشات در روش چارتیکال جبل عاملی وجود دارد. به عبارتی زمانی که فرد تشخیص داد که موقعیتی در بازار شکل گرفته است و میتواند از آن فرصتها بهره ببرد، منتظر مانده و با اولین نشانهای در قیمت که مشخص میکند روند معاملات قبلی پایان یافته و حجم پولهای جدید به طور گسترده و زیاد در سمت و سوی جدید است، میبایست ورود به معامله را انجام دهد.
ورود به معامله
اگر معاملهگر به دنبال موقعیتهای خرید باشد، میبایست کندلی را مشاهده کند که در آن، قیمت در یک سوم بالایی محدوده بسته شود و سپس خرید را انجام دهد.
اگر معاملهگر به دنبال موقعیتهای فروش باشد، به محض اینکه اولین کندل در محدودهی یک سوم پایینی شکل گرفت، اجازهی انجام معاملهی فروش را دارد، اما به شرط اینکه کندل، در آن نقطهی به خصوص بازار که فرد منتظر تشکیل کندل تغییر جریان سفارشات در آن است، شکل بگیرد نه اینکه در هر نقطهای از بازار که کندل یک سوم پایینی شکل گرفت ورود کند.
به این نکته توجه کنید که ستاپ معاملاتی صرفا یک ترمز و یک محدود کننده برای معاملهگر است. به همین دلیل بسیاری از فرصتهای معاملاتی موجود در بازار، تنها به این خاطر که الزاما ستاپی برای آنها تعریف نشده است از دست میروند. به طور کلی در نظر گرفتن اینکه در فرصتهای معاملاتی، ستاپی خاص وجود داشته باشد یا خیر، تنها معاملهگر را محدودتر میکند.
استفاده از لبه ی ورود
معاملهگری که قصد انجام معاملات خرید را دارد، میبایست آگاه باشد که ضمن ایجاد شدن کندل مورد انتظار در نقطهی خاص خود، چنانچه کندل مورد نظر در یک سوم بالایی ببندد میتواند وارد معاملهی خرید شود، اما نباید فراموش کند که حتما به اندازهی دو برابر اسپرد آن نمودار را در نظر گرفته و به همان میزان یک فضای خالی را بالای آن در نظر بگیرد و معامله را با قرار دادن یک دستور معاملاتی در آن نقطه قرار دهد و یا اگر قرار است که خرید به صورت بای تو مارکت انجام شود، خرید را با در نظر گرفتن یک فضای کافی در بالای آن، های(High) کندلی که ورود را به نشان داده است اجرا کند.

برای ورود در معاملات شورت نیز به همین منوال است، یعنی معاملهگر پس از تشکیل کندل نزولی در یک سوم پایینی در نقطهی مورد نظر میتواند با فاصلهای که تقریبا دو برابر اسپرد می باشد، در زیر آن کندل ورود کند. در قسمت های پیشین که در مورد محدودههای تنش صحبت شد، آموختیم که این سطوح، محدودهها بوده و یک عدد نیستند .
به تصویر زیر دقت کنید:

در اینجا کندلی وجود دارد که با یک دایره دور آن مشخص شده است. میخواهیم به تایم فریمهای پایینتر بریم و ببینیم که مباحث مطرح شده در تایم فریم پایینتر چه معنایی دارند و حرکات یک کندل را در تایم فریم پائینتر و دقیقتر بررسی کنیم.
در محدودهای که نقطهی اپن کندل وجود دارد، به سمت پائین حرکت کرده و این برگشت به پایین، یک شادو ساخته است و سپس به سمت بالا حرکت کرده و بعد مقداری از آن را به نحوی که شادوی بالایی هم ساخته شده است برگشته و بعد از آن کلوز کندل انجام گرفته است.

همانطور که مشاهده میکنید، کل زمان باز شدن تا بسته شدن کندل مشخص شده در تصویر قبلی با خط چین در تایم پایین مشخص شده است. حرکات درون این کندل در تایم پایینتر خود به شکل سوینگ اتفاق افتاده است. حرکت رو به پایین یک سویینگ لو و حرکت رو به بالا یک سویینگ های، ساخته و پس شکست این دو سطح برای معاملهگر بسیار مهم است چراکه برای اجرای دستورات معاملاتی، میبایست فاصله ای را با این سطوح تنش در نظر داشته باشد. در تصویر سطوح تنش پایینی و بالایی را مشاهده میکنید که به صورت محدوده مشاهده میشوند. به تصویر زیر دقت کنید:

دلیل اینکه معاملهگر مقداری از فضای بالای آن های را خالی میگذارد این است که میبایست به عنوان محدوده، نقطهای را در نظر بگیرد که مطمئن است معاملات لانگ به اندازهی کافی شکل گرفته و قیمت را به اعداد بالاتر حرکت داده و در حال تجمیع است .
با تجمیع این دستورات معاملاتی قیمت با سرعت در اعداد بدتر و بالاتر معامله میشود و به حرکات خود به صورت صعودی ادامه میدهد. جهت اطمینان از اینکه به اندازه کافی دستورات معاملاتی در این محدوده تنظیم شدهاند؛ چه دستورات معاملاتی خریدهایی که بابت نقد کردن فروش ها است، (یعنی کسانی که حد ضررشان را بالا قرار دادهاند) و چه معاملات خرید و ورود جدید کسانی که در تایم فریمهای پایینتر این را یک سویینگ مشاهده کرده و منتظرند که با شکسته شدن قله قبلی، ورود به یک معاملهی جدید را داشته باشند، معاملهگر میبایست فضایی را باز در نظر بگیرد که مطمئن شود، قیمت به اندازهای حرکت کرده است که جریان سفارشات و دستورات معاملاتی را در خود فعال کرده باشد.
برای حالت نزول نیز دقیقا به همین منوال است. زمانی که معاملهگر دنبال فرصتهای فروش باشد و کندل تغییر جریان سفارشات، لبهی ورود را تایید میکند. با یک میزان فاصله از لو کندل، میبایست ورود به معامله را انجام دهد. حال این ورود به معامله چه به صورت سل استاپ و چه به صورت معامله سل تو مارکت باشد. پس باید آنقدر معاملات شورت در قیمت انجام شود که آن را به سطوح و اعداد پایینتر بیاورد و به اندازه کافی با تراکم گستردهای از دستورات دیگر معاملهگرانی که منتظر شکست کف قیمت قبلی میباشند، یا حتی آن معاملهگرانی که حد ضرر خرید هایشان در تایم فریم پایین تر است، با هم تجمیع شده و یک سکوی پرشی برای حرکت شدید قیمت باشد. این مسئله به اینکه معاملهی معاملهگر دچار خواب سرمایه نشود کمک میکند. زیرا نقطهای که معاملهگر در آن ورود به معامله میکند، از نظر تکنیکی نقطهای است که بیشترین تراکم از دستورات معاملاتی نیز جهت معامله فعال شدهاند و اینجا آخرین قیمت معاملهگران بزرگ و آخرین نقطهای است که اگر معاملهگران بزرگ نیز میخواستند معامله کنند، کردهاند. زیرا دیگر در قیمتهای بدتر از این برای آنها به صرفه نخواهد بود و هزینهها برای آنها بالا رفته است. ضمن اینکه دامنهی میانگین قیمت ورود نیز برای آنها بدتر شده است. به همین خاطر این قیمت را آخرین قیمت معاملهگران بزرگ مینامند. بنابراین تا جایی این قیمت برای معامله گر به صرفه است که یک ورود جدید را داشته باشد و بعد از یک قیمتی دیگر ورود به صرفه نیست.
آموختیم که یک معاملهگر حرفهای برای ورود به معاملات به معرفی ستاپ به خصوصی نیاز ندارد و از معاملهگر چارتیکالی چنین انتظار میرود که با سرنخهای موجود در بازار بتواند وضعیت معاملهگران حال بازار را تشخیص دهد و بهترین تصمیم را در لحظه اتخاذ نماید. به خاطر داشته باشید که تجمیع سفارشات را میبایست برای خروج از معاملات و یا مدیریت آنها نیز بکار بست.
حد ضرر
در روش چارتیکال جبل عاملی، اهمیت حدضرر stop loss در معاملات به اندازهای زیاد است که همیشه گفته میشود، معاملهگری که در معاملات خود حد ضرر تعیین نکند رفتاری احمقانه خواهد داشت. یک معاملهگر حرفهای در راستای انجام یک معاملهی خوب، نباید اجازه دهد که بازار برای کل سرمایهاش تعیین تکلیف کند. بلکه میبایست محدودهای را جهت مدیریت کردن بدترین حالت بازار که خارج از تصور و آمادگی او برای ضرر، زیان و هزینه بوده است، مشخص کند. خواه این حد ضرر از نظر مالی باشد و خواه روانی باشد، یک معاملهگر حرفهای و چارتیکالی میبایست در معاملات خود حد ضرر داشته باشد.
تعریف حد ضرر
- حد ضرر به معنای بیشترین مقدار هزینه ی مالی و روانیایی میباشد که معامله گر حاضر است بابت یک معامله بپذیرد.
به عبارتی تا آن میزان ضرر و برگشت قیمت برای معاملهگر، مشکل خاصی از نظر روانی به وجود نخواهد آورد که او را درگیر خشم، استرس و یا ترس کرده و تاثیری منفی بر معاملات بعدی آن بگذارد. از طرفی هم آنقدر از نظر مالی زیاد نیست، که فرد تحت تاثیر آن، سود معاملات قبلی یا حتی مقدار قابل توجهی از سرمایهی اولیهی خود را از دست بدهد. پس معاملهگر برای معاملات خود حد ضرر میگذارد تا به این ترتیب هزینه های موجود در بازار را مدیریت کند.
محل قرار دادن حد ضرر
روی نمودار، حد ضرر از نظر فنی و علمی نقطهایی است که قیمت هنوز به آن نرسیده باشد و معاملهگر امید دارد که قبل از رسیدن قیمت به آن، دوباره به سمتی برگردد که سود معاملهی او در آن سمت است. به عبارتی از ضررهای او کم شده و قیمت وارد محدوده سود شود، خواه معاملهی خرید و خواه معاملهی فروش باشد. میتوان گفت حد ضرر آن نقطهایی است که اگر قیمت به آن برسد دیگر امیدی نیست که دوباره به نفع معاملهگر حرکت کند و یا نقطهایی است که اگر قیمت به آن برسد میتواند به حرکت خود، برخلاف انتظار و منافع معاملهگر ادامه دهد، به این محدوده حد ضرر گفته میشود. پس یک معاملهگر حرفهای میبایست از نظر تکنیکی و فنی نقطهایی را روی نمودار به عنوان حد ضرر مشخص کند که از نظر علمی آن نقطه، نقطهای باشد که اگر هنوز قیمت به آن نرسیده است، امیدی برای معاملهگر وجود داشته باشد. از طرفی نباید حد ضررهایی شیک قرار داد. به عبارتی معاملهگر نباید حد ضرر خود را در نقطهای قرار دهد که فقط یک حد ضرر با یک هزینهی کم باشد. چون در این صورت قیمت به راحتی آن حد ضرر را فعال کرده و معاملهگر را از بازار خارج میکند. گاهی نیز ممکن است که قیمت پس از آن دوباره به حرکت خود به سمتی که معاملهگر انتظار داشته است حرکت کند.
در روش چارتیکال جبل عاملی، معاملهگر میبایست حد ضرر واقعی را در نقطهایی در نظر بگیرد که اگر قیمت به آن رسید، دیگر برنگردد.
همانگونه که در قسمت لبه ورود آموختیم که برای ورود به معامله نقطهایی به عنوان لبه ورود انتخاب میشود که بیشترین تجمع دستورات معاملاتی در آن وجود داشته باشد. برای حد ضرر نیز به همین صورت است؛ یعنی نقطهایی باید به عنوان حد ضرر قرار بگیرد که بیشترین تجمع و بیشترین تراکم دستورات معاملاتی خلاف معامله فرد در آن وجود دارد.
اگر فرد یک معاملهی خرید انجام دهد میبایست حد ضرر خود را در نقطهای قرار دهد که در آن تراکم زیادی از انواع معاملات فروش وجود دارد. چه این معاملات فروش چه به صورت شورت و یا چه به صورت سل تو کاور باشند. زیرا اگر قیمت به آن محدوده از تراکم معاملات فروش برسد، به اندازهایی دستورات شورت و سل تو کاور در آن نقطه وجود دارد که منجر به ایجاد یک جریان قوی در قیمت به سمت نزول شود و دیگر امیدی برای برگشت قیمت به سمت بالا نباشد.
به همین صورت یک معامله شورت را در نظر بگیرید. معاملهگر میبایست حد ضرر خود را در نقطهایی قرار دهد که تراکم زیادی از انواع معاملات خرید، چه به صورت لانگ و یا به صورت بای تو کاور قرار داده شده باشد. زیرا اگر قیمت به آن محدودهی تراکم لانگ و بای تو کاورها برسد دیگر امیدی وجود ندارد که قیمت به نفع او ریزش کند. بلکه یک جریان قدرتمند در جهت خرید به وجود آمده است که در این صورت حد ضرر در ابتدای اولین سویینگ موثری که روی نمودار مشاهده شود قرار میگیرد. به عنوان مثال به تصویر زیر دقت کنید. اگر یک معاملهی ادامه دهنده وجود داشته باشد و معاملهگر یک معاملهی خرید را انجام دهد، حد ضرر آن در نقطهایی که در تصویر مشخص شده است قرار میگیرد. چراکه بسیاری از معاملهگران در این نقطه دستورات معاملات فروش خود را قرار دادهاند و بسیاری از معاملهگران نیز دستورات معاملات سل تو کاور گذاشتهاند. اگر قیمت به این محدوده برگردد به اندازهای این شورت و سل تو کاورها زیاد میباشند که به واسطهی آن قیمت به صورت پر قدرت به ریزش خود ادامه دهد.

برای معاملات فروش نیز به همین صورت است. تصور کنید قیمت به نحوی به سمت بالا حرکت کرده است و معاملهگر قصد دارد که در لبهی بالایی بازار، یک معاملهی شورت انجام دهد، مسلم است که حد ضرر معامله را در نقطهایی که در تصویر مشخص شده است قرار میدهد و این همان نقطهایی است که در آن به اندازهی کافی معاملات لانگ و بای تو کاور قرار دارند.

- لانگ برای آن دسته از معامله گرانی است که با شکست سطوح معامله میکنند.
- بای تو کاور برای آن دسته از معامله گرانی است که معامله ی فروش انجام دادهاند و دستور بای تو کاور برای حد ضررشان در آن نقطه قرار گرفته است.
دریافتیم که به بیشترین مقدار هزینهای که یک معاملهگر. چه از نظر مالی چه از نظر روانی حاضر است بابت یک معامله بپذیرد حد ضرر گفته میشود.
در روش چارتیکال جبل عاملی، معاملهگر میبایست حد ضرر واقعی خود را در نقطهایی در نظر بگیرد که اگر قیمت به آن رسید دیگر برنگردد. به عبارتی حد ضرر یعنی آخرین فرصت برای بازگشت معامله و یا آخرین سنگر برای نفوذ و احتمال حرکت در جهت خلاف آن. نکته بسیار مهم این است که میزان حد ضرر باید الزاما قبل از ورود به معامله درست اندازه گیری شود. زیرا پیش از ورود، معاملهگر باید با علم به میزان احتمالی ضرر پیش رو، حجم مناسب آن معامله را انتخاب نماید. معاملهگر پس از ورود به معامله فقط اجازهی محدود کردن ضرر را داشته و به هیچ عنوان اجازهی بزرگتر کردن آن را ندارد ضمنا و برای انتخاب حد ضرر میبایست از کندل و یا سوینگ مورد نظر به اندازه دو برابر اسپرد فاصله قرار داد.
ریسک به ریوارد
ریسک به ریوارد موضوعی است که شاید بارها آن را در شبکههای اجتماعی شنیده باشید و یا در مورد آن مطالبی خوانده باشید. مسئلهای که وجود دارد این است که خود ریسک به ریوارد نیز یک رفتار اشتباه بوده که معاملهگرها در معاملات خود انجام میدهند.
اگر معاملهگر در بازارهای معاملاتی از سیستمهای مرتبط و واقعی معاملهگری استفاده کند، ریسکی وجود ندارد. مادامی فرد از انواع روشهای تحلیلی استفاده کند، همانطور که یوجین فاما بیان کرده است، درصد موفقیت معاملات بسیار پایین آمده و ریسک وجود خواهد داشت. ولی زمانی که فرد به عنوان یک تحلیلگر در بازار فعالیت نمیکند، یک معامله گر است و از روشهای شناخته شده و واقعی معامله گری استفاده میکند، دیگر ریسکی در بازار وجود ندارد.
به طور مثال همهی افراد معتقدند که در خرید بلیط لاتاری ریسک بسیار کمی وجود دارد، زیرا شخص تصور میکند که یک دلار پرداخت کرده و یک بلیط بخت آزمایی میخرد و این یک مبلغ بسیار ناچیزی است، ولی اگر برنده شود مثلا یک میلیون دلار برنده خواهد شد. در صورتی که این کاملا بر عکس بوده و ریسک آن بسیار بالا است. مردم به این موضوع اشتباه نگاه کرده و تصور میکنند که ریسک در میزان هزینهای است که پرداخت می کنند، در صورتی که ریسک در میزان احتمال موفقیت آنها است. در واقع هر چه میزان احتمال موفقیت کاری که انجام می دهید بالاتر باشد، ریسک آن کمتر است و هر چه میزان احتمال موفقیت آن کمتر باشد، ریسک آن بیشتر است. از این رو عملی مانند خرید بلیطهای بخت آزمایی ریسک بالایی دارد، زیرا بین چند صد هزار نفر و حتی گاهی چند میلیون نفر، قرار است که فقط یک نفر انتخاب شود و این یعنی در واقع درصد موفقیت فرد بسیار پایین است. پس در خرید بلیط لاتاری فرد ریسک بالایی را صرف نظر از اینکه چه مقدار هزینه کردهاست متقبل میشود، زیرا احتمال موفقیت او نزدیک به صفر است.
در روش چارتیکال جبل عاملی، حداقل درصد موفقیت معاملات حداقل 70 الی 75 درصد است و به این ترتیب در بازار ریسکی وجود نخواهد داشت و آن 30 الی 25 درصد باقی مانده نیز از طریق استراتژی خروج که پوشش داده خواهد شد.
در واقع اگر معاملهگر در معاملات خود، ضرر کند نیز یک امر طبیعی است. زیرا در هر کسب و کار و در هر فعالیتی ضرر و زیان وجود دارد و این نیز به معنای هزینه میباشد، نه به معنای ضرر؛ تعریف هزینه با تعریف ضرر از یکدیگر جدا و متفاوتاند.
در بازارها ریسکی وجود ندارد زیرا احتمال موفقیت بسیار بالا بوده و ضررهایی که متحمل میشود، در حد هزینه است و اگر فرد هر کسب و کار دیگری نیز داشته باشد هزینههای مربوط به آن را میبایست پرداخت کند.
بسیار پیش میآید که فرد معاملاتی را به دلیل به صرفه نبودن ریسک به ریوارد آن انجام نداده است، اما پس از آن قیمت به خوبی در محدودهی سود حرکت کرده است و فرد معامله را از دست داده است. معاملاتی نیز وجود داشته است که ریسک به ریوارد بسیار خوبی داشته است اما قیمت برخلاف انتظار حرکت کرده و منجر به ضرر شده است.
به این منظور معاملهگر میبایست برای معاملات خود حد ضرر در نظر بگیرد و هزینهها را مدیریت کند. ولی الزاما آن میزان هزینهی در نظر گرفته شده را برای آن معامله نباید داد و فقط احتیاطی در شرایط بحرانی است. مثل بیمه کردن ماشین، اتوموبیل، منزل، یا کسب و کار؛ حد سود نیز به همین صورت است. هیچ کس با قطعیت نمیداند که واقعا قیمت به آن حد سود میرسد یا خیر. هیچ قطعیتی در بازار وجود ندارد و احتمال منفی شدن بازار همواره هست، پس معاملهگر میبایست حد ضرر خود را قرار دهد، ولی نیازی به در نظر گرفتن حد سود نیست. زیرا همانگونه که ممکن است احتمال برگشت قیمت در ناحیه ضرر خیلی فراتر از تصور فرد باشد، به همین صورت ممکن است که قیمت نیز فراتر از تصور فرد بتواند سود سازی کند. حال که هم مقدار حد ضرر و هم مقدار حد سود قطعیت ندارد، در نظر گرفتن ریسک به ریوارد فقط مانعی خواهد بود که به وسیلهی آن فرد معاملات سودده را از دست بدهد.
بنابراین از این پس به جای آنکه میزان ریسک به ریوارد معیاری برای در نظر گرفتن امتیازی کمتر یا بیشتر به یک موقعیت معاملاتی باشد، میبایست سرنخهای ورود و بالا بودن احتمال موفقیت آن را معیاری جهت امتیاز کمتر یا بیشتر آن موقعیت در نظر گرفت. به این ترتیب هر فرصتی که موفقیت آن با احتمال بالا برای معاملهگر روشن باشد میبایست انجام شود و فرد نباید به ریسک به ریوارد آن توجهی کند.
اصول حد سود
با توجه به توضیحات پیشین دریافتیم که در روش چارتیکال جبل عاملی، حد سودی در بازار وجود ندارد. چراکه قطعیتی نیز در حد ضرر وجود ندارد. اگر قرار بود حد ضرر قرار داده شده ابتدای ورود به معامله زده شود، ورود به آن معامله منطقی نبود. از این رو به همان اندازه که در مقدار حد ضرر قطعیتی وجود ندارد، در مقدار حد سود نیز قطعی نیست.
زمانی که یک معاملهگر به درجات بالایی از مهارت، تجربه و تسلط در بازارها و در معاملهگری میرسد، فقط میتواند تشخیص دهد که در حال حاضر بهترین تصمیم چیست و قرار نیست که با آینده نگری و پیش بینی به دنبال اتفاقات آینده باشد. زیرا یک معاملهگر حرفهای، عملگرا است. شرایط اقتصادی و تغییرات قیمت را مشاهده کرده، جریان سفارشات و اینکه چه کسانی و در کدام جهت بازار هستند؟ و تا چه زمانی قرار است در بازار باقی بمانند؟ را تشخیص داده و با تکیه به دانستههای خود که دریافته است بزرگان بازار با پول کافی در بازار هستند و مثلا در جهت خرید نیز میباشند، وارد بازار شده و معاملهی خرید انجام میدهد، این همان تعریف روند است. سرانجام مادامی که آنها باشند او نیز در بازار باقی خواهد ماند. به این ترتیب اینکه معاملهگر بداند که قیمت تا کجا پیش خواهد رفت و به صورت قطعی، حد سود قرار دهد اشتباه است، به همان اندازه که نداشتن حد ضرر در معاملات احمقانه است در نظر گرفتن حد سود در معاملات نیز یک رفتار احمقانه خواهد بود.
در روش چارتیکال جبل عاملی موقعیت هایی وجود دارد که معاملهگرها میتوانند در آن حد سود قرار دهند: نخست زمانی است که معاملهگر درگیر رخ دادهای روانی و رفتاری شده است و مربی یا روانشناس به او پیشنهاد داده است که تا زمان رفع مشکل، به مدت کوتاهی حد سودهای محدودی را برای معاملات خود قرار دهد. یعنی معاملهگر پس از ورود حد سودی را قرار داده و در آن نقطه به طور کامل از معامله خارج میشود. مدت قرار دادن حد سود در این شرایط نیز میبایست زمان مشخصی داشته باشد و اینکه هر کدام به چه نوع و در چه زمان استفاده شود نیز باید در نظر گرفته شود.
موقعیت دیگری که معاملهگر میتواند برای معاملات حد سود قرار دهد، زمانی است که از سیستم مدیریت پول تهاجمی تشویقی استفاده میکند. سیستم تهاجمی تشویقی یکی از مدلهای مدیریت پول در معاملات به روش چارتیکال جبل عاملی است. زمانی که معاملهگر به سطح قابل قبولی از درک بازار رسیده باشد، با استفاده از این برنامهی مدیریت مالی که با فرمول بخصوصی برای سود و زیان معامله گر برنامه ریزی میکند، میتواند وارد معاملات شده و در نهایت با استفاده از اصل اثر مرکب رشد بسیار چشمگیری در مدت کوتاهی داشته باشد.
مورد آخری که میبایست در آن از حد سود استفاده کرد، محدودههای رنج است. زمانی که فرد در موقعیتی قرار دارد که سقف و کف بازار مشخص بوده و به احتمال از آن سطح مقابل، قیمت برگشت خواهد داشت، معاملهگر میبایست پیش از دیدن نشانههایی مبنی بر خروج از رنج، به خروج کامل در سطوح مقابل اکتفا کند. اما اگر در همین نقاط نیز سرنخها و نشانههایی مانند تغییر زاویه در گام ها و تغییرات در قدرت و ضعف هر یک از جهات مشاهده شد میتوان بخشی از معامله را با توجه به احتمال شکست نگه داشت و مابقی را نقد کنیم.
پس در این سه حالت شخص میتواند برای معاملات خود حد سود داشته باشد و در حالتی غیر از این موارد، داشتن حد سود برای یک معاملهگر حرفهای رفتاری احمقانه خواهد بود. مادامی که قیمت و جریان سفارشات هنوز در جهت معاملهی فرد است و یا حتی جریان سفارشات هنوز در حال تقویت است، معاملهگر میبایست در معامله مانده و بر اساس تکنیکهای مربوط در نقطهایی از معامله خارج شود که با احتمال بالاتر ثابت شود که آن روند دیگر به اندازهی قبل قوی نیست و معاملهگرهای سازندهی روند در حال نقد کردن پول های خود هستند. گاهی نیز به دلایل دیگری مانند پر شدن موومنت، احتمال ضعیف شدن حرکت یا وارد فاز اصلاح شدن، فرد باید معامله را نقد کرده و از آن خارج شود.
استراتژی خروج
مهمتر از تمامی اصول گفته شده که استراتژی ورود را شامل میشد، استراتژی خروج است. استراتژی خروج بسیار بیشتر از استراتژی ورود برای معاملهگر ضروری بوده و باید به آن پایبند باشد. البته منظور این نیست که به استراتژی ورود پایبند نباشد، بلکه میبایست نسبت به استراتژی خروج جدیتر و پایبندتر بود. با توجه به اینکه فرد در بازارهای کارا معامله میکند و یکی از خصوصیات بازارهای کارا عدم قطعیت در آنها است، هر لحظه احتمال وقوع هر اتفاقی در آن وجود دارد. اما با این حال میتوان نتایج معاملات را بهتر کرد و حداکثر سودها را از بازار گرفت. در روش چارتیکال جبل عاملی، معاملهگر از طریق استراتژی ورود این احتمال را به بالای هفتاد الی هفتاد و پنج درصد برده و در واقع احتمال موفقیت معاملات در این روش بین 75 تا 95 درصد است. اگر قرار است هزینهای در بازار پرداخت شود، به عبارتی اگر معاملهگر بخواهد کمترین ضرر را در بازار داشته باشد، این مهم از طریق استراتژی خروج امکان پذیر است.
حال با یک مثال اهمیت استراتژی خروج را توضیح می دهیم. فرض کنید که یک زوج قصد دارند که صاحب فرزند شوند، پیش از آنکه که اقدام به این کار کنند به پزشک مربوطه مراجع کرده، آزمایشات مربوطه را انجام داده، اگر نیاز به داروهای تکمیلی و تقویتی باشد، مصرف کرده و در طول دوران بارداری نیز آزمایشات، ورزشها و رژیم غذایی مربوطه را انجام میدهند و تمام سعی و تلاش آنها بر این است که یک فرزند سالم را به دنیا بیاورند. قرار نیست که چون حداقل 9 ماه تلاش کردهاند و رژیم های غذایی، ورزشها، آزمایشها و حتی داروهایی را استفاده کردهاند الزاما یک فرزند سالم داشته و دیگر نیازی به رعایت مسائل مختلف ندارند، بلکه تازه نقش اصلی پدر و مادر زمانی که فرزندشان به دنیا میآید شروع خواهد شد.
ترید نیز دقیقا به همین صورت است. همانگونه که فرد با حساسیت، دقت و با سرسختی پایبند به پلن معاملاتی خود میباشد و بر اساس همین پلن معاملاتی به یک معامله ورود میکند، نباید تصور کند که بازار را گشته و از میان پوزموقعیتهایی که در بازار بوده است بهترین ترید را انجام داده و با قرار دادن حد ضرر و حد سود دیگر کاری با آن ندارد. همانگونه که وقتی فرزندی متولد میشود، آموزش و پرورش و تربیت آن برای پدر و مادر مسئولیت بسیار سنگین و مهمی خواهد بود، در معاملهگری نیز اهمیت نقش معاملهگر به همین میزان خواهد بود. یک معامله میتواند پتانسیل بسیار بالایی برای سوددهی داشته باشد، از طرفی هم میتواند بنا به هر دلیلی بعد از اینکه فرد به آن معامله ورود کرد، به علت تغییر تمایلات معاملهگران موثر حاضر در بازار، آنگونه که تصور میشد به حرکات خود ادامه ندهد و معاملهگر میبایست آمادگی این را داشته باشد که بتواند به نحو احسن آن را به نفع خود مدیریت کند.
- به هر نوع پلن(نقشه ی راه) از پیش تعیین شدهای که معاملهگر بر اساس تجربهی شخصی، تجارب اساتید و یا معاملهگران حرفهای برای خود انتخاب میکند و آن را همیشه و از آن به طور ثابت در معاملات خود استفاده میکند، استراتژی خروج گفته میشود.
استراتژی خروج در روش چارتیکال جبل عاملی
در روش چارتیکال جبل عاملی قوانین مشخصی برای خروج از معاملات وجود دارد که در این قسمت به آنها میپردازیم:
نکته بسیار مهم: در کلیهی موارد زیر، قوانین پیش فرض با در نظر گرفتن ورود در جهت لانگ، میباشد و برای معاملات شورت میبایست برعکس آن عمل کرد، به عبارتی اگر در حالتی کندل یک سوم بالایی عنوان شده است، برای معاملات شورت میبایست آن را یک سوم پایینی در نظر گرفت.
- پس از ورود به معاملات ادامه دهنده و بعد از تشکیل کندل دوم در جهت معامله، با بسته شدن هر کندل در یک سوم بالایی میتوان حد ضرر خود را به زیر آن کندل منتقل کرد، تا زمانی که یک موومنت پر شود یا قیمت به یک سطح تنش برسد. یعنی بعد از کندل اول که در یک سوم بالایی بسته شد، دستور خرید انجام میشود. سپس باید منتظر بود تا کندل بعد نیز بسته شود و تا اینجا معاملهگر نباید هیچ گونه عمل دیگری را انجام دهد. اما بعد از این کندل، هر کندلی که در یک سوم بالا بسته شود میبایست حد ضرر خود را به زیر آن کندل منتقل کند. نکتهای که باید در نظر گرفت این است که اگر در بین راه کندلی معکوس بسته شد و یا بسیار ضعیف و یا در یک سوم میانی بود، نیاز به هیچ اقدامی نیست. در تصویر زیر به ترتیب جابجایی استاپ اعداد مشخص شده و در آن کندل قرمز هیچ اقدامی نشده است.

- پس از رسیدن به سطح تنش یا تکمیل موومنت، معاملهگر میبایست قسمتی از معامله را نقد کرده و حد ضرر خود را کمی پایینتر از 50 درصد مسافت طی شده قرار دهد و از آن پس فقط هر بار که در روند جاری یک سویینگ ایجاد میشود، باید حد ضرر خود را به زیر آخرین سویینگ موجود منتقل کند.
در تصویر زیر نحوهی ادامهی جابجایی حد ضرر تا خروج نهایی از معامله و دریافت حداکثر سود را مشاهده میکنید.

نکته: یک معاملهگر حرفهای تنها با اطمینان از پایان یافتن اصلاح قیمت و آمادگی برای شروع مجدد قیمت در جهت روند، حد ضرر خود را جابجا میکند. در غیر اینصورت احتمال اینکه از بازار خارج شوید و سپس قیمت در جهت پیش بینی شده حرکت کند، بسیار زیاد است.
- در معاملات برگشتی نیز میبایست مانند ادامه دهنده عمل کرد اما با یک تفاوت کوچک ولی تاثیر گذار: در معاملات برگشتی، به قیمت نباید فرصت زیادی برای درجا زدن داد و به محض مشاهدهی ضعف در برگشت قیمت باید از آن معامله خارج شد، زیرا نشان داده است که توان برگشت ندارد.
دریافتیم که استراتژی خروج برای معاملهگر بسیار ضروریتر از استراتژی ورود است و معاملهگر میبایست به آن پایبندتر باشد. زیرا بهترین معاملهها اگر صحیح مدیریت نشوند، نمیتوان از پتانسیل آنها استفاده کرد، ولی با مدیریت صحیح، با حداکثر سود، میتوان از بازار خارج شد. از طرفی با مدیریت خروج صحیح، در بسیاری از موارد، در صورت ورود و یا تشخیص اشتباه و یا حتی در مواردی که به دلیل یک خبر ناگهانی، بازار برگشت میزند معاملهگر میتواند با کمترین ضرر از بازار خارج شود.
گفته شد که در روش چارتیکال جبل عاملی احتمال موفقیت معاملات بین 75 تا 95 درصد میباشد، اما اگر معاملهگر بخواهد به این درصد موفقیت برسد و کمترین ضرر را در بازار بدهد، میبایست همواره به دنبال راهی برای محدود کردن ضررها باشد که این مهم، از طریق استراتژی خروج امکان پذیر است.
این نکته را نیز به خاطر داشته باشید که استراتژی خروج در صورت پیاده سازی صحیح، میتواند همزمان با محدود کردن ضرر، راهی برای توسعهی سودها نیز باشد. به عبارتی میتواند تا حد زیادی از خروجهای بی موردی که تنها به دلیل ترس یا عدم اطمینان معاملهگر رخ میدهند را محدود کند و همانطور که گفته شد، یک معامله میتواند پتانسیل بسیار بالایی برای سوددهی داشته باشد ولی از طرفی هم میتواند بنا به هر دلیلی، بعد از اینکه فرد به آن معامله ورود کرد، قیمت به گونهای که تصور میشد به حرکات خود ادامه ندهد، در نتیجه فرد باید این آمادگی را داشته باشد که بتواند به نحو احسن آن را به نفع خود مدیریت کند.
انواع روشهای خروج
دریافتیم که با توجه به کارا بودن بازارهای معاملاتی یعنی بازارهایی که در آن قیمت هر لحظه میتواند برخلاف انتظارات ما حرکت کند، معاملهگر میبایست طی چند مرحله، طبق روش چارتیکال جبل عاملی معاملات خود را نقد کرده و از بازار خارج شود. در این بخش قصد داریم که در مورد خروج از معامله به صورت تک مرحلهای و چند مرحلهای توضیح دهیم.
در ابتدا باید به خاطر داشت که در بازارهای مالی هیچ قطعیتی وجود ندارد و یک معاملهگر حرفهای باید برای محافظت در مقابل ضررها حد ضرر داشته باشد که ضرر خود را محدود کند و به همین نسبت، برای حرکت در سود نیز قطعیتی وجود ندارد و باید در تلاش برای رشد بهتر حساب خود تلاش باشد نه اینکه سود را در نقطهای متوقف کند. اما این مسئله ترفندهایی داشته و در همه جا نمیتوان یکسان عمل کرد، به همین دلیل معاملهگر میبایست مدلهای مختلفی را برای خروج از معاملات در نظر بگیرد که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.
خروج تک مرحله ای
در خروج یک قسمتی بر اساس نشانهها و سرنخ های گفته شده، زمانی که معاملهگر احساس کند بهترین زمان برای نقد کردن یک معامله است، کل معامله را از بازار خارج میکند. چه در محدوده سود، چه در محدوده ضرر و چه در محدودهی ورود به معامله باشد. زمانی که تشخیص داد که دیگر قیمت بیشتر و بهتر از این نمیتواند در محدودهی سود، یا به سمت محدوده سود و به نفع معاملهی فرد حرکت کند، باید آن معامله را نقد کند. به تصویر زیر دقت کنید. یکی از مواردی که باید به طور کامل معامله را نقد کرد، قسمتهای رنج میباشد. چرا که با توجه به سرنخها میتوان دریافت که با احتمال بالاتر، قیمت پس از رسیدن به سطح مقابل برگشت خواهد داشت، پس دلیلی ندارد که معامله را باز بماند و معامله برای حفظ حداکثر سود در این نقطه میبایست معاملهی خود را نقد کند.

در مورد خروج چند قسمتی نیز زمانی که روندی در بازار شکل میگیرد و قیمت به پیشروی های خود در یک سمت مشخص ادامه میدهد، معاملهگر این اجازه را دارد که با آگاهی از کارا بودن بازارها در بالاترین نقطه سودی که در آن لحظه قرار دارد، مقداری از معاملهی خود را نقد کند.
تشخیص نقطه ی مطلوب جهت خروج
زمانی که معاملهگر در روند قرار میگیرد، با دیدن قدرت در یک سمت بازار و مشاهدهی ضعف در خلاف جهت آن میتواند وارد معامله شود. پس از ورود برای اینکه به طور تقریبی میزان حرکت بعدی بازار را بسنجد میبایست از موومنت استفاده کند، یعنی قیمت میتواند به احتمال بالاتر به اندازهی آخرین میزان حرکت خود در همان جهت و به همان اندازه قبل حرکت نماید. با توجه به اهمیت سطوح تنش و ترکیب این موارد، یعنی با در کنار هم چیدن این قطعات پازل، با در نظر گرفتن میزان موومنت و فاصله تا سطوح تنش و همینطور سایر سرنخها معاملهگر میتواند بهترین زمان برای نقد کردن بخشی از معامله را تشخیص دهد.
نکته: پس از خروج، معاملهگر میبایست حد ضرر آن قسمت باقی مانده از معامله را کمی فراتر از 50% موومنت طی شده قرار داده و منتظر پایان اصلاح بماند.

با اینکه معامله در روند است و به ظاهر رفتار منطقی همراه آن بودن تا انتها میباشد اما فراموش نکنید که یک معاملهگر حرفهای در بازار مانند افراد قمارباز عمل نمیکند و همواره بالاترین احتمال را در نظر میگیرد.
سود حداکثری
یک معاملهگر حرفهای فقط بازار را همراهی میکند، یعنی تا زمانی که قیمت نشانههایی را مبنی بر قدرت در ادامه مسیر نشان میدهد، همراه آن خواهد بود و زمانی که به یکی از مناطق بحرانی گفته شده رسید و یا نشانهای مبنی بر ضعف در ادامه مشاهده کرد، بخشی از معامله را نقد میکند. اما نه تمام حجم معامله خود را، بلکه این میزان به نسبت اهمیت آن نقطه و شرایط آن لحظه بازار بوده و باید در نظر داشت که میزان ریسک پذیری و ریسک گریزی معاملهگران با یکدیگر نیز متفاوت می باشد.
اما داستان به همین جا ختم نمیشود. زمانی که معاملهگر بخشی از معاملهی خود را خارج کرد، میبایست همچنان رفتار قیمت را مشاهده کند، تا اصلاحی را که با توجه به سرنخهای بازار منتظر آن بود به پایان برسد و نقطهی ورود جدید صادر شود. اگر بازار دوباره فرصت ورود به معاملهی جدید را داد، میتواند دوباره ورود به معامله را انجام دهد زیرا مقداری سود اندوخته از معاملهی قبل دارد، ضمن اینکه دیگر هزینهی این معامله از جیب معاملهگر نبوده و بازار آن را میپردازد. به عبارتی چون از کل معاملهی قبل خارج نشده است و فقط مقداری از آن نقد شده، در نتیجه آن مقدار از معامله که هنوز باز است و در سود نیز قرار دارد، میتواند به عنوان ضرر احتمالی معاملهی دوم در نظر گرفته شود. به هر حال شاید به خاطر ناکام ماندن معاملهی جدید قرار باشد که مبلغی به عنوان هزینه به بازار پرداخت شود اما همانطور که گفته شد این هزینه این بار از جیب معاملهگر نیست.

به این ترتیب پس از خروج، معاملهگر میبایست قسمتی از سود را برای خود ذخیره کند و با بخشی از سود خود دوباره برای کسب درآمد بیشتر تلاش کند. این روند را تا زمانی که قدرت و ضعف در جهت تشخیص فرد قابل رویت باشد ادامه خواهد داشت و همواره حد ضررها پشت هر سویینگ جدید قرار خواهد گرفت.
با دو مدل خروج از بازار به روش چارتیکال جبل عاملی آشنا شدیم که یکی از آنها خروج یک قسمتی بود و طی آن معاملهگر تمام حجم ورود به بازار را در اولین نقطهایی که تشخیص دهد بهترین زمان است نقد میکند.
مدل دیگر خروج چند قسمتی میباشد که در واقع به تناوبی که قیمت در جهت روند بازار ادامه دارد بنا به روحیاتی که هر شخص دارد انجام میشود.
فرض کنید که معاملهای انجام دادهاید و بعد از ورود به معامله اولین اکستنشن در بازار ایجاد شده است، در ابتدا شاید از نظر ذهنی راحتتر باشید که حدود 50 درصد حجم آن معامله را در این قسمت از بازار ببندید، زیرا احتمال اینکه قیمت اولین اکستنشن را طی کند خیلی بالاتر از این است که بخواهد اکستنشن دوم یا سوم را تشکیل دهد، پس حال که بالاترین احتمال را داشته است بیشترین مقدار را نقد میکنیم. به عنوان مثال برای اکستنشن دوم 30 درصد باقی مانده و برای بعدی بیست درصد را نقد میکنیم، یعنی هر چه احتمال برای پیشروی قیمت کمتر میشود درصد بیشتری را نقد میکنیم.

اصلی در آمار و احتمالات وجود دارد که معتقد است هر چقدر یک اتفاق بیشتر رخ دهد احتمال اینکه دیگر رخ ندهد بسیار بیشتر است و برعکس. در مورد سن موجودات زنده نیز به همین صورت است و بنا بر سنی که هر موجود زنده ای دارد، هر چقدر که سن آن بیشتر می شود، احتمال اینکه فوت کند خیلی بیشتر نسبت به اوایل زندگی آن خواهد بود. در روش چارتیکال جبل عاملی برای روند نیز به همین منوال است، یعنی هرچه قیمت در ابتدای روند باشد، احتمال اینکه به حرکت خود ادامه دهد بسیار بیشتر است اما زمانی که چندین اکستنشن را طی میکند، احتمال اینکه ادامه دهد کمتر است، در نتیجه معاملهگرانی که قصد دریافت بیشترین سود قطعی از بازار را دارند، در اکستنشنهای اول بیشترین مقدار معامله را نقد می کنند. اما برای برخی دیگر از معاملهگران فرقی ندارد و کل حرکات بازار را مساوی میپندارند، به این ترتیب پول خود را تقسیم بر سه کرده و سی درصد آن را در اکستنشن اول، سی درصد آن را در اکستنشن دوم و سی درصد بعدی را نیز در اکستنشن سوم نقد میکنند و ده درصد باقی مانده را نیز باز گذاشته، که اگر قیمت ادامه پیدا کرد، جبران بخشی از هزینه هایی که در بازار پرداخت میکنند شود.

بعضی از معامله گران نیز خلاف این اعتقاد را دارند، یعنی بر اساس ریسک و هزینهای که در بازار متقبل شدهاند، تصمیم دارند که از بالاترین میزان احتمالی صعود قیمت در بازار استفاده کنند. در نتیجه در اکستنشن اول بیست درصد، در اکستنشن دوم سی درصد و در اکستنشن آخر نیز 50 درصد آن را نقد میکنند

این مسائل ذهنی و فکری به نحوی نخواهد بود که بتوان نسخهایی نوشت و انتظار داشت که همهی معاملهگران از آن استفاده کنند زیرا همانگونه که برای هیچ رفتار شخصی و شخصیتی نسخه ثابتی وجود ندارد، برای رفتارهای مربوط به معاملهگری و بازارها نیز نسخهی ثابتی وجود ندارد و هر معاملهگری میبایست با شناخت خود، راه حل مناسب خود را برگزیند که این نیز از طریق ژورنال معاملاتی امکان پذیر خواهد بود.
خروج با مدیریت حد ضرر
با توجه به کارا بودن بازارهای معاملاتی باید این را در نظر گرفت که ممکن است قیمت بعد از ورود به معامله بر اساس انتظارات معاملهگر پیش نرود و یا به صورت فرسایشی حرکت کند و یا در محدودهی ضرر پیش برود. اگر حرکت قیمت به صورت فرسایشی شد و به 3 کندل کشید و قیمت در چند پیپ بالاتر و یا چند پیپ پایین تر قرار گرفت، معاملهگر میبایست با بسته شدن کندل سوم معامله را نقد کرده آن را ببندد؛ زیرا زمانی باید به بازار ورود کرد که جمع وسیعی از دستورات معاملاتی به نفع معاملهی معاملهگر وجود دارد. مثلا اگر فرد معاملهی خرید یا همان معاملهی لانگ را انجام داده است و در نقطهای ورود کرده است که لانگ و بای تو کاورهای بسیاری در آن محدوده وجود دارند، تشخیص این نقطهی مطلوب، منجر به پرتاب قیمت به نفع او در محدودهی سود میشود. اما اگر چنین اتفاقی نیفتد در واقع یا فرد نقطهی مورد نظر برای ورود به معامله را اشتباه تشخیص داده است و یا اینکه بنا به هر دلیلی آن تمایلات از بین رفتهاند.
طبق روش چارتیکال جبل عاملی، زمانی که معاملهگرهای سازنده روند در بازار نیستند، منطقی نخواهد بود که معاملهگر چارتیکالی نیز در بازار بماند، بنابراین بلافاصله معامله را نقد کرده و از بازار خارج میشود. اما زمانی که قیمت به محدودهی ضرر برود و خلاف انتظار فرد حرکت کند، اگر قیمت هنوز در 50 درصد فاصله بین ورود تا حد ضرر تعیین شده است، مادامی که کندل یک سوم پایینی بسته نشده است، میتوان معامله را باز نگه داشت. زیرا اگر کندل یک سوم پایینی بسته شود، در کندل بعدی نیز با احتمال بالا، خلاف انتظار فرد حرکت کرده و در این صورت باید آن حد ضرر را متحمل شد. مادامی که کندل قیمت در یک سوم پایینی بسته نشده است، در 50 درصد اول یعنی حد فاصل بین نقطهی ورود تا میان فاصلهای که تا حد ضرر تعیین شده قرار دارد میتوان در معامله ماند. اما اگر کندل در یک سوم پایینی بسته شود یا قیمت به فراتر از 50 درصد میانهی حد ضرر تا نقطه ورود رسید، باید معامله را نقد کرد. زیرا از این طریق حداقل میتوان به این نتیجه رسید که کندل انتخابی به عنوان کندل جریان سفارشات، مناسب نبوده و این احتمال وجود دارد که بازار بخواهد همچنان حرکات فرسایشی داشته باشد.
اگر قیمت در محدوده سود پیشروی کرد، با توجه به تصویر زیر، در یک، دو یا سه کندل اول چون معاملهگر نمیداند که این اکستنشن با چه گامی پیش خواهد رفت، یا ممکن است با کندل های کوچک شروع شود و رفته رفته بزرگتر شود یا اینکه با یک کندل بزرگ شروع شود و یا تک کندلی خواهد بود، حدضرر خود را مدیریت میکند.
در نتیجه یک معاملهگر حرفهای در کندلهای ابتدایی، میبایست کندل به کندل حد ضرر خود را به این صورت جابجا کند که هرگاه کندلی در یک سوم بالایی بسته شود، مثلا اگر معامله خرید بود و در یک سوم بالایی که بسته شد، بلافاصله حد ضرر را از جایی که بوده است به لو کندلی که در یک سوم بالایی بسته شده است انتقال دهد. میبایست این عمل را به صورت پیوسته انجام دهد، تا قیمت به موومنت خود برسد و دوباره به اندازهی حرکتی که پیشتر داشته است برسد و آن مقدار را پر کند و در این حالت میتوان مقداری از معامله را نقد کرد.

در این حالت بنا به تیپ شخصیتی معاملهگر میتوان مقداری از معامله را نقد کرد و حد ضرر را برای 50 درصد آن گام گذاشت که اگر قیمت کارکشنی داشت، انجام دهد.

زمانی که کارکشن آن تمام شد و لبهی ورودی جدید داد، معاملهگر ورود جدید را انجام خواهد داد و حد ضرر خود را نیز طبق قاعده قرار خواهد داد و حد ضرر معاملهی پیشین را نیز کنار معاملهی جدید در نظر میگیرد و این روند را مادامی که هنوز عدم توانایی در ادامه قیمت رخ نداده است میبایست ادامه دهد.
معاملهگر در مدیریت با حد ضرر با استفاده از تکنیک مدیریت حد ضرر همواره در تلاش است که با کمترین میزان ریسک قیمت را دنبال کند و همواره باید این نکته را در خاطر داشته باشد که در روش چارتیکال جبل عاملی با تشخیص وضعیت روانی معاملهگران حاضر در بازار که براساس سرنخهای گفته شده انجام میشود، بهترین تصمیم را در لحظه گرفته و بتواند در راستای گسترش سودهای خود، بازار را همراهی کند.
فصل چهارم
ثبت ژورنال
در فصل های قبل دریافتیم که در بازارهای معاملاتی چگونه میتوان یک موقعیت خوب پیدا کرد و در این موقعیت خوب اگر فرصت معاملاتی مناسبی وجود داشته باشد، چگونه باید آن را معامله کرد. هنگامی که معاملهای انجام و خروج آن نیز مدیریت شد باید به ثبت ژورنال معاملاتی پرداخت.
در روش چارتیکال جبل عاملی، ژورنال معاملاتی بسیار مهم میباشد. زیرا به معاملهگر کمک میکند دریابد بهترین رفتاری که میتوانسته در بازار داشته باشد چیست و چگونه میتواند روند معاملاتی خود را بهبود بخشد. ژورنال معاملاتی بهترین ابزاری است که به معاملهگر این امکان را میدهد که فعالیتهای خود را مدیریت کند، اما استفاده از این ابزار نیز روش های خاص خود را دارد.
برای هر معاملهگر بارها پیش آمده است که بگویند اگر در معاملات این ماه خود، این کار خاص را انجام نمیدادم یا به این نحو انجام می دادم، نتایج معاملات به این مقدار به نفع من تغییر میکرد و از آن به بعد شروع به انجام تغییر آن میکنند ولی متاسفانه نتیجهی که مورد انتظار رخ نمیدهد. یا تنظیمات و ستاپهای جدیدی را برای خود لحاظ میکنند و گمان میکنند که معاملات سوددهی خواهند داشت و به یکباره با تکیه بر تصورات خود معاملات را به نحو دیگری مدیریت خواهند کرد. ولی بعد از اینکه با رفتار جدید شروع به معامله میکنند معاملات نتیجهی مطلوبی به همراه ندارد. زیرا این نکته را مورد توجه خود قرار نمیدهند که تغییراتی که در نتیجهی آنها، رفتارهای خاص رخ داده است، در کل چه تعداد اتفاق افتاده است؟ صد بار از صد بار یا صد بار از صد و پنجاه بار, یا صد بار از پانصد بار و یا حتی صد بار از ده هزار بار بوده است؟ اگرچه خود عدد صد عدد بالایی است و اگر مسئلهایی صد بار مشاهده شود باید به آن فکر کرد، ولی نمیتوان به خاطر آن پلن را تغییر داد، زیرا باید در نظر داشت که خود این عدد بزرگ در دل چه مقدار دادهی آماری قرار گرفته است.
در پروسهی معاملهگری همواره میتوان این مورد را مشاهده کرد که معاملهگران بعد از آنکه معاملهگری به روشی جدید را ادامه دادند، قصد دارند که سودهای خود را ارتقا دهند و مشتاقند بدانند که چگونه از ضررها خود پیشگیری کرده و آن را به سود تبدیل کنند. مادامی که معاملهگر منبعی متشکل از رفتارهای معاملاتی خود در بازار را نداشته باشد، هرگز نمیتواند با حدس و گمان به نتیجه دلخواه خود برسد.
چگونگی ثبت ژورنال معاملاتی
برخی از معاملهگران تصور میکنند که ثبت ژورنال به این صورت است که میبایست قیمت ورود، قیمت خروج ، مقدار ضرر، مقدار سود، ساعت ورود، ساعت خروج و یا نام آن نماد معاملاتی را نوشت. در صورتی که اینطور نیست و سادهترین پلتفرمهای معاملاتی نیز این مشخصات را میدهند و این جزئیات در قسمت هیستوری (تاریخچه ) حساب نمایش داده میشود، اما نکتهی مهم آن است که معاملهگر رفتارهای خود را در ژورنال ثبت کند زیرا این رفتارها هستند که منجر به تغییرات میزان سوددهی یا ضرردهی معاملهگر شدهاند، نه مقدار عددی که معاملهگر با آن وارد معامله یا از آن خارج شده است. به تصویر زیر دقت کنید.

به عنوان مثال معاملهگر میبایست در سلول اول شمارهی فاکتور معامله باید نوشته شود و پوشهای به نام همان شماره فاکتور در رایانه ساخته شود، زمان ورود به بازار عکسی از صفحهی نمایش خود گرفته، آن را داخل آن پوشه به عنوان عکس شماره یک ذخیره کند، حال اگر حد ضرر خود را تغییر داده باشد نحوهی آن تغییر و علت آن را در سلول بعدی مینویسد و خواهد نوشت که نتیجهی این تغییر چه بوده است. تنها در این صورت است که فرد بعد از بسته شدن تعداد معاملات زیاد و گذشت زمان میتواند معاملات خود را بررسی کرده و دریابد آیا رفتار معاملاتی او صحیح بوده است یا خیر. در نهایت اگر نیاز به ایجاد تغییراتی باشد، مطمئن است که بر اساس حدس و گمان و یا احساست نیست.
حال به همین شکل برای ستونهای دیگر ژورنال معاملاتی برای حد سود نیز ستونی را در نظر بگیرد. اینکه حد سود کجا و به چه دلیل قرار داده شده است؟ و اعمال هرگونه تغییر در آن را بنویسد و ذکر کند که تغییر حد سود یا مدیریت معامله منجر به چه نتیجه ای شده است. در قسمت احساسات، بنویسد که در زمان ورود به معامله چه احساسی داشت؟ میترسیده است؟ شک یا وسواس داشته است؟ و اینکه آیا تحت تاثیر تحلیلها و نظرات منفی و مثبت دیگران در شبکههای اجتماعی قرار گرفته بوده است یا خیر را در این قسمت ثبت میکند. در سلول بعدی نیز به همین ترتیب، اکنون که معامله را باز کرده است چه احساسی دارد؟ آیا هنوز احساس قبلی را دارد یا تغییر کرده است و به احساسی دیگر تبدیل شده است؟ همینطور برای بعد از معامله هم آن احساس را مینویسد که آیا از گرفتن این معامله خوشحال است؟ به آن افتخار میکند؟ شک دارید؟ تمام این نکات را یادداشت میکند تا تصمیم بگیرد که اگر در آینده چنین موقعیتی شکل گرفت دوباره آن معامله را انجام دهد یا خیر.
یک معاملهگر حرفهایی میبایست مرحله به مرحله به هر میزان که قیمت در محدوده پیش میرود و حد ضرر یا حد سود خود را تغییر میدهد از آن عکس گرفته و در همان پوشه ذخیره کند که بعد از آن، اگر خودش، مربی و یا هر کسی که قرار است به او برای انجام بهتر معاملات کمک کند، بر آن اساس نتایج بازار را مشاهده کرده و به طور دقیق دریابد که آن رفتار با آن دلایل و با آن نتایج، به خاطر چه مشاهداتی بوده است و چه چیزی منجر به بروز این نوع احساسات و این نوع رفتار در فرد شده است؟ این مهم تنها در صورتی امکان پذیر است که ژورنال معاملاتی معاملهگر کامل ثبت شده باشد. اگر معاملهگر در آینده بدون ارائه ژورنال خود به مربی یا معاملهگر دیگری مراجعه کند و بیان کند که در معاملات خود میترسد، امید یا وسواس دارد یا... و آن شخص به او راهکار و روشی را پیشنهاد دهد که با روحیات آن معاملهگر سازگار نباشد، رفتاری غیر حرفهایی داشته و تبعات بسیاری را نیز متحمل خواهد شد.
بدون ژورنال کسی نمیتواند به معامله گر کمکی کند
در خصوص شناسایی عوارض رفتاری و روانی، بدون داشتن موارد ثبت شده خود شخص معاملهگر نیز به طور کامل و صحیح نمیداند مشکل از چیست و اغلب برداشت دیگری از رفتار خود دارد، به این ترتیب بدون شک نمیتواند شخص مشاور را از مشکل اصلی خود آگاه کند. همچنین فرد گاهی راهکار ارائه شده توسط مربی یا مشاور را به علت عدم آگاهی از چرائی آن، نمیتواند به طور صحیح به کار بندد. در نهایت بدون ژورنال، مشاور تنها میتواند بر اساس تجربیات خود پیشنهاداتی ارائه دهد که در بیشتر مواقع با اجرای آن نتایج مطلوبی مشاهده نخواهد شد. زیرا هر معاملهگر با توجه به مشکلات و تجربیات پیشین خود در بازار و حتی زندگی شخصی خویش، رفتار متفاوتی نسبت به یک موقعیت مشابه در بازار خواهد داشت و این مسئله دلایل بسیاری اعم از میزان ریسک پذیری و ریسک گریزی که تا حد زیادی وابسته به شرایط مالی معاملهگر نیز میباشد، دارد. ضرر یک یا چند معاملهی کنترل شده تاثیر چندانی بر تصمیمات معاملهگری که به طور کلی در سود باشد، ندارد ولی هر ضرری میتواند منجر به تصمیمات هیجانی در معاملات بعدی معاملهگری شود که در ابتدای مسیر است. در صورتی که تمام معاملات ثبت شده باشد، پس از مدتی فرد میتواند به دفعات و از زوایای مختلف بررسیهای لازم را انجام دهد. اگر یک مربی ژورنال معاملهگر را بررسی کند، تشخیص خواهد داد که مشکل فرد در چه مسئلهایی است، به عنوان مثال آیا لبهی ورود را درست تشخیص نداده است یا پس از ورود به طور صحیح مدیریت خروج را اجرا نکرده، و یا حتی بیشتر ورود و خروجهای هیجانی به دلیل مسائلی مانند FOMO و یا اخبار و هر عامل دیگری بوده است؟ مربی تمام این مسائل را در تصاویر و از آن مهمتر، احساساتی که معاملهگر تجربه و ثبت کرده است بررسی خواهد کرد و در نهایت راهکار خوبی در راستای بهبود مشکلات معاملاتی فرد ارائه میدهد.
ژورنال معاملاتی به معاملهگر در تشخیص بهترین رفتار دربازا کمک میکند، چرا که رفتارها منجر به تغییرات میزان سوددهی یا ضرر دهی معاملهگر میشوند، نه مقدار عددی که با آن وارد معامله شده یا از آن خارج شده است.
یک معاملهگر حرفهایی پس از ثبت و بررسی ژورنال معاملاتی خود میبایست به سوالات زیر پاسخ دهد:
- در معاملات ضررده
- آیا میتوان ضررها را محدود کرد؟
- چگونه و با انجام چه تغییراتی محدود کردن ضررها امکان پذیر است؟
- در معاملات سودده
- آیا در این معاملات امکان دریافت سود بیشتری وجود داشته است؟
- چگونه و با اعمال چه تغییراتی میتوان سود خود را افزایش داد؟
معامله گر میبایست ژورنال خود را در نهایت صداقت و به دور از هرگونه اغراقی ثبت کند.
معاملهگر میبایست بلافاصله پس از ورود به مراحل ابتدایی معامله این عمل را آغاز کرده و بعد از آن چگونگی انجام هر حرکت و همچنین احساسات خود را ثبت کند. در آخر باید به صورت دورهای ژورنال خود را بررسی کرده و موارد لازم را در پلن معاملاتی خود ثبت نماید.
پلن معاملاتی
در چارتیکال جبل عاملی اعتقاد بر این است که فرد میبایست هرگونه رفتار و هیجانی را که در بازارهای معاملاتی برای انجام معاملات خود تجربه کرده است، ثبت نماید و پس از مدتی با بررسی آنها، رفتارهای سودده خود را تشخیص داده و آنها را در خود نهادینه کند و همچنین دریابد که با انجام و یا حذف چه مواردی میتوانست سود بیشتری کسب کرده و یا هزینههای خود را کمتر کند.
یکی از فواید ثبت ژورنال، ساختن پلن معاملاتی است. پلن معاملاتی ساختار معاملات هر شخص را بنا مینهد. معاملهگری امری ذهنی و فکری بوده و با توجه به تیپ شخصیتی متفاوت معاملهگران با یکدیگر، نمیتوان نسخهی واحدی را برای همگان در نظر گرفت و هر معاملهگر میبایست بنا به شخصیت خود، به همان نحوی عمل کند که از نظرش درست است. در روش چارتیکال جبل عاملی پلن معاملاتی برای معاملهگر امری مهم و حیاتی است که آن هم از طریق ژورنال معاملاتی ایجاد خواهد شد.
به منظور تمرین، نمونهی یک پلن معاملاتی را بررسی میکنیم. این پلن متعلق به یک از دانشجویان آکادمی چارتیکال جبل عاملی میباشد و بدون هیچگونه تغییری ارائه شده است. در اولین قسمت یک پلن معاملاتی، معاملهگر میبایست تمامی بایدها و نبایدهای اولیهی خود را مشخص کند.
بچسب به پلن هر روز قبل از شروع به کار یکبار مطالب پلن خوانده شود. برایند معاملات مهم است نه نتیجه یک معامله. از دست دادن یک معامله در سود برای من بسیار دردناکتر از این است که در یک معاملهی دیگر وارد شوم. بررسی اخبار هر روز قبل از شروع به کار. بستن نصف حجم معاملات و ریسک فری در صورت رسیدن به هدف روزانه. بستن تمامی معاملات در صورت رسیدن به هدف هفتگی. بعد از رسیدن به هدف هفتگی زمان خودم را برای آموزش خودم صرف میکنم. با این برنامه تا پایان تابستان ادامه خواهم. |
معاملهگر در اولین قسمت این پلن نوشته است که: بچسب به پلن؛ به عبارتی معاملهگر دریافته است که در هر شرایطی میبایست بر اساس پلن معاملاتی خود عمل کند و اینکه چه کسی چه نکتهایی در خصوص آن گفته است، کدام شبکه چه تحلیلی دارد و کدام صفحهی شبکههای مجازی چه سیگنالی داده است، اصلا برای او مهم نیست، بلکه او یک پلن معاملاتی دارد و باید طبق آن معاملات خود را انجام دهد.
در ادامه شاهدیم که خود را موظف میداند که هر روز قبل از شروع به کار یک بار مطالب پلن خود را مطالعه کند و به یاد آورد که پیش از انجام هر معاملهای، باید برنامهای برای آن داشته باشد. یک معاملهگر حرفهای میبایست یک بار پلن خود را مطالعه کند و به صورت یک دیدگاه کلی دریابد که در صورت مشاهدهی یک موقعیت، به چه صورت در آن ترید کند.
در خط بعد میخوانیم که: برآیند معاملات مهم است نه نتیجه یک معامله؛ ضرر یا همان هزینه ها، جزئی از بازار هستند و این کار نیز مثل هر کسب و کار دیگری بدون ضرر یا هزینه نخواهد بود. به این ترتیب معاملهگر باید برآیند فصل، شش ماه و یا حتی یک سال اخیر خود را در نظر بگیرد، نه اینکه پس از انجام معامله چه منتهی به ضرر و چه سود، بخواهد چیزی را تغییر دهد.
در سطر بعدی نوشته شده است که: از دست دادن یک معامله در سود برای معامله گر بسیار دردناکتر است از اینکه بخواهد وارد یک معاملهی جدید شود؛ در زمان نگارش این پلن شخص به این نتیجه رسیده بوده است که اگر یک معاملهی فعال دارد، باید به بهترین نحو استراتژی خروج را مدیریت کرده و بهترین سود ممکن را از آن بگیرد، چراکه معمولا معاملهگران پس از آنکه مقداری قیمت در محدودهی سود حرکت کند، بنا به دلایل مختلفی اعم از طمع و یا احساس غرور، نسبت به تغییرات بازار و سرنخ های واضح و مشخص آن واکنشی نشان نداده و به تماشای قیمت مینشینند، در نهایت قیمت بر میگردد و به نقطه ورود میرسد و گاهی منفی نیز خواهد شد. این سطر حاصل ثبت نتایج بسیار زیادی میباشد که شخص طی آن دریافته است که با مجموع سودهای کوچک عدد بزرگ قابل توجهی را از دست داده است. وظیفهی اصلی یک معاملهگر فقط کسب سود از بازار است و هر تصمیمی که خلاف این فرایند باشد، در برآیند معاملات ضربات مهلکی به فرد خواهد زد. در این معامله یکبار هزینه شده است و از این پس شخص باید به بهترین نحو تا نقطهایی که بازار سودده است از آن بهره ببرد.
در قسمت بعد میبینیم نوشته شده است که: بستن نصف حجم معاملات و ریسک فری کردن آنها در صورت رسیدن به هدف روزانه؛ این بدان معناست که فرد به محض زده شدن هدف روزانه، نیمی از معاملات خود را بسته و نقد میکند، سپس با نیم دیگر آن، ادامه میدهد، البته این در صورتی امکان پذیر است که با نیمی از حجم معامله، هدف زده شده باشد. در روش چارتیکال جبل عاملی اعتقاد بر این است که حد سودی در نظر گرفته نشود و معاملهگر نباید سودهای خود را محدود کند، اما این قسمت نشان میدهد که این معاملهگر برای خود یک هدف روزانه داشته است و در نگاه اول این یک تناقض به نظر میرسد. انکار ناپذیر است که نمیتوان برای تمامی معاملهگران نسخهای یکسان ارائه کرد و برای هر فرد میبایست متناسب با روحیات، شخصیت، ریسک پذیری، ریسک گریزی و سایر مسائل بیان شده بهترین گزینه را برگزید. در برخی از موارد به منظور اهدافی خاص همچون کنترل طمع و یا پلنهای مخصوص رشد حساب، مانند مدل تهاجمی تشویقی نیاز است که به درصدها و اعداد به خصوصی برای رشد در هر معامله بسنده کرد، اما این برای همه یکسان نیست.
در ادامهی پلن چنین اذعان شده است که: بسته شدن تمامی معاملات، در صورت رسیدن به هدف هفتگی معاملهگر؛ فرد همانگونه که هدفی را به صورت روزانهی برای خود در نظر گرفته است، هفتگی نیز داشته و هرگاه به هدف هفتگی خود رسید، حتی اگر روز اول باشد، تمامی معاملات خود را بسته و سودی که از معاملات آن هفتهی خود انتظار داشته است را در حساب خود ذخیره میکند.
اما در سطر بعد میخوانیم که: بعد از رسیدن به هدف هفتگی زمان خودم را برای آموزش خودم صرف میکنم؛ در این سطر نکتهی روانشناختی بسیار ظریفی نهفته است. اگر به معاملهگری توصیه شده است که بنا به هر دلیلی باید بعد از رسیدن به هدفی خاص از معاملات خارج شود، تماشای بازار جز آسیب برای او چیزی به همراه ندارد و چیزی مفیدتر از سرمایه گذاری شخص روی خودش وجود ندارد.
((سرمایه گذاری بر روی خود یعنی فرد به مطالعهی بیشتری بپردازد، معاملات گذشتهی خود را بررسی و نقاط ضعف و قوت خود را پیدا کند. با تفکر بر رفتارهای گذشتهی خود به این نتیجه برسد که چه نوع معاملاتی مناسب اوست؟ چه نوع استراتژی خروج و یا چه میزان ریسک؟ رسیدن به این پاسخ ها میتواند کمک خوبی در نگارش پلنهای بعدی باشد.))
در قسمت آخر این بخش نوشته شده است که: این برنامه را تا پایان تابستان ادامه خواهم داد؛ در واقع تمامی پلنهای معاملاتی میبایست به صورت دورهای و در فواصل معینی بررسی شده و تغییرات لازم در آن اعمال شود. تصور اینکه یک برنامه برای تمام عمر معاملهگری کفایت میکند اشتباه است.
در واقع یک معاملهگر حرفهای همواره در حال کسب تجربه خواهد بود و با نوشتن دستورات جدید برگرفته از معاملات اخیر خود، میتواند روند رشد و ترقی خود را سرعت بخشد.
پس این معاملهگر دریافته است که باید به اندازهی کافی دادههایی داشته باشد که بر مبنای آن در تصمیمات خود یا به عبارتی در پلن یا در چک لیست معاملاتی خود تغییراتی را ایجاد کند. از طرفی معاملهگر پلن خود را بر اساس ژورنال، برنامه ریزی میکند نه بر اساس یافته ها، پیشنهادات و یا دستاوردهای دیگران؛ زیرا هر معاملهگری با ذهنیت خود در بازار معامله کرده و هزینههای معاملات خود را مدیریت میکند.
پیش نیاز
قسمت بعدی یک پلن معاملهگری مربوط به پیش نیازها میباشد. معاملهگر میبایست مواردی را در ذهن خود به صورت یک قانون در نظر گرفته و به آن احترام بگذارد. در این بخش خواهیم دید که تفاوتی میان پوزیشنها وجود نداشته و همهی آنها در زمان ورود میبایست به اندازهی کافی تمیز و شفاف باشند.
در این پلن معاملاتی هزینهی هر معامله دو درصد در نظر گرفته شده است. به عبارتی چنانچه معاملهای خلاف میل فرد حرکت کند، حداکثر 2 درصد از کل موجودی او به خطر بیفتد. به این ترتیب باید از ابتدا و قبل از ورود، به دقت نقطهی خروج انتخاب و همچنین در زمان ورود، نسبت به فاصلهی موجود تا حد ضرر، حجم مناسب این معامله لحاظ شود.
Prerequisites Risk Management: ریسک هر معامله برابر با حداکثر 2 درصد تعداد معامله باز و در ریسک :2 در صورت بروز درآوداون حداکثر 10 درصد کلیه معاملات متوقف می شوند Target: هدف روزانه 2% با 1 درصد نوسان هدف هفتگی 10%±5 General Factors: ساعت های ورود به معاملات 9 تا 12 و 15 تا 18 جفت ارزها:جفت ارزهای اصلی + GBPJPY and GBPAUD تایم فریم معاملاتی: H1 استاپ لاست حداقل با فاصله 5 پیپ از سوئینگ یا کندل جریان سفارشات |
تعداد معاملات بازی که هنوز ریسک فری نشدهاند نیز دو عدد در نظر گرفته شده است. برای نگارش این بند نیاز به شناخت کافی از خود است. معاملهگر میبایست پیش از نوشتن این بند، پاسخ چند سوال را بداند؛ اول اینکه آیا تحمل ذهنی و روانی چند پوزیشن همزمان را دارد؟ اگر پاسخ مثبت است، حداکثر چند پوزیشن (موقعیت معاملاتی) را میتواند به صورت همزمان مدیریت کند، بدون اینکه نتایج آنها کوچکترین اثری بر یکدیگر بگذارد؟ در اینجا فرد دو معاملهی همزمان را برای خود مناسب دیده است. از این رو در صورتی که هر دو معاملهی فعال، منفی شوند، شخص به میزان چهار درصد از حساب خود را از دست میدهد و باید از پیش آمادگی آن را داشته باشد. بازار همواره سود کردن نیست و از طرفی هم منطقی نخواهد بود که معاملهگر پس از مواجه با این اتفاق، تازه به آن فکر کرده و تصمیم گیری کند.
تاکیید شده است که در صورت درآوداون، 10 درصد از کلیهی معاملات بسته خواهد شد. به عبارتی اگر بر حسب اتفاق در بازهی این چهار درصد، معاملات بسته نشد، به عنوان مثال استاپ به صورت صحیح قرار داده نشده و یا به هر دلیلی عمل نکرده باشد، کلیهی معاملات خود را بدون درنگ بسته و در بازار نمیماند. و یا ممکن است طی چند روز استاپ های متوالی داشته باشد که در نتیجه 10 درصد از حساب از دست رفته باشد، که در این صورت بطور کامل معاملات را متوقف میکند تا دلیل آن را پیدا کند. این تصمیم حاصل تجربیاتی است که بر اساس ژورنال معاملاتی او به دست آمده است.
نکته بسیار مهم: یک معاملهگر حرفهای میبایست از پیش برای هر اتفاق و رویداد ممکن و یا غیر ممکنی، برنامهای داشته باشد تا در چنین مواقعی به دور از هیجان تصمیم گیری کند.
در قسمت بعد مشاهده میشود که بنا به هر دلیلی هدف روزانهی خود را دو درصد در نظر گرفته است و البته این میتواند یک درصد بیشتر و یا کمتر باشد و هدف هفتگی ده درصد در نظر گرفته شده باشد که خود آن نیز میتواند 5 درصد کمتر یا بیشتر باشد. به این خاطر نوسان در نظر گرفته میشود که شخص میداند در بازار قطعیتی وجود ندارد، و بر اساس تجربیات گذشته در این محدوده میتواند سود ساز باشد، و قرار نیست به حد سود ثابت برسد و اگر روزی و نصف آن هم دست یابد خوب است و یا حتی ممکن است برایند چند روز پشت سر هم با نسبت های متفاوت کمتر یا بیشتر بتواند هدف هفتگی و یا میانگین روزانه را پر نماید. اما حد بالا یعنی در هر روز اگر به دو درصد رسید یا در هفته اگر به ده درصد رسید دیگر در آن روز یا در آن هفته معاملات شان را متوقف می کنند.
به این خاطر که احتمالا معامله گر پس از کسب سود ایده آل بدنبال کسب موقعیت های بیشتر، دچار احساس طمع می شده و در بازار متضرر می شده، به همین دلیل این محدودیت را برای خود قرار داده است.
در این مثال، معاملهگر روی جفت ارزها کار میکند، GBPAUD ، GBPJPY و جفت ارزهای اصلی را برای معاملات خود مناسب دانسته و تایم فریم معاملاتیاش نیز یک ساعته میباشد. این انتخاب نیز بر اساس تجربیات گذشتهی او که در ژورنال ثبت شده حاصل میشود. به عبارتی شخص پس از انجام تعداد زیادی معامله به این نتیجه رسیده است که رفتار چه نمادهایی را بهتر درک میکند چراکه با توجه میزان نقدینگیهای متفاوت، سرعت حرکت و جابجایی قیمت، در آنها متفاوت است. در اینجا نیز نکاتی وجود دارد که اگر فرد تمرکز خود را بر نمادهای مشخصی بگذارد معمولا آرامش خاطر بیشتری خواهد داشت زیرا در این صورت معاملهگر با هر اتفاقی که در نمودار رخ دهد، آماده بوده و تا حدودی دلیل آن را میداند و یا به طور کلی در مییابد که معاملهگران حاضر در حال نقد کردن یا خرید میباشند. اما اگر قرار باشد هربار چارت جدیدی را بررسی کند اینگونه نخواهد بود. سطر بعد گفته شده است که: حد ضرر میبایست حداقل با فاصلهی 5 پیپ از سویینگ یا کندل جریان سفارشات باشد. میتوان حدس زد که چرا عدد 5 پیپ انتخاب شده است و اگر چنین نیست پیشنهاد میشود که لبهی ورود را دوباره مطالعه کنید.
نحوهی ورود به معاملات:
:Trade Setup :Entry در جهت تایم بالاتر: در سطوح عرضه و تقاضا: کسب حداقل 8 امتیاز برای ورود در معاملات محل استاپ و میزان هزینه بطور واضح مشخص باشد در شکست سطوح: فقط در جهت تایم بالاتر محل استاپ و میزان هزینه بطور واضح مشخص باشد اگر تایم بالاتر سایدوی باشد: ورود و خروج در سطوح با تی پی ورود فقط در جهت تایم بالاتر وسط محدوده رنج هیچ اقدامی نباید انجام دهیم مناسب ورود نیست |
نحوه ی ورود به معاملات
برای ورود به یک معامله شرایط متفاوتی وجود دارد؛ به عنوان مثال اگر معاملهگر بخواهد در جهت تایم فریم بالاتر ورود کند و در نزدیکی سطوح عرضه و تقاضا یا همان سطوح تنش باشد، میبایست حداقل 8 امتیاز کسب کند. این امتیاز بندی نشان دهندهی استفاده از چک لیست معاملاتی میباشد.
چک لیست معاملاتی
یک معاملهگر حرفهایی به هیچ عنوان فقط با یک نشانه و سرنخ اقدام نمیکند و همواره با مجموعهایی از عوامل و نشانهها وارد معامله خواهد شد. به این ترتیب کلیهی مواردی را که یک معامله گر میبایست پیش از معاملهگری برررسی کند، مواردی اعم از پرتاب قیمت، عمق، شیب و…. را در یک لیست قرار داده و در صورتی مقدار قابل قبولی از موارد را شامل شد خود را مجاز به ورود به معامله میداند. نکتهی نوشته شدهی دیگر این است که: محل حد ضرر و میزان هزینه به طور واضح برای آن معامله مشخص باشد.
ممکن است این سطر به دلایل مختلفی نوشته شده باشد، اما از نظر من زمانی که بتوان حد ضرر را قاطعانه مشخص کرد، یعنی به احتمال بالا به میزانی آن نقطه واضح و شفاف است که سایر معاملهگران نیز از همان نقطه یا عددی نزدیک به آن برای ورود یا خروج استفاده کنند. به بیان دیگر معاملهگر از همان ابتدا و قبل از ورود به طور قطعی یک منطقهی مشخص داشته باشد که در صورت عبور از آن دریابد که دیگر امیدی به این موقعیت نیست و باید خارج شود. این محدوده باید از ابتدا به طور واضح مشخص باشد نه اینکه معاملهگر پس از ورود مجددا اعتبار حد ضرر خود را سنجیده و یا آن را تغییر دهد. این مفهوم را تحت عنوان تجمیع دستورات معاملاتی میشناسیم که اذعان داشت حد ضرر میبایست در نقطهایی قرار گیرد که دیگر امیدی به برگشت آن معامله نیست.
در سطر بعد چنین میخوانیم که اگر در محدودهی شکست سطح نیز باشد فقط باید در جهت تایم بالاتر ورود کند و مجددا محل حد ضرر و میزان هزینه مشخص باشد. وضوح حد ضرر گفته شده است اما در محدودهی شکست سطوح در جهت تایم بالاتر چه امتیازی دارد؟ یک معاملهگر حرفهایی همواره باید این مطلب را به خاطر داشته باشد که اولویت با تایم بالاتر است. زیرا پولهای بزرگتر در تایمهای بالاتر معامله میشوند. به عبارتی اگر تایم بالا خرید صادر کند و تایم پایین فروش، معاملهگر چارتیکالی باید به دنبال ایجاد فرصت در جهت خرید باشد.
در سطر بعدی آمده است: اگر تایم فریم بالاتر سایدوی بود، یعنی به وضوح روندی در جهت صعود یا نزول نداشت، آنگاه ورود و خروجها فقط در لبهها، یعنی در چهارچوب بالایی و پایینی سایدوی و با سودی که حد آن برابر با سطح روبه رو باشد اتفاق میافتد، در این صورت ورود فقط در جهت تایم فریم بالاتر اتفاق میافتد، یعنی اگر تایم فریم بالاتر در کف سایدوی است و میخواهد به سمت بالا برود، معاملهگر معاملات لانگ میگیرد و برعکس. در میانهی محدودهی رنج نیز هیچ اقدامی نباید انجام داد، چراکه موقعیت مناسبی برای ورود به معامله نیست، به این خاطر که از پتانسیل حرکتی استفاده شده و از طرفی هم تا سطح مقابل فرصت مدیریت فرد کمتر شده است، لذا ریسک بیشتر و احتمال سود دهی کمتر است. به این ترتیب فقط اگر در لبهی بالایی و لبهی پایینی سایدوی بود میتوان معاملاتی انجام داد .
نحوه ی خروج از معاملات:
:Exit :Risk Free تریلینگ استاپ کندل به کندل تا رسیدن به ریسک فری در پوزیشن های برگشتی :نزدیک TP جابجایی استاپ با سوئینگ تایم پایین Trail by LTF Swing تریل بر اساس قدرت کندلها |
خروجها نیز قوانین مختص به خود را دارند. به عنوان مثال در مورد ریسک فری کردن میبایست Trailing کرد؛ یعنی تا رسیدن به ریسک فری حد ضرر را به صورت کندل به کندل در پوزیشنهای برگشتی جابجا کرد و به این ترتیب اگر معاملهگر چارتیکالی یک معاملهی برگشتی داشته باشد و فرسایشی شد و آنگونه که انتظار میرفت ادامه پیدا نکرد، کندل به کندل پیش رفته و هرگاه کندلی بسته شد، حد ضرر خود را پشت آن کندل قرار دهد تا تکلیف معامله مشخص شود.
در ادامه دهندهها نیز میتوان به همین صورت عمل کرد. چنانچه در تایم بالاتر قدرت وجود داشته باشد، معاملهگر حرفهایی چارتیکالی حد ضرر خود را سویینگ به سویینگ جابجا کرده و دیگر آن را کندل به کندل دنبال نمیکند، بلکه سویینگ به سویینگ در محدودهی سود پیش خواهد رفت و چنانچه قیمت به تیپی نزدیک شود، حد ضرر خود را بر اساس سویینگهای تایم فریم پایینتر مدیریت خواهد کرد. به عنوان مثال اگر در تایم یک ساعته معاملهی خریدی انجام داده و به نزدیکی حد سود رسیده است، قصد دارد که بیشترین میزان سود ممکن را بگیرد، در نتیجه یک یا دو تایم فریم پایینتر آمده و بر اساس آن سویینگ به سویینگ معامله را دنبال کرده و فرضا در آخرین سوئینگ با یک عدم توانایی در ادامه( failed to continue ) از بازار خارج شود. چنانچه بخواهد حد ضرر خود را در محدودهی سود و بر اساس قدرت کندلها جابجا کند برای مثال در روند صعودی، زمانی که قیمت به حد سود نزدیک شد میبایست با زده شدن هر کندل قدرتمندی حد ضرر خود را زیر لو آن کندلی که صعودی بسته شده است قرار دهد. برای معاملات فروش نیز به همین صورت است و چنانچه کندل ضعیف باشد نباید تغییری در حد ضرر آن ایجاد کرد.
همانطور که در این نمونهی پلن معاملاتی دیده میشود، معاملهگر میبایست برای هر عملی که در بازار انجام میدهد، یک برنامه از پیش تعیین شده داشته باشد و این پلن معاملاتی در چارتیکال یا همان سنتیمنتال گذشته، یک برنامهی کلی خواهد بود که معاملهگر براساس تجربیات شخصی خود، آن را ثبت میکند. تجربه نشان میدهد که معمولا معاملهگران از تجربیات و مهارتهای خود در زمان مناسب آن در بازار استفاده نمیکنند و تکرار آن یک امر طبیعی است. پلن معاملاتی برای معاملهگر تکیه گاهی است که از یاد نبرد چه مواردی را میبایست رعایت کرد و چه مسائلی برای او و معاملاتش سازنده است. نکته بسیار مهم این است که هر معاملهگر باید پلن مخصوص به خود را داشته باشد. به هیچ عنوان نپندارد که پلن معاملهگر دیگری را میتوان استفاده کرد و به همان اندازه بهره جست.
به عنوان سخن پایانی به یاد داشته باشید که برای رسیدن به هدف کسب درآمد از بازارهای مالی، یک معاملهگر حرفهایی چارتیکالی میبایست اصول حرفهایی معاملهگری را شناخته و بعد از تسلط کافی به اصول، تا زمانی که از این سه عنصر اصلی در بازار استفاده کند، در مسیر موفقیت قرار دارد:
1- استفاده از چک لیست قبل از ورودها
2- ثبت کلیهی معاملات در ژورنال معاملاتی
3- نوشتن پلن و عمل بر اساس آن
در آخر نیز بهتر است به جای حرفه، بگویم چرخهی معامله گری، چراکه در شغل معاملهگری فرد میبایست مشاهده کند، براساس اصول وارد شود، ثبت کند، نتایج را بررسی و دوباره برنامه ریزی کند. سپس بر اساس این برنامه مجددا مشاهده، ورود، ثبت و بررسی مجدد داشته باشد. تا زمانی که فرد علاقهمند به رشد در این بازارها میباشد میبایست این چرخه را تکرار کند. بازارها زنده، پویا و مدام در حال تغییر میباشند و فرد با این چرخه به سادگی متوجه تغییرات آن خواهد شد.
واژه نامهی چارتیکال
معامله | TRADE | موقعیتهای معاملاتی ایجاد شده در بازارهای مالی که با هدف کسب سود در آن ورود میکنیم |
معامله گری | TRADING | شغلی که درآن شخص به انجام معامله در بازارهای مالی میپردازد |
پرایس اکشن | PRICE ACTION | روشی برای معاملهگری با تمرکز بر روی رفتار قیمت در مارکت، بدون استفاده از ابزارهای جانبی |
اندیکاتور | INDICATOR | یکی از ابزارهای مورد استفاده در تحلیل تکنیکال میباشد که معمولا با تکیه بر فرمولی خاص گذشته بازار را تحلیل میکند و نتیجه آن را برروی چارت نمایش میدهد |
اسیلاتور | OSCILLATOR | یکی از ابزارهای مورد استفاده در تحلیل تکنیکال میباشد که معمولا با تکیه بر فرمولی خاص گذشته بازار را تحلیل میکند و نتیجه آن را در قسمت پایین چارت نمایش میدهد |
فارکس | FOREX | یکی از بازارهای مالی با قدمت بالا که در آن نمادهای مختلف از جمله ارز کشورها، شاخصها، کالاها و... که بصورت جفتی (بعنوان مثال یورو/دلار) در آن معامله میشود |
دمو | DEMO | حسابهای مجازی که توسط کارگزاری ها در اختیار معاملهگران قرار میگیرد که درآن معاملهگر میتواند در شرایطی مشابه بازار با هدف تمرین و یا تست روشهای جدید اقدام به معاملات فرضی کند |
تایم فریم | TIME FRAME | بازه های زمانی تفکیک شده برای سهولت کار در تحلیل ( بعنوان مثال تایم فریم 4 ساعته بیانگر تغییرات قیمت در یک بازه زمانی 4 ساعت می باشد) |
اکسپرت | EXPERT | نرم افزارها یا افزونه هایی که بر روی حساب فعال میشود تا براساس فرمولهای از قبل تعیین شده بصورت خودکار اقدام به انجام معامله کند و یا دستورات خاصی را بر روی معاملات فعال انجام دهد |
استراتژی | STRATEGY | به مجموع قوانین و باید نباید هایی که در یک چهارچوب مشخص برای فعالیت در بازار از آن استفاده میکنید استراتژی گفته میشود |
قیمت | PRICE | قیمت قابل معامله یک نماد معاملاتی که معمولا در سمت راست نمودار بصورت عمودی نمایش داده میشود |
نمودار | CHART | کلیه تغییرات قیمت یک نماد را که در یک صفحه تسط کارگزاری یا صرافی برای ما نمایش داده میشود را نمودار میگوییم، که معمولا در قسمت پایین آن بصورت افقی بازه زمانی مشخص میشود و در سمت راست و بصورت عمودی قیمت |
خریدار | BUYER | معامله گرانی که در جهت خرید و افزایش قیمت اقدام به معامله میکنند |
فروشنده | SELLER | معامله گرانی که در جهت فروش و کاهش قیمت اقدام به معامله میکنند |
بازار | MARKET | به جایی که در آن امکان انجام معاملات خرید و فروش وجود داشته باشد |
رمز ارز | CRYPTOCURRENCY | ارزهایی که بواسطه تکنولوژی رمزنگاری امنیت مالکان و سرمایه گذاران در مقابل حمله هکرها حفظ میشود مانند بیت کوین |
جفت ارز | CURRENCY PAIRS | نمادهای معاملاتی که شامل نرخ برابری دو ارز مختلف در مقابل هم میشود( مثال نرخ برابری یورو در مقابل پوند انگلستان میشود EUR/GBP) |
سهام | STOCK | نمادهای معاملاتی که بیانگر ارزش سهام یک شرکت( مثال: اپل آمازون) می باشد |
شاخص | INDEX | یک نماد معاملاتی که اعداد نمایش داده شده بیانگر ارزش مجموعه ای بخصوصی از نمادها می باشد که با فرمولی مشخص و از پیش تعیین شده نمایش داده میشود، که میتواند بیانگر ارزش سهام چندین شرکت و یا میزان ورود و خروج پول از بازاری مشخص باشد |
بازار کالایی | COMMODITY MARKET | بازارهایی که در آن ارزش اقلام کالایی معامله میشود ( مثال: طلا، نفت، گندم، قهوه) |
بازار آتی | FUTURES MARKET | نمادهایی که در آن ارزش آتی کالاها در لحظه مورد معامله قرار میگیرد (مثال طلا تحویل 6 ماه آینده) |
کندل | CANDLE | ساده ترین شکل برای بیان تغییرات قیمت در بازه زمانی مشخص که در معنی بخاطر شکل ظاهری آن شمع گفته میشود و هر کندل بیانگر 4 عدد مهم میباشد عدد باز شدن، بالاترین عدد، کمترین عدد و عدد بسته شدن |
بورس | STOCK EXCHANGE / EXCHANGE | بازاری که در آن نمادها ی مختلفی برای معامله وجود دارد از جمله سهام شرکتها ، کالایی و... |
مالی رفتاری | BEHAVIORAL FINANCE | رویکردی است برای شناسایی رفتار حال حاضر معامله گرها که منجر به تشخیص نحوه گردش نقدینگی ها در بازارهای معاملاتی می شود |
پذیره نویسی | SUBSCRIPTION | پذیرهنویسی فرایندی است که طی آن متعهد میشوید، قسمتی از سرمایه مورد نیاز شرکت را تامین کنید و در ازای آن صاحب درصدی از شرکت میشوید |
مالی کلاسیک | CLASSIC FINANCE | یکی از روشهای تحلیلی در بازارها می باشد. در مالی کلاسیک تمرکز بر روی توجیه حرکات قیمت، بر اساس حرکاتی که در گذشته داشته است می¬باشد. |
تکنیکال | TECHNICAL | یکی از روشهای معامله گری می باشد که تا حد زیادی وابسته به نتایج خروجی از ابزراهای کمکی مانند اندیکاتور و یا اسیلاتورها میباشد. |
الگوهای هارمونیک | HARMONIC PATTERNS | در روش تکنیکال با استفاده از درصدهای مختلف تغییر قیمت اشکالی را بروی نمودار رسم میکنند با نام های مختلف مانند خفاش ،کوسه، پروانه و... انتظار دارند که قیمت به آن الگوها واکنش نشان دهد |
الگوهای کلاسیک | CLASSIC PATTERNS | گاها بصورت تصادفی اشکالی توسط کندلها در بازارها شکل میگیرد مانند پرچم و یا سر شانه که تحلیل گران تکنیکالی به امید تکرار وقایع بعد از آن، سعی در ورود به معاملات با آنها دارند |
الیوت | ELLIOTT | یک روش تحلیل می باشد که در آن حرکات بازار را به 5 موج اصلی و 3 موج اصلاحی تقسیم بندی میکنند و براساس درصدهای فیبوناچی انتظار واکنش قیمت در آن درصدها دارند |
لو | LOW | پایینترین قیمت موجود را لو مینامیم حال ممکن است پایینترین قیمت در بازه زمانی یک کندل و یا پایینترین قیمت در یک سوئینگ باشد |
های | HIGH | بالاترین قیمت موجود را های مینامیم حال ممکن است بالاترین قیمت در بازه زمانی یک کندل و یا بالاترین قیمت در یک سوئینگ باشد |
اپن | OPEN | قیمت باز شدن و شروع یک کندل را اپن مینامیم |
کلوز | CLOSE | قیمت بسته شدن و یا پایان یک کندل را کلوز مینامیم |
اصلاح | CORRECTION | حرکت های کند، با قدرت و شیب کمتر در جهت خلاف حرکت اصلی |
فاندامنتال | FUNDAMENTAL | علم تحلیل بر اساس اخبار و داده اقتصادی را فاندامنتل گفته میشود |
گن | GANN | نام یک دانشمند که براساس تئوری آن در بازار یک سبک تحلیل وجود دارد |
فیبوناچی | FIBONACCI | نام یک دانشمند که براساس تئوری آن در بازار یک سبک تحلیل وجود دارد |
روند | TREND | حرکات منظم و پیوسته بازار که در یک جهت بخصوص شکل میگیرد |
فوت پرینت | FOOTPRINT | یک روش معامله گری که براساس حجم سفارش های ارسال شده در بازار نقاط مهم را در بازار پیدا میکنند |
تنش | TENSION | نقاطی که در آن بازار به هر شکل تغییر مسیر داده باشد حال یا اصلاحی یا برگشت کامل |
تنش مثبت | POSITIVE TENSION | نقاطی که در آن بازار در جهت مثبت واکنش مهمی داشته باشد |
تنش منفی | NEGATIVE TENSION | نقاطی که در آن بازار در جهت منفی واکنش مهمی داده باشد |
سطوح تنش | TENSION LEVELS | با توجه به اینکه تنش ها معمولا در نقطهای خاص رخ نمیدهد برای رسم یک محدوده را بنوان سطح رسم میکنیم |
بازار یک طرفه | ONE SIDED MARKET | بازار هایی که منافع معامله گران فقط در جهت رشد قیمت ها باشد |
بازار دو طرفه | TWO SIDED MARKET | بازارهایی که در آن معامله گران میتوانند علاوه بر صعود در جهت ریزش ها نیز از بازار کسب سود کنند |
لوریج | LEVERAGE | لوریج یا اهرم، ضریب اعمال شده از طرف کارگزاری و یا صرافی است که معاملهگر میتواند تا چند برابر موجودی خود معامله بگیرد |
بازار آپشن | BINARY OPTION | معاملات آپشن یا معاملات اختیار معامله ابزاری است که به شما حق خرید یا فروش اوراق بهادار خاص را در یک تاریخ خاص و با قیمت مشخص میدهد |
حراج | AUCTION | در معرض فروش قرار دان هر چیزی بعنوان مثال یک کالا و یا سهام |
تئوری حراج | AUCTION THEORY | روند رشد قیمت یک کالا در حراجی بعنوان مثال زمانی که یک کالای بخصوص را در مکانی برای فروش قرار میدهند و تعداد زیادی خریدار برای بدست آوردن آن تلاش مکنند و در نهایت کالا به بالاترین قیمت داده میشود |
هسته ی معاملات | CORE OF TRADES | مجموعه سرورهایی که تمامی دستورات معاملاتی به آن ارسال میشود |
بانک | BANK | مکانی جهت حفظ،نگهداری و انتقال پول |
اتاق پایاپای | CLEARING HOUSE | اتاق پایاپای نماینده تشکیلات اداری سازمان بورس کالا بهحساب میآید که مسئولیت اجرا و تسویه قراردادهای آتی معامله شده در بورس کالا بین اعضای این اتاق را بهصورت نقدی یا اعتباری به عهده دارد. |
ریسک | RISK | میزان و یا احتمال شکست در یک معامله |
نماد | SYMBOL | عنوان مشخص شده برای هر یک از آیتم های قابل معامله و یا قابل رصد در بازار بورس |
مارکت دپس | MARKET DEPTH | میزان عمق معملات یعنی هر چه تعداد خریدار و فروشنده بیشتر باشد عمق آن بازار بیشتر است |
لست بست پرایس | LAST BEST PRICE | آخرین و بهترین قیمت پیشنهاد شده در بازار و یا حراجی |
صف انتظار | WAITING LIST | به تعداد خریدار و یا فروشنده که برای یک نماد مشخص منتظر انجام معاملات هستند |
شادو | SHADOW | زمانی که قیمت در بازه زمانی یک کندل حرکتی را بعنوان مثال در جهت صعودانجام میدهد و به قیمت های بالاتر میرسد اما موفق به حفظ آن قیمت تا آخرین لحظه نمیشود، در زمان برگشت از اوج یک خط باریک بعنوان رد پای قیمت بجای میماند که نشان دهنده حداکثر قیمت در آن بازه زمانی می باشد |
شادوی بالایی | HIGH SHADOW | سایه های که در قسمت بالای کندل شکل میگیرد |
حرکت صعودی | UPWARD MOVEMENT / UPTREND | حرکت هایی که در جهت رشد قیمت اتفاق میافتد |
عمق بازار | MARKET DEPTH | میزان عمق معملات یعنی هر چه تعداد خریدار و فروشنده بیشتر باشد عمق آن بازار بیشتر است |
گپ قیمت | PRICE GAP | فاصله یا فضای پر نشده در نمودار که به دلیل حرکت سریع قیمت در هر یک از جهت ها رخ می دهد |
دستور قیمت | PRICE ORDER | کلیه سفارشاتی که در جهت انجام یک معامله جدید و یا تغییرات ایجاد شده در یک معامله فعال به بازار ارسال میشود |
پرش قیمت | PRICE JUMP (PUMP) | حرکت پر شتاب و سریع قیمت در جهت صعود |
حرکت نزولی | DOWNWARD MOVEMENT / DOWNTREND | حرکت قیمت بدلیل کاهش قیمت |
کندل استیک | CANDLESTICK | یک فرم قراردادی جهت نمایش تغییرات قیمت، نامگذاری بدلیل شباهت آن به شمع می باشد |
بازار کارا | EFFICIENT MARKET | به بازاری گفته میشود که تعداد معاملهگران در آن بازار زیاد است و به قدری معاملات با حجم های بالا و به تعداد بالا در آن انجام می شود که تاثیرگذاری یک یا چند معامله گر خورد یا یک گروه محدود بر تغییرات قیمت را به حداقل ممکن می رساند |
توالی تصادفی | RANDOM SEQUENCE | زمانی که یک اتفاق چندین بار بدون وجود دلیلی بخصوص رخ دهد |
سوئینگ | SWING | چرخشهای قیمت در بازار |
سوئینگ موثر | EFFECTIVE SWING | چرخشهای قیمت در بازار که منجر به تغییرات اساسی در قیمت میشود |
تروکسلر | TROXLER | هنگامی که بیش از حد بخواهیم به موضوعی توجه کنیم و بیش از حد در مورد آن جست و جو کنیم، ذهن ما سرشار از اطلاعات شده و در نهایت آن موضوعی که باید را دیگر نمیبینیم |
محدوده استاتیک | STATIC AREA | محدوده های چرخش قیمت که در یک امتداد افقی نسبت به هم و در یک راستا قرار دارند |
محدوده داینامیک | DYNAMIC AREA | محدودهای چرخشی قیمت که بصورت مورب ولی در یک راستا قرار دارند |
سطوح کلیدی | KEY LEVELS | سطوحی که از محل سوئینگ های موثر در گذشته بازار رسم میشود و تا به محدوده فعلی قیمت ادامه پیدا میکند. |
حمایت | SUPPORT | نقاطی که در تحلیل تکنیکال انتظار میرود کاهش قیمت متوقف شود و یا قیمت رشد کند. |
مقاومت | RESISTANCE | نقاطی که در تحلیل تکنیکال انتظار میرود افزایش قیمت متوقف شود و یا قیمت کاهش یابد. |
خط روند | TREND LINE | خطی مورب که با استفاده از سقف ها یا کف های قیمت رسم میشود |
کانال | CHANNEL | دو خط روند را که یکی بر روی سقف ها باشدو دیگری از زیر کف ها رسم شود. اگر در یک محدوده موازی باشد یک کانال تشکبل میشود |
سطوح طلایی | GOLDEN LEVELS | سطحی که بدلیل وجود چرخش قیمت در گذشته بازار رسم شده اما این بار در صورت رسیدن قیت به آن واکنش معکوس ایجاد میکند |
موومنت | MOVEMENT) | به مقدار حرکتی که قیمت پیشتر در لگ هم خانواده¬ی خود داشته است |
شکست سطح | BREAKOUT | عبور قیمت از یک محدوده مهم استاتیک و یا داینامیک |
پیپ | PIP | واحد اندازه گیری حرکت قیمت در بازار فارکس |
پوینت | POINT | کوچکترین واحد اندازه گیری حرکت قیمت در بازا ر هر 10 پوینت برابر با یک پیپ |
کارکشن | CORRECTION | حرکت اصلاحی در بازار که پس از یک حرکت اصلی اتفاق می افتد |
دپس | DEPTH | عمق = میزان برگشت قیمت در حرکتها اصلاحی |
هزینه | COST | مبلغ پرداخت شده جهت ورود به یک معامله که شامل دو بخش می باشد: 1- کمیسیون و مبالغ مربوط به بروکر یا صرافی جهت باز شدن و یا بسته شدن یک معامله 2- مبلغی که باید در صورت حرکت قیمت در خلاف جهت ما در بازار پرداخت شود |
هارمونی | HARMONY | هم خوانی داشتن ، تناسب داشتن |
شورت | SHORT | معاملات در جهت ریزش قیمت در بازارهای دوطرفه |
لانگ | LONG | معاملات در جهت رشد قیمت ها |
سل استاپ | SELL STOP | دستور ورود به معاملات فروش که در صورت ریزش قیمت فعال میشود |
بای استاپ | BUY STOP | دستور ورود به معاملات خرید که در صورت رشد قیمت فعال میشود |
سل لیمیت | SELL LIMIT | دستور ورود به معاملات فروش که در صورت رشد قیمت فعال میشود |
بای لیمیت | BUY LIMIT | دستور ورود به معاملات خرید که در صورت ریزش قیمت فعال میشود |
بیریش | BEARISH | بازار خرسی= بدلیل نوع حمله خرس در مبارزه به بازار های ریزشی خرسی یا بیریش گفته میشود |
بولیش | BULLISH | بازار گاوی= بدلیل نوع حمله گاو در مبارزه به بازار های صعودی، گاوی یا بولیش گفته میشود |
معاملات استقراضی | LONG/SHORT | نوعی از معاملات که در بازارهای دو طرفه انجام میشود |
دستور معاملاتی | TRADING ORDER | هرگونه سفارشات ارسال شده به هسته بازار به منظور افتتاح یک معامله جدید یا ایجاد تغییرات در معاملات فعال |
معاملات مشروط | CONDITIONAL TRADES | نوعی دستور معاملاتی که فعال شدن آن منوط به رخ دادن شرایطی می باشد که معامله گر از قبل تعیین کرده |
معاملات پندینگ | PENDING TRADES | نوعی دستور معاملاتی که برای فعال شدن نیاز به محقق شدن شرایط از پیش تعیین شده معامله گر می باشد |
اردر | ORDER | دستور ، سفارش |
سل تو مارکت | SELL TO MARKET | فروش بصورت آنی و لحظه ای با قیمت جاری مارکت |
کارگزار | BROKER/EXCHANGE | موسسه و یا نهادی که مسئول انتقال و همچنین صحت اجرای معاملات در بازار می باشد |
بروکر | BROKER | شرکت ها و یا موسساتی که مسئول انتقال و همچنین صحت اجرای معاملات در بازار فارکس می باشد |
پلتفرم | PLATFORM | نرم افزاری که از طریق آن میتوانید دستورات معاملاتی خود را به بازار ارسال کنید |
متاتریدر | METATRADER | یکی از پلتفرم های معاملاتی که توسط بروکرها ارائه میشود |
رزولوشن | RESOLUTION | وضوح دیداری |
دیوایس | DEVICE | وسیله یا ابزاری که با آن کار میکنیم |
متن بازار | MARKET CONTEXT | کندلهای موجود در بازار که با زوم استاندارد در یک صفحه نمایش میبینیم |
لگ | LEG | حرکتهای قیمت که متشکل از چند کندل بصورت پیوسته در یک جهت بخصوص می باشد |
سوئینگ لو | SWING LOW | چرخش های شکل گرفته در کف ها |
سوئینگ های | SWING HIGH | چرخش های شکل گرفته در سقف ها |
حرکت متلاطم و رنج | RANGE MOVEMENT | |
رنج سایدوی | SIDEWAYS RANGE | زمانی رنج سایدوی ایجاد میشود که بازار در یک محدوده مشخص قیمتی حرکت کند. بنحوی که بتوانیم در آن محدوده وارد معامله بشویم و فرصت پیاده سازی مدیریت خروج نیز فراهم باشد |
رنج چوپی | CHOPPY RANGE | زمانی رنج چوپی ایجاد میشود که قیمت در بصورت آشفته و نامنظم حرکت کند بنحوی که نتوان در آن معامله ای انجام داد |
حرکت شارپ | SHARP MOVEMENT | حرکاتی که بصورت خیلی سریع و پر شتاب نسبت گذشته بازار اتفاق میافتد |
جریان سفارشات | ORDER FLOW | میزان نقدینگی روانه شده و یا خارج شده به سمت یک نماد در جهت افزایش یا کاهش قیمت |
اپن در کندل | OPEN IN CANDLE | عددی که قیمت بازگشایی بازه زمانی یک کندل است |
کلوز در کندل | CLOSE IN CANDLE | عددی که قیمت پایانی و یا بسته شدن بازه زمانی یک کندل است |
کندل صعودی | BULLISH CANDLE | زمانی که قیمت بسته شدن بالاتر از قیمت باز شدن باشد یک کندل صعودی تشکیل میشود |
کندل نزولی | BEARISH CANDLE | زمانی که قیمت بسته شدن پایین تر از قیمت باز شدن باشد یک کندل نزولی تشکیل میشود |
کارکشن استال | STALL | یکی از انواع اصلاح قیمتی می باشد که فرم آن بسیار فشرده میباشد و درصد برگشت قیمت در آن بسیار کم است حداکثر 15% |
اسپایک | SPIKE | پر قدرت ترین پرتاب قیمت که فقط در ابتدای یک روند ایجاد میشود |
کارکشن پولبک | PULLBACK | یکی از انواع اصلاح قیمتی می باشد که تا 30% میتواند برگشت ایجاد کند |
کمپلکس پولبک | COMPLEX PULLBACK | یکی از انواع اصلاح قیمتی می باشد که ضعیف ترین حالت روند را نشان میدهد و معمولا یا بصورت فرسایشی پیش میرود ویا با دو لگ ایجاد میشود این نوع اصلاح تا 50% میتواند برگشت ایجاد کند |
پولبک ریورسال | REVERSAL PULLBACK | یکی از انواع اصلاح می باشد که در سطوح تنش اتفاق میافتد و برای ورود به معاملات برگشتی کاربرد دارد |
معاملات ادامه دهنده | CONTINUATION TRADES | هر نوع معامله ای که در جهت حرکت اصلی بازار و به هدف همراهی با روند باشد |
پروجکشن | PROJECTION | حرکت های اصلی در یک روند که دارای قدرت، شتاب و پیوستگی بیشتری نسبت به حرکات اصلاحی میباشد . تکرار چند پروجکشن یک روند میسازد |
ضریب سوددهی | PROFITABILITY RATIO | هرگاه در بازارهای معاملاتی، در یک جهت واحد مثلا روند صعودی عمق های اصلاح قیمتی کمتر شود و پروجکشن ها در حال زیاد شدن باشند و زاویه ها نیز در جهت صعود بیشتر شوند، معاملهگر درمییابد که این روند صعودی رو به افزایش است. به عبارتی ضریب چولگی در حال افزایش است. چرا که افزایش ضریب چولگی برابر با افزایش ورود نقدینگی است |
ضریب چولگی | SKEWNESS | هرگاه در بازارهای معاملاتی، در یک جهت واحد مثلا روند صعودی عمق های اصلاح قیمتی کمتر شود و پروجکشن ها در حال زیاد شدن باشند و زاویه ها نیز در جهت صعود بیشتر شوند، معاملهگر درمییابد که این روند صعودی رو به افزایش است. به عبارتی ضریب چولگی در حال افزایش است. چرا که افزایش ضریب چولگی برابر با افزایش ورود نقدینگی است |
اسلوپ | SLOPE | شیب حرکت قیمت در لگ های ایجاد شده |
چرخه اسپایک | SPIKE CYCLE | یک بخش از مسیر تکامل یک حرکت کامل در بازار میباشد که از ویژگی اصلی آن : به نسبت سایر لگهاقدرت و شتاب بیشتری دارد و همچنین پرتاب قیمتی بیشتر ی را دارد و فقط در ابتدای یک روند ایجاد میشود |
چرخه ترند | TREND CYCLE | یک بخش از مسیر تکامل یک حرکت کامل در بازار میباشد که معمولا در میانه روند می باشد و یژگی آن : دارای گام و اصلاح های منظم و پیوسته میباشد |
چنگال اندروز | ANDREW’S PITCHFORK | یکی از ابزار های تحلیل تکنیکال و نام یک دانشمند |
چرخه رنج | RANGE CYCLE | یک بخش از مسیر تکامل یک حرکت کامل در بازار میباشد که معمولا پس از روندها رخ میدهد ویژگی آن: در بازار حرکت پر قدرت و ادامهدار در هیچ جهتی رخ نمیدهد و معمولا لگهای ایجاد شده در هر دو جهت صعودی و نزولی باهم برابر هستند به نحوی که به سختی میتوان لگ اصلی و اصلاحی را تشخیص داد |
نظریه شپارد | SHEPARD’S THEORY | این نظریه بیان میکند که هر آن چیزی را که ما مشاهده میکنیم، نمیتواند واقعا درست باشد. |
لبه ورود | ENTRY EDGE | کندل تایید نهایی برای ورود به فرصت های معاملاتی |
ستاپ معاملاتی | TRADING SETUP | هرگاه در بازار تغییرات ایجاد شده بنحوی باشد که برای ما یک فرصت ورود به معامله را فراهم کند میگوییم ستاپ معاملاتی تشکیل شده |
اسپرد | SPREAD | اختلاف عدد بین قیمت اصلی و زنده یک نماد و قیمتی که کارگزار و یا صرافی معامله را باز میکند. در واقع اسپرد هزینه ای است که کارگزاری از معامله گر در جهت افتتاح یک معامله جدید دریافت میکند. |
خواب سرمایه | SHORTEST WAITING TIME FOR PROFIT | زمان سپری شده تا لحظه به سود رسیدن یک معامله |
حد ضرر | STOP LOSS | عددی که برای یک موقعیت معاملاتی مشخص میکنیم تا در صورت حرکت قیمت در خلاف جهت ما بروکر بصورت خودکار معامله را متوقف کند. بعبارتی حداکثر ضرر قابل پذیرش از طرف معامله گر که به بروکر اعلام میکند |
ریسک به ریوارد | RISK TO REWARD | نسبت ضرر به سود یک معامله |
سیستم تهاجمی تشویقی | INVASIVE INCENTIVE SYSTEM | یکی از روشهای مدیریت مالی می باشد که با اعمال ضریب بخصوصی در جهت رشد حساب برنامه ریزی میکند |
اثر مرکب | COMPOUND EFFECT | اثر مرکب، اصل بدست آوردن پاداش های بزرگ از طریق مجموعه ای از تغییرات مثبت، کوچک و هوشمندانه است که بصورت پیوسته تکرار میشود. |
استراتژی خروج | EXIT STRATEGY | روشی که برای خروج از معاملات انتخاب میکنیم که میتواند برای هر شخص متفاوت باشد |
تی پی | TP/TAKE PROFIT | عددی که بمنظور کسب سود و خارج شدن تمام و یا بخشی از یک موقعیت معاملاتی به بروکر یا صرافی اعلام میکنیم |
ژورنال | JOURNAL | مجموعه ای ثبت شده از رفتارها جهت ارزیابی مجدد و پیدا کردن نقاط ضعف و قوت |
پرتاب قیمت | PROJECTION | حرکت های اصلی در یک روند که دارای قدرت، شتاب و پیوستگی بیشتری نسبت به حرکات اصلاحی میباشد . تکرار چند پرتاب قیمت یک روند میسازد |
عمق | DEPTH | میزان برگشت قیمت در حرکتهای اصلاحی |
شیب | SLOPE | زاویهی ایجاد شده توسط قیمت در لگ ها |
ریسک فری | RISK FREE | جابجا کردن حد ضرر در معاملات در صورت بنحوی که در صورت برگشت قیمت معامله بدون هیچ گونه زیانی بسته شود |
تریلینگ | TRAILING | جابجا کردن حد ضرر با هدف حفظ حداکثر منافع معامله گر |
قدرت | STRENGTH | کندلها و یا حرکات بازار که در مقایسه با سایر موارد رخ دادهی همجنس خود از توان و ثبات بیشتری برخوردار هستند. |
استاپ | STOP | اصطلاحی است که برای عددی در راستای ایجاد یک دستور معاملاتی به عنوان دستور ورود یا خروج در نظر گرفته میشود. |
























