جامع معامله گری چارتیکال 2022

پیشگفتار

امروزه با پیشرفت تکنولوژی در دورانی قرار داریم که آن را عصر ارتباطات می­ نامند. در زمان قدیم، کمتر از یک قرن پیش، اگر به کسی گفته می­شد که می­تواند با مردم دیگر قاره ­ها از خانه ­ی خود و تنها با یک دستگاه ارتباط برقرار کند و در لحظه با آنها صحبت کند، غیر قابل پذیرش بود و آن را جادو و خرافه می ­پنداشتند. در حالی که امروزه شاهدیم که با تلسکوپ فضایی جیمز وب انسان به دور دست­ ترین نقاط کیهان رسیده و مطالعات خود را گسترش داده است. علم تنها مسیر استوار و غیرقابل انکاری است که ثبات خود را حفظ کرده و همواره به کشف واقعیات می­پردازد. از این رو می­توان چنین استنباط کرد که تنها راه ماندگاری در یک حرفه و تخصص، پرداختن علمی به آن است و هر مسیر میانبر دیگری رفته رفته از دفتر تاریخ محو خواهد شد و محکوم به نابودی است. علم چیزی جز کشف واقعیت نیست و تمامی علوم حاضر با بررسی ارتباط میان متغیرهای مختلف با یکدیگر و نیز مطالعات میان رشته­ ایی در راستای همین مهم در تلاش­ اند. علم اقتصاد به عنوان یکی از علوم گسترده­ی حال حاضر دارای مباحث مختلفی می­باشد که مالی رفتاری را می­توان یکی از آنها دانست. بازارهای مالی واقعیتی حاصل از تصمیمات و رفتارهای اقتصاددانان و سرمایه­گذاران خرد و کلان از نژاد و زبان­های مختلف می­ باشد. هر تصمیم و رفتاری معلول علتی بوده و در هر زمینه قواعد مختص به خود را دارد. من احمدرضا جبل عاملی پس از هجده سال فعالیت حرفه­ ایی در تمامی بازارهای مالی بدون هیچ استثنائی و نیز مطالعه­ ی غالب مبانی تئوری و آموزشی این حرفه دریافتم که خلائی در فرایند سودآوری و کسب درآمد مستمر در این حیطه وجود داشته و همگان از آن رنج می­بریم. این واقعیت تلخی بود که باید می ­پذیرفتم و برای ادامه­ ی مسیر زندگی خود راه چاره­ایی بر می­گزیدم. تمامی روش­های سرمایه­گذاری در این بازارها متمرکز بر رفتار گذشته­ ی آن بودند و مالی کلاسیک در عمل برای معامله در حال حاضر بازار، سود حداکثری قابل انتظار را غیر ممکن می­ساخت. پس از آشنایی با پرایس اکشن و تمرکز آن بر رفتار جاری قیمت همچنان شاهد از دست رفتن سودهای بسیاری بودم که می­شد از بازار گرفت اما در آن زمان راهی برای آن وجود نداشت. یا باید از میزان تلاش خود می­کاستم و منبع درآمدی می­ یافتم و یا خود آن فردی باشم که برای این خلا چاره ­ایی می­اندیشد. انتخاب من دست نکشیدن و ساختن راهی جدید بود، همانطور که از یک معامله­ گر حرفه­ایی و سمج چارتیکالی انتظار می­رود. در این مسیر شکست­ ها از یکسو، تعصبات اساتید و بزرگانم از یکسو، کاهش درآمد از سوئی و نبود امکانات حاضر از دیگر سو غیرممکن بودن آن را برایم زمزمه می­کردند و من همچنان با خوی معامله­ گری خود شتابان به هر چهارسو رفته و در نهایت به روش چارتیکال جبل عاملی که از آن تحت عنوان جام مقدس معامله­ گری یاد می­کنم، دست یافتم. این روش تنها مبتنی بر واقعیات بازار بوده و تمامی قواعد و دستورات آن اساسی جز مسائلی که یک معامله­ گر چه مبتدی و چه حرفه ­ایی در هر لحظه با آن دست و پنجه نرم می­ کند، ندارد. چارتیکال جبل عاملی را می­توان دگردیسی پرایس اکشن نامید و از این پس در تمام فصول این کتاب، چارتیکال جبل عاملی را جایگزین پرایس اکشن خواهیم خواند.

مقدمه

زمانی که از بیرون به شغل معامله‌گری نگاه شود، شغلی‌ است با پرستیژ بالا، پر درآمد و بدون نیاز به پشت سر گذاشتن مدارج دانشگاهی و روابط رئیس و مرئوسی. تنها به کمک یک رایانه و اینترنت می‌توان به جایگاهی که در فانتزی خود برای آن قائلیم دست یافت. در بطن آن که قرار می‌گیریم، همه چیز متفاوت است. امنیت مالی، احساس و هیجانات، انتظارات اطرافیان و خود ما از خودمان، درجه‌ی راحتی و آسایشی که حین کار برای خود در نظر می‌گیریم، شاگردی نکردن یا به عبارتی خاک صحنه را نخوردن، قطع و وصلی و سرعت اینترنت و هر مشکل سطحی و گاه پیچیده‌ایی که می‌تواند معامله‌گری ما را دستخوش تغییر قرار دهد و به راحتی آن را نادیده می‌گیریم. صرفاً آنچه که می‌خواهیم و متناسب با نیاز آن زمان ماست را جدی گرفته و دنبال می‌کنیم. فارغ از اینکه می‌بایست اصل واقعیت را همانگونه که هست ببینیم و بپذیریم. خواه برای ما خوشایند باشد و خواه ناخوشایند. به اصل واقعیت و اساس آن در معامله‌گری در مجلد بعدی که من باب روانشناسی بازار و مالی رفتاری است به تفصیل خواهم پرداخت. من نیز مانند هر معامله‌گر دیگری روند خود را از صفر آغاز کرده و تمامی گرمی و سردی های این مسیر پر فراز و نشیب را چشیده‌ام. همانگونه که در پیشگفتار بیان کردم، خلائی چشمگیر در این حیطه وجود داشت که تمام طول عمر معامله‌گری خود تا به اکنون را در راستای رفع و بهبود آن در تلاش بودم. پس از آن که به نتایج قطعی خود دست یافتم، روشی را تحت عنوان « سنتیمنتال » پایه گذاری کردم. بنابر مسائل بسیاری اعم از معانی دیگر این واژه در فرهنگ زبان لاتین، در ثبت جهانی آن تداخل و مشکلاتی پیش آمد که ناچار به برگزیدن نام دیگری برای آن شدم. در این حین همچنان، به پیشه‌ی معلمی خود ادامه داده و بنابر ارث شایسته‌ی پدری‌مان، از شیخ بهایی تا این بنده‌ی کمترین، معلمی، که بر پایه‌ی؛ زکات علم، نشر و آموزش آن است، به تدریس و انتشار نتایج به دست آمده پرداختم. اکنون مباحث و مدرسین بسیاری را با عنوان سنتیمنتال می‌شناسید که گاهی خود من نیز نه آن مباحث و نه مدرسین آن را شناخته و نه موافقشان خواهم بود، چرا که بسیار از اصل آن فاصله گرفته و صرفاً به منبع درآمدی برای مدرسین آن بدل شده است نه پرورش معامله‌گر و کسب سود از معامله‌گری. امروز پس از سال‌ها تلاش و ممارست، با نام چارتیکال که مبتنی بر معاملات صرفاً با تمرکز بر چارت می‌باشد، مباحث به دست آمده و سامان یافته‌ی خود، به عنوان اولین کتاب جامع معامله‌گری با اصول تحلیلی چارتیکال در جهان را به شما دانش پذیران عزیز عرضه می‌دارم. به امید درخشش جاودان گوهر جبین تلاشتان.

هر عمل اجری و هر کرده جزایی دارد

(حضرت حافظ علیه الرحمه)

احمدرضا جبل عاملی / جولای ۲۰۲۲

فصل اول

ماهیت بازار و معامله­ گری

تجربه بارها به ما ثابت کرده است که انجام کاری به صورت نیمه خودآگاه به مراتب نسبت به زمانی که به آن را به طور منطقی، هشیارانه و با آگاهی کامل انجام داده ­ایم کیفیت بالاتری داشته است. این مسئله در رانندگی, انواع رشته های هنری و تخصصی مانند آشپزی نیز وجود دارد. به عنوان مثال هنگامی که یک نفر می­خواهد برای اولین بار غذایی بپزد میزان چاشنی مورد نیاز یا زمان پخت آن غذا را با پیمانه و ساعت دیجیتال، دقیق اندازه­ گیری می کند ولی وقتی به اندازه کافی در این کار ماهر شد بدون اینکه از وسایل اندازه­گیری چاشنی­ ها و یا ساعت استفاده کند، به طور تقریبی و به صورت نیمه خودآگاه یا به اصطلاح، حسی، چاشنی را به آن اضافه می­کند و خوشمزه هم می شود، حتی خوشمزه تر از روزهای اول که آن غذا را با ابزارهای اندازه گیری چاشنی دقیق کنترل می­کرد و می­پخت؛ یا مثلا در روزهای اول و یا حتی ساعت­های اول رانندگی نیز به همین شکل است ،همه­ی ما وقتی که برای اولین بار می­خواستیم رانندگی کنیم احتمالا اتوموبیلمان خاموش هم شده باشد. هیچ گاه کیفیت اولین تجربه ­ی رانندگی با یک سال تجربه­ی هر روزه­ ی آن برابر نیست، با اینکه ما همان فرد با همان ویژگی­های جسمانی قبل هستیم. آیا در این مدت با هوش­تر و یا با استعدادتر شده­ایم؟ خیر، بلکه فقط به دلیل تکرار و تمرین صحیح، تمامی دستورات،  وارد ضمیر ناخودآگاه ما شده ­اند و حالا برای اندکی از تصمیمات خود در رانندگی نیاز به فکر و یا محاسبه داریم.

اصول معامله­گری نیز به همان شیوه است و تغییری در آن ایجاد نمی­شود ولی اگر بتوانیم آن را به طور عمیق یاد بگیریم، یعنی قواعد آن را درک کنیم، نه اینکه بخواهیم آن­ها را حفظ کنیم و پیوسته از فرمول استفاده کنیم بلکه بخواهیم به صورت یک درک به آن نگاه کنیم قطعا موفق­تر خواهیم بود. دقیقا مثل هر کار دیگر زندگی روزمره­مان یا شغلی که داریم و آن را به طور نیمه خودآگاه سریع­تر و بهتر انجام می­دهیم. در معامله­­گری نیز این اتفاق می­افتد و معامله گر با درک مسائلی که منجر به تغییرات قیمت شده­اند می­تواند بدون هیچ محاسبه­ای حتی بدون استفاده از اندیکاتور یا رسم خط  بر روی چارت، از بازار کسب درآمد کند . به این منظور ابتدا می­بایست نکاتی را در مورد مزایا و معایب این حرفه دانست؛ چرا که تعقل در ابتدای هر چیز به صرفه­تر از افسوس­های پس از اتمام آن است.

از آنجا که برای ورود به بسیاری از مشاغل، نیاز به سابقه­ی کار است و یا اینکه باید مدرکی از مقطع تحصیلی خاصی داشت و یا برای شروع آن مجوزات لازم از ادارات مربوطه را اخذ کرد، می ­بایست از شغل معامله گری نیز همین انتظار را داشت اما در معامله­ گری هیچ کدام از این اقدامات نیاز نیست و فقط کافی است که فرد از یک منبع به روز و معتبر روش صحیح کسب درآمد از بازارهای معاملاتی را بیاموزد و پایبند به اصول علمی و تخصصی، اقدام کند. در بازار سرمایه افراد می­توانند زمینه­های شغلی متنوعی را برای خود برگزینند. در یک دوره­ی زمانی خاص بنا به هر دلیلی بازار سهام پر رونق­تر است و فرد نیز بازار سهام را انتخاب می کند، در مواقعی که بازار کالاها یا بازارهای آتی پر رونق­تر هستند، فرد بدون هیچ تعصبی معاملات بازار سهام را به طور موقت کنار گذاشته و در بازارهای کالایی و آتی معامله می­کند، یا بنا به دلایلی بازار رمز ارزها بهتر، پر رونق­تر و پر سودتر می شود و در مقطع دیگری بازار جفت ارزها بدین صورت است، بنابراین معامله­ گر می­تواند بنا به شرایط، بهترین بازار را برای معاملات خود انتخاب و در آن معامله کند.

پتانسیل­ های شغل معامله­ گری

پتانسیل کسب درآمد از طریق معامله­ گری در بازارهای مدرن فوق العاده بیشتر از بازارهای سنتی است؛ چراکه در بازارهای مدرن محدودیت­های بازارهای سنتی وجود ندارد. فرد برای معاملات، محدود به خریداران، فروشنده­ها، کالاها و خدمات شهری یا منطقه­ای خود نبوده و می­تواند از همه­ی پتانسیلی که در کشور یا در محدوده­ی بین المللی در مورد آن نمادهای معاملاتی وجود دارد استفاده کند و به این ترتیب محدود به اصناف، منابع شهری یا حتی منطقه­ ای خود نیست. به همین نسبت با توجه به اینکه سرمایه­ داران و معامله­ گران خیلی بزرگ اعم از شخصی، شرکتی و یا حتی در برخی از بازارها، بانکها و موسسات دولتی با اهداف کلان و سرمایه­های خیلی بزرگ وجود دارند، قاعدتا برای فرد هیچ محدودیتی برای کسب درآمد وجود ندارد، چون در بزرگترین بازار مالی دنیا کار می­کند و این بدان معناست که پتانسیل درآمدی فوق العاده بالای معامله­ گری در مقایسه با بسیاری از مشاغل اصلا قابل قیاس نیست. اما این اصلا به این معنی نیست که فرد فقط با انتظار کسب سود، بدون آگاهی سرمایه خود را وارد این بازارها کند. پتانسیل ایجاد درآمد فراتر از آنچه در بسیاری از مشاغل روز دنیا وجود دارد، اما برای متخصصان آن و برای کسانی که تجربه و شناخت کافی از این بازارها دارند.

مزایای معامله­ گری

 اولین مزیت معامله ­گری این است که می توان ادعا کرد خود فرد، کارفرمای خویشتن بوده و هیچ گونه سلسله مراتبی در آن وجود ندارد. به عبارتی فرد می­تواند از تمام توانایی­ها، هوش و استعدادش بدون آنکه به پست و سمت، درآمدی مشخص و یا حقوقی که دریافت می­ کند محدود باشد، از تمام قوای خود بهره گیرد، زیرا تمام عواید و سود این شغل برای خودش است .

 مزیت بعدی معامله­ گری این است که در آن محدودیت مکانی و زمانی وجود ندارد. در معامله­ گری برخلاف مشاغل سنتی الزامی وجود ندارد که فرد در زمانی مقرر و در مکانی خاص حضور داشته باشد که وظیفه­ی محولی را انجام دهد تا در پایان ماه پولی را به عنوان حقوق تعیین شده دریافت کند. فرد می تواند روزی که حوصله­ ی کار کردن نداشت، معامله نکرده و در آن روز کار نکند. اگر زودتر یا دیرتر شروع به معامله گری کرد یا از معامله گری دست کشید، کسی برای ترید نکردن و کار نکردن به فرد ایرادی نگرفته یا حتی اگر بخواهد که از شهر یا کشوری که زندگی می کند به شهر یا کشور دیگری مهاجرت کند باز هم محدودیتی از نظر شغلی نخواهد داشت. پس فرد میتواند در بهترین جایی را که برایش مقدور است، بهترین زمانی را که آمادگی ذهنی دارد و شرایط محیطی برای معامله کردن برایش مهیا است را انتخاب کند.

معایب معامله گری

رئیس خود بودن می­تواند برای برخی از افراد خطرناک باشد چرا که اگر به اندازه کافی در این کار جدی نباشد و نتواند به اصول و قوانین پایبند بماند، متضرر خواهد شد. باید پیوسته عملکرد خود را مورد سنجش و ارزیابی قرار دهد و همواره در پی کشف نقاط ضعف و قدرت خود باشد.

 مالی رفتاری

ما انسان ها فارغ از هر زبان، نژاد و قومیتی که داشته باشیم همگی تحت تاثیر احساساتمان تصمیماتی می گیریم که از آنها تحت عنوان تصمیمات هیجانی یاد می­کنیم. این تصمیمات احساسی و هیجانی در معاملات فرد تاثیرگذار بوده که در علم اقتصاد به آن مالی رفتاری می گویند. بازار نامحدود است و دست معامله­گر را در تصمیم گیری و اقدام تا حد زیادی باز نگه می دارد. معامله­گر می­تواند رفتاری را از خود بروز دهد که متاثر از احساسات و هیجانات غالبش باشد، نه برگرفته از دانش و مهارت های آموخته شده­اش که این خود باعث انجام اقدامات ناخواسته و غیر منطقی فرد می­شود.

مورد بعدی که می­تواند برای برخی افراد از عیوب معامله گری محسوب شود، سوگیری های ذهنی است. معمولا افراد تازه کار همیشه نگران این هستند که مبادا نکته­ای را ندانسته و یا در معاملات خود لحاظ نکرده­ باشند. مدام زمان خود را صرف بررسی گروه­های مختلف و شبکه­های اجتماعی می­کنند، زیرا تصور می­کنند که دیگران بیش از آنها می دانند و یا حتی تحلیل دیگران را بررسی میکنند، که این بزرگترین اشتباه یک معامله گر است! چرا که حتی اگر دو معامله گر با روشی یکسان کار کنند نمی­توانند از تحلیل یکدیگر استفاده کنند. این بدان علت است که هر معامله گر نسبت به میزان ریسک پذیری، ریسک گریزی و میزان سرمایه، ممکن است حد ضرر و یا نحوه خروج متفاوتی را انتخاب کند که اگر فرد به آن مسائل آگاه نبوده و یا منطبق با پلن معامله گری او نباشد، نمیتواند از آن تحلیل کسب سود کند، در ضمن اگر روش کارشان نیز با یکدیگر متفاوت باشد این کار از اساس مشکل دارد. از طرفی وقتی فرد تحلیل دیگران را می بیند، در تحلیل های خود دچار سوگیری ذهنی شده و یا ممکن است که اگر با تحلیل او متفاوت باشد به طور کلی به دانش خود شک کند که این می­تواند وضعیت بسیار خطرناکی برای یک معامله گر باشد.

وجود علاقه ، نه نیاز

 اولین پیش نیاز ورود به هر شغل علاقه­مندی به آن است، یعنی برای موفقیت در یک شغل ابتدا باید به آن علاقه ­مند باشیم. برخی از مشاغل وجود دارند که بنابر نیازهای اولیه­­ ی فردی انتخاب می شوند و چون در این مشاغل حقوق ثابتی پرداخت می­شود، در نهایت موفقیت چندانی در آنها برای شخص وجود ندارد. اما مشاغلی هستند که درآمدشان توسط خود شخص مشخص شده و به اندازه­ ی توانایی­های فردی و پتانسیل هایی که در آن بازار وجود دارد می تواند سود آوری و بازدهی داشته باشد. پس بسیار مهم است که فرد شرط علاقه مند بودن را رعایت کند زیرا تنها در این صورت پایبندی به آن باید و نباید ها، اصول، برنامه ها و مطالبی که آموخته و تجربه کرده است، به طور کامل اتفاق می افتد.  اگر فرد صرفا به این خاطر که تصور می­کند می­تواند سود های کلانی از این بازار بگیرد و پاسخگوی تمامی نیازهای زندگی خود باشد، وارد این شغل شود، اشتباه بسیار بزرگی مرتکب شده است. چرا که پایبندی به اصول، خصوصا در مواردی که مربوط به اصول روانشناختی می­باشد، برای کسی که عاشق این شغل نیست کاری بسیار دشوار بوده و مطمئنا نمیتواند برای مدتی طولانی قوانین را اجرا کند. در نهایت خسته شده و خستگی در این کار به معنای از دست دادن سرمایه است. ورود به دنیای معامله­ گری صرفا جهت رفع نیاز های مالی، اشتباه بسیار بزرگی خواهد بود. اما اگر شخصی واقعا علاقه مند به این شغل باشد، به طور خودکار و بدون نیاز به فشار و کنترلی از بیرون، خودکار در مسیر پیشرفت قرار می­گیرد؛ درست مانند تفاوت میان کسی که واقعا علاقه مند به داشتن تناسب اندام باشد و کسی که صرفا دوست دارد اندامی مناسب داشته باشد. شخص علاقمند و عاشق، بدون اینکه احساس سختی کند وعده ای غذایی خود را کنترل کرده و بدون آنکه کسی از او بخواهد تمرینات ورزشی لازم را انجام می­دهد و در این مسیر لذت هم می­برد، اما کسی که صرفا دوست دارد اندامی مناسب داشته باشد، در اولین فرصت غذای چرب یا پر کالری  مصرف می­ کند و اگر کسی هم به او متذکر شود، آزرده خاطر می­شود و همواره به دنبال بهانه ای می گردد که تمرینات ورزشی خود را انجام ندهد. بنظر شما شخص دوم تا کی میتواند به زور اطرافیان این فشارها را تحمل کند؟ موفقیت در این شغل اصلا چیز عجیب و غریبی نیست که فقط افراد خاصی از نظر ضریب هوشی یا سطح مالی به خصوصی در آن موفق شوند، بلکه تنها کسانی موفق می­شوند که خود را موظف به اجرای صحیح قوانین بدانند.

سرمایه­ی مورد نیاز

در اغلب مشاغل برای اینکه سودآوری چشمگیری وجود داشته باشد، باید سرمایه گذاری بالایی هم انجام شود اما در شغل معامله گری بنابر پتانسیل هایی که در آن وجود دارد و همچنین امکان استفاده از اثر مرکب می توان سرمایه را به طور تصاعدی رشد داد. اثر مرکب را در همه امور زندگی چه مثبت و چه منفی می­توان درنظر گرفت؛ به اینصورت که تغییرات کوچک اگر به صورت پیوسته و مدام انجام شوند، در طی زمانی مثلا 6 ماه، نتایج شگفت انگیزی را رقم می­زنند. در نتیجه مانند مشاغل سنتی، نیاز نیست که پول زیادی را وارد این بازار کرد و انتظار سود سرشار داشت.

 من همیشه به معامله گران توصیه کرده ام که اتفاقا اگر با پول های کمتر وارد بازار شویم، که این مسئله را در بخش خودش توضیح داده ام به چه مقداری است، موفقیت تان پایدارتر خواهد بود،  مگر اینکه قصد سرمایه گذاری داشته باشید که آن هم شرایط خودش را دارد.

پول یا سرمایه؟

 به طور کلی دو دسته از افراد وارد بازارها می شوند، یک دسته از آنها افرادی هستند که به خاطر کسب و کارشان و به حداقل رساندن ریسک سرمایه گذاری و یا حفظ پول و سرمایه­شان در برابر تورم و تغییرات نرخ ارز وارد معامله گری می شوند.

 دسته­ی دیگر افرادی هستند که برای کسب سود از نوساناتی که در بازارها وجود دارد ورود می کنند .

 با این تفاسیر اگر فرد سرمایه گذار نیست، نمی خواهد پولش را در برابر تغییرات نرخ تورم یا ارز به طور عمده سرمایه گذاری کند، یعنی سرمایه گذاری که بخواهد در کشور دیگری پروژه ای را انجام دهد نیست، باید با پول وارد بازار شود.

تفاوت با پول یا با سرمایه وارد بازار شدن در چیست؟ پول اندازه ای است که معامله گر برای آن نگرانی ندارد، مثلا به اندازه تفریح یک شب، تفریح یک هفته، تفریح آخر ماه یا تفریح 6 ماه هزینه می کند و وارد بازار می شود. این مبلغ، پول نامیده می­شود، یعنی از دست دادن آن در بازارهای مالی برای معامله گر آنچنان مهم نیست، حال این مبلغ ممکن است قرض باشد، ممکن است وام باشد و یا ممکن است که از پس انداز شخص باشد، منبع آن اصلا مهم نبوده و فقط باید آن مبلغ به اندازه ای باشد که ارزش آن برای شخص معامله­گر نسبت به سطح زندگی، سطح درآمد و میزان تاثیرات احتمالی ضرری که بر روانش می گذارد، شکنندگی ایجاد نکند و فکر او را درگیر نکند. یعنی حین معامله تمام تمرکز معامله گر فقط بر روی رفتار صحیح معامله گری باشد نه اینکه با مبلغ ورودی به بازار فشار زیادی را تجربه کرده و نگران باشد که باید به زودی مبلغی را به بانک برگرداند. پس مجددا تکرار می کنم که فرد فقط با پولی باید وارد بازار شود که به هیچ عنوان نیازی نباشد که بابت آن پول به زحمت افتاده و یا به کسی پاسخگو باشد، یعنی انقدر آن مبلغ در زندگی فرد ناچیز باشد که در صورت از دست رفتن آن هیچ تغییری در زندگی او ایجاد نشود. البته این نکته را هم یادآوری می­کنم که پس از به تسلط رسیدن و کسب سودهای متوالی می توان مبالغ بسیار جذابی را به عنوان سود از بازار دریافت کرد، ولی برای رسیدن به این هدف نیاز است که در زمان آموزش تمرکز کافی بر رفتار صحیح داشته باشید. پس در صورتی که فرد  نخواهد سرمایه گذاری کند با پول وارد بازار می­شود.

معامله گری قمار نیست

بسیاری از افراد جامعه تصور می کنند که معامله گری قمار است، در صورتی که اینطور نیست. چراکه وقتی که شما قمار می کنید یعنی بخت آزمایی می کنید و هیچ تاثیر یا دخالتی بر روی نتایج نمی توانید داشته باشید، یعنی هرگز نمی توانید گوشه های تاس تان را به نحوی تراش دهید یا توزیع وزن را در آن تاس به نحوی انجام دهید که با احتمال بالاتر عدد 6 یا عدد دیگری که نیاز دارید را بیاورد. اما در معامله گری دقیقا برعکس این است، به این صورت که از طریق ترفند هایی که یاد می گیرید و از طریق سرنخ هایی که می­آموزید، می توانید موقعیت هایی را انتخاب کنید که با احتمال بالاتر اتفاق خواهد افتاد. یعنی به نحوی می توانید وزن را در مرکز آن تاس یا هر جای دیگر آن توزیع کنید که با احتمال بالاتر آن عددی را که می خواهید رخ دهد.

نکته بسیار مهم دیگری که باعث می­شود کار کردن در بازارهای مالی قمار گونه نباشد این است که شما دو ابزار بسیار قوی در دست دارید، اول مدیریت سرمایه که باید حتما آن را در دوره مدیریت مالی بیاموزید. ابزار بسیار مفید و کاربردی دیگر شما، روش بسیار قدرتمند استراتژی خروج چارتیکال می باشد. استراتژی خروج این امکان را به شما می دهد تا در زمان هایی که بازار بر خلاف شما حرکت می کند شما ضرر ها را محدود کنید و در زمانی که به نفع شما حرکت می کند از حداکثر پتانسیل بازار استفاده کنید و با سود حداکثری خارج شوید. بنابر شواهد تجربی، درصد موفقیت معامله­گران بین هفتاد و پنج الی نود و پنج درصد بوده است .

دریافتیم که می توان با احتمال سوددهی بالا طی چند ثانیه بدون استفاده از هرگونه اندیکاتور یا اسیلاتور، یا رسم الگوهای مختلف معامله کرد و در نهایت بیش از دو ساعت در روز، وقت برای این کار صرف نکرد. این توانایی تنها با درک بازار و مفاهیم آن از پایه و اساس، امکان پذیر است که در این فصل به توضیح و تبیین آنها می­پردازیم.

بورس

بازار بورس می تواند بازار سهام، کالاها، جفت ارزها، رمز ارزها، معاملات آتی و یا هر بازار دیگری باشد. به طور کلی هر چیزی که دارای نمودار باشد و بتوان این نمودار را دید و از آن برای معاملات خود استفاده کرد بازار بورس نام دارد. اگر دقت کرده باشید برخی از فروشگاه ها یک اطلاعیه ای را بر روی تابلو اعلانات خود زده­اند که روی آن نوشته شده است: جنس فروخته شده پس گرفته نمی­شود، بورس دقیقا نقطه مقابل این است و می توان سهم خریده شده را پس داد، فقط باید رعایت کرد که در آن زمان، بازار مربوطه باز بوده و در ساعات معاملاتی باشد؛ یعنی کارگزاری ها به معامله گران خدمات ارائه دهند، چراکه بازارهای معاملاتی مانند فروشگاهی هستند که جنس فروخته شده را پس می­گیرند اما به شرط آنکه فروشگاه باز باشد. پس باید این را در نظر داشت که آیا در آن زمان بازار بورسی مربوطه باز است یا خیر؟ آیا کارگزاری (موسسه یا نهادی که مسئول انتقال و تسویه معاملات در بازارها می­باشد) به معامله‌گر خدمات می دهد یا خیر؟ به عبارتی در ساعات معاملاتی قرار دارد یا خیر؟

نکته قابل تامل دیگر آن است که در برخی بازارها بنابر یک سری محدودیت ها شما نمی توانید، بلافاصله چیزی که خریده­اید را پس دهید. به عنوان مثال در بازار سهام داخلی کشورمان، ایران به دلیل وجود پاره­ایی از محدودیت­ها، صف هایی وجود دارد که برای فروش یا به عبارتی پس دادن سهام خود باید در آنها ماند، اما در بازارهایی مثل جفت ارزها و رمز ارزها معاملات به طور آنی انجام می شوند. فرض کنید سهامی را با قیمتی به عنوان مثال هزار دلار از طریق کارگزاری خریداری کرده ایم و می دانستیم در آینده ای نه چندان دور قیمت آن افزایش پیدا می کند، حال قیمت افزایش پیدا کرده است و به هزار و صد دلار رسیده است و می خواهیم آن سهام را بفروشیم و این معامله را نقد کنیم. طی یک دستور معاملاتی از کارگزار خود می­خواهیم آن سهام را در قیمتی که خودمان مشخص می­کنیم به فروش برساند و این اختلاف قیمت را تحت عنوان سود معامله گر می­شناسیم. این خلاصه­ترین تعریف از بازار بورس می­باشد. ناگفته نماند که امروزه بازارهای مختلفی وجود دارد که در آن افراد مشغول انجام معاملات هستند و هر یک دارای مزایا و معایبی می­باشد. افراد باید با توجه به میزان سرمایه خود، تجربه و از همه مهمتر زمانی که برای این شغل در نظر گرفته­اند، بازار مورد مناسب خود را انتخاب کنند. به عنوان مثال، بازار سهامی شرکتها معمولا تحت کنترل قوانین منطقه ای می­باشند و سامانه­های به خصوصی از خرید و فروش در آنها وجود دارد و محدودیت زمانی مطرح است یا با توجه به جوان بودن بازار رمز ارزها و کمبود نقدینگی در برخی از نمادها شرایط به گونه­ایست که با ورود و خروج میزان ناچیزی از نقدینگی شاهد حرکات شدید قیمت در آنها هستیم و در صورتی که معامله گر به این مسائل آشنایی کافی نداشته باشد ممکن است به طور ناخواسته متحمل ریسک های بسیاری شود.

انواع بازارهای مالی

انواع بازارهایی که می شود درآنها معامله کرد عبارتند از:

  • بازارهای سهام
  • بازارهای کالایی
  • شاخص ها
  • جفت ارزها
  • رمز ارزها

در بازار سهام، معامله­ی سهام شرکت های مختلف که پذیره نویسی در بورس شده اند اتفاق می افتد. در بازار های کالایی، کالا ها داد و ستد می شوند. هر نوع کالایی از جمله غلات، مواد صنعتی، شیمیایی، نفتی و فلزات گرانبها قابل داد و ستد می­باشند. این معاملات به دو صورت انجام می شود، معامله گر یا در همان زمان معامله را انجام می دهد و از نتایجش بهره می­برد یا معاملات را به صورت معاملات آتی انجام می دهد، یعنی برای تاریخی مشخص با قیمتی مشخص معامله ای را در آن زمان انجام می دهد .

بازار دیگر، شاخص ها هستند. شاخص ها سبد هایی متشکل از چندین سهام می باشند که در این بازارهای سهام ،فیلترها و دلایل متفاوتی وجود دارد که بر اساس آنها تعدادی خاص می توانند در یک دسته بندی قرار بگیرند. معمولا در شاخص ها نسبت به میزان اهمیت نمادهای تشکیل دهنده آنها یک فرمول به خصوص در نظر گرفته می شود که براساس آن فرمول، اهمیت وزنی هر یک از نمادها در ایجاد قیمت مشخص است.

بازار جفت ارز ها به تبادلات بین بانکی گفته می شود که در آن نماد هایی مانند "GPBUSD  قرار دارند (در این مثال GBP نام اختصاری پوند بریتانیا و سه حرف دوم USD نماد اختصاری دلار آمریکا می باشد). در واقع زمانی که شما در این نماد معامله خرید انجام می دهید، یعنی در حال خرید پوند انگلستان در مقابل دلار آمریکا هستید و در مثال دیگر EURUSD که EUR نماد اختصاری یورو می باشد و یا انواع مختلفی دیگر از ارزهای کشورهای مختلف که به صورت دو به دو در برابر هم قرار می گیرند را می توانید معامله کنید.

بازار بعدی بازار رمز ارزها است، بازاری که اخیرا به دنیای بازارها اضافه شده و بین معامله گرها به خاطر خصوصیاتی که دارد بسیار محبوب است. دنیای رمز ارزها به خاطر قابلیت های ویژه خود از جمله حفظ محرمانگی سرمایه گذاران و در عین حال شفافیت در نقل و انتقالات نیز روز به روز محبوب­تر می­شود.

معامله گر می تواند در انواع این بازارها به انتخاب خود، در یکی از آنها یا به طور همزمان در دو یا سه بازار معامله کند.

انواع روش­ های بررسی بازار

در بازارهای معاملاتی برای اینکه بتوانیم متوجه شویم که بهترین موقعیت معاملاتی روی کدام بازار یا کدام نماد است و و اینکه آیا خریدار هستیم یا فروشنده، باید روشی را برای بررسی بازارها انتخاب کنیم.

پس روش هایی وجود دارد که معامله گر می تواند از طریق آنها موقعیت ها را تشخیص دهد، اما برای این کار از همه روش ها استفاده نمی کنیم، بلکه روشی را انتخاب می کنیم که بازدهی بالاتری را دارد. میزان سوددهی و میزان موفقیت موقعیت هایی که از طریق آن می شود تشخیص داد بالا است و مهم تر از آن اینکه معامله گر با آن روش چقدر راحت است و بتواند استاندارد ها را با آن رعایت کند. پس باید بین تمامی روش های معاملاتی یک روش را انتخاب کنیم.

در انتخاب روش ها دو دسته اصلی داریم که بر اساس دانش اقتصاد نوین این دو دسته، روش های متنوعی را در زیر مجموعه­ی خودشان قرار می دهند:

دسته اول روش مالی کلاسیک است. بر اساس تعاریف و معتبر ترین منبعی که برای آن وجود دارد، اقتصاددان هایی مانند یوجین فاما هستند که تعریف این موضوع را برای اولین بار ارائه داده و جایزه نوبل اقتصاد را نیز گرفته است. طبق این تعریف، در مالی کلاسیک تمرکز بر روی توجیه حرکات قیمت، بر اساس حرکاتی که در گذشته داشته است می­باشد. یعنی به این خاطر که قانونمندی را دوست داریم، گذشته بازار را بررسی می کنیم و هرگاه الگوی پرتکراری را که در گذشته مشاهده کردیم که بعد از آن رفتاری مشخص یعنی حرکتی به سمت بالا یا پایین در قیمت رخ داده است، انتخاب و آن را به عنوان یک قانون در نظر می­گیریم.

دقیقا مثل اینکه می خواهیم بدانیم که رشته تحصیلی مان چند واحد دارد، چند ترم را تا به حال پشت سر گذاشته ایم ،چه کتاب هایی را باید بخوانیم و چه نمراتی را باید به دست بیاوریم و یا اینکه چه ساعتی و چه روزهایی را باید سرکار باشیم و در برابرش در پایان ماه چه پولی را دریافت خواهیم کرد. همانطور که در زندگی معمولی، ما قانونمندی را دوست داریم تا راحت تر زندگی کنیم، همین را در بازارهای معاملاتی نیز باید به وجود آوریم. این مالی کلاسیک است.

روش تکنیکال

در تحلیل تکنیکال روش های مختلفی وجود دارد، مثل الگوهای هارمونیک، الگوهای کلاسیک، الیوت و انواع دیگری که از طریق رسم خطوط یا الگوهایی روی نمودار انجام می شود و فرد انتظار دارد که بر اساس آن حرکتی خاص در بازار به وجود بیاید. به این صورت که معامله گر قبلا بازار را بررسی کرده است و متوجه شده است که هر زمان یک الگوی پرچم یا الگوی پروانه یا خفاش داشته باشد در آینده نیز قیمت این حرکت مشخص را به احتمال بالاتر خواهد داشت.

اندیکاتورها و اسیلاتورها نیز تقریبا به همین صورت عمل می کنند ؛یعنی گذشته داده های قیمت را به دست می آورند، مانند High و Low و open و close و یا بعضی از مواقع حجم آن کندل ها را در فرمول هایی قرار می دهند و آن فرمول ها نتایجی را به صورت گرافیکی، حال یا بر روی خود نمودار یا پایین نمودار در کادری جداگانه نمایش می دهند و به هر حال تمرکزشان بر گذشته­ی قیمت است و حتی متاسفانه خودشان را گاهی اصلاح هم می کنند.

شاید اندیکاتورها یا اسیلاتورهایی در دسترس معامله گر قرار بگیرد و یا داشته باشد که تا الان نشان می دهد قیمت روی حالت خرید است، منتهی با کندل بعدی این را تغییر دهد و بگوید قیمت الان روی حالت فروش است. در این حالت مشاهده می کنید که چقدر معامله گر متضرر خواهد شد بابت اینکه خودش و پولش را به دست فرمول یا فرمول هایی که خیلی خشک هستند و منطق ندارند سپرده است و هر لحظه احتمال دارد که نظرشان عوض شود و جهت معامله را تغییر دهند.

روش فاندامنتال

در فاندامنتال تمرکز بر روی آمارهای مالی و اطلاعاتی است که از شرکت ها به دست می آید و شرکت ها اطلاعات مالی خودشان را به طور دوره ای که متفاوت نیز می باشد، ارائه می دهند و یا اتفاقاتی که حتی می تواند سیاسی یا اجتماعی باشد در بازارها رخ می دهد و فقط اتفاقات اقتصادی نیستند و باید مورد بررسی قرار گیرند. به عنوان مثال، رئیس جمهور یک کشور صحبتی را در زمینه ای خاص که مربوط به آن معادن ، کارخانه یا صنایع و... انجام می دهد که بر تصمیمات و تمایلات معامله گرهای موثر در آن بازار تاثیر می گذارد. عیب بزرگی که فاندامنتال دارد این است که شما هرگز نمی توانید نقطه ورود دقیقی را داشته باشید و هرگز نمی توانید حد سود یا حد ضرر دقیق و مشخصی را برای خودتان در نظر بگیرید. یعنی همیشه بر اساس حدس و گمان می توانید وارد بازار شوید و دوباره بر اساس حدس و گمان از بازار خارج شوید. این برای کسی که بخواهد معامله ای انجام دهد و کارگزار یا صرافی آن دقیقا بر آن  قیمت ها تا آخرین سنت ها یا ریال ها را از آنها بگیرد و یا به آنها بدهد، اما خودشان ندانند که دقیقا در چه قیمتی باید ورود کنند و در چه قیمتی هم خروج انجام دهند، یعنی ورود و خروج را بخواهند به صورت حدودی انجام دهند، پسندیده نیست.

اجازه بدهید برای روشن تر شدن موضوع مثالی بزنم، تصور کنید که یک سهامی به ما معرفی می شود و ما قصد داریم با تحلیل فاندامنتال آن را بررسی کنیم، در اینجا ما به که یک سری اطلاعات دقیق از مسائل مالی شرکت نیاز داریم و از طرفی باید مسائلی که در خارج از شرکت میتواند بر سود و زیان آن اثر بگذارد را نیز در نظر بگیریم، در اینجا ما نیاز داریم تا محاسباتی را با فرمول پیچیده ولی دقیق انجام دهیم. نتیجه این محاسبات، عددی را نشان میدهد که بطور تقریبی به ما می گوید که آیا ارزش بازار از ارزش ذاتی آن سهم کمتر است یا بیشتر. اگر کمتر باشد تصمیم به خرید می گیریم اما نکته اینجاست که از این نقطه قیمت برگشت خواهد داشت و یا میتواند در قیمت های پایین تر و جذاب تری هم قرار بگیرد. ما به عنوان معامله گر باید در نقاطی ورود و خروج کنیم که با احتمال بسیار بالاتر از این نقطه یک حرکت پرقدرت انجام شود.

عیب دیگری که در روش فاندامنتال وجود دارد این است که شما باید حتما از صحت آن داده ها و اطلاعات مالی آن شرکت ها اطمینان داشته باشید زیرا این احتمال وجود دارد که آن شرکت بنا به هر دلیلی، یا به عمد یا غیرعمد اطلاعاتی را منتشر کنند که خیلی واقعی نباشد، از طرفی معامله گر نیز محاسبات و بررسی هایش را برای ورود به معامله به طور کامل و صحیح انجام داده است، اما چون داده ها و اطلاعات اشتباهی در دسترس او قرار گرفته است منجر به تصمیماتی می شود که نتایج سودآوری را به همراه نخواهد داشت. در نهایت برای معامله گرانی که در تایم های پایین تر معامله می کنند مناسب نیست، مثلا در تایم کمتر از روزانه آن داده هایی که نتایج­شان قرار است برای فصل بعدی و یا حتی در زمانی بلندتر مشخص شود هیچ کمکی نمی تواند بکند. برای کار کردن تایم های پایین شما نیاز دارید رفتار معامله گران حال حاضر بازار را در آن لحظه متوجه شوید.

عیب روش هایی که در مجموعه­ ی مالی کلاسیک قرار می گیرند چیست؟

 عیب  این روش ها آن است که بر گذشته بازار تمرکز دارند. تمایلات و تصمیمات جاری معامله گرهای موثر حاضر در بازار را مورد توجه قرار نمی دهند و اگر صرفا به این دلیل که قیمت یک شکلی را قبلا با نوع حرکات خود ساخته است، دوباره نیز همان شکل را بسازد بعد از تکمیل آن شکل، گمان کنیم صعود خواهد کرد چون قبلا هم صعود کرده است، اشتباه است؛ زیرا شرایط اقتصادی و تمایلات و برداشت های مردم در هر دو زمان با یکدیگر برابر و یکسان نیستند، بلکه می توانند رفتارهای متفاوتی داشته باشند و این توالی تصادفی و رخ داد های تصادفی را در بازار بالا می برد و متاسفانه بین کسانی که از این روش ها استفاده می کنند فقط پنج درصد افراد موفق هستند . روش هایی مانند الیوت، گن، فیبوناچی، انواع اندیکاتورها، اسیلاتورها و هر روش دیگری که بخواهد بر اساس رفتارهای گذشته به ما الگویی را بدهد که حتی می تواند به صورت نمایشی و اندیکاتوری باشد و یا حتی فاندامنتال، در دسته مالی کلاسیک قرار می گیرد.

اما در مالی رفتاری بر اساس تعریفی که یوجین فاما از این موضوع دارد: مالی رفتاری مثل مالی کلاسیک توجیه حرکات قیمت نیست، بلکه رویکردی است برای شناسایی رفتار حال حاضر معامله گرها که منجر به تشخیص نحوه گردش نقدینگی ها در بازارهای معاملاتی می شود که این همان تعریف روند است، به این دلیل که معامله گران ترجیح می دهند در روندها معامله کنند؛ زیرا می خواهند که با معامله گرهای بزرگتر و با پول های بزرگتر همراه باشند.

پس مالی رفتاری بدون توجه به گذشته و بدون توجه به اینکه آیا الگویی در بازار شکل گرفته است یا خیر، رفتار حال حاضر معامله­گرهای موثر در بازار را پیدا کرده و بر اساس سرنخ هایی که در آن است به ما نشان می دهد که در حال حاضر پول ها در بازار به چه نحو حرکت می کنند. مالی رفتاری دو زیر مجموعه ی اصلی دارد، یکی پرایس اکشن و دیگری فوت پرینت ها.

فوت پرینت

 فوت پرینت به روشی گفته می شود که در آن از حجم هایی که در بازار معامله می شود استفاده می کنیم تا بتوانیم سرنخ تغییرات جهت قیمت را پیدا کنیم. برای اینکه بفهمیم در آینده ایی نه چندان دور حرکت قیمت به صورت صعودی است یا نزولی، به حجم­هایی نگاه می کنیم که توسط دیگر معامله گران موثر حاضر در بازار معامله می شوند. این نیز خود تکنیک ها، ترفند ها و روش هایی دارد که از طریق این تکنیک ها می توانیم موقعیت های بازار را تشخیص دهیم.

اما به دلیل یک سری خصوصیات این فوت پرینت ها، پیشنهاد می شود که در تایم فریم های پایین تر استفاده شوند. یعنی برای تایم فریم های پایین مطلوب تر هستند، البته به شرطی که دسترسی به آن داده ها را داشته باشید یعنی ابتدا باید بررسی کنید که آیا آن کارگزار یا آن صرافی که با آن کار می کنید به طور رایگان تا چند قیمت بالاتر و پایین تر از قیمت جاری را به شما ارائه میدهد، آیا می توانید این اطلاعات را بخرید یا نه یا در بازاری که شما هستید این فوت پرینت ها وجود دارد یا نه چرا که در برخی از بازارها چنین سرویسی برای ارائه وجود ندارد.

پرایس اکشن

پرایس اکشن به قیمت توجه می کند. همانطور که فوت پرینت روی حجم توجه می کند، پرایس اکشن نیز بر روی قیمت متمرکز است. به این صورت که بر اساس تغییرات قیمت، که توسط دستورات معاملاتی و اقدامات معامله گرها متوجه می شویم که در آینده­ایی نه چندان دور، قیمت صعودی خواهد بود یا نزولی، که تکنیک های مربوط به خود را دارد. اما نتیجه ی این تکنیک ها خیلی به یکدیگر نزدیک می­باشند.

دریافتیم که تمرکز و روش های فوت پرینت بر روی حجم و تغییرات حجم است، اما در پرایس اکشن تمرکز بر روی قیمت است. از طرفی قیمت، داده های بیشتر و گسترده تری را در اختیار معامله گر می­گذارد و می­توانیم از ترفند ها و تکنیک های بیشتری استفاده کنیم و در نهایت منجر به این می شود که معامله گر دیگر محدود به تایم فریم های پایین تر نباشد، یعنی حتی بتواند در تایم فریم های خیلی بالاتر مثلا تایم فریم ماهانه و هفتگی ، در تایم فریم روزانه و یا 4 ساعته، به راحتی معامله کند و اتفاقا پایداری در حرکات قیمت در آن نسبت به فوت پرینت ها بسیار بهتر است.

این روشی است که معامله گرهای سازمانی و معامله گرهای حرفه ایی از آن استفاده می کنند و ما نیز می توانیم گردش پول هایی را که این معامله گرهای سازمانی و حرفه ای در بازار ایجاد می کنند تشخیص داده و به دنبال آنها به معنای واقعی در جهت روند ها معامله کنیم.

در مورد انواع روش های تکنیکال، فاندامنتال، همه اندیکاتورها و همه اسیلاتورها بر اساس تعریف های اقتصاد نوین، منابعی که همگی دریافت کننده جوایز نوبل به ویژه از سال 2010،2011 به بعد بوده اند دریافتیم که تمامی این روش ها نه اینکه ناقص باشند، بلکه مسیرشان از اینکه بتوانند سرنخ ها و شواهدی را به افرادی که می خواهند از طریق معامله کردن در بازارهای معاملاتی پول به دست بیاورند جدا است. یعنی انواع روش های تحلیل تکنیکال یا فاندامنتال، اندیکاتورها و اسیلاتورها همانطور که از اسم آنها مشخص است برای تحلیل کردن مناسب هستند، نه برای معامله کردن، و برای معامله کردن بر اساس همان منابعی که گفته شد روش پرایس اکشن یا فوت پرینت مناسب ترین روش می باشد.

آیا سازمانی ها به الگوها توجه می­کنند؟

با توجه به صحبت هایی که در خصوص روش های مختلف بررسی بازار تا به حال گفته شد، یک پرسش مطرح می شود آیا معامله­گرهای سازمانی که از به روزترین منابع اطلاعاتی و آموزشی دنیا استفاده می کنند و با افراد با سوادی چون اقتصاددانان کشور یا حوزه خودشان در ارتباط هستند و هزینه های سنگینی برای آموزش، توسط بهترین مربیان برایشان در نظر گرفته می شود تا بتوانند در بازار برای کشور یا حتی شرکت ها و موسسات مالی خود سودآوری داشته باشند، تمرکز خود را بر روی ابزارهایی که تاخیری هستند و یا ابزارهایی که اصلاحی هستند می گذارند؟ حتی احتمال دارد که اگر با اسیلاتورها و اندیکاتورها کار کرده باشید متوجه شوید که خروج از یک اشباع را به معامله گر نشان می دهند ولی در یک یا دو کندل بعد یعنی زمانی که دیگر شخص وارد معامله شده است بلافاصله فاز یا اشباع خودشان را تغییر می دهند، یعنی تغییر رنگ یا حتی تغییر جهت در آن اندیکاتور یا اسیلاتور دیده می شود.

در مورد الگوها نیز به همین صورت است. اکثر اوقات الگوهایی توسط تحلیلگران رسم می شود که می­گوید این نقطه، آخر ریزش قیمت است و از آن به بعد صعود قیمت آغاز می شود. منتهی شاهدیم که این اتفاق نمی افتد و دائما آن تحلیلگر تحلیل خودش را تغییر میدهد و به روزرسانی می­کند و معتقد است که اینجا دیگر آخرین کاهش قیمت است، یا نه این نقطه­ی جدید دیگر آخرین کاهش قیمت بازار است، از اینجا دیگر صعود قیمت شروع می شود، ولی این اتفاق نمی افتد. بر اساس منابع رسمی و به روز دنیا می­دانیم که معامله گران سازمانی به اینها نگاه نمی کنند، بلکه معامله گر سازمانی دقیقا به حال جاری بازار می نگرد و این موضوع برایش مهم است که معامله گران دیگری که در این بازار حضور موثر دارند، با چه مقدار پول در کدام جهت بازار هستند؟ و تا چه زمانی قرار است در بازار بمانند که آنها نیز بتوانند معاملات خوبی داشته باشند. در پرایس اکشن هدف این است که دیدی مثل دید معامله گران سازمانی داشته باشیم. بتوانیم مانند آنها تشخیص دهیم که در حال حاضر چه کسانی در بازار هستند؟ در کدام جهت بازار هستند؟ و تا چه زمانی در بازار باقی خواهند ماند؟ که ما هم با ورود به معامله و باقی ماندن در آن موقعیت ها، بتوانیم بهترین سود را از بازار بگیریم.

از ابتدا تا کنون دریافتیم که باید واقع بینانه به بازار نگاه کرد، اما سوال اصلی این است که چگونه می­توان رفتار و حرکت بعدی معامله­گران را با احتمال بالاتر تشخیص داد؟

لزوم رفتار شناسی در پرایس اکشن

در روش چارتیکال جبل عاملی از هیچ اندیکاتور، اسیلاتور، الگو و یا حتی انواع روش های تحلیل تکنیکال مثل هارمونیک، کلاسیک یا هر روش دیگری مثل الیوت و حتی فاندامنتال … استفاده نمی شود.در این روش به طور کلی معامله­گر به دنبال این است که بداند افراد داخل بازار از کدام نوع معامله گران می­باشند؟ از معامله گرهای سازمانی هستند؟ یعنی معامله گرانی که با پول های بزرگ و تاثیرگذار در بازار حضور دارند، یا معامله گران حرفه ای؟ یعنی معامله­گرانی که پول آنها تاثیری زیادی در بازار ندارد، اما رفتارهای تحلیل پذیری دارند، یا اینکه معامله­گران خرد هستند ؟ یعنی نه پولشان در بازار تاثیر خاصی می­گذارد و نه اینکه می توانند رفتارهای خوبی را در حرکت قیمت ایجاد کنند. یک معامله­گر حرفه­ایی هرگز با این دسته از معامله­گران وارد معامله نخواهد شد.

در روش چارتیکال جبل عاملی، معامله­گر بازارهای معاملاتی به دنبال روند است. که آن هم در اثر ورود پول های بزرگ معامله گرهای سازمانی و معامله گرهای حرفه ای به وجود می آید.

رفتار شناسی در پرایس اکشن

به منظور شناسایی رفتار در پرایس اکشن می ­بایست به یکی از مهم­ترین اصول علوم اجتماعی پرداخت. همان گونه که قبلا گفته شد، در مالی رفتاری، تمرکز ما بر جامعه­ی معامله گران است. لازم است بدانیم که معامله­گران، در حال حاضر چه رفتاری را از خود نشان می دهند، چه تمایلاتی دارند و چه تصمیماتی خواهند گرفت.

این موضوع را ابتدا با یک تعریف ساده آغاز می­کنیم. اصلی در علوم اجتماعی می گوید: مادامی که شما افراد یک جامعه را به طور انفرادی مورد بررسی قرار دهید و بخواهید پیش بینی کنید که در آینده ای نه چندان دور چه رفتاری از خود نشان داده و یا چه تصمیمی خواهند گرفت، هرگز نمی­توانید با بالاترین احتمال، گزینه صحیح را شناسایی کنید. اما اگر همان افراد و جامعه را، زمانی که تحت تنش قرار می گیرند، مورد بررسی قرار دهید؛ رفتار و تصمیم آینده­ی نزدیکشان، با درصد احتمال بسیار بالایی، درست شناسایی می شود. زمانی که آدمیان به صورت گروهی تحت تنش قرار می گیرند، گزینه­های انتخابی­شان نیز محدود می­شود و در نهایت با احتمال بالاتری می توان رفتارشان را تشخیص داد.

تنش

جهت بررسی مفهوم تنش در جامعه­ی معامله­گران، ابتدا با مثالی این مفوم را در کلیه­ی جوامع انسانی در  نظر گرفته و سپس آن را به جامعه­ی معامله­گران تعمیم می­دهیم. فرض کنید که ما در یک مرکز خرید بزرگ از طبقات بالاتر، افرادی که در طبقات پایینی قرار دارند را می­نگریم. می­بینیم افراد به طور تصادفی از فروشگاهی به یک فروشگاه دیگر می روند و یا کنار فروشگاه خاصی می­ایستند، چون انتخاب آنها ممکن است خرید کیف و کفش باشد یا مثلا خرید نوعی لباس خاص یا به هر حال هر وسیله­ی دیگری. پس ما در این حالت به هیچ وجه نمی­توانیم تشخیص دهیم که با احتمال بالاتر، فروشگاه بعدی که انتخاب می کنند کدام است.

تنش مثبت چیست و در کل تنش چگونه اتفاق می افتد؟

تصور کنید که برای همین جامعه در همان لحظه بنا به هر دلیلی یک اتفاق خوب یا یک اتفاق بد بیفتد. مثلا در بلندگو های مرکز خرید اعلام کنند که مدیریت مرکز تصمیم گرفته است یک قرعه کشی بزرگ را با در نظر گرفتن یک جایزه خیلی خوب برای تمام حضار برگزار کند و به این منظور درهای ورودی و خروجی  مرکز را می­بندند و اعلام می کنند هر شخصی که داخل مرکز حضور دارد شامل این قرعه کشی خواهد شد. فقط برای انجام قرعه کشی باید تمامی افراد حاضر به فلان سالن در فلان طبقه مراجعه کنند. در این صورت همان افرادی که تا چند لحظه پیش، نمی دانستیم به چه فروشگاهی خواهند رفت یا از کدام طبقه به کدام طبقه می­خواهند بروند، الان مسیری را انتخاب می کنند که منتهی به محل قرعه کشی می­شود . هستند افرادی که به این قرعه کشی نروند ولی اکثرا این کار را انجام داده و درصد کمی از آن ها به این اتفاق تمایل نشان نمی­دهند. بنابراین می توانیم بگوییم که اکثریت جامعه مورد نظر به صورت گروهی به آن واکنش نشان می دهند.

تنش منفی و سطوح تنش

در تنش های منفی نیز به همین صورت است. فرض کنید در یک مرکز خرید که همه در حال خرید کردن و بازدید از مغازه ها می­باشند. به علت وقوع آتش سوزی در مرکز یا هر اتفاق ناگوار دیگری، ناگهان آژیر خطر مجتمع به صدا دربیاید. می بینیم که همان اجتماع، اعم از زن ،مرد، پیر، جوان و بچه ها  به طور دسته جمعی  به سمت درها و راه پله های خروج  اضطراری حرکت می کنند.

افراد، مکان و زمان همان است ولی یک تغییر کوچک و یک اتفاق  منجر به این شد که تحت تنش قرار گرفته و به طور همزمان و گروهی یک تصمیم را بگیرند، چون گزینه های انتخابی شان  کم است و کسی که آژیر خطر را می شنود فقط یک گزینه برای انتخاب  دارد و آن هم فرار و نجات جان خود است و گزینه ی دیگری ندارد. آیا در چنین شرایطی می توان به خرید کردن و بازدید از مغازه ها ادامه داد؟ آیا می توان به قسمت شهربازی مرکز خرید رفت؟ آیا می­توان به اتاق سیگار رفت؟ خیر. حتی این امکان که فرد بخواهد به سمت پارکینگ و یا آسانسور برود نیز وجود ندارد و فقط باید فرار کند.

دریافتیم در چارتیکال جبل عاملی، برای اینکه بتوانیم حرکات با احتمال بالاتر را تشخیص دهیم باید موقعیت هایی را روی چارت پیدا کنیم که در آنجا افراد یعنی همان معامله گران موثر حاضر در بازار به طور گروهی تحت تنش قرار می گیرند. حال این تنش میتواند در موقعیت های سودده و خوشایند و یا در موقعیت های ضررده و منفی برایشان باشد. آنچه باید به یاد داشته باشید این است که در این روش به دنبال موقعیت هایی در بازار میگردیم که بتوانیم بهتر و واضح تر حرکت معامله گران را در آن محدوده قیمتی خاص زیر نظر بگیریم که اصطلاحا به این موقعیت ها، سطوح تنش می گویند.

تغییرات قیمت

از نگاه روش چارتیکال جبل عاملی، در بازارهای مالی، تمامی موقعیت های معاملاتی که شکل می گیرند، مانند اثر انگشت هر یک از ما، منحصر به فرد هستند.

حرکت قیمت در بازارهای معاملاتی          

در بازارهای معاملاتی، اگر معامله گر منطق و دلایل پشت پرده قیمت را بداند میتواند به این درک برسد که چه اتفاقاتی منجر به حرکت قیمت به این شکل شد و مهم تر از آن، اگر بداند ساز و کار تغییرات قیمت ها به چه صورت است و ساز و کار معاملات معامله گران حاضر در بازار چیست؟ می تواند درک خیلی بهتری از بازار داشته باشد. اما اگر بخواهد در قالب یک سری قانون های بسته و محدود این اصول را بیاموزد که مثلا اگر موقعیت ها به چه شکلی بودند ما چه واکنشی را از خود نشان دهیم و چه تصمیمی بگیریم، قطعا در بلند مدت به نتیجه مطلوب نرسیده و شکست خواهد خورد .

این مسئله درست مانند دوست یابی یا خرید یک کالایی که نیاز دارید می باشد که شما با یک نگاه متوجه می­شوید، آیا شخصی که می خواهید به عنوان دوست انتخاب کنید، از هر لحاظ مناسب است؟ و یا اینکه که چقدر به استانداردها، معیارها و علایق شما نزدیک است؟ آیا می تواند دوست یا همکار خوب یا همسر خوبی برای شما باشد یا نه؟

ساز و کار بازارهای مالی

حال این سوال پیش می آید که در تمامی بازارهای مالی، ساز و کار تغییرات قیمت بر چه اساس است؟در تمامی بازارها بدون استثنا، چه بازارهای یک طرفه و چه در بازارهای دو طرفه، چه در بازارهایی که دارای لوریج هستند و چه آنهایی که لوریج ندارند، چه در بازار هایی که در آنها  به طور آنی معامله می شود چه بازارهایی که به صورت آپشن یا آتی هستند، قیمت فقط بر اساس قوانین و سازوکار حراج حرکت می کند .

تئوری حراج

فرض کنید که در مکانی یک حراج بزرگ برپا می شود و یک نفر برگزار کننده و مجری این حراج است بنابراین، این شخص در مثال ما به عنوان  هسته معاملات در نظر گرفته میشود که می تواند بانک ها و اتاق های پایاپای باشند. افراد ممکن است در آن سالن حضور داشته باشند و یا به طور مجازی و آنلاین در آن حراجی شرکت کرده باشند. وقتی که شخص مجری، کالا یا شیئی را مشخص می کند و قیمت پایه آن را اعلام می کند، به طور مثال هزار دلار،  چون افراد حاضر در حراجی می دانند که قیمت آن کالا خیلی بالاتر از قیمت اعلام شده است، پس حاضر هستند مالک آن شوند تا بتوانند با قیمت بالاتری آن را بفروشند و از این اختلاف قیمت سود ببرند. حالا اینکه چرا اینها چنین تفکری دارند و چه چیزی باعث شده که آنها این فکر را بکنند، اصلا مسئله­ی مهمی نیست .در روش چارتیکال جبل عاملی مهمترین موضوع برای یک معامله­گر این است که بتواند به موقع تشخیص دهد که معامله گران حاضر در بازار در حال حاضر چه تصمیم و تمایلی دارند و دلیل و چرایی آن تصمیم برای ما مهم نیست. چون در غیر این صورت معامله گر مجددا درگیر فاندامنتال، اخبار و رویدادهایی می شود که در روش چارتیکال جیل عاملی وجود ندارد چرا که این کار تحلیل گران است.

آغاز حراجی و رشد قیمت

اولین شرکت کننده در حراج با توجه به اینکه می داند آن کالا قیمت بالاتری دارد، با اختلاف 100 دلار یعنی در عدد هزار و صد دلار پیشنهاد خود را ارائه می دهد. این بدان معنا می باشد که حاضر است در قیمت یا در اعداد بعد از آن که توسط مجری حراج ارائه می­شود معامله کند و مالک آن دارایی شود.

نفر دوم نیز می داند که این کالا هنوز ارزش بالاتر و بهتری دارد، در نتیجه دوباره با اختلافی بالاتر نسبت به نفر قبل پیشنهاد خود را اعلام می کند و این بار پیشنهاد قیمت هزار و دویست دلار یا هزار و دویست و پنجاه دلار را می دهد. راغب است که خودش مالک این دارایی شود چرا که  می داند این کالا خیلی بیشتر از این قیمت ارزش دارد. این روند به همین صورت پشت سرهم اتفاق می­افتد و نفر بعدی  به هزار و چهارصد دلار، نفر بعدی هزار و هفتصد دلار، نفر بعدی با دو هزار دلار … و این روند صعودی قیمت ادامه پیدا می کند. مادامی که معامله گران حاضر در آن حراج می دانند که قیمت این دارایی خیلی بیشتر از این است، پیشنهاداتشان به همین منوال ادامه پیدا می کند و برای اینکه مالک آن دارایی شوند، حاضر هستند که در قیمت های بدتر نیز معامله کنند.

پایان حراجی و ضعف در رشد قیمت

سرانجام این پیشنهادات به نقطه­ایی می رسد که معامله گران به این نتیجه می رسند که گرچه ارزش این کالا خیلی بالاتر بوده و حاضر بودند در قیمت های بدتر نسبت به آخرین نفری که قیمت پیشنهادی خود را اعلام کرده بود قیمت داده و مالک آن دارایی شوند و از این اختلاف قیمت سود کنند اما حالا دیگر آنقدر قیمت های پیشنهادی بالا رفته که تفاوت چندانی بین آن و ارزش اصلی این دارایی وجود ندارد. 

در این مرحله معامله گر با خود می گوید درست است که این قیمت ارزش خرید دارد ولی نه آنقدر که من بخواهم با اختلاف قیمت خاصی نسبت به آخرین نفر، پیشنهاد بدهم. در نتیجه از یک نقطه به بعد قیمت به محدوده ای خواهد رسید که خرید با قیمت های بالاتر برای معامله­گران با ریسک زیادی همراه خواهد بود و شاهدیم که تعداد زیادی از خریداران دیگر قیمت بالاتری پیشنهاد نداده و یا حتی پیشنهادات خود را لغو نیز می کنند. سپس در ادامه می بینیم که مجددا تغییراتی ایجاد می شود که این بار رو به کاهش قیمت است. برای مثال تصور کنید که ارزش این دارایی تا آن لحظه به 5 هزار دلار رسیده است، نفر بعد، اگر نفر پیشینش، 500 دلار اختلاف قیمت را نسبت به نفر قبل از خود، پیشنهاد داده بود، این بار  با 400 دلار اضافه­تر پیشنهاد می دهد. در واقع از این پس به جای اینکه قیمت پنج هزار و پانصد دلار شود، 5 هزار و چهارصد دلار شده و نفر بعدی نیز به همین صورت با 300 دلار اضافه­تر پیشنهاد می دهد. یعنی حتی صد دلار کمتر از نفر قبلی و با عدد پنج هزار و هفتصد دلار پیشنهاد می دهد و نفر بعد نیز با پنج هزار و هشتصد دلار، یعنی فقط صد دلار گران­تر از نفر قبل اعلام قیمت می­کند. حال چرا این اتفاق می افتد؟ چون این افراد به نقطه­ایی رسیده اند که می دانند این قیمت به قیمت اصلی خود کالا خیلی نزدیک شده است و دیگر حاضر نیستند بیشتر از این هزینه کنند.

کاربرد تئوری حراج در چارتیکال جبل عاملی

در روش چارتیکال جبل عاملی معامله­گر سرنخ های چگونگی تغییرات قیمت را درک خواهد کرد. فرد باید در قیمتی معامله کند که می داند هنوز معامله گرانی هستند که حاضرند در قیمت های بدتر نسبت به قیمتی که معامله­گر خریده است، معامله انجام دهند، چرا که همین مسئله منجر به حرکت قیمت به سمت صعود شده و برای آن ایجاد سود می­کند.

با بیان این مثال روشن شد، هنگامی که می گوییم؛ در روش چارتیکال جبل عاملی، معامله گر اطلاعات زودتری نسبت به سایر معامله­گران در روش های دیگر دارد، به چه معناست. پس مادامی که معامله­گر زودتر بداند که ارزش این نماد، سهام، کالا، ارز یا هرچیزی که دارد روی آن معامله می کند خیلی بالاتر است، در قیمت های بهتر یعنی ارزان تر خرید خود را انجام می­دهد و سودهای بهتری را دریافت می کند.

در این قسمت چگونگی تغییرات قیمت در روش چارتیکال جبل عاملی را متوجه شدید. بهتر است یادآوری کنم هنگامی که درک خوبی از بازار و افراد حاضر در بازار داشته باشیم، بهتر می توانیم مسائل پشت پرده ی بازار و تمایلات معامله گران حاضر در آن را سریع­تر متوجه شویم و در نتیجه در کمترین زمان، موقعیت های سودده را شناسایی کنیم. یعنی در نقاطی وارد معامله شویم که تازه حرکات و روندها دارند شروع می شوند، نه در نقاطی که دیگر همه­ی معامله­گران متوجه آن شدند. همانطور که در گذشته گفته شد معامله­گر می­بایست به سطحی برسد که تمامی تحلیل و بررسی های لازم در ضمیر ناخود آگاهش انجام شود و به این منظور باید در ابتدا بداند که فلسفه پشت این موارد چیست، آن را بپذیرد و باور کند، در نهایت خواهد دید که به راحتی می­توان بازار را فهمید.

هسته ­ی معاملات

قیمت عددی است که خریدار و فروشند برای ارزش یک دارایی، در آن با یکدیگر به توافق رسیده اند. به عبارتی خریدار و فروشنده با یکدیگر به این توافق رسیده اند که آن دارایی را بر روی عددی که ارزش آن محسوب می شود معامله کنند. این عدد ارزش، تحت عنوان قیمت معرفی می­شود.پس یک معامله حاصل دو اتفاق شامل یک خرید و یک فروش می باشد. یعنی تا من به عنوان فروشنده نباشم و شما به عنوان خریدار نباشید، یا من خریدار نباشم و یا شما فروشنده نباشید معامله ای اتفاق نخواهد افتاد.

به طور مثال اگر من به عنوان خریدار مایل باشم اتوموبیل شما را بخرم و حاضر باشم پول خوبی هم بابت خرید آن پرداخت کنم، حتی بیشتر از ارزش آن، اما شما نخواهید آن را به من بفروشید، نمی توانیم بگوییم که معامله ای اتفاق افتاده است. پس اگر خریدار  صد هزار دلار هم روی آن اتوموبیل قیمت گذاری کند باز هم قیمت این خودرو صد هزار دلار نیست. چون معامله ای انجام نشده است. زمانی می توان قیمت آن را صد هزار دلار در نظر گرفت که معامله انجام شود و فروشنده حاضر شود در ازای دریافت آن مبلغ دارایی خود را واگذار کند. خلاف این قضیه نیز به همین صورت است. یعنی اگر خریدار حاضر باشد اتوموبیلی را زیر قیمت معمول و عرف بازار بخرد. به عنوان مثال  اگر ارزش آن هفتاد هزار دلار است قیمت پیشنهادی خریدار 60 هزار دلار باشد. قیمت آن خودرو 60 هزار دلار نخواهد بود. و قطعا مالک حاضر نمی شود که آن را به قیمت 60 هزار دلار بفروشد. پس قیمت  آن اتوموبیل 60 هزار دلار نیست. تا اینجا متوجه شدیم که گرچه خریدار و فروشنده عدد پیشنهادی خود را برای کالایی ارائه می دهند اما هرگز این عدد به معنای قیمت آن کالا نیست، زیرا معامله ای اتفاق نیفتاده است و معامله زمانی انجام می شود که هر دو طرف یک معامله شرایط (نوع دارایی و قیمت آن) را بپذیرند.

 last best price

به جدول زیر توجه کنید، همانطور که در تصویر می بینید در تمامی بازارهای مالی معامله ای انجام نمی شود، مگر اینکه یک خریدار و یک فروشنده در برابر هم قرار گیرند و با هم توافق کنند و آن معامله انجام شود. به این جدول last best price گفته می شود. همانطور که میبینید در قسمت بالایی جدول بهترین قیمت های در صف انتظار نشان داده شده است. (جدول صفحه بعد)

صف انتظار

در بازار های مالی یک هسته معاملاتی وجود دارد که دستورات معاملاتی معامله گران حاضر در بازار پشت آن هسته به صورت صف قرار می گیرند و به ترتیب، دستورات معاملاتی آنها فعال شوند. حال ترتیب آن به چه شکل می باشد؟  این دستورات معاملاتی به ترتیب بهترین قیمت ها در سر صف قرار می گیرند. مثلا در قسمت بالایی جدول که در واقع برای به ترتیب قرار گرفتن قیمت فروشندگان است، از ارزان ترین قیمت سر خط شروع شده و به قیمت های بالاتر و قیمت های گران تر می رسد. یعنی اعداد بهتر در قیمت، سر صف قرار دارند. هر چقدر که ردیف های بالاتر را می بینیم قیمت های گران تر و اعداد بدتر را خواهیم دید. چرا؟ چون طبیعتا فروشندگان میخواهند هرچه گرانتر بفروشند و خریداران همیشه به دنبال این هستند که ارزان تر بخرند پس اعداد بهتر برای انجام معامله می شود اعداد ارزان تر و سر صف قرار می گیرند.

برای خریداران نیز به همین شکل است. به قسمت سبز رنگ جدول فوق نگاه کنید. هر خریداری میخواهد در قیمت های پایین تری خرید خود را انجام دهد پس در اینجا عدد بهتر از دیدگاه فروشندگان، بالاترین پیشنهاد قیمت است چون یک فروشنده می­خواهد دارایی خود را در عددی گران تر و در قیمتی بالاتر بفروشد که در قسمت پایین جدول فروشندگان نشان داده شده است یعنی جایی که قیمت های پیشنهادی فروشنده ها را نشان می دهد و در لیست خریداران نیز بالاترین قیمت را می بینیم که سر صف قرار گرفته و گران ترین قیمت است. و هر چه ما ردیف ها را به سمت پایین بررسی کنیم، شاهدیم که قیمت های ارزان­تر یعنی قیمت های بدتر قرار گرفته اند.

تبدیل قیمت به حرکت در بازار

دریافتیم که ساز و کار بازار به این صورت است که پشت هسته معاملات یعنی در last best prices قیمت ها از بهتر به بدتر چیده می شوند. هرگاه بهترین قیمت فروش با بهترین قیمت خرید برابر شوند معامله ای انجام می شود و آن عددی که معامله جدید در آن انجام شده است آخرین قیمتی است که کندل روی آن ساخته می شود و هرگاه در آن قیمت ها حجم تمام شود، یعنی آن حجمی که برای مثال صد واحد خریداری شده است تمام صد واحدش به فروش رفته و دیگر وجود نداشته باشد، قیمت یک عدد بالاتر می رود، یعنی نقطه­ای که در آن یک کندل صعودی در بازار ایجاد شود و یا کندل فعلی، یک شادوی بالایی بزند و یک حرکت صعودی شکل گیرد.

عمق بازار

هرچه تعداد معامله گران و کسانی دستورات خرید و فروش را به بازار ارسال می کنند بیشتر باشد، قیمت به شکل نرم­تری حرکت کرده و ساده­تر می­توان رفتار معامله گران را مورد بررسی قرار داد. بازاری که تعداد زیادی معامله­گر در آن وجود دارد و در قیمت های مختلف، دستوراتی با حجم های متفاوتی ارسال می­کنند را در اصطلاح بازار با عمق کافی می­نامند و یکی از مزیتهای آن این است که بین قیمت ها پرش نخواهیم داشت. به عبارت دیگر یکی از دلایل گپ های قیمتی یا پرش در قیمت ها این است که در بعضی از قیمت ها هیچ دستوری وجود ندارد و قیمت به سرعت از آن عبور می کند.در اینجا چند نکته وجود دارد:

یک اینکه در last best prices یعنی صف های در انتظار اجرای دستورات معاملاتی فقط معامله گرها و سفارشات آنها هستند و اصلا چیزی به نام تایم فریم در این لیست هسته معاملات وجود ندارد. در واقع برای هسته معاملات اصلا مهم نیست که هزاران یا میلیون ها نفر معامله گر، هرکدام چه تایم فریمی را برای معامله خود می بینند و فارغ از این مسئله، هسته معاملاتی فقط دستور معاملاتی معامله گر را دریافت می کند، قیمت آن را می بیند و در جای مناسب صف قرار می دهد.

هسته معاملاتی نه به روش چارتیکال جبل عاملی، نه به اندیکاتور یا تحلیل معامله گر و به طور کلی، به هیچ وجه به اینکه معامله گر از کدام روش و ابزاری در معاملات خود استفاده می کند توجه ندارد، بلکه فقط حجم معاملات را که به عنوان دستورات خرید یا فروش در چه عددی و با چه حجمی به هسته ی معاملاتی ارسال کرده اند توجه دارد و آنها را  پشت در هسته معاملات قرار می­دهد.

در واقع وقتی قیمت حرکت کند، به هر مقدار که حجم های قرار داده شده، در قیمت بالاتری تمام شوند، قیمت حرکت صعودی انجام می دهد و برعکس، به هر مقدار که حجم های قرار داده شده در قیمت پایین­تر تمام شوند قیمت حرکت نزولی انجام می‌دهد.

پس همانطور که گفته شد در دنیای واقعی ساز و کار انجام معاملات، آنچه که برای هسته معاملات مهم است، اساس فرآیند اجرای دستورات معاملاتی هزاران و میلیون ها نفر معامله گر است و نه تایم فریم، ابزار، روش تحلیل بازار و یا دیدگاه معامله­گران در آن مهم نمی باشد. تنها این نکته مهم است که چه مقدار حجم، در چه قیمت هایی تنظیم شده است و بر اساس آن دستورات معاملاتی که در مقابل هم قرار می­گیرد، خرید و فروش ها انجام شود. در نهایت در روش چارتیکال جبل عاملی آن چیزی که در بازار، معامله گر باید به آن توجه کند خود قیمت است.

ماهیت بازار

تصور کنید که در جاده ای در حال رانندگی هستید. یک آهو به طور ناگهانی به وسط جاده می آید. آیا ما باید  از اینکه چرا آن آهو در وسط جاده که محل رانندگی ما است، قرار گرفته و باعث شده که بخواهیم از سرعت خودمان کم کنیم، یا حتی متوقف شویم تا او بتواند به طور کامل از جاده رد شود ناراحت باشیم؟ خیر. چرا که این انسانها هستند که محل عبور خودروها را در محل سکونت حیوانات احداث کرده اند و در واقع آن جنگل محل زندگی گوزن ها و آهوها  بوده و ما به خاطر اینکه برای خودمان جاده ای را برای عبور از شهری به شهری دیگر داشته باشیم وسط محل سکونت آنها جاده هایمان را ساخته ایم. 

نگاه کردن به کندل ها به دیدگاه الگوهای کندل استیک، اندیکاتورها و اسیلاتورها …  نیز دقیقا به همین شکل است. به عبارتی قیمت در بازار دقیقا مانند همان آهویی می باشد که در همان جایی قرار دارد که توسط معامله گران معامله شده، نه اینکه در فلان درصد یا فلان عدد از اندیکاتورها باشد. پس وقتی که خود قیمت به طور مستقیم و بدون هیچ واسطه و سایه ای میتواند به ما سرنخ هایی را ارائه دهد که از طریق آن بتوانیم متوجه شویم که چه اتفاقی در حال رخ دادن است، حداقل یک گام  نسبت به دیگر معامله­گران جلوتر خواهیم بود. باید حواسمان باشد که مانند ماجرای آهویی که وسط جاده قرار گرفته است طرز تفکر اشتباهی نداشته باشیم و به اشتباه مسیری را نرویم که فکر می­کنیم درست است. متاسفانه ما آدمیان بسیار دچار این اشتباه می شویم و همیشه کاری که به زعم خودمان درست است را انجام می­دهیم. حال می­دانیم که در دنیای واقعی ساز و کار انجام معاملات برای هسته معاملات بر اساس فرایند اجرای دستورات معاملاتی معامله گران است، نه تایم فریم و ابزارها و... . با مطالعه­ی این قسمت یک دید کاملی نسبت به اینکه واقعا قیمت به چه صورت و به چه دلیل حرکت می کند پیدا کرده اید و از این پس این شما هستید که می توانید حداقل یک گام از سایر معامله­گران جلوتر باشید و می توانید در قیمت هایی معامله کنید که دیگران هنوز حاضر باشند در اعدادی بدتر از قیمت شما معامله کنند.

بازارهای کارا

یکی از دلایلی که منجر می شود ما در بازارهای مالی بتوانیم از فرصت ها به خوبی به نفع خودمان استفاده کنیم، این است که در بازار های کارا فعالیت می کنیم. بر اساس نظریه­ی یوجین فاما دریافت کننده­ی نوبل اقتصاد 2013،  بازار کارا به بازاری گفته می­شود که تعداد معامله­گران در آن بازار زیاد است و به قدری معاملات با حجم های بالا و به تعداد بالا در آن انجام می شود که تاثیرگذاری یک یا چند معامله گر خورد یا یک گروه محدود بر تغییرات قیمت را به حداقل ممکن می رساند. حتی ممکن است این تاثیر گذاری به صفر برسد و عده ای خاص نمی توانند تاثیری مشخص بر قیمت بگذارند. ضمن اینکه در بازار کارا اطلاعات و اخبار باید به طور مساوی و هم زمان منتشر شود. به نحوی که این افراد نتوانند از قبل به نفع خودشان، از انتشار اخبار و از آن اطلاعات و آماری که وجود دارد سواستفاده کنند و یا تا جای ممکن این سو استفاده به حداقل برسد و این به آن خاطر است که وقتی تعداد معاملات و حجم آنها بالا باشد و همه بطور همزمان اطلاعاتی را دریافت کنند واکنش معامله گرهای موثر حاضر در آن بازار به قدری سریع اتفاق می افتد که کسی نمی تواند از آن خبر به نفع خودش  بهره ببرد. در روش چارتیکال جبل عاملی با سرنخ هایی که بازار کارا در اختیار معامله گر قرار می دهد، می تواند در بسیاری از موارد سریع­تر از دیگر معامله­گران دریابد که قیمت از کدام سمت حرکت کرده است و به کدام جهت قرار است حرکت کند یا تغییر مسیر دهد، به عبارتی در این روش، انتشار یک خبر فقط مانند یک کاتالیزور و یک محرک عمل کرده و منجر می شود که قیمت سریع­تر و بیشتر در محدوده ی سود به نفع معامله گر حرکت کند. در بازار کارا به این خاطر که اطلاعات یک دست و همزمان منتشر می­شوند و واکنش معامله گران حاضر در بازار نسبت به آن اخبار سریع اتفاق می­افتد، کسی نمی تواند از انتشار آن اخبار سواستفاده کند.

در بازارهای کارا قیمت مانند آینه ای است از تمام اتفاقات پشت پرده خودش، یعنی وقتی که ما خود قیمت را می بینیم، بتوانیم دقیقا تمام عوامل مسبب اینکه چرا معامله­گران موثر حاضر در آن بازار تمایلات و تصمیمات خود را تغییر داده­اند یا باعث شد تصمیمات جدیدی بگیرند را ببینیم. با این وجود چه چیزی سریع­تر و بدون خطا تر از این می تواند به ما کمک کند که بتوانیم حال جاری بازار، حال جاری قیمت را، بفهمیم؟ در بسیاری از موقعیت های بازار این اتفاق افتاده که از نظر سطوح فیبوناچی یا برخی از اندیکاتورها صحبت از این می شود که گرچه قیمت تا این محدوده حرکت کرده است، ولی واکنش به این سطح یا به این اندیکاتور بوده است و بعد از آن حرکت جدید خودش را شروع کرده است، اما زمانی که در بازار زنده مشغول به معامله گری هستیم می بینیم که ورودها با تاخیر اتفاق می افتد و پس از ورود ما بازار برمی‌گردد و متضرر می شویم. مسئله اصلی این است که ما در بازارهای کارا به حسن سرنخ هایی که از تغییرات قیمتی دریافت می کنیم، این مسائل را بسیار سریعتر از سایر معامله گرانی که از روش هایی غیر از چارتیکال جبل عاملی استفاده می کنند، می فهمیم و درک می کنیم؛ چرا که هیچ واسطه ای و هیچ سایه ای بین ما و آن اتفاقاتی که روی قیمت در حال رخ دادن است وجود ندارد. تمرکز روی خود قیمت در بازارهای کارا ما را همیشه حداقل یک قدم نسبت به دیگران جلوتر نگه می دارد.

یادمان باشد که در دنیای امروز ثروت آفرینی نه فقط در علم و نه فقط در داشتن پول است، بلکه در داشتن اطلاعاتی است که ما را زودتر از دیگران به هدف و نتیجه ی مطلوب برساند. به این صورت که ما بتوانیم اطلاعاتی را کسب کنیم، که بتوانیم حتی یک قدم زودتر از دیگران اقداماتی را انجام دهیم و به موفقیت برسیم و دیگران بعد از ما متوجه آن سرنخ ها و اطلاعات شوند.

توالی تصادفی

در قسمت های قبلی به شما آموختیم که در روش چارتیکال منظور از اطلاعاتی که می گوییم باید زودتر از دیگران داشته باشیم تا بتوانیم موقعیت های خوب و سودده بازار را زودتر از دیگر معامله گران شناسایی کنیم، آمار یا خبرها نیستند بلکه سرنخ ها و تکنیک­ها هستند. آنچه که به شما کمک کند متوجه شوید که چطور در مورد تغییرات یا شکل گیری جریان سفارشات و جریان نقدینگی های موجود در بازار، اطلاعات کسب کنید و بفهمید که در حال حاضر بازار در چه شرایطی است.

قیمت چه اطلاعاتی را به ما می­دهد؟

همان طور که گفته شد منظور از اطلاعات، یعنی معامله گر تشخیص دهد که در حال حاضر چه کسانی در بازار هستند؟ معامله گرهای سازمانی، معامله گرهای حرفه ای یا معامله گران خرد؟ از طرفی دریابد که این معامله­گران در کدام جهت حرکت می کنند و تا چه زمانی در بازار باقی خواهند ماند؟

پس در روش چارتیکال جبل عاملی این نکته منظور از اطلاعات است، وگرنه، نه خبرها، نه اندیکاتورها و نه الگوها، هیچ کدام منجر به این نمی شوند که معامله­گران به طور عظیم و گروهی تصمیماتی به این اندازه مشابه بگیرند که موجب واکنش و حرکت قیمت نسبت به آن اندیکاتورها، خبرها یا الگوها شود.

در بازارهای معامله­گری گاهی مشاهده می­شود که معامله­گران موقعیت هایی را می بینند که این موقعیت ها به نحوی مشابه با موقعیت هایی است که در گذشته شکل گرفته است، در این مواقع معامله گران  انتظار دارند که قیمت مانند گذشته واکنشی خاص در جهت جدید خودش  نشان دهد اما آن اتفاق نمی افتد و این بیانگر مفهومی به نام توالی تصادفی است.

بنابر توالی تصادفی این احتمال وجود دارد که به طور اتفاقی و تصادفی موارد مشابهی مثل هم تکرار شوند اما ذاتا هیچ دلیل و منطقی پشت آنها وجود ندارد.

توالی تصادفی چگونه رخ می دهد؟

فرض کنید که هزار نفر در یک سالن حضور دارند. به هر نفر از آنها یک سکه می دهیم و به آنها می گوییم شما هزار نفر با این یک سکه ای که در اختیار دارید، به مدت پنج ساعت شیر و خط کنید. اگر در این 5 ساعت این  هزار نفر شیر و خط کنند و نتایج آن ثبت شود، مشخص است که تعداد شیر و خط بسیار زیادی انجام می شود. آیا به نظر شما در بین این شیر و خط ها مواردی پیش می آید که مثلا سه بار خط بیاید چهار بار شیر و بعد از آن دوباره سه بار خط بیاید؟ فکر می کنید چرا این اتفاق می افتد؟ چون اینقدر این اتفاق زیاد رخ داده است که احتمال دارد به طور تصادفی چند بار مواردی یکسان رخ دهد اما دلیل خاصی نداشته باشد. یعنی آن هزار نفر عمدا از سکه های خاصی استفاده نکرده اند یا روش پرت کردن سکه ها به نحوی نبوده که منجر به این نتیجه شود بلکه به خاطر پرتکرار بودن این موضوع باعث شده است که به شکل مشابهی اتفاق بیفتد. یا برای مثال گاهی اوقات ما ابرهایی  را در آسمان می بینیم که وقتی به آنها دقت می کنیم یک شکل مشابه با یک موضوع خاص، مانند یک شئ یا یک جاندار را می­بینیم. اما می­دانیم که این اتفاق به صورت معنادار رخ نداده است. در بازار هم به همین شکل است و در واقع باید دقت کنیم که آیا سرنخ­ها و تکنیک هایی که از آنها استفاده می کنیم، پشتوانه­ی علمی و عملی مشخصی دارند یا تصادفی است و ما دچار احتمالات و تصادفی بودن بازار شده­ایم؟

تاثیر خبرها بر انس جهانی

برای روشن­تر شدن موضوع، یک نماد معاملاتی مثلا نماد انس جهانی طلا را درنظر بگیرید. معمولا زمانی که نا امنی یا تهدیدی از نظر اقتصادی وجود داشته باشد، سرمایه­داران کلان از طلا به عنوان پول امن استفاده می­کنند. به عبارتی با خرید طلا از افت ارزش پولشان جلوگیری می­کنند.

حال تصور کنید اگر اتفاقی مانند جنگ اقتصادی چین و آمریکا رخ دهد، روی چه تعداد معامله­گر تاثیر دارد و اگر خبر مثلا وقوع سیل تنها در یک کشور باشد، بر چه تعداد سرمایه­دار اثر دارد، یا حتی ویروس کرونا، به نظر شما تاثیر انتشار خبر آن بر معامله­گران بیشتر است یا دو خبر قبلی؟ پس همانطور که می­بینید نتایج کاملا متفاوتی وجود خواهد داشت. با این تفاسیر خیلی از منطق به دور است که انتظار داشته باشیم همیشه معامله­گران مثل گذشته رفتار کنند. با دانستن این موضوع احتمالا تا حد زیادی دلایل وجود بسیاری از روش­ها برای شما مشخص می­شود و یا حتی با منطق گفته شده می­توانید به سادگی دریابید که چرا بسیاری از روش­ها در برخی مواقع کارا هستند و در مواردی کارایی ندارند؟ زیرا خالقان آنها تنها از یک چرخه توالی تصادفی استفاده کرده اند؛ اما اکنون می­دانیم برای اینکه سرمایه خود را درگیر بازار کنیم نیاز به دلایل محکم­تری داریم.

تفاوت میان معامله­گر با تحلیلگر

در دنیای معامله­گری ممکن است با رویدادهایی روبرو شوید که برای شما تعجب آور باشد. مثلا شاید تا به حال  برایتان اتفاق افتاده باشد که در گروه ها یا شبکه های اجتماعی صحبت از این شده باشد که یک شخص یا اشخاصی تحلیل های خیلی خوب، دقیق و صحیحی انجام می دهند اما به طرز چشمگیری سودآوری خاصی از طریق معاملات در بازار ندارند. و برعکس، اشخاصی که بلد نیستند یا حتی نمی­توانند تحلیل­های خوب و دقیقی از بازار داشته باشند، اما معاملات سوددهی در آن دارند. این تفاوت میان تحلیلگری و معامله­گری است. به بیان ساده تر، تحلیلگر در نهایت و در بهترین حالت با بازی کردن با کلمات و رسم های متفاوت بر روی چارت سعی در توجیه رفتار قیمت دارد و همچنین به دنبال طرح سناریوهای جذاب و جنجالی در راستای ادامه­ی حرکت بازار است، و این کار صرفا جهت ایجاد محتوا می باشد ولی معامله­گر همیشه دنبال فرصت­های مناسب و با احتمال برد بالا، برای ورود به معاملات و سپس مدیریت آن به بهترین نحو می باشد.

فصل دوم

مفاهیم پایه

با توجه به آنچه که گفته شد، تحلیل­گری در دسته مالی کلاسیک قرار دارد. فرد در این روش به دنبال توجیه حرکات قیمت است. حرکتی که در گذشته­ی بازار اتفاق افتاده است را به راحتی می­توان توجیه کرد، اما اینکه چگونه باید از این اطلاعات استفاده کرد، به نحوی که در حال حاضر بتوان تشخیص داد؛ حرکت پول های موجود در بازار، کدام سمت است و این پول­ها تا چه زمانی در بازار خواهند ماند که فرد از این حرکت قیمت سود ببرد، در آن مشخص نیست.

مالی رفتاری

اما در مالی رفتاری که در تعریف دانش اقتصاد نوین است، تمرکز معامله گر بر حال جاری بازار و اینکه تغییرات قیمت به چه صورت است، می­باشد. دقیقا زمانی که جریان نقدینگی ها ایجاد شده اند. به این ترتیب معامله گرانی که می توانند ایجاد یا تغییرات جریان پول های جاری بازار را تشخیص دهند، دیگر نیازی به تحلیل بازار ندارند، بلکه تنها نیاز آنها به تکنیک هاست.

در واقع با توجه تعاریف فوق کسانی که از مالی کلاسیک استفاده می­کنند، در بهترین حالت می توانند محتوای جذاب برای فضای مجازی بسازند ولی هدف معامله گران این است که از این بازار ها پول بسازند نه محتوا، پس باید با روشی کار کرد که قابل تکیه باشد و بتوان با هر میزان سرمایه و هر تایم فریمی کار کرد و از بازار سودهای سرشار به دست آورد. در غیر این صورت فرد به زودی مجبور به تغییر شغل خواهد شد.

تفاوت میان تحلیلگری و معامله گری، یک مسئله علمی و فوق العاده  عمومی است که هیچ ربطی به استعداد، سطح سواد یا مهارت معامله گر ندارد و خود  افراد مسیرشان را به نحوی انتخاب می کنند که یک تحلیل گر یا یک معامله گر باشند. البته به این نکته توجه داشته باشید که در روش چارتیکال جبل عاملی هیچ یک از انواع روش های تحلیل گری که در بازارهای مالی وجود دارد را رد نمی کنیم. بلکه معتقدیم آن روش­های فوق العاده تنها برای تحلیل گری و محتوا سازی مناسب­اند، نه برای تصمیم معاملاتی، یعنی تصمیماتی که منجر به خرید یا فروش یا خروج  از یک معامله شوند.

چگونگی عملکرد پرایس اکشن در چارتیکال جبل عاملی

در گذشته­ی نه چندان دور تنها دانشی که در رابطه با معامله گری در بازارهای مالی وجود داشت مالی کلاسیک بود و معامله­گران به ناچار می­توانستند تنها از انواع روش های تحلیل­گری استفاده کنند. به تدریج دریافتند که حتی بدون استفاده از آن الگوها یا اندیکاتورها و یا هر روشی که در آن زمان وجود داشت، می توانند درکی از حرکات قیمت داشته باشند. رفته رفته برخی افراد استفاده از این الگوها یا اندیکاتورها را رها کرده و استفاده از آنها کمرنگ تر می شد تا اینکه برای نخستین بار در دنیا، ریچارد وایکاف براساس اصول اقتصاد و اصول علوم اجتماعی پرایس اکشن را مطرح کردند و بعد از آن بود که این دانش گسترش پیدا کرد و تئوری های بیشتری در آن تعریف شد.

بحران اقتصادی آمریکا

در سال 2007،2008 که بحران مالی در آمریکا به وجود آمد. اقتصاددانان و تحلیل گرهای ارشد بین المللی کنار یکدیگر هم جمع شده و به دنبال این بودند که از چه طریق می توانستند پیشاپیش، این بحران را تشخیص دهند که از ضررشان پیشگیری کنند و یا اینکه حتی چطور می توانستند به نفع خودشان از آن استفاده کنند؟ بعد از تحقیق و بررسی بسیار متوجه شدند که تنها روش کارآمد پرایس اکشن بود. از آن تاریخ به بعد روش پرایس اکشن بین معامله گرها خیلی داغ تر و محبوب تر شد. و به شکل علمی و عملی توسعه پیدا کرد. جالب است بدانید که پرایس اکشن اصلی و پرایس اکشن واقعی برگرفته از اصول و مبانی علوم اقتصاد و علوم اجتماعی است، پس در پرایس اکشن واقعی از هیچ گونه ابزار، اندیکاتور، اسیلاتور، الگو و یا حتی الگوهای کندل استیک استفاده نمی­شود. در پرایس اکشن واقعی حتی الگوهای پرایس اکشن هم در آن تعریف و جایگاهی ندارند! چراکه پرایس اکشن واقعی بر اساس علوم اقتصادی و علوم اجتماعی است. در پرایس اکشن واقعی رفتار معامله گران حال حاضر بازار، در بهترین و مفید ترین شکل ممکن و به دور از هرگونه سوگیری ذهنی مورد بررسی قرار می­گیرد. با توضیحاتی که در مورد پرایس اکشن در این بخش گفته شد می­توان چنین استنباط کرد که اگر در روشی ابزاری در کنار پرایس اکشن قرارگرفته باشد قطعا آن پرایس اکشن واقعی نیست چراکه پرایس اکشن واقعی بر اساس علوم اقتصادی و علوم اجتماعی است و تنها با قیمت و حرکات آن در بازار سروکار دارد و تنها چیزی که شما باید مورد بررسی قرار گیرد خود قیمت است.

  سیستم چارتیکال جبل عاملی

در مبحث قبل در مورد سطوح تنش و علت به وجود آمدن آنها و اینکه چرا مهم است صحبت کردیم. در این قسمت قصد داریم به نحوه تشخیص سوئینگ های مهم و تاثیر گذار بپردازیم.

از این مرحله به بعد تمام نکته هایی که مطرح می­شوند، مانند قطعات یک چیدمان بوده باید از آنها نگهداری شود و هنگام ورود به بازار کنار هم قرار داده شوند تا ورود و معامله ای موفق اتفاق بیفتد.

تمام مطالبی که عنوان می­شود، تکنیک هایی هستند که در پایان همین کتاب، هنگامی که به چک لیست معاملاتی رسیدیم، باید در کنار هم قرار بگیرند و در نهایت آن تصویر زیبا که همان کسب درآمد از معاملات است را شکل دهند.

سوئینگ یا سطح تنش معنا و مفهوم این دو عبارت با هم برابر است، بنابراین دیگر هر دو عبارت را در کنار هم و با یکدیگر به کار نخواهیم برد. سوئینگ در بازارها به نقطه­ایی گفته می­شود که در آن قیمت تغییر مسیر می­دهد. به عبارتی قیمت یک چرخش دارد. برای مثال همان گونه که در تصویر زیر مشاهده می­کنید یک سوئینگ موثر داریم، در اینجا می بینید که جهت قیمت تغییر کرده است، پیش از این، حرکت قیمت صعودی بوده است و بعد از آن حرکت قیمت نزولی شده است

به تصویر بعد دقت کنید، همانطور که با خط قرمز مشخص شده است در این نمودار چند سوئینگ داریم. این سوئینگ ها به خاطر این است که قبل از آن حرکت قیمت به سمت بالا بوده و سپس حرکت آن به سمت پایین تغییر جهت یافته و مجددا به سمت بالا حرکت کرده و سپس به سمت پایین تغییر جهت داده است

دریافتیم به هر قسمتی از بازار که قیمت به اصلاح دور بزند و برگردد، سوئینگ می گوییم و برای تشخیص آن هم از هیچ ابزار به خصوصی مانند روش های تکنیکال، فراکتال و یا هیچ اندیکاتوری استفاده نمی کنیم. بلکه خیلی ساده با چشم نگاه کرده و هر قسمتی که در آن قیمت برگشته بود را به عنوان سطوح تنش در نظر می گیریم.

همانطور که در تصویر فوق مشاهده می­کنید، اگر بخواهیم تمامی سطوح تنش را روی نمودار داشته باشیم، نمودار ما دیگر یک ابزار معاملاتی و یک پلتفرم نیست، بلکه به یک ساز شبیه گیتار که به درد نواختن می­خورد تبدیل می­شود و از شلوغی بسیار چارت، معامله­گر چیزی که باید ببیند را دیگر نمی تواند ببیند.

در این راستا اصلی وجود دارد به نام تروکسلر که از مسائل روانشناختی معامله­گری بوده و می­گوید؛ هنگامی که بیش از حد بخواهیم به موضوعی توجه کنیم و بیش از حد در مورد آن جست و جو کنیم، حواس ما از اطلاعات سرشار شده و در نهایت آن موضوعی که باید را دیگر نمی­بینیم. به این منظور فقط سوئینگ هایی را روی نمودار در نظر می­گیریم که سوئینگ های موثر هستند.

سوئینگ موثر سوئینگ موثر به سوئینگی گفته می­شود که بعد از آن به اندازه کافی پول وارد بازار شده است و بعد از آن سوئینگ، به اندازه کافی تغییراتی را در حرکات قیمت می بینیم.مثلا در این تصویر درست بعد از سوئینگ، حرکت قیمت چرخید و به طور موثری به سمت بالا حرکت کرد، پس این یک سوئینگ موثر است. در قسمت بعد نیز این یک سوئینگ موثر است چون بعد از این سوئینگ قیمت به شکلی موثر حرکت کرده است

در بازار سوئینگ هایی نیز وجود دارند که غیر موثرند. برای مثال همان­گونه که در تصویر مشاهده می­کنید، این یک سوئینگ در نظر گرفته نمی­شود زیرا بعد از آن پول به اندازه کافی وارد بازار نشده است.

با توجه به مطالب عنوان شده در قسمت های قبل و مارکت بوک، دریافتیم که تمامی معاملات در هسته بازار انجام می شوند و فارغ از اندیکاتورها، روش های تحلیلی یا تایم فریم ها، دستورات در صف قرار می­گیرند و به ترتیب، هر قیمتی که حجم آن تمام شود به سراغ قیمت بعدی می رود. زمانی که حرکتی نتواند ادامه پیدا کند، به این معناست که به اندازه کافی حجم های خرید و تعداد معاملات خرید ادامه پیدا نکرده اند و پول موثری پشت آن سوئینگ وجود نداشته است. لذا هنگامی که قیمت به سمت بالا حرکت کرده است بلافاصله حرکت آن متوقف شده و آن را به صورت خنثی انجام داده است. پس فقط سوئینگی را که بعد از آن به اندازه کافی پول وارد بازار شده باشد را در نظر می گیریم. چرا سوئینگ را رسم نمی­کنیم و فقط آن را در نظر می­گیریم؟ به این خاطر که در معامله گری نیاز به رسم هیچ چیزی ندارید. بلکه فقط کافی است که بر اساس آخرین کندل هایی که در چارت می بینید یعنی حدود همان بیست عدد کندل آخر، بتوانید آن را تشخیص دهید.اگر به نمودار زیر دقت کنید مشاهده می­کنید که چند سوئینگ داریم اما کدام یک از این سوئینگ ها موثر است؟

دقت داشته باشید که فقط بعد از سوئینگ آخر است که قیمت به طور موثر ریزش خود را شروع کرده است. پس سوئینگ موثر سوئینگی در نظر گرفته می­شود که در آن پول به اندازه­ی کافی وجود داشته باشد و بازار و معامله گران حاضر در آن حرکت موثری را از خود نشان دهند.

گاهی در بازار شادو هایی وجود دارد که برای معامله­گران، این سوال را به وجود می­آورد که آیا این سوئینگ را باید با احتساب آن شادو در نظر بگیریم یا بدون آن؟ به عنوان مثال در تصویر می­بینید که چند سوئینگ موثر داریم اما نقش شادو در اینها چیست؟

خیلی از اوقات در بازارها بنا به دلایل مختلف، مثلا انتشار خبرهایی مربوط به آن نمادها یا اتفاقات سیاسی، نظامی، اجتماعی و... شادوهای بزرگی را می بینیم و این شادو آنقدر بزرگ است که نسبت به اندازه­ی دیگر شادوهای این متن بازار ناهمخوان است. همانطور که گفته شد هر چه را که روی متن بازار می­بیند برای معامله گر مهم است نه گذشته­ی بازار. فلذا از کندلی که به طور نامتعارف از میانگین اندازه دیگر کندل های موجود در متن بازار بزرگ تر است می­توان چنین استنباط کرد که آن را قورباغه ها ساخته­اند.

ضرب المثلی در زبان فارسی می­گوید وقتی شهر بدون کلانتر باشد، قورباغه هفت تیرکش می­شود. در بازارهای معاملاتی نیز این ضرب المثل صدق می­کند، زمانی که معامله­گران بزرگ در بازار نباشند معامله­گران کوچک تاثیرگذار خواهند بود.

اگر یک قطره جوهر را در یک استخر پر از آب بریزید چقدر تاثیر دارد نسبت به زمانی که همان قطره جوهر را در یک لیوان آب بریزید؟ در بازارهای معاملاتی نیز به همین منوال است، آن قطره جوهر تاثیر معامله­گران خرد است و لیوان آب و استخر، حضور یا عدم حضور کافی معامله­گران بزرگ می­باشد. پس هنگامی که معامله­گران بزرگ در بازار نیستند، معاملات معامله­گران خرد روی بازار تاثیر می­گذارد و هنگامی که پولشان تمام شود یا هیجانات کاذب از بین برود، معامله­گران بزرگ مجددا وارد بازار می­شوند، آن حرکت تبدیل به یک شادو شده و تمام آن حرکات و معاملات بر می­گردند و چیزی غیر از یک شادو از خود باقی نمی گذارند. اینجاست که شادو نباید در نظر گرفته شود. شادو باید متعارف و هم اندازه با میانگین کندل هایی که در متن بازار است باشد. یعنی اگر در بازار شادوی نامتعارفی را دیدیم که با اندازه­ی سایر کندل­ها تفاوت بسیاری دارد، نباید در نظر گرفته شود.

رسم سوئینگ

شاید لازم باشد برای ابتدای کار تا زمانی که بتوانید محدوده های تنش را به صورت چشمی و بدون نیاز به ترسیم، در متن بازار مشاهده کنید، چند بار آنها را رسم کنید تا بتوانید واکنش های قیمت را به این نواحی زیر نظر بگیرید که چشم و ذهنتان هم آماده شود.برای رسم این نواحی کافیست منطقه ای که بیشترین درگیری و همپوشانی کندلی را دارد و بازار در آن ناحیه چرخشی داشته است را رسم کنید، اما با کمترین ضخامت ممکن؛ مانند تصویر زیر:

همانطور که در تصویر می­بینید، نه ضخامت کادر و نه بلندی آن مهم نیست. صرفا می­خواهیم مشخص کنیم، در این ناحیه یک تنش و درگیری بین معامله­گران وجود داشته و در نهایت منجر به برگشت قیمت شده است. باید این ناحیه را زیر نظر داشته باشیم تا در صورت رسیدن مجدد قیمت، منتظر واکنش معامله گران باشیم. عبور از این سطوح شرایطی دارد که در فصل های بعد بررسی خواهد شد.

نکته: نباید و نیازی نیست که همه­ی سطوح را رسم کنید. فقط به سوئینگ­های موثر و از بین آنها نیز به نزدیک­ترینشان نیاز دارید. سطوح رسم شده در این تصویر، صرفا جهت آموزش شما عزیزان به این صورت رسم گردیده است.

محدوده های استاتیک و داینامیک

در روش چارتیکال جبل عاملی، سطوح استاتیک و داینامیک همان سطوح تنش می­باشند که آن ها را محدوده های کلیدی می­نامیم.

 سطوح کلیدی استاتیک و داینامیک

همانطور که پیشتر گفته شد؛ هر دسته­ از معامله­گران قسمتی از جوامع معامله­گری می­باشند. زمانی که جامعه­ی آنها به طور گروهی تحت تنش قرار می گیرد، چون گزینه های انتخابی­شان به حداقل می رسد، با احتمال خیلی بالا رفتار آینده­شان به صورت صحیح شناسایی می شود . طبق تصویری که مشاهده می کنید محدوده هایی که روی نمودار، در یک سطح صاف قرار دارند، سطوح کلیدی استاتیک نامیده می­شوند.

اما اگر این محدوده ها به صورت مورب باشند، تحت عنوان سطوح کلیدی داینامیک شناخته می­شوند.

در روش چارتیکال جبل عاملی نوع استفاده­ی معامله­گر از این دو نوع محدوده هیچ فرقی باهم ندارد. قوانین معامله در حالت استاتیک و داینامیک، با یکدیگر متفاوت نبوده و هر دو دلیل یکسانی را برای شکل گیری دارند.

نکته­ی حائز اهمیت این است که طبق تصویر با رسم این سطوح به دنبال حمایت، مقاومت ها، کانال ها و خط روندها نیستیم، بلکه فقط می خواهیم محدوده هایی را که معامله­گران، به آنها واکنش نشان می دهند را با احتمال بالا شناسایی کنیم، چراکه اگر قرار بود در بازار، حمایت و مقاومت وجود داشته باشد قیمت نمی­توانست پیوسته از عددی پایین­تر یا بالاتر برود.

بر اساس تعاریف یوجین فاما، واژه های حمایت، مقاومت، خط روند و کانال، توجیهی برای حرکات قیمت می­باشند. به عنوان مثال قیمت در حال بالا رفتن است و در یک سطح واکنشی نشان داده است و در جای دیگری می­بینیم در متن همان بازار، در موقعیتی دیگر قیمت به یک سطح برخورد می کند و رد می شود. برخی از معامله­گران گمان می­کنند، بدان علت است که این حمایت، مقاومت، یا کانال است، در صورتی که در روش چارتیکال جبل عاملی، فقط این نکته مهم است که آیا واقعا این محدوده­ها مهم هستند؟ به عبارتی مهم این است که بر اساس توالی تصادفی و به طور اتفاقی شکل نگرفته باشند و در صورت مهم بودن این محدودیت­ها، هنگام برخورد با آنها باید منتظر چه واکنشی باشیم.

سطوح طلایی سطوح طلایی دقیقا مثل حالت استاتیک یا داینامیک است، منتهی با این تفاوت که در سطوح طلایی تغییر فاز داریم. مثلا اگر سطحی را در بازار ببینیم که قبل از این تاثیر ریزشی بر روی قیمت ایجاد می­کرد و باعث نزول قیمت می­شد، چنانچه قیمت، آن سطح را به سمت بالا بشکند، محدوده ای وجود می آید که خیلی جاذب قیمت است و اگر قیمت خودش را به آن محدوده برساند، این بار انتظار واکنش معکوس خواهیم داشت. به این صورت که این بار محدوده­ی قیمت باعث بالا رفتن آن می­شود که به آن سطح طلایی می­گوییم و قیمت بعد از آن دوباره با یک موومنت خوب یا همان کندل های منظم و پایدار، اما این بار در جهت صعود قیمت حرکت می­کند.

برای نزول نیز به همین منوال است. پیش از آنکه قیمت به سطح برخورد کند، حالت افزایشی به خود گرفته است ولی بعد از break out (شکست سطح) زمانی که مجددا قیمت به این ناحیه برگشت می­کند مسیر قیمت تغییر کرده و بر خلاف حالت قبل، این بار فاز نزول به خود گرفته و حرکت ریزشی انجام می دهد. مسئله­ای که در این تغییر فاز یا همان سطوح طلایی خیلی مهم است، هارمونی است. اگر مثل تصویر، بازار یک تغییر فاز یا همان سطح  طلایی را ایجاد کرده باشد، باید از نظر زمان، چه قبل و چه بعد از تغییر فاز و همچنین از نظر مقدار پیمایش قیمت یا همان پیپ یا پوینت، بسیار به یکدیگر نزدیک باشند و یک هارمونی در آن تغییر فاز روی نمودار دیده شود و باید در نظر داشت که فاصله­ی آنها خیلی زیاد نباشد.

برای سطوح داینامیک طلایی نیز دقیقا مانند داینامیک و استاتیک، واکنشی را در بازار داشته ایم که طبق تصویر، قیمت نزول کرده است ولی بعد از اینکه آن سطح را می شکند مجددا به آن محدوده رسیده و رفتاری افزایشی از خود نشان می دهد، در اینجا هم رفتار قیمت مثل حالت استاتیک، هارمونی برای معامله گر خیلی مهم است.

آموختیم به محدوده هایی که روی نمودار در سطح صاف قرار دارند، سطوح کلیدی استاتیک گفته می­شود. اما اگر این محدوده ها به صورت مورب باشند به آنها سطوح کلیدی داینامیک می گوییم. همچنین دریافتیم که اگر قیمت در یک محدوده، چه استاتیک و چه داینامیک، شکسته شود و دوباره به آن محدوده برگشت بزند، انتظار حرکت معکوس داریم و به آن سطوح طلایی گفته می­شود. شرط اصلی معتبر بودن سطوح طلایی رعایت هارمونی موجود در آن است

   اگراین تغییر فاز به صورت فیل و فنجان باشد، این سطح مناسب نیست به این خاطر که هنگامی که فیل و فنجان می شود، در واقع از حالت مطلوبیت خارج شده است و همانطور که در تصویر می بینید تا قبل از تغییر فاز آن حالت کارکشن قبلی و آن تغییر فاز قبلی کوچکتر بوده است و بعد از آن بزرگتر شده  است. پس از مطلوبیت خارج می شود.

 در قسمت های بعد راجب دپس یا همان عمق صحبت خواهیم کرد. هرگاه دپس در حال افزایش باشد یعنی معامله گرهای در جهت روند در حال ضعیف شدن هستند. پس یکی از دلایلی که باید در واقع آن هارمونی حفظ شود این مسئله می‌باشد، البته دلایل دیگری هم دارد و به هر حال به نوعی کفه وزن جریان سفارشات در جهت خرید یا فروش به نحوی در حال تغییر است که دیگر برای معامله گر در آن جهت سود ساز نیست و ما نباید در آن موقعیت معامله کنیم.

زمانی که می­خواهیم در بازارهای معاملاتی، معامله کنیم، چه معامله­ی خرید و چه معامله ی فروش، دو حالت وجود دارد؛ در حال حاضر قیمت یا پایین تر و یا بالاتر از سطح انتظار ما است و باید برای هر کدام، دستور معاملاتی مخصوص به خود را به بازار ارسال کنیم که به نحو صحیح معاملات انجام شود. ابتدا قصد داریم دستورات معاملاتی­ای را مورد بررسی قرار دهیم که منجر به معاملات خرید می شوند.

دستورات معاملاتی بای استاپ و بای لیمیت

در بازارهای مالی برای معاملات خرید می توانیم به دو صورت عمل کنیم. استفاده از دستور معاملاتی بای استاپ و یا دستور معاملاتی بای لیمیت که هر یک باید در جایگاه مخصوص به خود استفاده شود.

بای استاپ

زمانی که قیمت در اعدادی پایین تر از آن باشد که قصد ورود به یک معامله­ی خرید را داریم و تصمیم بگیریم که در آینده، زمانی که قیمت صعود کرد و به سمت بالا رفت یک معامله خرید جدید داشته باشیم، به آن بای استاپ گفته می شود. معامله با استفاده از دستور معاملاتی بای استاپ بدین صورت است که معامله گر به کارگزار خود، از طریق پلتفرم معاملاتی دستور می دهد وقتی قیمت به این محدوده و عدد مورد نظر من رسید، معامله ی خرید را انجام دهد و کارگزار نیز بدون توجه به اینکه معامله گر چه تایم فریمی را می بیند و یا با چه دلیلی این تصمیم را گرفته است دستور او را انجام می دهد. به عنوان مثال الان قیمت یک سهم در عدد 1000 دلار است و شما بنا به هر دلیلی فکر میکنید که اگر قیمت از محدوده 1100 دلار بگذرد میتواند با شتاب بیشتری خیلی بالاتر هم برود. شما در اینجا یک دستور معاملاتی با حجمی مشخص برای عدد 1100 دلار تنظیم میکنید که در این عدد به حجم مشخصی خرید انجام شود. نکته بسیار مهم این است که در چنین دستورات شرطی، تا زمانی که قیمت به آن محدوده نرسد، معامله­ی شما فعال نخواهد شد و یا به عبارتی وارد بازار نخواهید شد و قرار دادن دستور معاملاتی به منزله­ی ورود شما در بازار نیست و در ضمن زمانی که قیمت به آن عدد مورد نظر رسید، نیازی به حضور شما مقابل رایانه نیست. ممکن است شما دستوری را قرار دهید و چند روز بعد زمانی که شما هیچ دسترسی به اینترنت ندارید بطور خودکار آن دستور فعال شود و از آن زمان به بعد است که نوسانات بازار برای شما سود و ضرر به همراه دارد، ولی تا قبل از آن هیچ اثری بر حساب شما نداشته است.

نکته جالب دیگر اینکه شما هر زمان که بخواهید می توانید پیش از فعال شدن، دستور معاملاتی خود را لغو کنید.

این حالت برای زمانی است که می خواهیم بای استاپ انجام دهیم؛ اما معامله با دستور معاملاتی بای لیمیت اندکی متفاوت است.

بای لیمیتبای لیمیت زمانی است که موقعیت بر خلاف حالت گفته شده باشد. قیمت جاری بازار در عددی بالاتر از آن مقداری باشد که معامله­گر قصد خرید آن را دارد. در حالت اول دیدگاه معامله گر این است که اگر قیمت صعود کند و در آینده به آن عدد که بالاتر است برسد همچنان به حرکت خود ادامه خواهد داد و این یک تایید و نشانه ای است از اینکه قیمت می خواهد باز هم گران تر شود بنابراین معامله گر ترجیح می دهد که یک معامله بای استاپ را انجام دهد.

اما در مورد بای لیمیت خلاف این مسئله است و معامله گر بنا بر داده ها و اطلاعات خود، در هر تایم فریمی که باشد، می خواهد که اگر قیمت از این قیمت جاری بازار ارزان تر شود و به فلان قیمت برسد، معامله­ی خرید انجام دهد؛ زیرا این احتمال را می دهد که قیمت دیگر ارزان تر از این نخواهد شد و این پائین­ترین حالت قیمت و بازار است و می تواند در بهترین قیمت معامله­ی خرید خود را انجام دهد.

مثال قبل را اینطور در نظر بگیرید که قیمت در حال حاضر 1000 دلار است و شخص گمان میکند که در صورت ریزش، حداکثر تا محدوده 800 دلار است و دیگر پایین تر از آن نخواهد رفت. دستوری را تنظیم میکند که طبق آن مثلا در عدد 800 دلار و به حجم مشخصی معامله خرید انجام شود. این یک دستورات معاملاتی بای لیمیت است.

به طور کلی دستورات معاملاتی بای استاپ و بای لیمیت دستوراتی هستند که معامله گران از طریق پلتفرم معاملاتی خود به کارگزار می دهند تا معامله ی آن ها را در سطح و قیمت مورد نظرشان فعال کند.

 در بای لیمیت، قیمت جاری بازار بالاتر از سطح مورد نظر معامله­ی خرید ماست و انتظار ما این است که اگر قیمت تا این مقدار نزول کند و به این سطح برسد دیگر نزول چشمگیری نخواهد داشت و یک حرکت صعودی را شروع می کند. بنابراین به کارگزار دستور می دهیم که هرگاه قیمت ارزان تر شد و به آن عدد مورد نظر رسید معامله­ی خرید را انجام دهد.

در بای استاپ، زمانی که قیمت جاری بازار در اعدادی پایین تر از عددی می­باشد که قصد ورود به بازار را داریم. منتظریم که قیمت صعود کرده و به سمت بالا برود تا یک معامله خرید جدید داشته باشیم.

معاملات شورت یا استقراضی

 همانطور که می دانیم سود گرفتن در بازار های مالی سنتی بدین صورت است که معامله گر یک سهام یا قرارداد یا هر چیزی که برای آن نمودار وجود داشته باشد را خریداری کرده و پس از آن که قیمت به اندازه کافی گران شد آن را می فروشد و از آن اختلاف قیمت کسب سود می کند. در بازار های مالی نوین علاوه بر اینکه شما از جهت صعود قیمت ها می توانید کسب سود کنید، در جهت ریزش آن هم می توانید سود کنید.

معاملات فروش

در بازارهای مالی نوین معاملات فروش یکی از طرق متداول کسب سود می باشد. به اینصورت که هر گاه شما تشخیص دادید در نموداری قیمت از این گران تر نخواهد شد و از این نقطه می تواند ریزش داشته باشد، به کارگزاری خود دستور فروش از عددی مشخص را ارسال می کنید و هر چه قیمت ریزش بیشتری داشته باشد سود شما از این معامله بیشتر خواهد شد. به این نوع از دستورات معاملاتی در زبان فارسی، معاملات فروش یا استقراضی و در زبان انگلیسی سل و در جامعه معامله گری دستور short  گفته می شود.

دستورات استقراضی

این نوع از دستورات معاملاتی به صورت استقراضی انجام می شود. اجازه دهید با ذکر یک مثال بیشتر توضیح دهم: تصور کنید که شنیده­اید قیمت طلا قرار است به زودی نزولی شود و شما مقداری طلا از دوست خود قرض می کنید و متعهد می­شوید که دقیقا به همان مقدار طلا به دوست خود بازگردانید. مثلا اگر شما یک کیلو گرم قرض گرفته اید باید پس از مدتی همان یک کیلو طلا را بازگردانید، حال اگر طلا را به قیمت روز مثلا 1000 دلار بفروشید و بعد از مدتی همان مقدار یک کیلو را به قیمت 900 دلار خریداری کنید و به دوست خود بازگردانید، در واقع شما 100 دلار سود کرده اید.

بازارهای مالی دقیقا به همین صورت عمل می کنند. بروکر همان سهام یا نمادی را که قصد دارید بفروشید، نسبت به میزان اعتبار و موجودی شما نزد بروکر در اختیارتان قرار می دهد و یا به عبارت دیگر شما از بروکر خود مثلا 100 سهم قرض کرده اید. در اینجا شما آن سهم را می فروشید و اگر قیمت ریزش کند، شما در قیمت پایین تر می توانید مجددا خرید کنید و 100 سهم را بروکر بازگردانید و این اختلاف قیمت خرید و فروش همان سود شما می­باشد که پس از بسته شدن معامله نسبت به قیمت آن لحظه، سود و زیان شما محاسبه می شود.

دستورات معاملاتی

به طور کلی در بازار های معاملاتی، برای اینکه معامله ای صورت بگیرد، باید از طرف معامله گران دستورات معاملاتی به بروکر ارسال شود. این دستورات به چند مدل مختلف صادر و انجام می­شود که هر کدام از این دستورات در جای بخصوصی مورد استفاده قرار می گیرد.

سل استاپ در حالت سل استاپ، قیمت جاری بازار بالاتر از قیمتی است که معامله گر قصد فروش آن را دارد. بنابراین معامله گر از طریق پلتفرم معاملاتی خود به کارگزار دستور می دهد که اگر قیمت ارزان تر از قیمت حال بازار شد و به قیمت مورد نظر او رسید، معامله­ی فروش جدیدی انجام دهد. بنا به هر دلیلی معامله­گر این مسئله را می داند، یعنی با احتمال بالاتر این برداشت را دارد که اگر قیمت پایین­تر برود و ارزان تر از این شود، یک نشان دهنده­ی این است که همچنان قیمت می خواهد به روند خود ادامه دهد. پس از آنکه این اتفاق افتاد وارد یک معامله فروش می شود، یعنی هنگامی که  قیمت به سمت پایین حرکت کند و به آن عدد سل استاپ مورد نظر معامله­گر برسد، کارگزار برای او معامله را فعال می­کند و انتظار معامله­گر نیز این است که ریزش آن نماد ادامه داشته باشد تا از اختلاف قیمت ایجاد شده در جهت ریزش سود ببرد

قیمت جاری بازار پایین تر از آن مقداری است که معامله گر انتظار دارد به آن برسد و سپس معامله­ی فروش جدیدی انجام دهد. بنا به یک سری دلایل برداشت معامله­گر از حال بازار این است که وقتی قیمت به عدد مورد نظر رسید، یک معامله فروش انجام دهد. یعنی وقتی قیمت صعود کرد و گران تر شد و به آن عدد و سطح رسید دیگر گران تر از آن نخواهد شد و این نقطه سقف قیمت و سقف بازار است و بعد از آن قیمت ریزش خواهد کرد

برای روشن تر شدن موضوع به این مثال توجه کنید: تصور کنید که در یک نماد معاملاتی در گذشته قیمت به عددی مثلا 1000 دلار رسیده است و بعد از آن ریزش قوی­ای مثلا تا 700 دلار داشته است و حالا پس از مدتی، قیمت در محدوده­ی 970 دلار است. یعنی دوباره خود را به آن عدد نزدیک کرده است. در اینجا برخی از معامله گران با انتظار واکنش قیمت مانند گذشته می خواهند در این نقطه فروشنده باشند، اما هنوز قیمت به 1000 دلار نرسیده است و یا باید نظاره­گر نمودار تا رسیدن قیمت باشند و یا میتوانند یک دستور برای فروش در این عدد تنظیم کنند و به کارهای دیگر خود برسند. این دستور معاملاتی سل لیمیت است.

بطور کلی به این دست از دستورات معاملاتی معاملات مشروط گفته می­شود. یعنی معاملاتی که بصورت پندینگ(دستورات در انتظار) بوده و بلافاصله در بازار اجرا نشده و پس از اینکه قیمت به آنها رسید اجرا خواهند شد. در صورتی که قیمت به آن عدد نرسد اُردر(دستور معاملاتی) معامله­گر فعال نخواهد شد.

بسته شدن معاملات فروش(سل، شورت)

هر دستور معاملاتی­ای که در جهت فروش باشد، برای بسته شدن نیاز به یک دستور معاملاتی در جهت معکوس خود دارد که در اصطلاح به آن بای تو کاور گفته می­شود. به این صورت می باشد که یک معامله خرید به میزان حجم معامله فروش معامله­گر در بازار انجام می­شود، تا معامله فرد در بازار تسویه گردد. تفاوتی ندارد که معامله فرد در سود باشد یا در ضرر، در هر صورت از بای تو کاور برای بسته شدن معاملات استفاده می­شود. لازم به ذکر است که در برخی از بازار ها مثل بازار فارکس فرد تنها با فشردن دکمه close از معامله خارج می­شود و در بروکر این عمل به صورت خودکار انجام می­شود؛ ولی در برخی از بازار ها مانند ارزهای دیجیتال، باید خود فرد به میزان حجم در معامله دستور خرید در جهت مخالف صادر کند.

نکته: چند نکته مهم در معاملات مشروط وجود دارد. اول آنکه اگر معامله گر با روش چارتیکال جبل عاملی ترید می کند، باید از نوع دستورات سل استاپ و بای استاپ استفاده کند اما در دیگر روش های مالی رفتاری مثل معامله بر اساس حجم ها یا فوت پرینت­ها، می­تواند از سل لیمیت ها و بای لیمیت ها استفاده کند.

در روش چارتیکال جبل عاملی( سنتیمنتال )پیشنهاد می­شود که از معاملات لیمیت استفاده نکنیم؛ چراکه نمی­توانیم حجم های پشت بازار را ببینیم و با اطمینان بالا وارد معاملات برگشتی شویم. به بیان دیگر به دنبال موقعیت هایی هستیم که با احتمال بالاتر باشد و به این ترتیب پس از دریافت تاییدیه های کافی وارد معاملات می­شویم، ولی در معاملات با دستور لیمیت، بدون دریافت تاییدیه و سرنخ های لازم باید وارد معاملات شد که این عمل ریسک را افزایش خواهد داد.

نکته دیگری که در معاملات مشروط وجود دارد این است که به علت قرار گرفتن معاملات پندینگ در سرور کارگزاری­ها، سرعت انجام شدنشان بسیار بیشتر از این است که بخواهیم به صورت آنی وارد بازار شویم و لحظه­ای سل تو مارکت داشته باشیم. در دستوراتی که به صورت پندینگ می­باشند، معامله­گر دستور معاملاتی خود را به کارگزارش به عنوان امین خود سپرده و به نحوی به او دستور داده است که هر زمان قیمت به عدد مورد نظر رسید این دستور فعال شود. برخلاف دستور سل تو مارکت نیازی نیست که دستورات معاملاتی با رایانه­ی معامله­گر از طریق اینترنت به سرور بروکر انتقال پیدا کند و بعد از سرور بروکر به بازار برسد بلکه راه انتقال آن نصف است. به این ترتیب اگر بنا به هر دلیلی سرعت معاملات برای معامله­گر مهم است می­بایست از معاملات پندینگ استفاده کند.

دریافتیم که برای ورود در معاملات فروش (short,sell) از دستورات معاملاتی سل استاپ و سل لیمیت باید استفاده کرد و برای بسته شدن معاملات پس از باز شدن، باید بصورت بای تو کاور عمل کرد.

تعداد کندل مناسب جهت بازار خوانی

نکته­ی بسیار مهمی که باید به آن پرداخت این است که معامله­گر باید چه تعداد کندل را روی نمودار خود داشته باشد که بتواند بهترین تصمیم را برای گرفتن یک موقعیت معاملاتی مناسب طبق روش چارتیکال جبل عاملی بگیرد.

بزرگ نمایی نمودار بازار و تعداد کندل مورد نیاز

در روانشناسی مولفه ای به نام حافظه تاریخی وجود دارد که بر دنیای معامله­گری نیز صدق می­کند. معامله­گران باید چگونگی استفاده از آن را بدانند تا بهترین نتیجه را کسب کنند. حال برای درک بهتر این مسئله با ذکر چند مثال به توضیح آن می پردازیم.

فرض بگیرید دو نفر با یکدیگر ازدواج می کنند و همانطور که می دانید ازدواج یکی از زیباترین اتفاقاتی است که در زندگی هر انسانی رخ می دهد، این زوج در ماه ها وسال های اول ازدواج سعی می کنند تا به مناسبت های مختلف یکدیگر را غافلگیر و خوشحال کنند، حال این مناسبت می تواند سالگرد روز آشنایی­شان، سالگرد روز عروسی ، تولد، ولنتاین و یا سایر مناسبت­های مختلف باشد؛ اما بعد از چند سال رفته رفته به طور نامحسوس و غیر عمد آن زوج این تاریخ ها را یکی یکی فراموش می کنند، کم کم سالگرد اولین دیدار آشنایی­شان، بعد تاریخ عروسی و بعد اینکه روز ولنتاین چه روزی بوده است و حتی بعد از مدتی، رفته رفته جشن تولد و تاریخ تولد یکدیگر را نیز ممکن است فراموش کنند. این به معنای خاتمه­ی عشق میان آن دو نیست، بلکه فقط طی این سالها اتفاقات خوشایند تازه­تری برایشان رخ داده است که این اتفاقات، پررنگ­تر و زنده­ترند. مثلا صاحب فرزند یا فرزندانی شدند یا در رشته تحصیلی یا شغل خود پیشرفت چشمگیری داشته­اند، توانسته اند خانه، اتوموبیل یا ویلایی بخرند و به طور کلی پیشرفتی داشته باشند که برایشان جالب بوده و در حال حاضر سرگرم این اتفاقات هستند، آنها را یادآوری کرده و یکدیگر را خوشحال می­کنند.

در مورد مسائل تلخ زندگی نیز به همین منوال است. به عنوان مثال زمانی که شخصی، فردی از اعضای خانواده خود را از دست بدهد، در هفته­ی اول حتی خواب و تغذیه­ی درستی ندارد، به تدریج بعد از مثلا 40 روز می­توان با آن شخص عزادار شوخی هایی جزئی کرد، که او را از آن حال و هوای غم انگیز خارج کند. بعد از گذشت یک سال، خود شخص عزادار شوخی هایی با دیگران می­کند که شاید حتی قبل از این اتفاق چنین شوخی هایی را با اشخاص انجام نمی داده است و این روال ادامه پیدا می کند. این مسئله به این خاطر نیست که شخص که فوت شده برای او دیگر عزیز نیست، بلکه رفته رفته حتی نبود و جای خالی او را عمیق­تر و محسوس­تر درک می کند؛ اما چون این اتفاق در حافظه تاریخی فرد کمرنگ تر شده و موضوعات جدید دیگری به وجود آمده است، این موضوع اهمیت کمتری پیدا می کند. معامله­ی معامله­گران حاضر در بازار نیز متاثر از این حافظه­ی تاریخی بوده چرا که در پس هر معامله انسانی وجود دارد و همه­ی انسان ها نیز حافظه­ی تاریخی دارند. ما نیز در راستای تصمیم گیری بهتر و پرسودتر در معاملات می­بایست از این موضوع استفاده کنیم. هر اتفاقی که از گذشته تا کنون برای ما رخ داده است به این خاطر که در حافظه­ی ما وجود دارد و بر اساس آن تصمیم گیری و اقدام می­کنیم، مهم است. اکنون بنابر حافظه­ی تاریخی می­بایست دریابیم که چه تعداد کندل از گذشته­ی بازار برای گرفتن یک معامله ی خوب برای بررسی مورد نیاز است.

در روش چارتیکال جبل عاملی، تعداد کندل های مورد نیازی که باید در نظر گرفت، حداکثر حدود 60_70 کندل است. در نمایشگرهای مختلف با وضوح تصویر متفاوت، این عدد فرق می کند ولی در بیشتر مواقع حتی فقط با بیست کندل می توان کل آن چه که مورد نیاز است را فهمید. به عنوان مثال می­توان دریافت که آیا معامله ای در این بازار خواهیم داشت یا خیر؟ اگر قرار است معامله ای داشته باشیم، به عنوان یک خریدار خواهیم بود یا فروشنده؟ و اگر معامله ای صورت گرفت، باید استراتژی خروج را چگونه انجام داد؟

بنابراین در روش چارتیکال جبل عاملی، تا 20 کندل هم برای خواندن بازار و تشخیص معامله کافی است، اما حداکثر تعداد کندل مورد نیاز ما حدود 60_70 کندل است، نه بیشتر، و اگر به تعداد کندل های بیشتری نسبت به این عدد توجه کنیم، در واقع سرنوشت پول و سرمایه­ی خود را به دست اطلاعاتی می دهیم که دیگر برای همان معامله­گرانی که حرکات قیمت را ساخته اند و می توانستند در بازار تاثیرگذار باشند، هیچ اهمیتی ندارد و انجام معامله­ بدین صورت، به هیچ عنوان منطقی نیست.

در روش چارتیکال جبل عاملی برای بزرگنمایی نموداری که معامله­گر در بازار استفاده می کند، پیشنهاد می­شود که درجه بزرگنمایی نمودار را تا بالاترین حد درجه بالا ببرد، سپس دو درجه از آن بزرگنمایی را به سمت عقب برگرداند و کوچک تر کند. در این حالت چیدمانی که در کندل ها باید وجود داشته باشد که بتوان بازار را به طور کامل و کافی مشاهده کرد، به وجود خواهد آمد. البته این نحوه تنظیم، در پلتفرمی مانند متاتریدر می باشد و ممکن است در پلتفرم های دیگر، نحوه تنظیم متفاوت باشد. اما به طورکلی بزرگنمایی باید به اندازه ای باشد که، کندل ها نه آنقدر بزرگ باشند که فرد را درگیر هیجان کنند و هر حرکت کوچکی در بازار قوی و ترسناک بنظر برسد و نه آنقدر کوچک باشند که شادو ها را به سختی بتوان مشاهده کرد.

در روش چارتیکال جبل عاملی آن نکاتی را باید مورد توجه قرار داد که ضمن کافی و کامل بودن، همان نکاتی است که در حال حاضر معامله گران موثر حاضر در بازار به آن توجه دارند و اهمیت می دهند. در غیر این صورت معامله­گر سرنوشت معاملات خود را به دست اطلاعات مرده ای می­سپارد، که دیگر کسی از آنها استفاده نمی­کند.

قاعده بی اعتباری

تمامی سطوح در بازار معتبر نیستند و نیازی نیست که در همه سطوح منتظر واکنش معامله گران بود.

سطوح بی اعتبار:

زمانی که قیمت در بازار حرکت می کند ممکن است بیش از یک بار نسبت به یک سطح واکنش نشان دهد وچون معامله گر بر اساس این واکنش ها تصمیمات معاملاتی خود را می گیرد این مسئله برای او حائز اهمیت است.

در روش چارتیکال جبل عاملی معامله­گر باید بداند که این سطح و یا محدوده ای که قیمت نسبت به آن چندبار واکنش نشان داده ، دارای اعتبار است یا خیر. اگر آن سطح بی اعتبار باشد ولی چون بازار در حال واکنش به آن است معامله گر به اشتباه فکر می کند که دارای اعتبار بوده و ممکن است بخواهد روی آن سطح تصمیم معاملاتی بگیرد و در واقع چون براساس اصول محکم و قدرتمندی تصمیم گیری نکرده است معامله موفقی نخواهد داشت.

زمانی که سطوح بی اعتبار می­شوند:

سطحی را در نمودار قیمت در نظر بگیرید که قیمت یک بار آن را به سمت پایین شکسته است. به این عبور قیمت از سطح که شفاف و واضح نیز می باشد، به اصطلاح بریک اوت کردن می گویند. به عبارتی می­توان گفت هنگامی که قیمت آن سطح را به سمت پایین رد کرده است، در واقع تمامی معاملات سل استاپ و بای لیمیت در آن محدوده بازار را فعال کرده است. هرگاه قیمت از بالا به سمت پایین حرکت کند معاملات سل استاپ و بای لیمیت را فعال می کند. این دستورات فعال شده و وارد بازار می شوند و در این قیمت دیگر این دو دستور وجود ندارند. حال اگر قیمت در همان زمان یا مدتی بعد، این بار به سمت بالا بریک اوت کند تمامی بای استاپ ها و سل لیمیت ها نیز فعال می شوند؛ در نتیجه دیگر هیچ دستور معاملاتی در این محدوده باقی نمی ماند که اگر دوباره قیمت به آن برسد فعال شود. در این صورت تمامی سل استاپ ها و بای لیمیت ها که در آن محدوده وجود دارد، همان ابتدا که از آن محدوده به سمت پایین رفت فعال شده و هر آن چه بای استاپ و سل لیمیت باشد نیز زمانی که به سمت بالا رفت فعال می کند، پس هیچ دستور معاملاتی دیگری در این محدوده باقی نمی ماند و چنانچه قیمت در آینده مجددا در این محدوده واکنشی را هم نشان دهد فقط بر اساس توالی تصادفی است .

به تصویر زیر توجه کنید:

در تصویر فوق پس از یک گام پر قدرت یک اصلاح شکل گرفته است. آخرین قله ایجاد شده در سمت چپ نمودار برای بسیاری از معامله­گران حائز اهمیت می باشد، عده ای از معامله گران منتظر هستند که قیمت به آخرین قله برسد و خرید کنند. برخی از معامله­گران هم با تصور اینکه قیمت یکبار از این نقطه ریزش داشته و گران­تر نخواهد شد منتظر رسیدن قیمت به آن نقطه و انجام معامله فروش هستند. در بازار، معامله گرانی با طرز تفکر مختص به خود وجود دارند که با تجارب و روش های دیگر معامله­گران متفاوت است. آنچه در چارتیکال جبل عاملی مهم است این است که به هر شکل هر دو این دستورات زمانی که قیمت به محدوده آخرین سوئینگ های می رسد فعال می­شود.

همانطور که در تصویر در ادامه حرکت بازار مشاهده می شود، پس از مدتی، قیمت که بنا به هر دلیلی ریزش داشته و مجددا به این نقطه رسید، دو نوع دستور معاملاتی بای لیمیت که تصور می کند قیمت از این ارزان تر نخواهد شد و دستور سل استاپ که تصور می کند ریزش قیمت ادامه خواهد داشت فعال خواهد شد. می توان چنین استنباط کرد که تمامی مدل های دستورات معاملاتی در این قیمت با توجه به آن قله قیمتی فعال شده است و دیگر نمی توان انتظار واکنش قیمتی را در این نقطه یا محدوده قیمتی از این به بعد داشت. به عبارت ساده تر هرگاه قیمت دو مرتبه از یک محدوده قیمتی گذر کند، از آن به بعد دیگر آن سوئینگ بی اعتبار شده و دیگر آن محدوده برای ما اهمیتی ندارد. از آن به بعد باید تمرکز خود را بر روی سوئینگ های جدیدتری که هنوز دستورات فعال نشده­ای بر روی آنها وجود دارد قرار دهیم.

این نکته را به خاطر داشته باشید که بازارهای مالی به قدری پویا و دائما در حال حرکت هستند که حرکت قیمت پیوسته سویینگ ها و یا اشکال مختلفی را در بازار می سازد و اگر معامله گر بر اساس منطق های مالی و دانش عملی به بازار نگاه نکند، دچار این سوء برداشت خواهد شد که این حرکات معنی دار بوده و دلیل خاصی داشته اند و به این ترتیب به دنبال قاعدهایی برای آن می­گردد و متناسب با آن قاعده معامله می­کند.

چارچوب متن بازار

دریافتیم که در روش چارتیکال چطور می توان سوئینگ های بازار را تشخیص داد، از طرفی اینکه چرا این سویینگ ها برای ما مهم هستند و چه کاربردی دارند و به طور کلی کدام سویینگ ها برای معامله کردن اهمیت دارند و به کدام سویینگ ها اهمیت نمی­دهیم.

متن بازار

به کل آن چیزی که در نمودار یک نماد معاملاتی در نمایشگر خود مشاهده می­کنیم، متن بازار گفته می­شود. به عبارتی همان تعداد کندل هایی که بابت تشخیص سرنخ ها و تکنیک های فرا گرفته شده جهت تشخیص آینده­ی بازار با بالاترین احتمال، وجود دارد متن بازار است.

  به طور مثال یک سویینگ را در بالاترین محدوده و یک سویینگ را در پایین ترین محدوده نمودار خود داریم، این بدان معنی می­باشد که در این متن بازار دو سویینگ موثر داریم که بالاترین و پایین ترین هستند. حال درست است که در دل این حرکت از بالا به پایین یا از پایین به بالا سویینگ های دیگری هم وجود دارند ولی در حال حاضر منظور بالاترین و پایین ترین آنها است. به این محدوده، چهارچوب متن بازار می گویند .

کاربرد آن در چارتیکال جبل عاملی

هنگامی که یک معامله­گر قصد دارد تصمیمی در بازار بگیرد، مثلا اگر به دنبال معاملات فروش است و قیمت در نزدیکی محدوده پایین متن بازار قرار گرفته باشد، تمام سرنخ هایی که بازار به او نشان می دهد دلیل بر این است که اگر وارد این معامله شود یک معامله فروش خوب را خواهد داشت، نباید فریب خورد، چراکه آنها نشانه هایی کاذب در بازار هستند و نباید با استناد به آنها وارد معامله شد و به احتمال بالا معامله موفقی صورت نخواهد گرفت.

در روش چارتیکال جبل عاملی، وقتی که قیمت در لبه چهارچوب پایین متن بازار است نباید به دنبال معاملات فروش بود بلکه برعکس، معامله­گر باید به دنبال بهانه هایی باشد که به او لبه ی ورودهایی برای خرید می دهد. همان طور زمانیکه قیمت به بالا رسید یعنی اگر معامله­گر پس از بررسی بازار دریافت که قیمت در نزدیکی چهارچوب بالایی متن بازار مورد نظر قرار دارد، هرچند بازار برای ورود به یک معامله ی خرید نشانه ها و سرنخ هایی می دهد، اما نباید این معامله ی خرید را انجام داد، چراکه این یک سطح تنش موثر است و بالاترین و موثر ترین سطحی است که متن بازار در آن قرار دارد. لذا به اندازه کافی این پتانسیل را دارد که به طور جدی تغییر در رفتار قیمت ایجاد کند. بنابراین هر نشانه و سرنخی هم به ما نشان دهد، نشانه های کاذب هستند و نباید با استناد به آنها وارد معامله ی خرید شد بلکه بر خلاف دیگر معامله گران حاضر در بازار باید یک معامله ی فروش انجام داد.

معامله­گر همواره به دنبال این است که در ورودهای خود نقاطی را پیدا کند که معامله گران بزرگ و آن دسته از معامله گران سازمانی که سازندگان روند هستند، در حال ورود بوده یا به تازگی ورود کرده باشند. به نظر شما در جایی که قیمت از یک سر نمایشگر به طرف دیگر طی مسیر کرده باشد و به مقدار زیادی از نقطه مطلوب خود برای ورود فاصله گرفته باشد، آیا معامله گران بزرگ که قرار است در بهترین نقاط ورود کنند، همچنان تمایلی برای ورود در این نقاط خواهند داشت؟ زمانی که قیمت می خواهد از کف نمودار به سقف برسد چندین کندل شکل می­گیرد و حتی ممکن است چند سویینگ بسازد، در نتیجه می توان به احتمال بالاتر حدس زد که در اینجا چه اتفاقی می افتد. دو حالت دارد: یا معامله گران بزرگ که در نقاط بهتری ورود کرده اند و مقدار قابل توجهی در سود هستند، در این نقطه نقد می کنند و یا در بهترین حالت تماشاگر خرید توسط معامله گران خورد هستند تا در قیمتهای بهتر و به تدریج معاملات خود را نقد کنند.

نظر بزرگان بازار در این مورد

بنابر نظر وارن بافت روند در نقاطی شکل می گیرد که عموم مردم متوجه نمی شوند و حتی بسیاری از افراد با هوش بالا نیز انتظار شکل گیری روند در آن نقاط را ندارند. در توضیح این مسئله باید گفت نشانه هایی که در حال شکل گرفتن می باشند، روند های جدید و پر قدرت در نقاطی خاص هستند که غالب افراد یعنی حدود نود تا نود و پنج درصد معامله­گران انتظار آن را نداشته و باورشان نمی شود که یک روند جدید در حال شکل گیری است و دقیقا برعکس عمل می کند.

پس دریافتیم که چهارچوب متن بازار به محدوده ی بین بالاترین و پایین ترین سوئینگ موثر موجود در متن بازار گفته می شود. بنابر روش چارتیکال جبل عاملی، هنگامی که قیمت در بالاترین سطح چهارچوب متن بازار قرار دارد، معامله گر نباید معامله خرید انجام دهد و نیز هنگامی که قیمت در پایین ترین سطح متن بازار است نباید وارد معامله ی فروش شود. اهمیت شناسایی این روند ها در روش چارتیکال جبل عاملی این است که آنها توسط معامله گران بزرگ حاضر در بازار در حال شکل گیری هستند معامله­گری باید با این دسته از معامله گران در بازار همراه شود تا به موفقیت برسد.

تشکیل روند

در روش چارتیکال جبل عاملی اهمیت روند در آن است که توسط معامله گران بزرگ یا اجتماعی از انبوه معامله­گران تشکیل خواهد شد و هیچ گاه روندی توسط معامله­گران خورد یعنی توسط معامله گرانی که با پول های ریز در بازار معامله می کنند ایجاد نمی­شود.

انبوهی از معامله گران یعنی دسته­ایی که متشکل از معامله گرهای متوسط و خورد، نه دسته ایی خاص، اما جامعه ایی بزرگ باشد. پس زمانی که ما با یک جامعه­ی بزرگ که حالا چه از نظر حجم معاملات و میزان سرمایه و یا چه از نظر تعداد بر حجم معاملات در بازار تاثیرگذار باشد همراه شویم، در یک حرکت پایدار بازار در حال معامله هستیم.

زمانی که معامله گرهای بزرگ و یا انبوهی از معامله گرهای متنوع در بازار نباشند، دسته ای خاص از معامله گران در بازار حضور دارند که همان معامله گرهای خورد هستند. در چنین شرایطی بازار متلاطم و آشفته بوده و دائما حرکات هیجانی را نشان می دهد. معامله گر در چنین بازاری چه معامله ی خرید و چه معامله ی فروش را انجام دهد ضرر می کند و احتمالا پس از آن به دنبال انتقام گرفتن از بازار خواهد رفت و اشتباه بزرگتری انجام می دهد، یعنی به دنبال هج یا مارتینگل کردن برود. در این مواقع بازار توسط گردانندگان اصلی حرکت نمی کند و جهت جلوگیری از رخ داد این اشتباه، معامله­گر باید نقدینگی را در بازار تشخیص دهد. همانگونه که پیشتر گفته شد، در روش چارتیکال جبل عاملی مبنای سود کردن در بازارهای مالی در دانستن و آگاهی زودتر از دیگر معامله­گران است. در واقع نه پول زیاد یک معامله گر و نه دانشی که در این زمینه دارد، به عنوان کسی که می خواهد وارد بازار شود، آنچنان تاثیری در سرنوشت معاملاتش در بلند مدت ندارد. اگر معامله­گر سخت ترین روش های تحلیل گری را آموخته باشد اما اطلاعات خوب را در زمانی که دیگران در جریان آن نیستند نداند یا به کار نبندد، تریدهای موفقی نخواهد داشت. معامله­گر باید زودتر از دیگران تغییرات را متوجه شود تا بتواند در بازار کسب سود کند چراکه اطلاعات پیش پا افتاده ایی مثل سقف بالاتر، کف بالاتر، خط روند و اندیکاتور را هر شخصی که حداقل سطح هوش و استعداد را داشته باشد متوجه خواهد شد.

پس معامله­گر در بازار نباید با افرادی همنشین شود که عوام مردم هستند یا به عبارتی با آن نود و پنج درصدی که در ضرر بوده و در دام افتاده اند، بلکه می­بایست با آن پنج درصدی همراه باشد که پیش از دیگران اقدام می کنند.

آغاز روندها

همانگونه که در تمامی دنیا هیچ رخ دادی یکباره و ناگهانی شکل نمی گیرد و همیشه هر آغازی یک نقطه شروع دارد، در بازارهای معاملاتی نیز شروع روندها یک سرآغاز دارند. اما نیاز نیست که چندین بار سقف ها و کف های بالاتر، چند برخورد با کف یک کانال یا سقف یک کانال یا خط روند شکل بگیرد، یا نیاز نیست که یک اندیکاتور بریک اوت شود یا تغییر حالت دهد تا معامله گر متوجه شود که الان تغییری در روند ایجاد شده است.

معامله­گر می­بایست زمانی که قیمت عددی باشد که دیگر معامله گران حاضر در بازار با هیجان و سماجت بخواهند که در قیمت های بدتر از او خرید انجام دهند، وارد معامله شود و این همان عملی است که منجر به حرکت قیمت در جهت سود معامله­گر می شود.

به این ترتیب هر قدر که معامله­گر زودتر تغییرات حرکت قیمت را بفهمد، در اعدادی بهتر وارد معامله می شود و در نتیجه تفاوتی که در قیمت ایجاد می شود سود بهتری را از بازار کسب خواهد کرد.

در روش چارتیکال جبل عاملی، شناسایی روند ها از طریق مشاهده سقف ها، کف ها و استفاده از اندیکاتورها یا دیگر الگوها نیست. بلکه یکی از راه های شناسایی یا همان تشخیص معامله گرهای حرفه ای و آگاه با معامله گرهای ناشی در این است که هر چه قدر معامله گر حرفه ای تر باشد تعداد تاییدیه هایش برای گرفتن معامله کمتر است ولی سرنخ های قدرتمند تری را دارد. نکته ی دیگری که باید به آن اشاره کرد این است که به تمام حرکاتی که در بازارها مشاهده می شود و اتفاق می افتد لگ گفته می­شود

به عنوان مثال در تصویر فوق، تمام نقاط مشخص شده لگ های حرکاتی قیمت هستند که با یکدیگر تفاوت هایی دارند. به آن دسته از لگهایی که پرقدرت و بزرگتر هستند و با کندل های بیشتر و یک دست تری پیش رفته اند، اکستنشن گفته می­شود.

  • اکستنشن به لگ های پر قدرت گفته می شود.

لگ هایی نیز وجود دارند که با تعداد کندل های کمتر و ضعیف تری اتفاق می افتند، به آنها کارکشن گفته می­شود.

  • کارکشن به لگ های ضعیف تر با عمق کمتر و تعداد کندل بیشتر گفته می شود.

نکته بسیار مهم: بخاطر داشته باشید که ضعف، صفت بارز یک کارکشن و قدرت صفت بارز یک اکستنشن است.

در تصویر زیر شکل شماتیک اکستنشن و کارکشن را مشاهده می­کنید. بخش اصلی بزرگ تر و پر قدرت را اکستنشن یا در اصطلاح گام و قسمت کوچک حرکت که غالبا شیب حرکتی کمتری نیز دارد را کارکشن یا اصلاح می نامیم.

دریافتیم که روند ها توسط معامله گرهای بزرگ یا تجمیعی از انبوه معامله گران ایجاد می شود. اصل سود کردن در بازارهای مالی در دانستن و آگاهی پیش از دیگران است. معامله­گر در بازارهای مالی همواره باید به دنبال سرنخ هایی برای تشخیص قدرت و ضعف معامله گران حاضر در بازار باشد، که یکی از آنها اکستنشن و کارکشن ها می باشد.

روند صعودی

آموختیم که حرکت قیمت جهت تشخیص روند نیاز است. معامله­گر باید در نظر داشته باشد که با معامله­گران بزرگ و پول های بزرگ بازار همراه باشد و این به معنای سقف های بالاتر یا کف های بالاتریا اینکه یک خط روند یا یک کانال به صورت صعودی شکل بگیرد چون قیمت تا کنون سه یا چهار بار به آن برخورد کرده است، یا یک اندیکاتور توسط قیمت شکسته شود به سمت بالا تغییر فاز دهد نیست چراکه این نکات را تقریبا تمام معامله گران متوجه می شوند .

ابتدا چند نکته بسیار مهم را مرور می کنیم چراکه اساس کار ما بر این اصول استوار است:

در دنیای ما به وجود آمدن هیچ چیز یک دفعه ای نیست و برای یک سرآغاز، دلایل و نشانه هایی نیاز است. در بازار نیز برای اینکه یک روند صعودی را داشته باشیم، در ابتدا به یک حرکت صعودی نیاز است و برای یک حرکت صعودی نیز به یک اکستنشن و کارکشن نیازمندیم.

آموختیم که اکستنشن به گام پرقدرت و کارکشن به یک اصلاح ضعیف گفته می شود.

صفت قدرت در اکستنشن و صفت ضعف در کارکشن فوق العاده مهم است و معامله گر به دنبال نشانه هایی برای درک بهتر بازار است.

در روش چارتیکال جبل عاملی، هرگاه در بازار یک اکستنشن به سمت بالا و بعد از آن یک کارکشن ضعیف به سمت پایین شکل می­گیرد، یک حرکت صعودی را داریم .حال مادامی که این حرکت صعودی تکرار شود روند ادامه پیدا خواهد کرد.

همانگونه که در تصویر می بینید بعد از اکستنشن و کارکشن اول مشاهده می­شود که دوباره یک اکستنشن و یک کارکشن داریم پس روند ادامه دارد و بعد از آن نیز دوباره یک اکستنشن و یک کارکشن به همان سمت داریم که نشان می­دهد روند همچنان ادامه دارد. مادامی که در بازار اکستنشن ها و کارکشن ها ادامه پیدا می کنند روند ادامه دارد. معامله­گر نباید به اندیکاتورها یا به سطوحی که در بازار مثلا بر اساس فیبوناچی شکل می گیرند اهمیتی بدهد بلکه می­بایست خود نشانه های قیمت را دنبال کند، اما برای اینکه با اطمینان بالاتری ورود کند، در هر اکستنشن و کارکشنی هم نباید ورود کرد.

روند نزولی

در روش چارتیکال جبل عاملی برای یک روند نزولی باید یک حرکت نزولی را داشته باشیم و قبل از آن باید اکستنشنی را به سمت نزول و کارکشنی را بر خلاف آن مشاهده کنیم.

همانطور که در تصویر مشخص است ما برای اینکه یک حرکت نزولی را ببینیم نیاز به یک اکستنشن به سمت پایین داریم و بعد از آن نیز یک کارکشن ضعیف، در این صورت یک حرکت نزولی خواهیم داشت. مادامی که این اکستنشن و کارکشن ادامه دارد این حرکت و روند نزولی نیز ادامه خواهد داشت.

در این بخش ما با دو نوع روند صعودی و نزولی آشنا شدیم که این روندها از اکستنشن ها و کارکشن ها تشکیل می شوند. مادامی که این اکستنشن ها و کارکشن ها در بازار در یک جهت ادامه پیدا کنند، روند ادامه خواهد داشت و دریافتیم که باید بتوانیم در اولین گام با روند همراه شویم.

پایان روند

در روش چارتیکال جبل عاملی جهت تشخیص پایان یک روند، خواه روند صعودی باشد و خواه نزولی، باید به آخرین سویینگ های موجود در آن توجه کرد. به تصویر دقت کنید، حرکتی که دور آن خط کشیده شده است آخرین حرکت قیمت به سمت صعود است که از آخرین سویینگ لویی که منجر به بالاترین و آخرین سوئینگ های شده، تشکیل شده است. زمانی که قیمت به هر شکلی سوئینگ لوی حرکت روند را، به سمت پایین بشکند، روند صعودی پایان پیدا خواهد کرد.

همانطور که در تصویر با رنگ های مختلف نشان داده شده است، از آخرین سویینگ های تا آخرین سویینگ لو، قیمت می تواند به هر نحوی حرکت کرده باشد و تفاوتی ندارد که قیمت این حرکت را یکباره انجام داده باشد یا در بین آن سویینگ بالا و سویینگ پایین چندین بار به شکل های مختلف تلاش کرده باشد، فقط مهم این است که آن آخرین سویینگ لویی که منجر به بالاترین و آخرین سویینگ های شده است، توسط قیمت شکسته شود.

پایان روند به معنی تغییر روند نیست

ممکن است بلافاصله پس از پایان روند، روند معکوس شروع نشود و به عبارتی شاهد اکستنشن های نزولی و کارکشنی نباشیم و قیمت به صورت متلاطم و رنج حرکت کند.

برای روند نزولی نیز به همین منوال است و ممکن است قیمت حرکت هایی را برای نزول داشته باشد. بنابراین هرگاه آخرین سویینگ های که منجر به پایین ترین و آخرین سوینگ لویی شود و توسط قیمت به هر شکلی شکسته شود آن روند نزولی پایان پذیرفته است. این شکسته شدن می تواند با دو حرکت یا مانند این شکل با یک حرکت باشد، حتی می تواند مابین آن توسط قیمت رنج زده باشد و سپس شکسته شده باشد.

دریافتیم که اهمیتی ندارد که آخرین سویینگ آن روند چطور شکسته شده باشد. فقط مهم این است که آخرین سویینگ هایی که منجر به پایین ترین و آخرین سویینگ لو شده است توسط قیمت شکسته شود.

تغییر روند

همانگونه که آموختیم، در روش چارتیکال جبل عاملی برای پایان یک روند، به طور مثال یک روند صعودی، نیاز است که آخرین سویینگ لویی که منجر به بالاترین و آخرین سویینگ های شده است، توسط قیمت شکسته شود. اما برای تغییر روند فقط کافی است که مابین آن دو سویینگ مورد نظر یک اکستنشن پر قدرت به سمت پایین و یک کارکشن برخلاف آن شکل بگیرد. در چنین صورتی روند صعودی پایان یافته و روند نزولی شکل می­گیرد. بر اساس تعریف روند، برای تشکیل یک روند ابتدا می­بایست قیمت حرکتی داشته باشد و برای آن نیز می­بایست ابتدا یک اکستنشن و یک کارکشن شکل بگیرد. به عبارتی معامله­گر پیش از اینکه آخرین سوینگ شکسته شود متوجه تغییر روند خواهد شد.

به تصویر زیر دقت کنید:

در تصویر فوق برای حرکت نزولی یک اکستنشن به سمت نزول و یک کارکشن برخلاف آن داریم. نکته جالب توجه این است که قیمت باید بیشتر از 55 درصد یا 60 درصد اکستنشن را اصلاح کرده باشد، تا بتوان گفت این یک اکستنشن نزولی است. منظور از این میزان اصلاح این است که اگر از سویینگ لو تا سویینگ های، اختلاف به طور مثال صد پیپ است، باید توسط یک اکستنشن، بیش از پنجاه پیپ به سمت نزول حرکت کرده باشد، تا بتوان آن را یک اکستنشن نزولی در نظر گرفت و سپس منتظر یک کارکشن بود تا بتوان گفت که روند صعودی به روند نزولی تغییر پیدا کرده است.

برای روند نزولی نیز به همین صورت است و برای تغییر به روند صعودی نیاز به یک حرکت صعودی داریم که این حرکت صعودی تشکیل شده از یک اکستنشن صعودی و یک کارشکن ضعیف برخلاف آن حرکت است. هرگاه در بازار مشاهده کنیم که قیمت مابین آخرین سویینگ های، که منجر به آخرین و پایین ترین سویینگ لو شده است، یک اکستنشن صعودی و بعد از آن یک کارکشن بسازد، روند نزولی پایان یافته و روند صعودی شروع خواهد شد. دریافتیم که پایان روند به معنای تغییر آن نیست. بطور خلاصه می­توان گفت زمانی که آخرین سوینگ لو در روند صعودی شکسته شود، پایان روند صعودی است و معامله­گر می­داند که حداقل تا مشخص شدن وضعیت بازار، دیگر به دنبال موقعیت های خرید به منظور ادامه روند قبلی نباشد. در صورتی که یک حرکت پر قدرت در جهت ریزش با عمقی بیش از 50% آخرین موومنت و یک اصلاح ضعیف در جهت مخالف مشاهده شد، می توان منتظر آغاز روند جدید بود.

مناطق رنج و اصول شناخت آنها

در قسمت های قبل راجع به روندها آموختیم و دریافتیم که در برخی از مواقع روندها پایان می یابند و برخی دیگر نیز تغییر می­کنند. به عنوان مثال یک روند صعودی ممکن است در نهایت پس از ایجاد آخرین سویینگ، رنج شود. به صورت کلی روند رنج برخلاف روند صعودی و نزولی دارای یک جهت خاص نیست. زمانی که به نمودار نگاه می کنید، مثل روند صعودی به سمت بالا حرکت نمی­کند و اکستنشن های قدرتمند صعودی ندارد که بعد بر خلاف آن کارکشن های نزولی ضعیف وجود داشته باشد و یا مثل روند نزولی  همه حرکات و نشانه ها به سمت پایین باشد، بلکه حرکت روند رنج بیشتر به صورت مستقیم و بدون جهت است.

رنج سایدوی (Sideway)

گاهی در بازارهای معاملاتی به بازارگردان ها و بازارسازها، دستور خاصی  برای رساندن قیمت به عدد خاصی داده نشده است و باید قیمت را در محدوده بخصوصی حفظ کنند. به تصویر زیر دقت کنید، این افراد در سویینگ ها، نوسان گیری و نوسان سازی ها به نحوی معامله می کنند که در همان متن بازار در پایین نمودار معاملات خرید انجام داده و در بالای نمودار آن را بسته و معاملات فروش را ایجاد می­کنند.

در روش چارتیکال جبل عاملی به این نوع از بازار رنج، سایدوی گفته می­شود. سایدوی نوعی از بازار رنج است که پول در آن وجود دارد یعنی معامله گران موثر در آن بازار حضور دارند، اما نمی­خواهند قیمت را چشمگیرانه به سمت اعداد خیلی بالاتر یا خیلی پایین­تر هدایت و بازار سازی کنند.

در بازارهای سایدوی قیمت به صورت های مختلفی حرکت می کند. در یک حالت، متن بازار مانند تصویر بالا، حرکتی که از سمت بالا به پایین یا از پایین به بالا شروع می کنند شامل چند اکستنشن یا کارکشن است، حالت دیگری که وجود دارد این است که در همان متن بازار قیمت فقط با دو اکستنشن  بالا برود و با یک اکستنشن پایین بیاید. منظور از بیان این مطلب آن است که قیمت بین این دوسطح پایین و بالا می­تواند به هر شکلی حرکت کند. به هرحال آن چیزی که برای معامله گران مهم است این است که به اندازه کافی در دو لبه چهارچوب بازار فاصله وجود داشته باشد که بخواهد در آن به معامله ورود کند و حد ضرر خود را تعریف کند، معامله­ای با صرف کمترین هزینه ولی با سود بسیار را به دست آورد و به مقدار کافی فاصله داشته باشد، به عبارتی بین آن سویینگ لو و آن سویینگ هایی که در متن بازار است فاصله­ای وجود دارد که برای معامله گر ورود به معامله به صرفه است. فاصله­ی کافی به تایم فریم معامله گر و فراریت قیمت بستگی دارد و این یعنی معامله­گر باید توجه کند که در حال حاضر چه تایم فریمی را زیر نظر دارد و در این تایم فریم چه فراریتی است.

نحوه تشخیص رنج سایدوی

یکی از راه های تشخیص رنج شدن بازار این است که در حد فاصل بین آخرین سوینگ لو و آخرین سوینگ های، قیمت 3 سوینگ تشکیل دهد. به تصویر زیر دقت کنید:

رنج سایدوی نوعی از رنج است که در آن محدوده فاصله بین سقف و کف بازار به حدی است که می توان معامله انجام داد و آن را مدیریت کرد. رنج سایدوی سقف و کف مشخصی دارد، به نحوی که می­توان در آن نقاط انتظار واکنش قیمت را داشت.

رنج چوپی( Choppy )

رنج چوپی حالتی دیگر رنج است که نباید در آن معامله کرد، زیرا برخلاف رنج سایدوی، معامله گرهای بزرگ در آن بازار حضور ندارند. اگر چه در رنج سایدوی نیز به معامله گرهای بزرگ و معامله گرهای سازمانی دستور به خصوصی داده نشده بود، اما معامله­گران آن بازار را برای نوسان گیری خوب می دیدند، اما در رنج هایی از نوع چوپی نه تنها دستوری به معامله گرهای سازمانی داده نشده است بلکه خود نیز بنا به هر دلیلی آن بازار را مناسب برای ورود به معامله نمی بینند و در آن بازار معامله نمی کنند و ترجیحشان فعالیت در بازارهای دیگری است. در نتیجه بازار حرکات متلاطم و ناخوانایی خواهد داشت و کندل ها دائما یکدیگر را هم پوشانی می­کنند. نتیجه نبود معامله گرهای سازمانی و بزرگ در بازار این است که: قیمت حرکت چشمگیری نداشته و بدون جهت خاصی حرکات نامنظم انجام می دهد، با شادوهای بالایی یا پایینی یکدیگر را خنثی می کنند. قیمت برخلاف حرکت سایدوی که از سمت پایین به سمت بالا یا از سمت بالا به سمت پایین به طور خیلی واضح و شفاف دیده می شد، در چوپی حرکات نامنظم و فشرده ای را دارد. به عبارتی به طور مشخص نمی­توان نقطه­ای را برای ورود به معامله پیدا کرد، حد ضرر مناسب و مطمئنی قرار داد و به اندازه­ای فاصله بین سقف و کف محدوده نزدیک است که ارزشی برای معامله کردن ندارد، به این نوع رنج ((رنج چوپی)) می­گویند.

همانگونه که در تصویر فوق مشاهده می­کنید، فرصتی برای ورود و مدیریت معامله وجود ندارد. حرکات به قدری آشفته انجام می­شود که نمی­توان محدوده مشخصی را برای ورود و خروج مشخص کرد و گاهی حد ضرر نیز در این نواحی به طور واضح مشخص نیست. عمده ترین دلیل این اتفاق، نبود معامله گران با پولهای بزرگ و در نتیجه کمبود نقدینگی کافی و هم جهت است که غالبا به خاطر حضور معامله گران خورد رخ می­دهد، فلذا این نواحی مناسب معامله گری نیستند.

به دلیل حرکات کاملا نامنظم و بدون جهت، این رنج چوپی نامگذاری شده است. مانند آشفتگی و تلاطمی که زیر بالگرد یا کمباین ایجاد می شود. معامله­گر حرفه­ای در بازاری که تا این حد آشفته است و بازیگران اصلی در آن حضور ندارند، معامله انجام نمی دهد، دلیلی ندارد که وقتی بزرگان بازار بنا به هر دلیلی حضور ندارند، بخواهد فعالیتی انجام دهد.

  • اگر معامله­گر به محض باز کردن پلتفرم معاملاتی خود با بازار چوپی مواجه شد، می­بایست خیلی راحت از آن عبور کند.

هر گاه قیمت در محدوده مشخصی از بازار نوسان کند که در آن محدوده فرصت ورود و مدیریت خروج وجود داشته و از طرفی منطقه حد ضرر مشخص باشد، این منطقه رنج سایدوی یا موازی بوده و هرگاه این فاصله بین دو لبه بسیار کم و یا بازار آشفته باشد، آن رنج، چوپی نامیده می­شود.

نکته: در مناطق رنج سایدوی، معامله­گر تنها در کف ها مجاز به خرید و در سقف ها مجاز به فروش است و در این مناطق می­بایست از حد سودی ثابت برای خروج ها استفاده کرد.

تغییر و پایان رنج های سایدوی و چوپی

تغییر و یا پایان یافتن رنج های سایدوی و چوپی، هر دو در زمانی رخ می­دهد که در حرکات بازار در جهت صعودی یا نزولی تغییر ایجاد شود. به عبارتی این حالت بازار نیز مانند سایر حالت ها همیشگی و ابدی نیست و بازار مجددا به حالتی میرسد که بتوان گام پرقدرت و اصلاح ضعیف را در جهت صعود یا نزول مشاهده کرد. مانند زمانی که روند صعودی و نزولی پایان پیدا می کند، تا یک نقطه بازار حرکت را تکرار می­کند و بعد از آن به دلیل نقد کردن معامله گران، ورود های جدید و یا هر دلیل دیگری، بازار از نقطه­ای شروع به برگشت و یا تغییر رویه می­دهد.

روند ها، هرگاه در منطقه رنج، در هر یک از جهت های بازار حرکت پر قدرتی مشاهده شود که حرکت مخالف آن نتواند پر قدرت باشد و به شکل اصلاح ظاهر شود، زنگ هشداری مبنی بر پایان زمان رنج خواهد بود. دقت کنید که در رنج سایدوی روندی وجود ندارد و بر این موضوع با علامت ضربدر تاکید شده است.

نکته بسیار مهمی که همواره یک معامله­گر باید به خاطر بسپارد این است که در بازار به دنبال رد پای پول های بزرگ است، هر آنچه که تا این لحظه گفته شده است و در آینده خواهید آموخت، فقط به هدف یافتن این ردپا است.

  • پیشنهاد می­شود که دانش پذیر پلتفرم معاملاتی خود را باز کرده و بدون آنکه معامله­ایی انجام دهد، آنچه را که تا کنون آموخته است را در بازار واقعی تمرین کند.

فصل سوم

چارتیکال جبل عاملی

سرنخ های چارتیکالی در تغییرات روند

حداقل یکبار برای برای هر معامله­گر پیش آمده است که بعد از شناسایی یک روند قوی و ورود به بازار، قیمت برگشته است و یا به طور فرسایشی یک حرکت رنج را آغاز کرده است. نکته ای که در بخش سرنخ های تغییر روند به آن پرداخته می­شود، تشخیص این است که معامله­گرانی که این روند قوی را ساخته اند و همچنان به معامله در جهت آن ادامه می دهند، تا چه زمانی می خواهند در آن باقی بمانند.

گاهی آنچه که معامله گر تا پیش از ورود به بازار از روند جاری انتظار دارد، پس از ورود او اتفاق نمی افتد. در روش چارتیکال جبل عاملی معامله­گر باید دقت داشته باشد که در حال حاضر چه کسانی در بازار حضور دارند؟ معامله­گران سازمانی، معامله ­گران حرفه­ای، یا معامله­گران خرد؟ با چه مقداری از پول و در کدام جهت هستند؟ تا چه زمانی قرار است در بازار باقی بمانند؟

مهمانی معامله­ گران

فرض کنید که شما را به یک مهمانی دعوت می کنند و باید در روزی مشخص و از ساعت تا ساعتی مشخص، در یک مکان مشخص باشید. مایل به شرکت در آن مهمانی هستید و از نحوه پذیرایی ها، دیگر مهمانانی که حضور دارند و مناسک آن نیز مطلع هستید. اگر پس از زمان اعلام شده به محل مهمانی برسید چه اتفاقی خواهد افتاد؟ مسلم است که با یک خانه یا یک سالن بهم ریخته و آشفته رو به رو می­شوید و خواهید دید که سایر مهمانان آن مکان را ترک کرده­اند، خواننده و نوازنده­ای هم دیگر نیست و پذیرایی­ها نیز تمام شده است و از لذت­های آن مهمانی محروم مانده­اید.

این مثال بر روندها نیز صادق است. به عبارتی پیش از پایان روند، مقدار زیادی پول و واکنش های عالی و همچنین حرکت­هایی بسیار سریع و شارپ وجود داشته است، اما بعد از آنکه معامله­گران سازنده­ی روند، در آن بازار نباشند، ورود به بازار به مثابه ورود به یک مهمانی بعد از تمام شدن آن است که دیگر آن مهمانان و پذیرایی ها و خوشگذرانی ها وجود ندارد و فقط با یک محیط کثیف با ظرف های کثیف رو به رو خواهیم شد.

پس به همان اندازه که تشخیص یک روند مهم است، ورود به موقع و پیش بینی اینکه روند تا چه زمانی ادامه خواهد داشت نیز مهم و حیاتی است که مبادا پس از ورود معامله­گر به بازار، قیمت برخلاف روندی که تا آن زمان تشخیص داده است حرکت کند یا وارد رنج شود.

از طریق سرنخ هایی که کندل­ها به معامله­گر می­دهند، با بررسی تغییر جریان سفارشات می­توان متوجه این موضوع شد. منظور استفاده از الگوهای کندل استیک استیو نیسون و داشتن الگوهای کندل استیک نیست، بلکه از رفتار کندل­ها فقط می­بایست به عنوان ثبتی از دوره­های زمانی رفتار معامله­گران موثر حاضر در بازار استفاده کرد.

به تصویر زیر دقت کنید:

زمانی که قیمت حرکت می کند، اشکالی را از خود به جا می­گذارد که شبیه به تصویر فوق هستند(که در بازارهای مالی شکل فوق را کندل استیک مینامیم که به اختصار کندل گفته میشود). این شکل می تواند یک مقدار بزرگتر، کوچکتر و یا حتی با رنگ های متفاوت باشد، مثلا برخی از آنها سبز و برخی دیگر قرمز هستند. تنوع بسیار زیادی در شکل و اندازه­ی کندل ها وجود دارد اما دو رنگ بیشتر در آن نیست.

حال به نمودار زیر رقت کنید که مجموعه ای از کندل­ها در آن دیده می­شود.

در روش چارتیکال جبل عاملی، معامله­گر فارغ از شکل و رنگ کندل­ها، می­بایست سرنخ ها را دنبال کند که به این منظور باید به بررسی کندل­ها بپردازد.

کندل

به طور کلی کندل یک زمان باز شدن و یک زمان بسته شدن دارد، مثلا اگر معامله­گر تایم فریم روزانه را انتخاب کند، در هر 24 ساعت که بازار باز است یک کندل جدید شکل می گیرد یا اگر تایم فریم یک ساعته را انتخاب کند، در هر یک ساعت، یک کندل جدید شکل می گیرد. این بدان معناست که هر کندلی که معامله­گر در آن تایم فریم می بیند برای یک ساعت، یک روز یا … بوده است و این بستگی به تایم فریم انتخابی معامله­گر دارد. به عبارت ساده­تر، زمانی که تایم فریمی انتخاب می­شود، مثلا 4 ساعته، یعنی به ازای گذشت هر 4 ساعت یک کندل بسته می­شود و یک کندل جدید شروع به کار می­کند و هر کندل در آن بازه­ی زمانی نشان دهنده­ی رفتار معامله­گران می­باشد.

در کندل ها اصطلاحی به نام اوپن وجود دارد، یعنی نقطه­ای که در آن برای کندل تعریف شده است که سر یک ساعت، روز یا دقیقه باز شود. به عنوان مثال در تایم فریم یک ساعته، ساعت 10 صبح قیمت در عدد 1000 دلار بوده است.

در کندل غیر از اوپن یک قیمت کلوز نیز وجود دارد. نقطه­ای که در آن، زمان تعیین شده به پایان رسیده و کندل بسته می شود. زمانی که بازه زمانی آن کندل بسته شود، تحت هیچ شرایطی تغییری در شکل آن کندل ایجاد نخواهد شد و تمام تغییرات از این به بعد در کندل بعدی نمایش داده خواهد شد. به این محدوده بسته شدن قیمت یا پایان زمان آن کندل، قیمت کلوز گفته می­شود.

در حرکات قیمت، یک بالاترین و یک پایین ترین سطح نوسان وجود دارد.

  • در روش چارتیکال جبل عاملی به بالاترین عدد قیمت، های (High) و به پایین­ترین و ارزان­ترین قیمتی هم که توانسته است در آن تایم فریم رکورد بزند ، لو(Low) گفته می­شود.

نکته: اگر قیمت بسته شدن کندل، از عددی که در آن باز شده بود بالاتر باشد، کندل صعودی بوده و با رنگ سبز نشان داده می­شود.

  • تنها ملاک تصمیم گیری، عدد بسته شدن کندل است.

نکته: اگر قیمت بسته شدن کندل، از عددی که در آن باز شده بود پایین­تر باشد، کندل نزولی بوده و با رنگ قرمز نشان داده می­شود. در نتیجه با مشاهده­ی کندل، می­توان دریافت که آخرین فعالیت معامله­گران حاضر در بازار نزولی یا صعودی بوده است.

همواره یک کندل، چهار قیمت یا خصوصیت دارد که برای معامله­گر بسیار حائز اهمیت است:

اوپن open                                 های high

کلوز close                                 لو low

زمانی که معامله­گر، قصد بررسی رفتار قیمت در بازار را دارد و به دنبال مشاهده­ی سرنخ تغییرات قیمت در بازار است، می­بایست بررسی کند که در حال حاضر چه اتفاقی می افتد؟ آیا معامله گران بزرگ هنوز در بازار هستند یا خیر؟ اگر هستند ادامه می دهند یا خیر؟ یا چه زمانی می خواهند وارد شوند؟

برای پاسخ به این سوالات باید از بالاترین قیمت تا پایین ترین قیمتی که نوسان وجود داشته است، به عبارتی از های تا لو کندل، فارغ از رنگ و شکل آن، کندل را به سه قسمت مساوی تقسیم کند، چرا که بسته شدن قیمت در هر قسمت معنای متفاوتی دارد. در تصویر زیر این سه قسمت مشخص شده است.

کلوز یک سوم بالایی

اگر قیمت هنگام کلوز، در یک سوم بالایی، محدوده­ای که در تصویر زیر مشخص شده است، قرار گرفته باشد، با احتمال بالاتر در آینده ای نه چندان دور یعنی در کندل بعد نیز حرکت آن صعودی خواهد بود.

حال چرا این مسئله برای معامله گر مهم است؟ اگر معامله­گر بخواهد به یک معامله جدید وارد شود، تنها زمانی وارد می­شود که با احتمال بالاتر، کم­ترین خواب سرمایه را داشته باشد. نقطه­ای که در آن، قیمت بلافاصله وارد محدوده­ی سود می­شود و نه تنها معامله­گر را از اینکه بخواهد در محدوده ضرر برود یا در همان زمان ورود درجا بزند، هیجانی نمی کند بلکه بلافاصله تکلیف آن مشخص شده و وارد محدوده سود می شود.

کلوز یک سوم پایینی

اگر قیمت در یک سوم پایینی کندل، یعنی محدوده­ای که در تصویر زیر مشخص شده است، بسته شود، به احتمال بالاتر در کندل بعدی قیمت نزولی بوده و ریزش خواهد کرد. در این حالت اگر معامله­گر به دنبال معامله­ی فروش باشد، زمان ورود به بازار است.

این به معامله­ گر کمک می­کند که کمتر درگیر حرکات فرسایشی بازار شود. زمانی که قصد انجام معامله خرید یا معامله فروش را دارد با هر کندلی وارد معامله نشود. چرا که ممکن است یک معامله با خواب سرمایه زیاد، به این صورت که در ابتدا فرسایشی حرکت کرده و سپس وارد محدوده سود شود، انجام دهد و در نهایت این احتمال نیز وجود دارد که مجبور به خروج از معامله شود.

کلوز یک سوم میانی

اگر قیمت در یک سوم میانی کندل بسته شود، در یک یا دو کندل بعد حرکت خود را به صورت رنج ادامه خواهد داد. این نکته در موومنت ها نیز کاربرد دارد. زمانی که معامله­گر قصد دارد معاملات باز خود را مدیریت کند. به دلیل آن که در روش چارتیکال جبل عاملی، هدف بهره­وری حداکثری از پتانسیل بازار است، معامله­گر با تشخیص قدرت هر کندل می­بایست متوجه شود که آیا همچنان می­تواند در این معامله بماند یا باید خروج کند؟

کندل­ها نشان دهنده­ی آخرین رفتار معامله­گران تاثیر گذار در بازار است و معامله­گر باید برای معاملات خود از آنها استفاده کند.

نکته: اهمیت بسته شدن کندل­ها در همه جا و هر زمانی یکسان نبوده و در نقاط حساسی از بازار همچون نقاط انتهایی اصلاح­ها و یا پایان موومنت ها برای معامله­گر اهمیت ویژه ای دارند.

انواع اصلاح (کارکشن)

در بازارهای معاملاتی یکی از سرنخ های بسیار مهم، کارکشن ها می­باشد که می توانند اطلاعات مفیدی را برای ورود به معامله به معامله­گر بدهند. کارکشن ها در روش چارتیکال جبل عاملی دارای انواع مختلفی می­باشند که به توضیح آن خواهیم پرداخت.

اکستنشن و کارکشن در بازارهای معاملاتی به مثابه دم و بازدم در انسان می­باشد. همانگونه که انسان برای زنده ماندن و ادامه حیات می­بایست دم و بازدم، هر دو را با یکدیگر داشته باشد و هرگز یکی از آنها به تنهایی نمی تواند انسان را زنده نگه دارد، در بازارهای معاملاتی نیز اکستنشن و کارکشن به همین منوال است. هر گاه بازار یک حرکت صعودی یا نزولی را بی وقفه ادامه می­دهد، معامله­گر می­بایست متوجه شود که آن تایم فریم مناسب نیست و باید به تایم فریم بالاتر برود و اگر تایم فریم بالاتر نیز به همین صورت است، باید دریابد که قیمت ناسالم و غیر واقعی در حال رشد بوده و در واقع یک حباب است.

در روش چارتیکال جبل عاملی، زمانی که بازارهای معاملاتی اصلاح می­کنند، موقعیت ورود به معاملات، خواه معاملات ادامه دهنده باشند و خواه برگشتی را می سازند. در هر حالت بنابر برهان خلف، به اصلاحات نیاز است و در بخش های آتی به تفصیل آن خواهیم پرداخت.

انواع کارکشن

اگرچه کارکشن ها دم و بازدم بازار هستند و باید وجود داشته باشند که بتوان  از وضعیت سلامت آن مطمئن شد، اما انواع کارکشن نیز به معامله­گر سرنخ هایی را می دهد. به عنوان مثال اکنون در بازار چه مقدار نقدینگی وجود دارد؟ یا در حال حاضر بازار چه مقدار حرکاتی را خواهد داشت؟ معامله­گر می­بایست ابتدا با انواع آنها از نظر مشخصات فنی و شکل ظاهری آشنا شود.

کارکشن استال

یکی از انواع اصلاح، کارکشن استال می باشد. همانطور که در تصویر زیر مشاهده می­کنید، در کارکشن های از جنس استال پس از کامل شدن اکستنشن و زمانی که قیمت می­خواهد کارکشن انجام دهد، نمی­تواند بیشتر از 15 درصد مقدار اکستنشن را برگشت بزند و کارکشن یا اصلاح عمیق نخواهد شد. به عنوان مثال هنگامی که یک اکستنشن ساخته شده است و به اندازه­ی 100 پیپ حرکت داشته است، کارکشن آن نمی­تواند بیشتر از 15 پیپ یا همان پانزده درصد شکل بگیرد و حرکت را اصلاح کند.

فشار موجود در استال، یعنی آن معامله­گرانی که با سماجت و تمایلات و هیجانات خود پول های زیادی را در اعداد بدتر وارد معامله کرده اند، بر اساس تئوری حراج دائما و سرسختانه در حال معامله بوده اند.

به علت فشار هیجانات و تمایلات معامله­گران، اکستنشن زیاد بوده و زمانی که قیمت می­خواهد کارکشن بسازد، به خاطر فشار نقدینگی، قیمت نمی­تواند بیشتر از 15 درصد از مسافت طی شده توسط اکستنشن را پس بزند و استال  پیش می­آید. حالت استال باید بین 3 تا 5 کندل باشد. به عبارتی فشار می­بایست به اندازه­ای زیاد باشد که بیش از این نتواند در این منطقه بماند و مجددا حرکت خود را ادامه دهد.

معامله­گر باید این نکته را در نظر داشته باشد که استال پس از اسپایک شکل می­گیرد و اسپایک اولین حرکت (اکستنشن) یک روند جدید است که بسیار پر قدرت بوده و از کندل­های کوچک آغاز می­شود. به تدریج کندل ها بزرگ تر شده و این یعنی تنها در ابتدای روند­ها استال را می­توان یافت. هیچ گاه در گام های دوم و سوم حرکت استال وجود ندارد و اگر بر حسب توالی تصادفی یک اصلاح به شکلی شبیه به استال ایجاد شد، باز هم از نظر قدرت معامله گران در جهت روند خوب است اما به کیفیت اولین گام نیست. این اتفاق در میانه­ی راه یک روند می­تواند بخاطر یک هیجان کاذب مثل انتشار یک خبر باشد.

معامله­گر می­بایست در نظر داشته باشد که برای تشخیص یک کارکشن از جنس استال به 3 تا 5 کندل نیاز است و اگر بیشتر از 5 کندل شد، حرکت چوپی (آشفته) بوده و کمتر از 3 کندل نیز یک رفتار معمولی در ادامه یک اکستنشن است .

به خاطر بالا بودن سماجت مالی معامله گرهای سازنده اکستنشن، زمانی که قیمت می­خواهد کارکشن بسازد اجازه­ی پس زده شدن نداشته و فقط می تواند حداکثر تا 15 درصد اکستنشن را برگردد و به این ترتیب قوی ترین حالت اصلاح، کارکشن استال است.

کارکشن پولبک

 حالت بعدی از انواع اصلاح، حالت پولبک است. پس از آنکه قیمت یک اکستنشن ایجاد کرد، انتظار می رود که یک کارکشن نیز داشته باشد، اما بیشترین حدی که این کارکشن می­تواند برگردد 50 درصد است و نباید بیشتر از 50 درصد از مسافت اکستنشن خودش را اصلاح کند. مثلا در یک روند صعودی اگر اکستنشن آخر 100 پیپ بوده است، نباید بیشتر از 50 پیپ ریزش وجود داشته باشد و در غیر این صورت دیگر این حالت یک کارکشن نیست و یک اکستنشن خواهد بود و در این صورت با مشاهده­ی یک کارکشن ضعیف چنین انتظار می­رود که روند نزولی ادامه پیدا کند. یکی دیگر از انواع کارکشن که یک حالت ضعیف­، معمولی و پر تکرار در بازار است پولبک می باشد. پولبک معمولی یا پولبک ساده بدین معناست که بعد از اکستنشن، قیمت، پولبکی را انجام دهد که بین 15 تا 50 درصد برگردد.

چرا نباید بیشتر از 50 درصد اصلاح اتفاق بیفتد؟

فرض کنید که قیمت برای ایجاد یک اکستنشن صعودی نیاز به انجام صد لات معامله یا صد هزار قرارداد معامله دارد تا آن اکستنشن صعودی ساخته شود. مسلم است که یک حرکت پرقدرت در یک جامعه­ شکل گرفته و منجر به یک اکستنشن شده است. حال اگر قیمت تا پنجاه درصد خود را اصلاح کند می­توان چنین استنباط کرد که معامله­گران سازنده­ی اکستنشن، خواه صعودی و خواه نزولی، در صورتی که کارکشن تا 50 درصد اکستنشن را اصلاح کند، در واقع هنوز حداقل به اندازه  50 درصد پابرجا هستند و تمایلاتشان تغییر نکرده و به طور جدی حرکت قیمت در جهت قبلی ضعیف نشده است. اما فرض کنید که این اصلاح بیشتر از پنجاه درصد شود و مثلا به 60 درصد برسد، زمانی که قیمت خود را 60 درصد اصلاح کند یعنی صد واحد معاملاتی داشته ایم که به فرض مثال از جنس خرید بوده اند، اما 60 درصد اصلاح شده است، به عبارتی 60 واحد معاملات فروش در بازار آمده و 40 واحد معامله­ی خرید باقی مانده است که این یعنی جامعه کوچکتری از سازندگان اکستنشن باقی مانده اند.

دریافتیم هرچند که یک حرکت پرقدرت وجود داشته باشد، نحوه اصلاح بسیار مهم است. از این طریق می­توان مطمئن بود که هنوز جامعه­ی بزرگتر، جامعه­ی سازنده­ی اکستنشن است، چون اگر به عنوان مثال اصلاح به 60 درصد برسد در واقع جامعه ی  قوی تر با این 60 درصد  هستند و اگر یک کارکشن برخلاف آن ایجاد شود، مثلا در یک روند صعودی در این حالت دیگر حرکت صعودی نیست بلکه می توان گفت که یک حرکت نزولی در حال شکل گیریست و یا حداقل بازار به حالت رنج درآمده است.کمپلکس پولبک

کمپلکس پولبک ضعیف­ترین حالت روند است؛ زیرا معامله­گران سازنده­ی اکستنشن به اندازه­ای قوی نبوده و سرسختی و سماجت نداشته اند که وقتی بازار وارد فاز کارکشن شد، فقط یک بار به قیمت اجازه دهند که به عقب برگردد و یک پولبک انجام دهد. به عبارتی معامله­گران مخالف اکستنشن توانسته­اند که دو بار یعنی دو حرکت مخالف قیمت را برگردانند. به این حالت complex pullback یا اصلاح چندگانه گفته می­شود.

 همانطور که در تصویر فوق مشاهده می­شود، قیمت مانند پولبک ساده یک برگشت دارد و حتی آماده­ی حرکت نیز می­شود، اما یا به خاطر عدم خرید دوباره و پرقدرت خریداران روند صعودی و یا فشار فروش بیش از حد فروشندگان مخالف، قیمت، صعود دوباره را شروع نکرده و نمی­تواند اکستنشن بعدی را بسازد و دوباره ریزش می­کند. در این صورت کامپلکس پولبک یا اصلاح چند گانه تشکیل شده است که حاکی از ضعیف­تر شدن معامله­گران در جهت روند و یا قوی­تر شدن معامله­گران مخالف روند می­باشد.

در کامپلکس پولبک دو لگ برگشت وجود دارد و برای قیمت، دو پولبک به صورت پیوسته در کارکشن اتفاق می افتد، اما حالت دیگری نیز وجود دارد که فقط با صرف زمان رخ می­دهد. یعنی یا مانند تصویر فوق دو اصلاح مانند پولبک، پیوسته و پشت سر هم رخ می­دهد و یا مانند تصویر زیر حرکت اصلاحی قیمت به ظاهر کش می­آید و با ایجاد کندل های فرسایشی، یعنی کندل های ضعیف که حاکی از کمبود نقدینگی و یا بلاتکلیفی معامله­گران است، شکل می­گیرد و حرکت اصلاحی از نظر زمانی طولانی انجام می­شود.

 پس چه به صورت حالت B و چه به صورت حالت A اینجا یک complex pullback یا یک اصلاح چندگانه  وجود دارد. این حالت ضعیف ترین حالت روند است و معامله­گر نباید در این حالت بازار معامله انجام دهد و یا می­بایست با حجم کمتری وارد موقعیت معاملاتی شود، چرا که از رفتار قیمت می­توان دریافت که روند در حالت ضعیف تری قرار دارد. اما باید این نکته را هم در نظر گرفت که در هر صورت این یک پولبک است و باید مانند هر نوع اصلاحی همراه با ضعف باشد و همانطور که پیشتر گفته شد برگشت قیمت نباید بیش از 50% حرکت اصلی باشد.

پولبک ریورسال

نوع بعدی کارکشن ریورسال است. مدل کارکشن­هایی که پیشتر بررسی شد، کارکشن هایی بودند که برای معاملات ادامه دهنده (continue) در نظر گرفته می شدند، یعنی زمانی که معامله­گر قصد انجام معامله در جهت روند را داشته باشد.

اما زمانی که معامله­گر قصد انجام معامله بر خلاف جهت روند را داشته باشد، همانگونه که در تصویر فوق مشاهده می­کنید، همچنان می­بایست کارکشنی را مشاهده کرد؛ چون همانطور که قبلا گفته شد، کارکشن ها و رفتار معامله­گران در آن ناحیه بسیار مهم است. در این تصویر کارکشن خود را به صورت یک (failed to continue) عدم توانایی در ادامه نشان می دهد، یعنی قیمت یک اکستنشن ساخته است و کارکشن نیز خود را به صورت یک پولبک به نشان داده است و زمانی که می­خواست از آخرین سویینگ های(high) خود عبور کند و یک اکستنشن جدید بسازد ناتوان و ناکام ماند. در روش چارتیکال جبل عاملی در این حالت معتقدیم که یک failed to continue اتفاق افتاده است و یک عدم توانایی در ادامه رخ داده و این یک پولبک به ریورسال است که معامله­گر از آن برای ورود به معاملات برگشتی استفاده می­کند. به عبارتی معامله­گران این روند حاضر به خرید در قیمت های بالاتر نشده اند. همین اتفاق برای معاملات فروش هم می تواند بیفتد، یعنی یک حرکت یا روند نزولی وجود داشته است که وقتی قیمت در آخرین اکستنشن خود یک کارکشن را داشت بعد از آنکه می خواست به حرکت خود در جهت روند ادامه دهد ناتوان ماند و عدم توانایی در ادامه (failed to continue) شد و به یک کارکشن ریورسال تبدیل شد

 در روش چارتیکال جبل عاملی، معامله­ گر فقط اجازه دارد که در لبه­های چارچوب بالایی و لبه­های چارچوب پایینی متن بازار به دنبال ریورسال پولبک باشد. چرا که طبق قواعد اصول روند، معامله­ گر اجازه­ی فرض برگشت قیمت را مادامی که خود را به سطح مقابل نرسانده باشد، ندارد. در نتیجه برای ریورسال پولبک ها فقط باید در لبه های بالایی و پایینی چارچوب متن بازار منتظر بود.

دریافتیم که در روش چارتیکال جبل عاملی، اصلاح ها یا همان کارکشن ها سرنخ های خوبی برای تشخیص و ورود به معاملات می­باشند. این کارکشن ها دارای انواع مختلفی اعم از کارکشن استال، کارکشن پولبک، کمپلکس پولبک و ریورسال پولبک می­باشند.

در کارکشن استال بعد از آنکه اکستنشن کامل می­شود، قیمت بیشتر از 15 درصد مقدار اکستنشن را نمی تواند کارکشن بزند.

هرگاه بعد از یک اکستنشن، کارکشن بیش از 15 درصد اما کمتر از 50 درصد برگشت باشد، کارکشنی از نوع پولبک خواهد بود.

همچنین آموختیم که ضعیف­ترین حالت کارکشن، کارکشن کمپلکس پولبک است. هرگاه در بازار قیمت به صورت کمپلکس پولبک حرکت کند و در آن موقعیت فرصتی برای ورود صادر شود که منجر به یک سیگنال معاملاتی، چه برای خرید و چه برای فروش باشد، معامله­گر می­بایست با ریسک کمتری از آن موقعیت استفاده کند، به نحوی که میزان سرمایه درگیر این معامله را کمتر کند که برای موقعیت­های دیگری مانند پولبک معمولی، استال و ریورسال پولبک که در چارچوب­های قیمتی و در سطوح تنش حساس بازار می­تواند پیدا کند، سرمایه آزاد داشته باشد و برای ورود در نقاط برگشتی از آنها استفاده کند اما اینکه در چه زمانی مجاز به ورود می­باشد، نیازمند سرنخ های بیشتری است که در مباحث بعدی درباره آنها صحبت خواهیم کرد.

پروجکشن

در این بخش به تشخیص قدرت حرکات قیمت بر اساس اکستنشن ها خواهیم پرداخت.

معامله­گر با بررسی سرنخ­هایی که اکستنشن­ها نشان می دهند می­تواند از چند کندل یا یک اکستنشن، پیش بینی کند که در ابعاد بزرگتر یا در آینده­ای دورتر، قدرت روند به چه صورت خواهد بود.

ابتدا به تعریف پروجکشن می پردازیم. پروجکشن به معنای میزان خالص پرتاب قیمت می­باشد. همانطور که در تصویر زیر مشاهده می­کنید، در پروجکشن معامله­گر در متن بازار مورد نظر خود، میزان اکستنشن حرکت قیمت را از کارکشن پیش از خودش کم می­کند. به عبارتی با کم کردن مناطق هاشور خورده در تصویر زیر، مقدار پرتاب قیمت که همان میزان باقی مانده است به دست می­آید.

سپس معامله­ گر می­بایست هر پرتاب قیمت را با پرتاب قیمت پیشین خودش در بازار مقایسه کند. به عبارتی اکنون که موج بعدی در بازار شکل گرفته و اکستنشن بعدی پیش رفته است، باید دوباره بررسی کند که حد فاصل مسافت طی شده اکستنشن چقدر است و میزان کارکشن قبلی را از آن کم کند.

فرض کنید که مقدار پروجکشن اول را مقدار A و پروجکشن دوم را مقدار B در نظر بگیریم. همانطور که می­دانید معامله­گر، در روش چارتیکال جبل عاملی برای معامله در بازار های معاملاتی اخبار را دنبال نمی­کند و درگیر حاشیه­های بازار و حاشیه­ی اتفاقات روز دنیا نمی­شود، چرا که تحلیل­گر نیست، معامله­گر است. به این ترتیب علت اینکه چرا یک روند ضعیف شده است یا قوی برای معامله­گر مهم نمی باشد و فقط با قدرت و ضعف روند، یعنی چیزی که با چشم خود مشاهده می­کند بازار را بررسی می­کند.

مادامی که پروجکشن جدید و جاری از پروجکشن قبلی کوچک­تر باشد، یعنی بنا به هر دلیلی معامله­گرهای سازنده این روند ضعیف شده­اند و کسانی که پول هایشان به طور موثر در این بازار قیمت را به سمت بالا حرکت می­داد، دیگر وجود ندارند، معامله­گر نیز نباید در چنین بازاری ترید کند. حتی اگر از طریق شبکه­ی اجتماعی، یک شخص، نرم افزار، اپلیکیشن یا حتی اندیکاتوری سیگنالی صادر شود که موقعیت معاملاتی خوبی را  نشان دهد، یک معامله­گر حرفه­ای به هیچ وجه این معامله را انجام نخواهد داد. یعنی زمانی که بازار واضح کم شدن نقدینگی را به معامله­گر نشان می­دهد، نباید دیگر وقت خود را صرف پیدا کردن موقعیت های معاملاتی در آن نماد کند. یک معامله­گر حرفه­ای همیشه باید به دنبال بازارهایی باشد که با کمترین خواب سرمایه به سود مناسبی برسد.

بار دیگر به تصویر دقت کنید، اگر مقدار پروجکشن در اکستنشن جاری یعنی حالت B نسبت به حالت A تغییر نکند، در واقع تغییر خاصی بین معامله­گرها به وجود نیامده است. لذا اگر معامله­گر سیگنال خرید و یا در کل فرصت معاملاتی خوبی را در بازار پیدا کند، می­بایست از آن فرصت برای ورود به یک معامله جدید استفاده کند. حال اگر مقدار اکستنشن جدید یعنی حالت B از مقدار اکستنشن حالت A قبلی خودش بیشتر باشد، معامله­گر می­تواند با اطمینان خاطر و با امید بیشتری یک معامله­ی جدید را انجام دهد.

به عنوان مثال اگر قرار بود که فرد در معامله  N درصد ریسک کند، اکنون در معامله جدید می­تواند  N + 1 یا هر عدد دیگری و به طور کل به اندازه ظرفیت روانی و مالی خود، ریسک کند، زیرا این آگاهی را دارد که همان معامله­گران موثر حاضر در بازار که سازنده روند هستند، نسبت به اکستنشن  قبلی در حال قوی تر شدنند. مادامی که سازنده­ی روند قوی­تر می­شود و این جامعه در حال  قوی­تر شدن و بزرگتر شدن است، معامله گر نیز با اطمینان خاطر بیشتری ورود به معامله خرید را انجام می دهد.

 حال به تصویر فوق دقت کنید، این حالت برای نزول نیز وجود دارد. معامله­گر می­بایست در حرکات نزولی یک اکستنشن و مقدار اصلاحی که قبلا انجام داده است را در نظر بگیرد. به عبارتی در تصویر فوق، محدوده­ی هاشور خورده را از آن کم کند و از مقدار باقی مانده به پروجکشن آن برسد. در مورد اکستنشن بعدی نیز به همین منوال است. فرض کنید که اکستنشن مسافتی را طی کرده است، اما معامله­گر نباید آن مقدار از اکستنشن که در دل کارکشن قرار گرفته است را همانطور که در تصویر هاشور زده شده، در نظر بگیرد، به این ترتیب مقدار باقی مانده، پروجکشن یا همان پرتاب قیمت می­باشد.

مادامی که مشاهده شود مقدار B از مقدار A  کمتر می­شود می­توان چنین استنباط کرد که آن معامله­گران فروشنده­ای که در حال ساختن روند و حرکات نزولی می­باشند، بنا به هر دلیلی که برای معامله­گر مهم نیست، ضعیف تر شده اند و به این ترتیب معامله­گرانی که از روش چارتیکال جبل عاملی استفاده می­کنند، به بازاری که سازندگان روند آن ضعیف شده­اند وارد نخواهند شد. اما اگر مقدار B با مقدار A برابر یا حتی بیشتر باشد، معامله­گر با اطمینان خاطر بیشتری وارد معامله می­شود زیرا آن دسته از معامله­گرانی که در حال ساختن روند می­باشند و پشت آن قرار دارند، تغییر نکرده­اند و در صورت تغییر، بزرگتر شده­اند. در نتیجه معامله­گر با اطمینان خاطر بیشتری دنبال فرصت ها و موقعیت های فروش خواهد بود.

در کل دریافتیم که پروجکشن­ها سرنخ هایی را نشان می­دهند که از طریق مقایسه­ی آنها معامله­گر پیش بینی خواهد کرد که در ابعاد بزرگتر یا آینده ای دورتر، قدرت روند به چه صورت خواهد بود، قدرت معامله­گران در جهت روند کمتر شده است یا بیشتر و تمایلات آنها به شرکت در معاملات جدید به چه صورتی است.

عمق قیمت

در این بخش به تشخیص قدرت روند بر اساس معامله­گران خلاف روند در روش چارتیکال جبل عاملی می­پردازیم. در بخش­های پیشین در مورد سازندگان روند و اینکه چه تغییراتی در تمایلات یا سرسختی آنها برای معامله در جهت روند بوده است صحبت شد، در این بخش از دیدگاه کسانی که خلاف روند هستند به این موضوع می­پردازیم.

تاثیر عمق ها

یک روند الزاما فقط به این خاطر که معامله گران حاضر در آن دیگر تمایلی به ادامه آن ندارند یا حاضر نیستند در قیمت های بدتر آن معامله کنند ضعیف نمی شود، بلکه بر تمایلات و سماجت خود استوار باشند اما ممکن است معامله گرهایی که بر خلاف آنها فکر می کنند و انتظارات یا برنامه هایی خلاف آنها دارند، برای انجام معاملات در جهت مخالف، خیلی قوی تر و سرسخت تر می شوند. پس اگر معامله­گر در این جبهه فقط بر یک گروه تمرکز کند و از گروه دیگر غافل شود، این امکان به وجود می آید که در دام موقعیت هایی بیفتد که خیلی راحت می توانست شناسایی­شان کند.

به همان صورت که معامله­گر در پروجکشن یا همان پرتاب قیمت، میزان مسافت طی شده خالص اکستنشن پس از کسر میزان اصلاح قیمت را در نظر می گرفت و با یکدیگر مقایسه می کرد، اکنون نیز به همان صورت رفتار می­کند، یعنی مقدار پس زده شدن قیمت در هر کارکشن را می­بایست بسنجد.

به تصویر بالا دقت کنید؛ محدوده هایی که مشخص شده، مقدار پس زده شده­ی قیمت در کارکشن نسبت به اکستنشن است. برای اینکه دریابیم این اکستنشن چقدر پس زده شده است، ابتدا محدوده اول را A و محدوده دوم را B نام گذاری می­کنیم. نکته این مسئله آن است که در اینجا نیز مانند حالتی که در پرتاب قیمت وجود داشت، می­بایست هر عمق را با عمق قبلی خودش مقایسه کرد. در مقایسه عمق ها اگر عمق جدید نسبت به عمق قبلی کمتر شده باشد، یعنی بنا به هر دلیلی معامله گرهای مخالف این روند ضعیف تر شده اند، یا اگر ضعیف تر نشده اند معامله گرهای سازنده قوی تر شده اند و دیگر قیمت نمی تواند مثل قبل رفتار خطرناکی را برای خلاف روند خود داشته باشد، معامله­گر می تواند یک معامله با ریسک کمتر و احتمال بالاتری را داشته باشد.

   اما اگر عمق B نسبت به عمق A تغییری نداشته باشد، هیچ تغییر خاصی در رفتار و تمایلات معامله گرهای خلاف روند نبوده است و اگر دیگر سرنخ های موجود اجازه ورود به معامله و یک فرصت جدید را به معامله گر بدهد، معامله­گر می تواند آن فرصت جدید را معامله کند.

   اما اگر مانند مثال فوق مقدار C نسبت به مقدار B بیشتر شد یعنی عمق بیشتری در بازار شکل گرفت معامله­گر باید دریابد که بنا به دلایلی معامله گرهای مخالف روند قوی تر از قبل شده اند و دیگر همچون سابق کم تاثیر نیستند، تاثیرات و نقش آنها بر روی روند در حال بیشتر شدن است و یا اینکه میزان توان معامله­گرهای در جهت روند در برابر آنها در حال کم شدن است. در چنین شرایطی اگر قیمت به معامله­گر سیگنال ورود نیز بدهد نباید آن را معامله کند، چرا که ممکن است آن موقعیت یک دام برای معامله­گر باشد و این امکان وجود دارد که بر اساس توالی تصادفی تشکیل شده باشد. به طور کلی در بازار حرکات تصادفی بسیار اتفاق می­افتند. از این رو اگر بخواهیم تک بعدی نگاه کنیم ممکن است یک معامله­گر به صورت اتفاقی کندلی را ببیند که در نقطه حساسی قرار گرفته است و تصمیم به ورود بگیرد اما این مسئله صرفا به دلیل پویایی بازار است. معامله­گر حرفه ای موارد مختلفی را بررسی می­کند و در نهایت یک تصمیم کلی می­گیرد نه صرفا به دلیل اینکه یک یا دو مورد تایید شده­اند.

  یک معامله­گر حرفه­ای برای اینکه دچار پویایی بیش از حد بازار یا در واقع همان توالی تصادفی نشود و در دام معاملات نیفتد، زمانی که عمق معاملات و عمق حرکات بیشتر شده است آن موقعیت را معامله نخواهد کرد.

  به تصویر زیر دقت کنید، برای موقعیت های نزولی نیز به همین صورت است. معامله­گر در حرکات نزولی می­بایست مقدار پس زده شده­ی قیمت را از اکستنشن قبلی آن کم کند. مادامی که B از A در حالت نزول بیشتر باشد نباید به فکر فروش های جدید افتاد ولی اگر مساوی و یا کمتر بود، معامله­گر می­تواند برای ورود به موقعیت ها و فرصت های جدید برای فروش آماده باشد.

با بررسی عمق کارکشن های موجود در یک روند، به عنوان سرنخی دیگر آشنا شدیم و دریافتیم که اگر عمق آنها رو به کاهش باشد می­تواند نشان دهنده­ی ضعف و یا عدم تمایل ورود معامله­گران خلاف روند باشد و نشانه­ی خوبی برای ورود در جهت روند است. اگر رو به افزایش باشد می­تواند هشداری مبنی بر قدرت گرفتن معامله­گران خلاف جهت و یا ضعیف تر شدن معامله­گران در جهت روند باشد هشداری برای نزدیک شدن به پایان روند است و یا حتی می­توان آن را به عنوان یک چراغ هشدار دهنده در راستای معاملات برگشتی در نظر گرفت. اما این نکته را نیز باید به خاطر داشت که معامله­گر نباید صرفا با یک گزینه اقدام به معامله کند و می­بایست مجموعه ای از سرنخ ها را برای رسیدن به نتیجه مطلوب در نظر بگیرد.

زاویه­ی گام ها

دریافتیم معامله­گران در جهت روند پروجکشن یا همان پرتاب قیمت هستند و معامله­گران خلاف روند ، کسانی هستند که یا در دام افتاده­اند و یا در تلاشند که روند را تغییر دهند. به طور کلی در تغییر زاویه­ی گام، معامله­گر می­بایست تمایلاتی که هنوز خود را به طور گسترده نشان نداده­اند و فقط در حدی هستند که می توان به کمک آنها سرنخ هایی از معاملات سنگین در حال ورود به بازار و یا معاملات سنگینی که دیگر ادامه پیدا نمی کنند و پایان یافته­اند را تشخیص داد، دریابد.

البته هر دو نوع این معاملات برای معامله­گر مهم می­باشند. زیرا الزاما به اطمینان از یک حجم سنگین در حال وارد شدن به بازار نیاز نیست و همین که یک حجم سنگین از بازار خارج شود، در تصمیمات معامله­گر برای معامله تاثیر می گذارد.

تشخیص خروج از رنج با زاویه­ ها

گاهی اوقات در رنج ها نیازی نیست که برای پایان آن منتظر ماند تا یک اکستنشن اتفاق بیفتد و آن محدوده­ی رنج را بشکند و پس از آن یک کارکشن ایجاد شود، زیرا بعضی از اوقات پیش از آنکه نیاز به اکستنشن و کارکشن باشد، خود بازار سرنخ هایی را به معامله­گر می دهد، به نحوی که حتی از همان بطن بازار چوپی تشخیص می­دهد که در حال حاضر بهترین رفتار چیست و باید خریدار یا فروشنده باشد. گاهی یک روند رنج در بازار شکل می­گیرد و معامله­گر بر اساس زمان انتشار اخبار مهم یا به طور اتفاقی، فقط یک دستور شرطی خرید بالا و یک دستور شرطی فروش پایین قرار می­دهد و معتقد است که هرکدام از آنها فعال شد، معامله  باز شده و در آن جهت وارد بازار می­شود و آن یکی هم کنسل خواهد شد. این نوع از ورود معامله­گر به نحوی متکی به شانس و قمار گونه خواهد بود. در روش چارتیکال جبل عاملی معامله­گر نبایست بخت آزمایی کند. نباید معامله کند و منتظر باشد که چه اتفاقی خواهد افتاد، بلکه معامله می­کند چون می­دانیم که به احتمال بالاتر چه اتفاقی در حال رخ دادن است و این قاعده­ی بسیار مهمی در رفتار حرفه­ایی معامله­گری است.

گاهی اوقات معامله­گر می­بایست سرنخ هایی را از زاویه­ی حرکات بازار دریافت کند. در تصویر شماره 1 مشاهده می­کنید که یک زاویه حرکتی به سمت بالا و یک زاویه­ی حرکتی به سمت پایین وجود دارد، اما این دو حرکت نکته­ی خاصی را به ما نشان نمی­دهند.

اما با کمی دقت می­توان فهمید که زاویه­ی صعودی بعدی (تصویر 2) زاویه­ی خوابیده­تری نسبت به اکستنشن قبل شده است. در اینجا معامله­گر متوجه می­شود که معامله­گرانی که در بازار هستند و در جهت خرید پول خود را خرج می کنند، بنا به هر دلیلی دیگر آنچنان سماجتی مبنی بر معامله در قیمت های بدتر را ندارند و حتی مقداری قیمت را بالا نیز می­برند. اما این زمانبر بوده و از نظر روانی و احساسی آنچنان تمایلی به معامله کردن در قیمت های بدتر ندارند. به عبارتی پول دارند و می­توانند این کار را انجام دهند ولی بنا به هر دلیلی فعلا ورود نخواهند کرد.

حالت افزایشی

 همانگونه که تصویر زیر مشاهده می­شود، حالت دیگری که وجود دارد این است که در همان حالت قبل زاویه­ی تیزتری به نسبت حرکت قبلی تشکیل شود. دراینجا معامله­گر متوجه می­شود که بنا به هر دلیلی خریداران پول خود را با هیجان، حرص و طمع بیشتری در قیمت های بدتر بازار معامله می کنند.

پس به طور کلی در این بازار، مادامی که زاویه­ی گام صعودی در حال کم شدن است، چنانچه هر ابزار، الگو و هر روش معاملاتی پیشنهاد یک معامله خرید جدید را داد، معامله­گر نبایست این معامله­ی خرید جدید را انجام دهد، اما اگر زاویه بیشتر شد، پس از مشاهده­ی نشانه­های کافی، می­تواند معامله­ی خرید جدید را انجام دهد.

برای حالت فروش نیز به همین منوال است. اگر زاویه کمتر شود، یعنی معامله­گرهای موثر فروشنده­ی حاضر در بازار دیگر پول خود را برای فروش خرج نمی­کنند و به مرور سبک­تر و ضعیف­تر می­شوند. زمانی که خریدارها وارد بازار شوند، بسیار قوی­تر از معامله­گران در جهت روند می­باشند. در نتیجه با مشاهده­ی اولین نشانه­ای که در راستای تغییر جهت سفارشات به خرید باشد، معامله­گر می­تواند معامله­ی خرید را انجام دهد و عکس آن، اگر در نزول جهت نزول زاویه بیشتر شود، بر خلاف حالت قبل که نباید به دنبال معامله­ خرید باشد، می­بایست بعد از رسیدن به سطح بالا به دنبال معامله فروش باشد. به این ترتیب با دانستن و آگاهی از این تکنیک، هنگامی که تغییراتی در بازار ایجاد می­شود که هنوز منجر به اکستنشن نشده است و حتی هنوز در بطن آن حرکت چوپی قرار دارد، معامله­گر بعد از اینکه لگ بعدی تشکیل شد، می­تواند با اولین نشانه­ای که مشاهده کرد، زودتر از بسیاری از معامله­گران جهت بازار را تشخیص دهد و معامله­ی فروش را انجام دهد.

به طور کلی بنابر روش چارتیکال جبل عاملی، هرگاه در یک جهت مثل صعود زاویه­ی گام­ها به سمت بالا بیشتر و تندتر شود، یک تایید و نشانه­ای است مبنی بر اینکه اگر معامله­گر قصد انجام معامله­ی جدیدی را داشته باشد، آن معامله­ خرید باشد. به عبارتی می­بایست به دنبال فرصت ها و موقعیت هایی باشد که بتواند معامله­ی خرید انجام دهد و اگر هر ابزار یا روش دیگری معامله­ی فروش در این موقعیت را نشان داد، به آن توجهی نکند زیرا یک معامله­ی حرفه­ای نخواهد بود و در دام خواهد افتاد. برای معاملات فروش نیز به همین منوال است. مادامی که زاویه­ی لگ های قیمت به سمت نزول بیشتر می­شود، معامله­گر در این بازار و در این موقعیت می­بایست به دنبال فرصت­های فروش باشد و اگر هر ابزار و الگویی یک معامله خرید را نشان داد، به آن توجهی نکند چرا که این یک دام است و نباید وارد معامله شد.

قواعد روند

در این بخش قصد داریم به بررسی قواعد روندها بپردازیم.

 اهمیت قانون روندها

یک معامله­گر حرفه­ایی باید با روندها معامله کند و در روندها بماند. اینکه معامله­گر در معاملات خود، تصمیمات احساسی، هیجانی و یا نا آگاهانه نگیرد بر این شرط استوار است که قواعد روندها را بداند.

فرض کنید که با یک نفر می­خواهید همکار شوید یا می­خواهید با یک نفر رابطه­ی دوستانه­ای برقرار کنید. اگر خصوصیات اخلاقی آن شخص را ندانید، حتی اگر آن شخص مناسب­ترین فرد هم باشد و شما هم مناسب­ترین خصوصیات اخلاقی را داشته باشید، همچنان احتمال اینکه با یکدیگر به مشکل برخورید وجود دارد. زیرا شما باید آن دوست را خوب بشناسید و بدانید که چه مسائلی را دوست دارد و چه مواردی او را ناراحت می کند. بنابراین برای اینکه ناخواسته منجر به ناراحتی او نشوید، باید مسائلی که دوست ندارد را بشناسید و رفتارهایی که برای او ناراحت کننده است را انجام ندهید.

    قوانین روند

  در روش چارتیکال جبل عاملی دو قانون در بازار روندها وجود دارد :

  1. قانون تداوم روند
  2. قانون عدم ادامه روند

    همانطور که در تصویر زیر مشاهده می­کنید، برای معامله­گر بسیار مهم است که بداند از چند کندل تشکیل شده است و چطور باید آن را دنبال کند. بازار زیر یک چارچوب پایینی و یک چارچوب بالایی دارد و این دو لبه ،لبه­های اصلی مد نظر معامله­گر می­باشند.

    قانون تداوم روند

زمانی که قیمت از یک سطح به سمت دیگر شروع به حرکت کند، حرکت خود را تا زمانی که به سطح مقابل برسد ادامه می­دهد. به طور مثال اگر از لبه پایینی شروع به حرکت کند، حرکت خود را تا زمانی که به سطح مقابل برسد ادامه می­دهد و به همین صورت اگر از سطح بالایی حرکت را شروع کند، ریزش را تا زمانی که به سطح مقابل خود یا به عبارتی لبه­ی پائینی برسد، ادامه می­دهد. این قانون اول روند است.

  قانون عدم ادامه­ ی روند

قانون دوم یعنی قانون عدم ادامه­ی روند بر پایه­ی اصل اول استوار است و معتقد است که قیمت برگشت نمی­شود و تغییر روندی در قیمت ایجاد نمی­شود، مگر اینکه خود را به سطح مقابل رسانده باشد. شرط اصلی تغییر روند در قانون دوم این است که قیمت خود را به سطح مقابل رسانده باشد و معامله­گر پس از آن اجازه دارد به دنبال معاملات فروش باشد.

در قانون تغییر روند یا همان قانون عدم ادامه­ی روند، یک حالت دیگری نیز وجود دارد و آن این است که قیمت فقط به یک شرط می­تواند خود را به سطح مقابل نرساند و روند را تغییر دهد، آن هم زمانی است که یک اکستنشن و یک کارکشن در جهت مخالف ایجاد کند. آنگاه می­توان گفت که روند از صعود به نزول تغییر پیدا کرده است.

   برای حالت روند نزولی نیز به همین منوال است. اگر قیمت از سطح بالایی شروع به ریزش کند، در هیچ شرایطی، معامله­گر نمی­تواند پایان روند نزولی را در نظر بگیرد و مطمئن باشد که دیگر خود را به سطح مقابل نمی رساند، مگر اینکه یک اکستنشن صعودی و یک کارکشن بعد از آن ایجاد شود. در آن صورت می­توان گفت که روند تغییر پیدا کرده است و از آن به بعد می­توان به دنبال معاملات خرید بود.

در این بخش دریافتیم که معامله­گر باید با روندها معامله کند و برای پیشگیری از تصمیمات هیجانی و احساسی در معاملات، می­بایست طبق قوانین روندها عمل کند که شامل قانون تداوم روند و قانون عدم ادامه­ی روند می­باشد. قانون اول روند بر این نظر استوار است که؛ زمانی که قیمت از یک سطح به سمت دیگر شروع به حرکت کند، تا خود را به سطح مقابل برساند به حرکت خود ادامه می­دهد. قانون دوم یعنی قانون عدم ادامه روند چنین است که؛ قیمت برگشت نمی­شود و تغییر روندی در آن ایجاد نمی­شود مگر آنکه خود را به سطح مقابل رسانده باشد و فقط به یک شرط می­تواند خود را به سطح مقابل نرسانده روند را تغییر دهد، آن هم زمانی است که یک اکستنشن و یک کارکشن در جهت مخالف ایجاد کند.

ضریب سوددهی بازار

در اقتصاد اصلی به نام ضریب سوددهی سهام وجود دارد که اقتصاددانان از طریق آن روند سوددهی یک سهام یا یک نماد معاملاتی در آینده را به دست می­آورند. برای مثال آیا این سهام در آینده سودده یا ضررده خواهد بود؟ اگر سودده است میزان سرعت سوددهی آن چقدر است؟ آیا پیشرفت آن با سرعت زیادی خواهد بود یا با سرعت کمی است؟ چون اگر با سرعت کم باشد فرد سهام دیگری را انتخاب می­کند که سرعت بیشتری برای ساخت سود داشته باشد، یا اینکه اگر سرعت سود سازی آن کاهشی است، آیا این کاهش رو به افزایش است یا کاهش بعد از یک افزایش بوده است؟ پاسخ به این سوالات بسیار مهم بوده و تئوری پیچیده­ای با اما و اگرهای فراوانی دارد. 

هرگاه در بازارهای معاملاتی، در یک حرکت صعودی عمق های قیمتی کم می­شود و پروجکشن ها در حال زیاد شدن باشند و زاویه ها نیز در جهت صعود بیشتر شوند، معامله­گر درمیابد که این روند صعودی رو به افزایش است. به عبارتی ضریب چولگی در حال افزایش است. اگر حرکت نزولی باشد و زاویه گام های نزولی افزایش پیدا کند و به همان صورت عمق اصلاح ها کمتر شود و پروجکشن­ها بیشتر شود، معامله­گر متوجه افزایش ضریب چولگی در روند نزولی می­شود. چرا که افزایش ضریب چولگی برابر با افزایش ورود نقدینگی است. اما اگر عمق­ها زیاد و پروجکشن ها کم شوند و زاویه گام ها نیز در حال کم شدن باشند، یعنی در این بازار کاهش ضریب چولگی وجود دارد و این بازار، هرچند که پیش از این بازاری سودده بوده است اما از این پس بازار سوددهی نخواهد بود و معامله­گر می­بایست بازاری را انتخاب کند که قوی تر و بهتر از این بازار است.

 برای مثال به تصویر فوق دقت کنید؛ یک حرکت صعودی وجود دارد که تا پیش از این ضریب چولگی خوبی داشته است، یعنی عمق ها کم بوده اند و به نسبت عمق، پروجکشن های بلندی وجود داشته است و زاویه­ی گام ها نیز در ابتدای حرکت ضعفی را نشان نمی­دهند. اما از نقطه­ای به بعد دیگر قیمت مثل سابق حرکتی به سمت صعود نداشته است. به سادگی می­توان مشاهده کرد که عمق­ها زیادتر شده، مسافت ها کمتر و زاویه­ها خوابیده­تر شده اند و بازار با زبان بی زبانی به معامله­گر می­گوید که اتفاق­هایی در بازار در حال رخ دادن است که معامله­گرهای موثر حاضر در بازار یا همان خریدارها دیگر سماجت مالی و روانی خاصی ندارند و دیگر سرسختی­ای برای ادامه از خود نشان نمی­دهند و به طور فرسایشی معاملات خرید خود را ادامه می دهند. به عبارتی به وضوح کم شدن نقدینگی را می­توان در بازار مشاهده کرد. به این ترتیب اگر هر الگو و اندیکاتوری هم نشان دهد که اینجا برای معامله­ی خرید خوب است، یک معامله­گر حرفه­ای این کار را انجام نخواهد داد. چرا که یکی از خصوصیات بازار کارا این است که خود قیمت تمام آن چیزی که پشت پرده­ی بازار اتفاق می افتد را به معامله­گر نشان می­دهد. در اینجا نیز خود قیمت تغییر کاهشی ضریب چولگی را نشان می­دهد، یعنی به معامله­گر نشان می­دهد که در اینجا سوددهی بازار در حال کم شدن است؛ بنابراین یک معامله­گر حرفه­ای نباید در چنین بازاری به دنبال فرصت­های خرید باشد.

  برای نزول نیز به همین منوال است. مادامی که حرکت­های نزولی با گام­های افزایشی و زاویه­های بیشتر باشند، پروجکشن­ها زیاد شده، عمق، کم و ضریب چولگی در حال زیاد شدن می باشد. هنگامی که این موارد در حال کاهش باشد یعنی روندی نزولی خواهیم داشت، منتهی هربار که عمق­ها بیشتر، مسافت­ها کمتر و زاویه ها کمتر می­شود می­توان چنین استنباط کرد که ضریب چولگی در حال کاهش یافتن است.

رسم خطوط ضریب چولگی

در حرکت ها و روندهای نزولی، معامله­گر می­بایست محدوده­ایی که در آن تغییرات چولگی به سمت کاهش است را زیر قیمت در نظر گرفته و رسم کند و محدوده­ایی که افزایشی است را بالای قیمت در نظر گرفته و رسم کند.

برای حرکت­های صعودی این مسئله برعکس است، یعنی معامله­گر در آن محدوده­ایی که چولگی قیمت افزایش پیدا می کند، می­بایست منحنی را زیر قیمت و در محدوده­ایی که چولگی کم می­شود باید آن را بالای قیمت در نظر بگیرد.

 فراموش نکنید که پروجکشن، دپس(عمق) و اسلوپ (شیب) ممکن است با یکدیگر واکنش­ها و تغییراتی را نشان دهند که منجر به کاهش یا افزایش چولگی شود. به این ترتیب برای مشاهده­ی چولگی نیازی نیست که هر سه صد در صد با یکدیگر رخ دهند. بلکه یک یا دو مورد هم اتفاق بیفتد می­تواند هشدارهای لازم را به معامله­گر بدهد؛ ولی اگر هر سه با هم رخ دهند بسیار قوی­تر شده و خیلی بهتر است. برای معامله در موقعیتی که پتانسیل بالایی دارد، باید چولگی آن در حال افزایش باشد. ممکن است معامله­گر موقعیتی را پیدا کند که چولگی آن در حال کاهش است، اگر در نظر فرد موقعیت خوبی برای ورود به معامله است و به آن وارد می­شود، در واقع زمان و پول خود را درگیر بازاری کرده است که در آن قیمت به طور فرسایشی و پر ریسک به حرکات خود ادامه می­دهد، نه معامله­ای که ریسک کمتر و پتانسیل های بیشتری دارد.

جنبش حرکتی قیمت

چه به صورت اکستنشن یا چه به صورت کارکشن، قیمت در بازار با لگ­ها حرکت می کند.  اما معامله­گر باید به چند سوال مهم در بازار پاسخ دهد؛ مثلا اینکه چه مقدار و به چه صورت انتظار دارد که آن کارکشن یا اکستنشن به حرکت خود ادامه دهد؟ آیا می­خواهد این اکستنشن یا کارکشن را پر کند و یا پر کرده است؟ یا حتی بیشتر از میزان میانگین آن حرکت کرده است؟ برای پاسخ به این سوالات باید به بررسی موومنت ها  یعنی جنبش های حرکتی قیمت بپردازیم.

    موومنت

در روش چارتیکال جبل عاملی، موومنت­هایی که گام­های متن بازارهای معاملاتی را ایجاد می­کنند، می­توانند سرنخ های معتبری را برای ورود به معاملات به معامله­گر بدهند.

  • به مقدار حرکتی که قیمت پیشتر در لگ هم خانواده­ی خود داشته است، موومنت گفته می­شود.

به تصویر زیر دقت کنید، یک اکستنشن و یک کارکشن وجود دارد و همانطور که در تصویر مشخص شده است این اکستنشن یک موومنت ( میزان حرکت ایجاد شده در لگ ) داشته است، به این ترتیب برای لگ بعدی این انتظار می­رود که قیمت به همان مقدار موومنتی که در گذشته حرکت کرده است، دوباره حرکت کند.

برای کارکشن آن نیز به همین منوال است. در کارکشن قبلی، قیمت یک موومنت داشته است، به این ترتیب اگر دوباره بخواهد یک کارکشن داشته باشد، این انتظار می­رود که به همان اندازه­ی موومنت قبلی حرکت کند.

بنابر روش چارتیکال جبل عاملی، در بازارهای معاملاتی همواره می­بایست اندازه­ی موومنت ها را نسبت به آخرین موومنت خود در نظر گرفت. همانگونه که در تصویر مشخص است، خواه حرکت نزولی باشد و خواه صعودی، می­بایست موومنت­های کارکشن­ها را با یکدیگر و موومنت­های اکستنشن­ها را نیز با یکدیگر در نظر گرفت.

کاربرد موومنت­ها

در ابتدا باید گفت که بسیاری از اوقات، معامله­گران با مشاهده­ی یک یا دو کندل برخلاف جهت سود خود ، تصور می­کنند که بازار دیگر به حرکت خود در جهت روند ادامه نخواهد داد؛ بنابراین در این نقطه بازار حرکتی ندارد و ایستاده است و می­خواهد حرکت معکوس را شروع کند، به این ترتیب با سرعت معامله­ی خود را بسته و آن را نقد می­کنند ولی بعد از آن دوباره حرکت قیمت ادامه پیدا می­کند ولی این بار در جهتی که آنها شاهد از دست دادن سودهایی باشند که می­توانستند دریافت کنند. پس مادامی که در بازار قیمت، موومنت خود را کامل نکرده است، معامله­گر با مشاهده­ی یک یا دو کندل اجازه ندارد آن را پایان حرکت در نظر بگیرد و منتظر حرکت معکوس باشد، مگر اینکه آن رفتار معنادار باشد یعنی در مجاورت یک سطح تنش بوده و یا یک سویینگ در حوالی آن سطح وجود داشته باشد که به فرض مثال یک یا دو کندل درجا زده است. در صورت بروز این اتفاق می‌تواند فکر کند که دیگر قیمت نمی­خواهد بیشتر از این ادامه دهد و این حالت احتمالا یک عدم توانایی در ادامه است.

مورد استفاده­ی بعدی موومنت ها بر این اساس است که؛ هرچقدر یک اتفاق بیشتر تکرار شود، احتمال اینکه باز هم اتفاق بیفتد کمتر است و برعکس هرچقدر که یک اتفاق کمتر رخ بدهد، احتمال اینکه دوباره تکرار شود بسیار بالا است.

به عنوان مثال فرض کنید که در شهری هر 100 سال یکبار، یک زلزله­ی شدید و کشنده اتفاق می افتد، اگر فقط 20 سال از آخرین زلزله در آن شهر گذشته باشد، مسئولین و مردم آن شهر نگرانی زیادی در این مورد ندارند. زیرا می­دانند که این زلزله به تازگی اتفاق افتاده است و به طور میانگین 80 سال دیگر طول خواهد کشید تا زلزله­ی مرگبار بعدی بخواهد اتفاق بیفتد. اما اگر این زلزله به جای اینکه در دوره­های زمانی خودش در همان شهر با همان ساکنین و همان مسئولین، مثلا 20،30 سال عقب افتاده باشد یعنی از آخرین باری که اتفاق افتاده است 120،130 سال گذشته باشد، بی­تردید همه­ی ساکنین آن شهر هر روز صبح که از خواب بیدار می­شوند یا هر شب که می­خوابند، با این دلهره و نگرانی هستند که ممکن است امروز یا امشب این زلزله اتفاق بیفتد.

بعضی از افراد معتقدند که بازارهای معاملاتی، بازار احتمالات است و به دیگران نیز در مورد رویارو شدن با این احتمالات در بازار توصیه­هایی می­کنند. برخلاف بعضی از افراد که احتمال در بازار را به مثابه اتفاقی و تصادفی بودن آن می­دانند، چارتیکال جبل عاملی معتقد است که آنچنان هم تصادفی نیستند و اگر سرنخ ها درست باشند از قبل قابل شناسایی و تشخیص می­باشند.

بنابراین هنگامی که در بازار یک موقعیت معاملاتی بعد از یک اکستنشن و یک کارکشن ایجاد شود، با اندازه­گیری موومنت می­توان میزان انتظار خود از حرکت بعدی بازار را مشخص کرد و چنانچه نقطه­ی ورود در جایی ایجاد شود که میزان قابل توجهی از حرکت موونت باقی مانده باشد، احتمال اینکه باز هم به حرکت خود ادامه دهد بسیار زیاد است و این یک معامله­ی کم ریسک خواهد بود. اما اگر مثلا 50 درصد از مسافت مورد انتظار را طی کرده باشد دیگر برای ورود ایده آل نبوده و بسیار پر ریسک است.

بنابراین هر چقدر در یک فرصت ورود به بازار، موومنت، کمتر از موومنت میانگین متن بازار حرکت کرده باشد، یک معامله با ریسک و هزینه­ی پایین و با اطمینان خاطر بیشتری می­باشد و حتی معامله­گر می­تواند این معامله را با حجم بالاتری انجام دهد. اما اگر موومنت، میزان بیشتری از موومنت میانگین متن بازار را حرکت کرده باشد، این یک معامله­ی پر ریسک خواهد بود.

در چارتیکال جبل عاملی مقوله­ایی به نام حد سود وجود ندارد و معامله­گر می­بایست همواره به یاد داشته باشد که در جمع معامله­گران سازمانی به همان اندازه­ی نداشتن حد ضرر، داشتن حد سود نیز یک رفتار احمقانه و غیر حرفه­ایی است.

سومین مورد استفاده از موومنت این است که اگر معامله­گر یک فرصت معاملاتی را معامله کرد و قیمت به سمت محدوده­ی سود حرکت و موومنت خود را کامل کرد می­بایست مقداری از آن را نقد کند اما این نقد کردن به معنای یک حد سود برای معامله نمی­باشد؛ بلکه مقداری از آن معامله را نقد می­کند چون قیمت به اندازه­ی کافی حرکت کرده است و بر اساس همان مثال زلزله، این معامله دیگر به محدوده­ایی رسیده که ممکن است قیمت نخواهد از آن به بعد حرکت کند. حال این حرکت نکردن قیمت ممکن است در حد یک کارکشن باشد یا در حد یک اکستنشن، پس معامله­گر می­بایست N درصد آن را در بالاترین مقدار نقد کرده و مابقی را نگه دارد .

یکی از پرکاربرد­ترین اصول معامله­گری به روش چارتیکال جبل عاملی، استفاده از موومنت­های قیمتی می­باشد. چراکه معامله­گر به آسانی می­تواند تشخیص دهد که توان حرکتی معامله­گران حال حاضر بازار چقدر است یا به عبارتی معامله­گران هر سمتی از بازار، مثلا خریداران، هر بار تا چه میزان توان ایجاد حرکت قیمت را دارند. این یک میانگین حرکتی خوبی برای معامله­گر ایجاد می­کند که تشخیص دهد انتظار او از بازار به صورت واقع بینانه می­بایست چقدر باشد که در نقاط مناسب ورود و در نقاط مناسبی نیز بخشی از معامله را نقد کند.

چرخه­ی بازار

بازار هیچگاه به یک حالت حرکت نمی کند، همواره به یک روال نخواهد بود و حالات مختلفی دارد. در این بخش قصد داریم سه نوع از پرتکرار ترین حالات بازار را توضیح دهیم.

در روش چارتیکال چارتیکال جبل عاملی، پیش از آنکه یک چرخه جدید در بازار ایجاد شود، معامله­گر سریع­تر از دیگران متوجه خواهد شد و برای تشخیص چرخه­ی جدید بازار نه تنها نیازی به هزینه کردن ندارد بلکه می­تواند ضمن سود کردن این چرخه را تشخیص دهد. زیرا اگر معامله­گر از قبل این مسئله را بداند نه تنها با سودهای محدود و اندک از بازار خارج نمی شود، بلکه از روال معمولی بازار نیز بهره می­برد و از کل پتانسیلی که در بازار وجود دارد استفاده می کند. این کار با شناسایی انواع بازار و سرنخ­های چارتیکالی برای تمامی معامله­گران امکان پذیر است.

چرخه­ی اسپایک

نخستین چرخه­ای که در بازار وجود دارد، چرخه­ی اسپایک است. اسپایک یک مدل از لگ می­باشد و دریافتیم هنگامی که خصوصیت پرقدرت بودن در لگ قرار می­گیرد تبدیل به یک اکستنشن شده و به لگ­های ضعیف نیز کارکشن گفته می­شد.

نوعی از لگ وجود دارد که در واقع اکستنشن نیست، بلکه یک اسپایک است. این لگ بسیار قوی­تر از اکستنشن بوده و نشانه­های قدرت در آن بسیار بیشتر است. یکی از این نشانه­های اسپایک این است که با کندل­های کوچک شروع شده و سپس قیمت بسیار سریع شتاب گرفته و کندل­ها به سرعت بزرگ­تر می­شوند، نسبت به سایر حرکات بازار دارای شیب تندتری بوده و یک خصوصیت دیگر آن هم این است که همواره در ابتدای یک حرکت و روند، خواه صعودی باشد و خواه نزولی، وجود دارد.

یک اسپایک صرفا در لبه­ی بالایی بازارهای نزولی و صرفا در لبه­های پایینی بازارهای صعودی وجود دارد و هیچگاه در وسط بازار یک اسپایک شگل نمی­گیرد. لذا اسپایک­ها حتی نسبت به اکستنشن­های متن بازار نیز بزرگتر بوده و توسط معامله­گران سازمانی ساخته می­شوند. به علت نقدینگی بالایی که دارند، موومنت­های بزرگی را در اسپایک­ها نسبت به سایر لگ­های موجود در متن بازار می­توان مشاهده کرد. به این ترتیب به لگ­های بسیار قوی­ای که اولین گام یک روند را تشکیل می­دهد، اسپایک گفته می شود.

با توجه به مطالبی که در بالا ذکر شد، اسپایک­ها توسط معامله­گران سازمانی ایجاد شده و باید در نظر داشت که معامله­گران اصلی هیچگاه در میانه­ی روند وارد بازار نمی­شوند. به این ترتیب اگر یک گام شبیه اسپایک در میانه­ی روند مشاهده شد، صرفا یک اکستنشن پر قدرت است. حتی در مواردی ممکن است تنها به دلیل هیجانات و یا تاثیر انتشار خبری خاص باشد، لذا معامله­گر نباید در دام بیفتد و می­بایست سایر نشانه­ها را نیز در نظر بگیرد.

در قسمت­های پیشین که در مورد انواع کارکشن صحبت شد، دریافتیم که در بازارهای معاملاتی یک مدل  پولبک، یک مدل complex pullback و یک مدل استال وجود دارد که در این میان حالت استال از همه آنها قوی­تر، پولبک متوسط و complex pullback ضعیف­ترین حالت می­باشد. در لگ­های اکستنشن نیز خود اکستنشن مقدار متوسطی از قدرت را دارا بوده ولی پرقدرت به حساب می­آید، اما اسپایک­ها بسیار پر قدرت­تر می­باشند.

هرگاه در بازار بعد از اسپایک، زمانی که کارکشن می خواهد شکل بگیرد، به صورت استال است و کارکشن اسپایک باید به صورت استال شکل بگیرد. زیرا پول­های سازنده­ی اسپایک زیاد بوده و به تبع آن زمانی که قیمت می­خواهد کارکشن کند، اجازه پس زده شدن قیمت به اعدادی قبل­تر را ندارد و صرفا می­تواند تا 15 درصد خود را اصلاح کند. در نتیجه سومین نشانه­ی اسپایک این است که کارکشن آن بیشتر از 15 درصد نیست و کارکشنی از جنس استال دارد که این چرخه­ی اول بازار است.

اکنون معامله­گر با در نظر گرفتن مواردی اعم از کاهش ضریب چولگی، کاهش پروجکشن، عدم توانایی در ادامه، زیاد شدن عمق­ها و یا کاهش شیب­ گام­های قیمت، می­تواند پیش از شکل گیری یک اسپایک و استال، آن را در همان محدوده­های ابتدایی تشخیص داده و معامله­ی خرید را انجام دهد.

چرخه­ی ترند

دریافتیم که اولین چرخه­ی بازار، اسپایک و استال است و معامله­گر می­بایست که یک اسپایک را از همان ابتدا شناسایی کند. چرخه­ی دوم بازار چرخه­ی ترند است.

چرخه­ی ترند محدوده­ای است که همه­ی معامله­گران حرفه­ای متوجه آن شده­اند و برای ورود به معاملات جدید اقدام می­کنند. از آن به بعد بازار به صورت حرکات روندی حرکت می­کند، اما پس از آنکه هر معامله­گری متوجه می­شود که سقف­های بالاتر زده شده است و کف های بالاتر از قبل در حال شکل گیری است، تازه خط روندها تشکیل می­شوند.

به عنوان مثال بعضی از معامله­گران هنگام تغییر فاز یک اندیکاتور بر این باورند که یک شروع روند را نشان می­دهد و ورود به معامله می­کنند و می­پندارند که بهترین موقعیت برای معامله را یافته­اند زیرا چندین برخورد مانند برخورد با کانال، خط روند، چنگال اندروز و... را نیز داشته است، اما بعد از ورود به بازار در دام یک بازار فرسایشی و یا حتی یک معامله ضررده می افتند و در نهایت این ناکامی را پای بد شانسی و یا هر عامل دیگری غیر از عدم آگاهی کافی از اصول بازار می­نهند. چرا که معمولا زمانی که یک روند با چنین نشانه­هایی خود را نشان می­دهد، تقریبا هر معامله­گری می­خواهد با آن همراه شود اما این نقاط اگرچه می­تواند در بسیاری از مواقع سود ساز باشند اما دیگر نقطه­ی ورود طلایی و ایده ال یک معامله­گر حرفه­ای چارتیکالی نیست.

چرخه­ ی رنج

سومین چرخه از بازار، چرخه­ی رنج است که در بیشتر اوقات به صورت رنج چوپی بوده و محدوده­ای از بازار است که در آن معامله­گران سازمانی به اندازه­ی کافی سود خود را از بازار گرفته­اند و دیگر تحرکی در پایان کارکشن ها ایجاد نمی کنند که معامله­گران حرفه­ای بخواهند از آن بهره ببرند. معامله­گران حرفه­ای نیز به اندازه­ی کافی از بازار سود برده­اند و نشانه­های پایان روند را به خوبی می­شناسند.

 اما کسانی که به دنبال تاییدیه­های بیشتری بوده­اند، یا حتی کسانی که صبر می­کنند که روندی در سه تایم فریم ایجاد شود و از تایم فریم پایین تا تایم فریم بالا معامله کنند، این نکته را دیر متوجه شده و پولشان نیز به اندازه­ی همان آگاهی و مهارت شان است و احتمالا کم می باشد. بنابراین قیمت بلافاصله وارد روند رنج می شود، زیرا پول آنها به اندازه­ای قدرت ندارد که بازار را نزولی یا صعودی کند. از طرفی در این نقاط معمولا معامله­گران قبلی بخشی از سرمایه­ی خود را نقد می­کنند و یا دیگر ورود جدیدی در این مناطق ندارند. با توجه کم بودن مقدار پول معامله­گران خورد نیز بازار حرکت به خصوصی نخواهد داشت.

بازار هیچگاه به یک حالت حرکت نمی­کند و همواره بر یک روال نبوده و حالات مختلفی را دارد. سه نوع از پرتکرار­ترین حالات بازار چرخه اسپایک، ترند و رنج می باشد.

در تصویر فوق به ترتیب چرخه­های بازار در کنار هم آمده است و به مرور مطالب بیان شده می­پردازیم.

  • به حالتی از بازار که به علت حضور و پول زیاد معامله­گران سازمانی در معاملات، اکستنشن هایی قوی دارد و با کندل­های کوچک شروع می شود و به تدریج کندل­های آن بزرگ و بزرگتر می­شوند، چرخه­ی اسپایک می­گویند و همواره در ابتدای یک حرکت و روند وجود دارد.
  • چرخه­ی ترند در محدوده­ای شکل می­گیرد که روند آغاز شده است. گام ها و پولبک­ها پشت سر یکدیگر شکل می­گیرد و هر معامله­گری با هر روشی آن را زمان خوبی برای ورود به معامله می­داند و غالبا وارد یک معامله­ی فرسایشی خواهد شد. به خصوص اگر چند بار حرکات بازار تکرار شده باشد.
  • سومین چرخه، چرخه­ی رنج است که در بیشتر اوقات به صورت رنج چوپی رخ می­دهد و در واقع زمانی است که دیگر معامله­گران سازمانی در بازار حضور ندارند.

تئوری خلاف

در روش چارتیکال جبل عاملی، معامله­گر می­بایست در بازار به دنبال ضعف، کارکشن­ها و تغییر در کندل­ها باشد. به دنبال اینکه دریابد چه زمانی ضعف در روند ایجاد می­شود و این مسئله را از طریق تغییرات زاویه ها، تغییرات عمق، تغییرات مسافت یا تغییرات چولگی متوجه شود. تشخیص ضعفی که در کارکشن­ها وجود دارد از این نظر بسیار مهم است که معامله­گر دریابد از نوع پولبک یا کمپلکس پولبک است. در این بخش قصد داریم به بررسی اینکه چرا این ضعف برای معامله­گر مهم است و چرا معامله­گر باید ضعف را تشخیص دهد، بپردازیم.

نکته­ی مشخص این است که خواندن دست معامله­گرهای سازمانی، اینکه بانک­ها چه معاملاتی انجام می­دهند، اینکه قرار است استاپ ها در چه مناطقی جمع شوند، یا ورودهای عمده به طور واضح کجاها اتفاق می افتد، غیر ممکن است زیرا این مسائل تنها از طریق استراتژی­های فوت پرینت محقق می­شوند.

در دنیای معامله­گری اگر کسی دسترسی به معاملات بازار، حجم معاملات بازار و مارکت بوک را نداشته باشد و امکان این وجود نداشته باشد که حجم­های واقعی روی قیمت را به تفکیک خرید و فروش برای ورودها و خروج­ها پیدا کند، نمی­تواند دست بزرگان بازار را بخواند و تشخیص دهد که اکنون قرار است که چه کاری را انجام دهند، زیرا برای این کار راهی غیر از این ابزارها وجود ندارد و  فرد بدون آن نمی­تواند متوجه ورود آن­ها شود.

در روش چارتیکال جبل عاملی باید به معامله­گرهای خرد یا همان معامله­گرهای در دام افتاده توجه کرد، چراکه یک معامله­گر حرفه­ای آن است که هزینه­های زیاد و زمان خیلی زیادی را صرف آموزش خود کرده است، از بهترین مربی­ها برای آموزش ترید استفاده کرده است و به همین دلیل خواندن دست آن بسیار سخت و دشوار است. اما خواندن دست کسانی که در دام افتاده­اند و معاملاتشان در ضرر است راحت است، زیرا رفتارهایشان غیر حرفه­ای است، ترفندهای پیچیده­ای برای اینکه رفتارشان توسط دیگر معامله­گران مشخص و شناسایی نشود ندارند. مانند زمانی که با خانواده یا دوستان خود یک بازی سرگرم کننده­ای را انجام می­دهید، با احتمال خیلی کمی می­توانید با درصد موفقیت بالا، دست کسی که در آن بازی مهارت دارد را بخوانید، ولی از طرفی راحت می­توانید دست کسی که تازه کار است را بخوانید و بعد متوجه شوید، آن چیزی که باقی مانده است چه چیزی است. آنچه باقی مانده، دست بازیگر حرفه­ای است. معامله­گر نیز در بازار به همین صورت عمل می­کند و به این عمل در اصطلاح برهان خلف گفته می­شود.

  • برهان خلف یعنی اگر می­خواهید در دنیای کاری خود موفق شوید، فارغ از اینکه چه کاری انجام می­دهید باید برخلاف دیگران و عموم مردم این کار را انجام دهید.

در بازار حدود 90 درصد معامله­گران در دام افتاده­اند، یعنی معامله­گرانی هستند که معاملاتشان در ضرر است. ولی این به معنای آن نیست که همه­ی این 90 درصد همواره پول خود را می بازند، یا همه­ی این 90 درصد را فقط معامله­گران خرد تشکیل می­دهد، بلکه معامله­گران سازمانی نیز در رقابتی که در میان خود دارند یکدیگر را در دام می اندازند. دست معامله­گران بزرگ را نمی­توان خواند. ولی برخی بر این باورند که اگر پول تمام معامله­گران خرد بازارهای مختلف را جمع کنیم، شاید به سختی به 10 درصد از نقدینگی کل بازار برسد و این در حالی است که نقدینگی معامله­گران سازمانی یا بانک­ها در مجموع به حدود 70 درصد از کل بازار می­رسد. هیچگاه آن 70 درصد با 10 درصد سیر نمی­شوند و به دنبال پول­های در حال رشد هستند. از این رو ترفندهایی را به کار می­برند که برای معامله­گران خرد نیست، چون ارزشی برای آنها ندارد و به همین دلیل چارتیکال جبل عاملی معتقد است که می­بایست معامله گران در دام افتاده را شناسایی کرد، چون آنها خودشان هم رقبایشان را در دام می اندازند.

معامله­گر بر اساس برهان خلف می­بایست مشاهده کند که جامعه­ی بزرگتر بازار متشکل از چه کسانی است؟ به عنوان مثال نود درصد بازار هستند؟ حال این نود درصد چه کسانی هستند؟ آیا آن دسته از معامله­گرانی می­باشند که در دام افتاده­اند یا خیر؟ سپس آن معامله­گرانی که در دام افتاده­اند را پیدا کند و برخلاف آنها معاملات خود را انجام دهد. این رفتار یک معامله­گر حرفه­ای است. پس در بازار می­بایست حتما بعد از مشاهده­ی قدرت، ضعف هم دیده شود و مطمئن شد که این ضعف بعد از ورود یا حضور معامله­گرهای بزرگ است .

به این ترتیب می­توان گفت که برهان خلف یعنی؛ اگر می­خواهید در دنیای کاری خود موفق شوید، فارغ از اینکه چه کاری را انجام می­دهید باید برخلاف دیگران و عموم مردم این کار را انجام دهید. در روش چارتیکال جبل عاملی باید به معامله­گرهای خرد یا همان معامله­گرهای در دام افتاده توجه کرد. چرا که بزرگان بازار نیز خود، رقبایشان را در دام می اندازند و در نهایت آن دسته­ای پیروز میدان خواهد شد که پول بیشتری دارد و برای رسیدن اهداف قیمت بهتر، سماجت بیشتری دارد. بنابراین با شناسایی رفتار معامله­گران بزرگ برای موفقیت در معاملات، باید بر خلاف معامله­گران خرد عمل کرد.

نظریه­ ی شپارد

این نظریه بیان می­کند که هر آن چیزی را که ما مشاهده می­کنیم، نمی­تواند واقعا درست باشد.

 همانگونه که در تصویر زیر مشاهده می­کنید، دو عدد میز وجود دارد که این دو میز با یکدیگر برابرند. برای اینکه مطمئن شوید می­توانید با یک کاغذ و خودکار لبه های مشابه آنها را روی صفحه اندازه گیری کنید، مشاهده می­کنید که بر خلاف آن چیزی که در دید اول تصور می کردید با یکدیگر برابر هستند.

  پس متوجه شدید که چشم و ذهن ما تا چه اندازه مستعد فریب خوردن است.

این بار به تصویر زیر دقت کنید:

 همانطور که می­بینید، معامله­گر ناشی به سادگی در چنین موقعیت­هایی در دام بازار می افتد، برای اینکه متوجه شویم این حرکت بزرگی که قیمت کرده است، یک اکستنشن است، کارکشنی که پس از آن اتفاق می­افتد بسیار مهم است، زیرا همانطور که در تصویر مشخص است در انتهای گام شاید چنین به نظر برسد که یک گام و اصلاح وجود دارد ولی زمانی که دقیق­تر نگاه کنیم در اصل این گام خودش اصلاح یک حرکت بزرگتر است و در اینجا معامله­گر می­تواند تشخیص دهد که نقدینگی بازار در کدام جهت است و منتظر کندل تایید و نقطه ورود در جهت اصلی یا به عبارتی پول­های بزرگ بازار باشد.

توجه داشته باشید که استفاده­ی از این نکات ریز و حساس می­تواند نقش بسیار مهمی در موفقیت فرد در معامله­گری داشته باشد.

بهترین تایم فریم

هیچ محدودیتی برای استفاده از چارتیکال جبل عاملی وجود ندارد و معامله­گر در انواع تایم فریم­ها می­تواند از این روش استفاده کند.

چهار معیار برای انتخاب تایم فریم

در روش چارتیکال جبل عاملی چهار معیار در نظر گرفته می­شود که به معامله­گر کمک کند تا بتواند بهترین تایم فریم معاملاتی خود را انتخاب کند.

معیار اول: بر اساس میزان نقدینگی بازار

هرچه میزان نقدینگی بازار بالاتر باشد، آن تایم فریم بهتر خواهد بود. این تایم فریم می­تواند پنج دقیقه، یک دقیقه، 15 دقیقه و یا هفتگی، ماهانه یا روزانه باشد. در هسته­ی معاملات بازارها، مهم نیست که فرد چه تایم فریمی را نگاه می­کند. زیرا هسته بازار فقط دستورات معامله­گران را دریافت کرده و در صف انتظار خود در last best price قرارمی­دهد تا معاملات انجام شوند. در واقع تایم فریم صرفا قطع بندی زمانی نمودار است نه چیزی بیشتر، یعنی دستورات معاملاتی به صورت پیوسته به هسته­ی بازار می­رسد و در بازه­های زمانی انتخابی برای افراد تقسیم می­شوند.

این یک واقعیت است که بنا به دلایلی در دوره­های زمانی مختلف، جامعه­ی بزرگتری از معامله­گران روی یک تایم فریم بیشتر تمرکز می­کنند و آن را بیشتر نگاه می­کنند، سپس آن تایم فریم همان تایم فریمی خواهد بود که بر اساس سرنخ­هایی که به معامله­گر می­دهد، بیشترین دستورات معاملاتی در آن صادر و اجرا می شود.

معیار دوم: میزان سرمایه

هرچه معامله­گر تایم فریم های بالاتری را انتخاب کند­ به سرمایه­ی بیشتری نیاز دارد زیرا پیپ یا درصد بیشتری را در حد ضررها خواهد داشت که آن حد ضررها را تحمل کند و از آنها استفاده کند. پس مسئله بعدی میزان سرمایه­ی معامله­گر می­باشد، به نحوی که هر چه میزان سرمایه بیشتر باشد به همان میزان دست معامله­گر در انتخاب تایم فریم های بالاتر بازتر است.

معیار سوم: تیپ شخصیتی معامله ­گر

بعضی از معامله گران می­توانند تعداد معاملات همزمان باز بیشتری را داشته باشند، در صورتی که دسته­ی دیگری از معامله­گران اینگونه عمل نمی­کنند. به عنوان مثال معامله­گری می­تواند به طور همزمان 7 معامله­ی باز را مدیریت کند و نتایج آن روی او تاثیرات احساسی و هیجانی نمی­گذارد، در حالی که یک معامله­گر با دو الی سه معامله این اتفاق برایش می­افتد و ممکن است دچار استرس و هیجان شود.

 یا در مورد مشخص شدن وضعیت معاملاتی که معامله گران در حال انجام دادن آن می­باشند، ظرفیت تحمل افراد با یکدیگر فرق می­کند. برخی از معامله­گران بنابه دلایل مختلفی ممکن است ظرفیت روانی یا زمانی که به شغل معامله­گری اختصاص می­دهند و یا هر دلیل دیگری، در انتظاری که باید برای مدت باز بودن معاملات تحمل کنند متفاوت باشد. مثلا یک معامله­گر در طی یک یا دو روز باید تکلیف معاملاتش مشخص شود و یک نفر طی چند ساعت، ولی یک معامله­گر دیگر حتی در طی چند هفته هم مشکلی نداشته باشد. به هر حال بر اساس سود و ضرر،  این ظرفیت تحمل در معاملات هر فرد با دیگری متفاوت است.

 بنابر این مسائل، معامله­گر باید بهترین تایم فریم تیپ شخصیتی خود را پیدا کند و این مسئله­ای نیست که نسخه­ای مشخص و یا فرمول خاصی داشته باشد، زیرا میزان ریسک گریزی و زیان گریزی، ریسک پذیری و یا زیان پذیری افراد مختلف با یکدیگر فرق دارد، حتی میزان ظرفیت تحمل معامله­گران در باز بودن معاملات و پردازش اطلاعاتی که برای مدیریت آن معاملات نیاز است نیز با هم متفاوت است. در نتیجه معامله­گر باید دقت کند که در کدام یک از تایم فریم­ها، چه از نظر تعداد معاملات و چه از نظر روشن شدن نتیجه آن راحت­تر است و آن را برای اغلب مواقع به کار ببندد.

معیار چهارم: بر اساس تایم فریم معامله­ گرهای سازمانی

معامله گرهای سازمانی به خاطر اهداف بلند مدتی که در بازارسازی و بازارگردانی خود دارند، در واقع به کشف بهتر قیمت کمک می­کنند و به قیمت به صورت روزانه نگاه می­کنند. البته تصفیه­های روزانه­ی بانکی و بین بانکی و غیره نیز وجود دارد که مسائل فنی مباحث بانکداری و معاملات است، یا حتی در بورس هم مسئله­ی مدیریت ریسک مطرح است، البته نه آن مدیریت ریسکی که بین معامله­گرهای خورد صحبت می­شود، بلکه مدیریت ریسک­هایی که در سطح کلان در صنعت بورس، بانک و بیمه از آنها صحبت می­شود، بر اساس تایم فریم روزانه می­بینند.

بنابراین اگر فرد با معامله­گرهای سازمانی همراه باشد، روندهای پایدارتر و تحلیل پذیرتری را در بازار خواهد دید. در نتیجه معاملاتی با آرامش بالاتر خواهد داشت.

در نهایت دریافتیم که چهار معیار برای انتخاب بهترین تایم فریم معاملاتی وجود دارد: اول میزان نقدینگی بازار است؛ به عبارتی هرچه نقدینگی بازار بالاتر باشد آن تایم فریم بهتر خواهد بود.

معیار دوم میزان سرمایه معامله گر است؛ هرچه میزان سرمایه بیشتر باشد، دست معامله­گر در انتخاب تایم فریم­های بالاتر بازتر است.

معیار سوم بر اساس تیپ شخصیتی معامله گر است؛ زیرا میزان ریسک گریزی و زیان گریزی، ریسک پذیری و یا زیان پذیری افراد مختلف با یکدیگر متفاوت است.

معیار چهارم بر اساس تایم فریم معامله­گرهای سازمانی است؛ معامله­گرهای سازمانی چون به کشف بهتر قیمت کمک می­کنند. روزانه به قیمت نگاه می­کنند و به این ترتیب روندهای پایدارتر و تحلیل پذیرتری را در بازار دنبال می کنند.

وقت شناسی در معاملات

اولین مسئله­ای که در معامله کردن باید به آن توجه کرد وقت شناسی است. این مسئله جنبه های مختلفی دارد که قصد داریم در این بخش به بررسی آنها بپردازیم.

به طور کلی برای اینکه معامله­گر در بازار های مالی بتواند معاملات موفقی داشته باشد، می­بایست شرایطی را فراهم کند، که طی آن ابتدا باید از نظر روانی و شرایط محیطی و حتی جسمی، در مناسب­ترین حالت خود باشد. به عنوان مثال ممکن است فرد یک روز که از خواب بیدار می شود حوصله­ی اینکه سرکار برود را نداشته و کسل باشد، یا بنا به یک مشکل جسمانی آرامش مورد نیاز برای انجام معامله را ندارد، در آن روز نباید معامله­ای انجام دهد. در ظاهر بازار با یک باز کردن و روشن کردن لپ تاپ در دسترس فرد است و با یک اینترنت خیلی ساده، در اختیار او قرار می­گیرد و معامله انجام دهد ولی ساده در دسترس بودن بازار به این معنا نیست که فرد نیز به آن ساده بنگرد و اگر روزی حوصله انجام دادن کار دیگری را نداشت تصمیم بگیرد که به سراغ بازار برود و چند معامله انجام دهد.

پس در ابتدا می­بایست حال جسمی، روانی و شرایط محیطی معامله­گر خوب باشد، یعنی اگر به یک مسافرت چند روزه رفته است و در آن مسافرت بنا به دلایلی، محیط خوب نیست یا سروصدا زیاد است یا اینترنت قطع و وصل می­شود و یا یک رایانه کند در اختیار فرد است و یا حتی شرایط به نحوی است که باید بیشتر در کنار دوستان و خانواده خود باشد و نمی تواند تمرکز کافی برای انجام معامله را داشته باشد، نباید به اجبار سعی کند که حتما معامله انجام دهد. بلکه می­بایست خیلی راحت بپذیرد که در حال حاضر در شرایط ایده آلی برای معامله کردن در بازارهای معاملاتی نیست.

از دیگر شرایط مناسب حضور در بازارهای معاملاتی این است که باید زمانی در بازار معامله کرد که این اطمینان وجود دارد که در نزدیکی آن زمان، یعنی حدود یک الی دو ساعت قبل تا یک الی دو ساعت بعد از انجام معامله، هیجان زیادی وارد بازار نمی­شود.

در اخبار یا تقویم های اقتصادی بعضی از بازارها به طور روزانه و در ساعت­های مختلف آماری منتشر می­شود. خبرهایی که حرکات شارپی را در بازار ایجاد کرده و حرکات تحلیل ناپذیری را در بازار ایجاد می­کنند. معامله­گر نباید زمانی که بازار سرنخ­های واضح و شفافی نمی دهد، معامله کند. به عنوان مثال اگر نزدیک زمان یک انتخابات یا تعطیلات سال نو می­باشد، مردم به خاطر انتخابات که به موجب آن، سیاست­ها به طور ریشه­ای تغییر می­کند، دست نگه داشته و منتظر آغاز فعالیت فرد جدید با تیم خود می­باشند و سپس تصمیمات معاملاتی خود را اتخاذ می­کنند، یا در پایان سال که مردم به دنبال مرخصی و تفریح و مسافرت هستند و حجم معاملات بازار خیلی کم خواهد شد، نباید دنبال معامله کردن بود.

حالت دیگری که وجود دارد این است که شخص شب هنگام دچار بی خوابی شود و به دلیل 24 ساعته بودن بازار تصمیم به انجام معامله بگیرد. زمانی که موسسات مالی مربوط به آن نماد معاملاتی در تعطیلات شبانه هستند(مثلا بخواهد روی نماد یورو دلار معامله کند ولی در زمانی که بانک­های اروپا و امریکا هر دو تعطیل هستند)، پس حرکت خاصی در بازار نیست و معامله­گرهای حرفه­ای و سازمانی در حرکات بازار نقشی ندارند، لذا فرد باید از معامله در آن زمان خودداری کند.

پس به این نکته نیز باید دقت کرد که معامله­گران بزرگ و اصلی نماد معاملاتی مورد نظر، زمانی که فرد قصد انجام معامله را دارد، حضور داشته باشند. حال چه در جفت ارزها، چه در شاخص­ها و یا چه کالایی­ها و سهام باشد، فرقی نمی کند.

لبه­ ی ورود

همانطورکه تا کنون متوجه شدید در روش چارتیکال جبل عاملی برای ورود به معاملات، از ستاپ­ها استفاده نمی­شود. به عبارتی معامله­گر منتظر اینکه یک شکل و حالتی خاص، از رفتار قیمت در بازار اتفاق بیفتد و سپس بر مبنای آن بخواهد معامله کند، نخواهد بود. تمامی موقعیت­هایی که در بازارها شکل می­گیرند، هر کدام مانند اثر انگشت کاملا منحصر به فرد، جداگانه و مستقل از یکدیگر می­باشند. پس اگر معامله­گر بخواهد بر اساس ستاپ­ها معامله کند بسیاری از فرصت­های موجود در بازارها را از دست خواهد داد و معامله­گر تنها می­بایست زبان قیمت را بلد باشد و آن را درک کند.

تشخیص لبه ­ی ورود

با تشخیص لبه­ی ورود، بدون محدودیت، در هر نقطه­ای که مشاهده شد رفتار معامله­گران در حال تغییر است، به نحوی که حرکتی پرقدرت می­خواهد شکل بگیرد، چه این حرکت در حد یک گام باشد و چه در حد یک روند باید از آن استفاده کرد.

برای لبه­ی ورود به تکنیک­هایی نیاز است که در تشخیص شکل گیری کندل­ها و تغییر جریان سفارشات در روش چارتیکال جبل عاملی وجود دارد. به عبارتی زمانی که فرد تشخیص داد که موقعیتی در بازار شکل گرفته است و می­تواند از آن فرصت­ها بهره ببرد، منتظر مانده و با اولین نشانه­ای در قیمت که مشخص می­کند روند معاملات قبلی پایان یافته و حجم پول­های جدید به طور گسترده و زیاد در سمت و سوی جدید است، می­بایست ورود به معامله را انجام دهد.

ورود به معامله

اگر معامله­گر به دنبال موقعیت­های خرید باشد، می­بایست کندلی را مشاهده کند که در آن، قیمت در یک سوم بالایی محدوده بسته شود و سپس خرید را انجام دهد.

اگر معامله­گر به دنبال موقعیت­های فروش باشد، به محض اینکه اولین کندل در محدوده­ی یک سوم پایینی شکل گرفت، اجازه­ی انجام معامله­ی فروش را دارد، اما به شرط اینکه کندل، در آن نقطه­ی به خصوص بازار که فرد منتظر تشکیل کندل تغییر جریان سفارشات در آن است، شکل بگیرد نه اینکه در هر نقطه­ای از بازار که کندل یک سوم پایینی شکل گرفت ورود کند.

به این نکته توجه کنید که ستاپ معاملاتی صرفا یک ترمز و یک محدود کننده برای معامله­گر است. به همین دلیل بسیاری از فرصت­های معاملاتی موجود در بازار، تنها به این خاطر که الزاما ستاپی برای آن­ها تعریف نشده است از دست می­روند. به طور کلی در نظر گرفتن اینکه در فرصت­های معاملاتی، ستاپی خاص وجود داشته باشد یا خیر، تنها معامله­گر را محدودتر می‌کند.

استفاده از لبه ­ی ورود

معامله­گری که قصد انجام معاملات خرید را دارد، می­بایست آگاه باشد که ضمن ایجاد شدن کندل مورد انتظار در نقطه­ی خاص خود، چنانچه کندل مورد نظر در یک سوم بالایی ببندد می­تواند وارد معامله­ی خرید شود، اما نباید فراموش کند که حتما به اندازه­ی دو برابر اسپرد آن نمودار را در نظر گرفته و به همان میزان یک فضای خالی را بالای آن در نظر بگیرد و معامله را با قرار دادن یک دستور معاملاتی در آن نقطه قرار دهد و یا اگر قرار است که خرید به صورت بای تو مارکت انجام شود، خرید را با در نظر گرفتن یک فضای کافی در بالای آن، های(High) کندلی که ورود را به نشان داده است اجرا کند.

برای ورود در معاملات شورت نیز به همین منوال است، یعنی معامله­گر پس از تشکیل کندل نزولی در یک سوم پایینی در نقطه­ی مورد نظر می­تواند با فاصله­ای که تقریبا دو برابر اسپرد می باشد، در زیر آن کندل ورود کند. در قسمت های پیشین که در مورد محدوده­های تنش صحبت شد، آموختیم که این سطوح، محدوده­ها بوده و یک عدد نیستند .

به تصویر زیر دقت کنید:

در اینجا کندلی وجود دارد که با یک دایره دور آن مشخص شده است. می­خواهیم به تایم فریم­های پایین­تر بریم و ببینیم که مباحث مطرح شده در تایم فریم پایین­تر چه معنایی دارند و حرکات یک کندل را در تایم فریم پائین­تر و دقیق­تر بررسی کنیم.

در محدوده­ای که نقطه­ی اپن کندل وجود دارد، به سمت پائین حرکت کرده و این برگشت به پایین، یک شادو ساخته است و سپس به سمت بالا حرکت کرده و بعد مقداری از آن را به نحوی که شادوی بالایی هم ساخته شده است برگشته و بعد از آن کلوز کندل انجام گرفته است.

همانطور که مشاهده می­کنید، کل زمان باز شدن تا بسته شدن کندل مشخص شده در تصویر قبلی با خط چین در تایم پایین مشخص شده است. حرکات درون این کندل در تایم پایین­تر خود به شکل سوینگ اتفاق افتاده است. حرکت رو به پایین یک سویینگ لو و حرکت رو به بالا یک سویینگ های، ساخته و پس شکست این دو سطح برای معامله­گر بسیار مهم است چراکه برای اجرای دستورات معاملاتی، می­بایست فاصله ای را با این سطوح تنش در نظر داشته باشد. در تصویر سطوح تنش پایینی و بالایی را مشاهده می­کنید که به صورت محدوده مشاهده می­شوند. به تصویر زیر دقت کنید:

دلیل اینکه معامله­گر مقداری از فضای بالای آن های را خالی می­گذارد این است که می­بایست به عنوان محدوده، نقطه­ای را در نظر بگیرد که مطمئن است معاملات لانگ به اندازه­ی کافی شکل گرفته و قیمت را به اعداد بالاتر حرکت داده و در حال تجمیع است .

با تجمیع این دستورات معاملاتی قیمت با سرعت در اعداد بدتر و بالاتر معامله می­شود و به حرکات خود به صورت صعودی ادامه می­دهد. جهت اطمینان از اینکه به اندازه کافی دستورات معاملاتی در این محدوده تنظیم شده­اند؛ چه دستورات معاملاتی خریدهایی که بابت نقد کردن فروش ها است، (یعنی کسانی که حد ضررشان را بالا قرار داده­اند) و چه معاملات خرید و ورود جدید کسانی که در تایم فریم­های پایین­تر این را یک سویینگ مشاهده کرده و منتظرند که با شکسته شدن قله قبلی، ورود به یک معامله­ی جدید را داشته باشند، معامله­گر می­بایست فضایی را باز در نظر بگیرد که مطمئن شود، قیمت به اندازه­­ای حرکت کرده است که جریان سفارشات و دستورات معاملاتی را در خود فعال کرده باشد.

برای حالت نزول نیز دقیقا به همین منوال است. زمانی که معامله­گر دنبال فرصت­های فروش باشد و کندل تغییر جریان سفارشات، لبه­ی ورود را تایید می­کند. با یک میزان فاصله از لو کندل، می­بایست ورود به معامله را انجام دهد. حال این ورود به معامله چه به صورت سل استاپ و چه به صورت معامله سل تو مارکت باشد. پس باید آنقدر معاملات شورت در قیمت انجام شود که آن را به سطوح و اعداد پایین­تر بیاورد و به اندازه کافی با تراکم گسترده­ای از دستورات دیگر معامله­گرانی که منتظر شکست کف قیمت قبلی می­باشند، یا حتی آن معامله­گرانی که حد ضرر خرید هایشان در تایم فریم پایین تر است، با هم تجمیع شده و یک سکوی پرشی برای حرکت شدید قیمت باشد. این مسئله به اینکه معامله­ی معامله­گر دچار خواب سرمایه نشود کمک می­کند. زیرا نقطه­ای که معامله­گر در آن ورود به معامله می­کند، از نظر تکنیکی نقطه­ای است که بیشترین تراکم از دستورات معاملاتی نیز جهت معامله فعال شده­اند و اینجا آخرین قیمت معامله­گران بزرگ و آخرین نقطه­ای است که اگر معامله­گران بزرگ نیز می­خواستند معامله کنند، کرده­اند. زیرا دیگر در قیمت­های بدتر از این برای آن­ها به صرفه نخواهد بود و هزینه­ها برای آنها بالا رفته است. ضمن اینکه دامنه­ی میانگین قیمت ورود نیز برای آن­ها بدتر شده است. به همین خاطر این قیمت را آخرین قیمت معامله­گران بزرگ می­نامند. بنابراین تا جایی این قیمت برای معامله گر به صرفه است که یک ورود جدید را داشته باشد و بعد از یک قیمتی دیگر ورود به صرفه نیست.

آموختیم که یک معامله­گر حرفه­ای برای ورود به معاملات به معرفی ستاپ به خصوصی نیاز ندارد و از معامله­گر چارتیکالی چنین انتظار می­رود که با سرنخ­های موجود در بازار بتواند وضعیت معامله­گران حال بازار را تشخیص دهد و بهترین تصمیم را در لحظه اتخاذ نماید. به خاطر داشته باشید که تجمیع سفارشات را می­بایست برای خروج از معاملات و یا مدیریت آن­ها نیز بکار بست.

حد ضرر

در روش چارتیکال جبل عاملی، اهمیت حدضرر stop loss در معاملات به اندازه­ای زیاد است که همیشه گفته می­شود، معامله­گری که در معاملات خود حد ضرر تعیین نکند رفتاری احمقانه خواهد داشت. یک معامله­گر حرفه­ای در راستای انجام یک معامله­ی خوب، نباید اجازه دهد که بازار برای کل سرمایه­اش تعیین تکلیف کند. بلکه می­بایست محدوده­ای را جهت مدیریت کردن بدترین حالت بازار که خارج از تصور و آمادگی او برای ضرر، زیان و هزینه بوده است، مشخص کند. خواه این حد ضرر از نظر مالی باشد و خواه روانی باشد، یک معامله­گر حرفه­ای و چارتیکالی می­بایست در معاملات خود حد ضرر داشته باشد.

تعریف حد ضرر

  • حد ضرر به معنای بیشترین مقدار هزینه ­ی مالی و روانی­ایی می­باشد که معامله­ گر حاضر است بابت یک معامله بپذیرد.

به عبارتی تا آن میزان ضرر و برگشت قیمت برای معامله­گر، مشکل خاصی از نظر روانی به وجود نخواهد آورد که او را درگیر خشم، استرس و یا ترس کرده و تاثیری منفی بر معاملات بعدی آن بگذارد. از طرفی هم آنقدر از نظر مالی زیاد نیست، که فرد تحت تاثیر آن، سود معاملات قبلی یا حتی مقدار قابل توجهی از سرمایه­ی اولیه­ی خود را از دست بدهد. پس معامله­گر برای معاملات خود حد ضرر می­گذارد تا به این ترتیب هزینه های موجود در بازار را مدیریت کند.

محل قرار دادن حد ضرر

روی نمودار، حد ضرر از نظر فنی و علمی نقطه­ایی است که قیمت هنوز به آن نرسیده باشد و معامله­گر امید دارد که قبل از رسیدن قیمت به آن، دوباره به سمتی برگردد که سود معامله­ی او در آن سمت است. به عبارتی از ضررهای او کم شده و قیمت وارد محدوده سود شود، خواه معامله­ی خرید و خواه معامله­ی فروش باشد. می­توان گفت حد ضرر آن نقطه­ایی است که اگر قیمت به آن برسد دیگر امیدی نیست که دوباره به نفع معامله­گر حرکت کند و یا نقطه­ایی است که اگر قیمت به آن برسد می­تواند به حرکت خود، برخلاف انتظار و منافع معامله­گر ادامه دهد، به این محدوده حد ضرر گفته می­شود. پس یک معامله­گر حرفه­ای می­بایست از نظر تکنیکی و فنی نقطه­ایی را روی نمودار به عنوان حد ضرر مشخص کند که از نظر علمی آن نقطه، نقطه­ای باشد که اگر هنوز قیمت به آن نرسیده است، امیدی برای معامله­گر وجود داشته باشد. از طرفی نباید حد ضررهایی شیک قرار داد. به عبارتی معامله­گر نباید حد ضرر خود را در نقطه­ای قرار ­دهد که فقط یک حد ضرر با یک هزینه­ی کم باشد. چون در این صورت قیمت به راحتی آن حد ضرر را فعال کرده و معامله­گر را از بازار خارج می­کند. گاهی نیز ممکن است که قیمت پس از آن دوباره به حرکت خود به سمتی که معامله­گر انتظار داشته است حرکت کند.

در روش چارتیکال جبل عاملی، معامله­گر می­بایست حد ضرر واقعی را در نقطه­ایی در نظر بگیرد که اگر قیمت به آن رسید، دیگر برنگردد.

همانگونه که در قسمت لبه ورود آموختیم که برای ورود به معامله نقطه­ایی به عنوان لبه ورود انتخاب می­شود که بیشترین تجمع دستورات معاملاتی در آن وجود داشته باشد. برای حد ضرر نیز به همین صورت است؛ یعنی نقطه­ایی باید به عنوان حد ضرر قرار بگیرد که بیشترین تجمع و بیشترین تراکم دستورات معاملاتی خلاف معامله فرد در آن وجود دارد.

اگر فرد یک معامله­ی خرید انجام دهد می­بایست حد ضرر خود را در نقطه­ای قرار دهد که در آن تراکم زیادی از انواع معاملات فروش وجود دارد. چه این معاملات فروش چه به صورت شورت و یا چه به صورت سل تو کاور باشند. زیرا اگر قیمت به آن محدوده از تراکم معاملات فروش برسد، به اندازه­ایی دستورات شورت و سل تو کاور در آن نقطه وجود دارد که منجر به ایجاد یک جریان قوی در قیمت به سمت نزول شود و دیگر امیدی برای برگشت قیمت به سمت بالا نباشد.

به همین صورت یک معامله شورت را در نظر بگیرید. معامله­گر می­بایست حد ضرر خود را در نقطه­ایی قرار دهد که تراکم زیادی از انواع معاملات خرید، چه به صورت لانگ و یا به صورت بای تو کاور قرار داده شده باشد. زیرا اگر قیمت به آن محدوده­ی تراکم لانگ­ و بای تو کاورها برسد دیگر امیدی وجود ندارد که قیمت به نفع او ریزش کند. بلکه یک جریان قدرتمند در جهت خرید به وجود آمده است که در این صورت حد ضرر در ابتدای اولین سویینگ موثری که روی نمودار مشاهده شود قرار می­گیرد. به عنوان مثال به تصویر زیر دقت کنید. اگر یک معامله­ی ادامه دهنده وجود داشته باشد و معامله­گر یک معامله­ی خرید را انجام دهد، حد ضرر آن در نقطه­ایی که در تصویر مشخص شده است  قرار می­گیرد. چراکه بسیاری از معامله­گران در این نقطه دستورات معاملات فروش خود را قرار داده­اند و بسیاری از معامله­گران نیز دستورات معاملات سل تو کاور گذاشته­اند. اگر قیمت به این محدوده برگردد به اندازه­ای این شورت و سل تو کاورها زیاد می­باشند که به واسطه­ی آن قیمت به صورت پر قدرت به ریزش خود ادامه دهد.

برای معاملات فروش نیز به همین صورت است. تصور کنید قیمت به نحوی به سمت بالا حرکت کرده است و معامله­گر قصد دارد که در لبه­ی بالایی بازار، یک معامله­ی شورت انجام دهد، مسلم است که حد ضرر معامله را در نقطه­ایی که در تصویر مشخص شده است  قرار می­دهد و این همان نقطه­ایی است که در آن به اندازه­ی کافی معاملات لانگ و بای تو کاور قرار دارند.

  • لانگ­ برای آن دسته از معامله­ گرانی است که با شکست سطوح معامله می­کنند.
  • بای تو کاور برای آن دسته از معامله­ گرانی است که معامله ­ی فروش انجام داده­اند و دستور بای تو کاور برای حد ضررشان در آن نقطه قرار گرفته است.

دریافتیم که به بیشترین مقدار هزینه­ای که یک معامله­گر. چه از نظر مالی چه از نظر روانی حاضر است بابت یک معامله بپذیرد حد ضرر گفته می­شود.

در روش چارتیکال جبل عاملی، معامله­گر می­بایست حد ضرر واقعی خود را در نقطه­ایی در نظر بگیرد که اگر قیمت به آن رسید دیگر برنگردد. به عبارتی حد ضرر یعنی آخرین فرصت برای بازگشت معامله و یا آخرین سنگر برای نفوذ و احتمال حرکت در جهت خلاف آن. نکته بسیار مهم این است که میزان حد ضرر باید الزاما قبل از ورود به معامله درست اندازه گیری شود. زیرا پیش از ورود، معامله­گر باید با علم به میزان احتمالی ضرر پیش رو، حجم مناسب آن معامله را انتخاب نماید. معامله­گر پس از ورود به معامله فقط اجازه­ی محدود کردن ضرر را داشته و به هیچ عنوان اجازه­ی بزرگتر کردن آن را ندارد ضمنا و برای انتخاب حد ضرر می­بایست از کندل و یا سوینگ مورد نظر به اندازه دو برابر اسپرد فاصله قرار داد.

ریسک به ریوارد

  ریسک به ریوارد موضوعی است که شاید بارها آن را در شبکه­های اجتماعی شنیده باشید و یا در مورد آن مطالبی خوانده باشید. مسئله­ای که وجود دارد این است که خود ریسک به ریوارد نیز یک رفتار اشتباه بوده که معامله­گرها در معاملات خود انجام می­دهند.

اگر معامله­گر در بازارهای معاملاتی از سیستم­های مرتبط و واقعی معامله­گری استفاده کند، ریسکی وجود ندارد. مادامی فرد از انواع روش­های تحلیلی استفاده کند، همانطور که یوجین فاما بیان کرده است، درصد موفقیت معاملات بسیار پایین آمده و ریسک وجود خواهد داشت. ولی زمانی که فرد به عنوان یک تحلیل­گر در بازار فعالیت نمی­کند، یک معامله گر است و از روش­های شناخته شده و واقعی معامله گری استفاده می­کند، دیگر ریسکی در بازار وجود ندارد.

  به طور مثال همه­ی افراد معتقدند که در خرید بلیط لاتاری ریسک بسیار کمی وجود دارد، زیرا شخص تصور می­کند که یک دلار پرداخت کرده و یک بلیط بخت آزمایی می­خرد و این یک مبلغ بسیار ناچیزی است، ولی اگر برنده شود مثلا یک میلیون دلار برنده خواهد شد. در صورتی که این کاملا بر عکس بوده و ریسک آن بسیار بالا است. مردم به این موضوع اشتباه نگاه کرده و تصور می­کنند که  ریسک در میزان هزینه­ای است که پرداخت می کنند، در صورتی که ریسک در میزان احتمال موفقیت آن­ها است. در واقع هر چه میزان احتمال موفقیت کاری که انجام می دهید بالاتر باشد، ریسک آن کمتر است و هر چه میزان احتمال موفقیت آن کمتر باشد، ریسک آن بیشتر است. از این رو عملی مانند خرید بلیط­های بخت آزمایی ریسک بالایی دارد، زیرا بین چند صد هزار نفر و حتی گاهی چند میلیون نفر، قرار است که فقط یک نفر انتخاب شود و این یعنی در واقع درصد موفقیت فرد بسیار پایین است. پس در خرید بلیط لاتاری فرد ریسک بالایی را صرف نظر از اینکه چه مقدار هزینه کرده­است متقبل می­شود، زیرا احتمال موفقیت او نزدیک به صفر است.

  در روش چارتیکال جبل عاملی، حداقل درصد موفقیت معاملات حداقل 70 الی 75 درصد است و به این ترتیب در بازار ریسکی وجود نخواهد داشت و آن 30 الی 25 درصد باقی مانده نیز از طریق استراتژی خروج که پوشش داده خواهد شد.

   در واقع اگر معامله­گر در معاملات خود، ضرر کند نیز یک امر طبیعی است. زیرا در هر کسب و کار و در هر فعالیتی ضرر و زیان وجود دارد و این­ نیز به معنای هزینه می­باشد، نه به معنای ضرر؛ تعریف هزینه با تعریف ضرر از یکدیگر جدا و متفاوت­اند.

در بازارها ریسکی وجود ندارد زیرا احتمال موفقیت بسیار بالا بوده و ضررهایی که متحمل می­شود، در حد هزینه است و اگر فرد هر کسب و کار دیگری نیز داشته باشد هزینه­های مربوط به آن را می­بایست پرداخت کند.

بسیار پیش می­آید که فرد معاملاتی را به دلیل به صرفه نبودن ریسک به ریوارد آن انجام نداده است، اما پس از آن قیمت به خوبی در محدوده­ی سود حرکت کرده است و فرد معامله را از دست داده است. معاملاتی نیز وجود داشته است که ریسک به ریوارد بسیار خوبی داشته است اما قیمت برخلاف انتظار حرکت کرده و منجر به ضرر شده است.

به این منظور معامله­گر می­بایست برای معاملات خود حد ضرر در نظر بگیرد و هزینه­ها را مدیریت کند. ولی الزاما آن میزان هزینه­ی در نظر گرفته شده را برای آن معامله نباید داد و فقط احتیاطی در شرایط بحرانی است. مثل بیمه کردن ماشین، اتوموبیل، منزل، یا کسب و کار؛ حد سود نیز به همین صورت است. هیچ کس با قطعیت نمی­داند که واقعا قیمت به آن حد سود می­رسد یا خیر. هیچ قطعیتی در بازار وجود ندارد و احتمال منفی شدن بازار همواره هست، پس معامله­گر می­بایست حد ضرر خود را قرار دهد، ولی نیازی به در نظر گرفتن حد سود نیست. زیرا همانگونه که ممکن است احتمال برگشت قیمت در ناحیه ضرر خیلی فراتر از تصور فرد باشد، به همین صورت ممکن است که قیمت نیز فراتر از تصور فرد بتواند سود سازی کند. حال که هم مقدار حد ضرر و هم مقدار حد سود قطعیت ندارد، در نظر گرفتن ریسک به ریوارد فقط مانعی خواهد بود که به وسیله­ی آن فرد معاملات سودده را از دست بدهد.

بنابراین از این پس به جای آنکه میزان ریسک به ریوارد معیاری برای در نظر گرفتن امتیازی کمتر یا بیشتر به یک موقعیت معاملاتی باشد، می­بایست سرنخ­های ورود و بالا بودن احتمال موفقیت آن را معیاری جهت امتیاز کمتر یا بیشتر آن موقعیت در نظر گرفت. به این ترتیب هر فرصتی که موفقیت آن با احتمال بالا برای معامله­گر روشن باشد می­بایست انجام شود و فرد نباید به ریسک به ریوارد آن توجهی کند.

اصول حد سود

با توجه به توضیحات پیشین دریافتیم که در روش چارتیکال جبل عاملی، حد سودی در بازار وجود ندارد. چراکه قطعیتی نیز در حد ضرر وجود ندارد. اگر قرار بود حد ضرر قرار داده شده ابتدای ورود به معامله زده شود، ورود به آن معامله منطقی نبود. از این رو به همان اندازه که در مقدار حد ضرر قطعیتی وجود ندارد، در مقدار حد سود نیز قطعی نیست.

زمانی که یک معامله­گر به درجات بالایی از مهارت، تجربه و تسلط در بازارها و در معامله­گری می­رسد، فقط می­تواند تشخیص دهد که در حال حاضر بهترین تصمیم چیست و قرار نیست که با آینده نگری و پیش بینی به دنبال اتفاقات آینده باشد. زیرا یک معامله­گر حرفه­ای، عملگرا است. شرایط اقتصادی و تغییرات قیمت را مشاهده کرده، جریان سفارشات و اینکه چه کسانی و در کدام جهت بازار هستند؟ و تا چه زمانی قرار است در بازار باقی بمانند؟ را تشخیص داده و با تکیه به دانسته­های خود که دریافته است بزرگان بازار با پول کافی در بازار هستند و مثلا در جهت خرید نیز می­باشند، وارد بازار شده و معامله­ی خرید انجام می­دهد، این همان تعریف روند است. سرانجام مادامی که آن­ها باشند او نیز در بازار باقی خواهد ماند. به این ترتیب اینکه معامله­گر بداند که قیمت تا کجا پیش خواهد رفت و به صورت قطعی، حد سود قرار دهد اشتباه است، به همان اندازه که نداشتن حد ضرر در معاملات احمقانه است در نظر گرفتن حد سود در معاملات نیز یک رفتار احمقانه خواهد بود.

در روش چارتیکال جبل عاملی موقعیت هایی وجود دارد که معامله­گرها می­توانند در آن حد سود قرار دهند: نخست زمانی است که معامله­گر درگیر رخ دادهای روانی و رفتاری شده است و مربی یا روانشناس به او پیشنهاد داده است که تا زمان رفع مشکل، به مدت کوتاهی حد سودهای محدودی را برای معاملات خود قرار دهد. یعنی معامله­گر پس از ورود حد سودی را قرار داده و در آن نقطه به طور کامل از معامله خارج می­شود. مدت قرار دادن حد سود در این شرایط نیز می­بایست زمان مشخصی داشته باشد و اینکه هر کدام به چه نوع و در چه زمان استفاده شود نیز باید در نظر گرفته شود.

موقعیت دیگری که معامله­گر می­تواند برای معاملات حد سود قرار دهد، زمانی است که از سیستم مدیریت پول تهاجمی تشویقی استفاده می­کند. سیستم تهاجمی تشویقی یکی از مدل­های مدیریت پول در معاملات به روش چارتیکال جبل عاملی است. زمانی که معامله­گر به سطح قابل قبولی از درک بازار رسیده باشد، با استفاده از این برنامه­ی مدیریت مالی که با فرمول بخصوصی برای سود و زیان معامله گر برنامه ریزی می­کند، می­تواند وارد معاملات شده و در نهایت با استفاده از اصل اثر مرکب رشد بسیار چشمگیری در مدت کوتاهی داشته باشد.

مورد آخری که می­بایست در آن از حد سود استفاده کرد، محدوده­های رنج است. زمانی که فرد در موقعیتی قرار دارد که سقف و کف بازار مشخص بوده و به احتمال از آن سطح مقابل، قیمت برگشت خواهد داشت، معامله­گر می­بایست پیش از دیدن نشانه­هایی مبنی بر خروج از رنج، به خروج کامل در سطوح مقابل اکتفا کند. اما اگر در همین نقاط نیز سرنخ­ها و نشانه­هایی مانند تغییر زاویه در گام ها و تغییرات در قدرت و ضعف هر یک از جهات مشاهده شد می­توان بخشی از معامله را با توجه به احتمال شکست نگه داشت و مابقی را نقد کنیم.

پس در این سه حالت شخص می­تواند برای معاملات خود حد سود داشته باشد و در حالتی غیر از این موارد، داشتن حد سود برای یک معامله­گر حرفه­ای رفتاری احمقانه خواهد بود. مادامی که قیمت و جریان سفارشات هنوز در جهت معامله­ی فرد است و یا حتی جریان سفارشات هنوز در حال تقویت است، معامله­گر می­بایست در معامله مانده و بر اساس تکنیک­های مربوط در نقطه­ایی از معامله خارج شود که با احتمال بالاتر ثابت شود که آن روند دیگر به اندازه­ی قبل قوی نیست و معامله­گرهای سازنده­ی روند در حال نقد کردن پول های خود هستند. گاهی نیز به دلایل دیگری مانند پر شدن موومنت، احتمال ضعیف شدن حرکت یا وارد فاز اصلاح شدن، فرد باید معامله را نقد کرده و از آن خارج شود.

استراتژی خروج

مهمتر از تمامی اصول گفته شده که استراتژی ورود را شامل می­شد، استراتژی خروج است. استراتژی خروج بسیار بیشتر از استراتژی ورود برای معامله­گر ضروری بوده و باید به آن پایبند باشد. البته منظور این نیست که به استراتژی ورود پایبند نباشد، بلکه می­بایست نسبت به استراتژی خروج جدی­تر و پایبند­تر بود. با توجه به اینکه فرد در بازارهای کارا معامله می­کند و یکی از خصوصیات بازارهای کارا عدم قطعیت در آن­ها است، هر لحظه احتمال وقوع هر اتفاقی در آن وجود دارد. اما با این حال می­توان نتایج معاملات را بهتر کرد و حداکثر سودها را از بازار گرفت. در روش چارتیکال جبل عاملی، معامله­گر از طریق استراتژی ورود این احتمال را به بالای هفتاد الی هفتاد و پنج درصد برده و در واقع احتمال موفقیت معاملات در این روش بین 75 تا 95 درصد است. اگر قرار است هزینه­ای در بازار پرداخت شود، به عبارتی اگر معامله­گر بخواهد کمترین ضرر را در بازار داشته باشد، این مهم از طریق استراتژی خروج امکان پذیر است.

حال با یک مثال اهمیت استراتژی خروج را توضیح می دهیم. فرض کنید که یک زوج قصد دارند که صاحب فرزند شوند، پیش از آنکه که اقدام به این کار کنند به پزشک مربوطه مراجع کرده، آزمایشات مربوطه را انجام داده، اگر نیاز به داروهای تکمیلی و تقویتی باشد، مصرف کرده و در طول دوران بارداری نیز آزمایشات، ورزش­ها و رژیم غذایی مربوطه را انجام می­دهند و تمام سعی و تلاش آن­ها بر این است که یک فرزند سالم را به دنیا بیاورند. قرار نیست که چون حداقل 9 ماه تلاش کرده­اند و رژیم های غذایی، ورزش­ها، آزمایش­ها و حتی داروهایی را استفاده کرده­اند الزاما یک فرزند سالم داشته و دیگر نیازی به رعایت مسائل مختلف ندارند، بلکه تازه نقش اصلی پدر و مادر زمانی که فرزندشان به دنیا می­آید شروع خواهد شد.

ترید نیز دقیقا به همین صورت است. همانگونه که فرد با حساسیت، دقت و با سرسختی پایبند به پلن معاملاتی خود می­باشد و بر اساس همین پلن معاملاتی به یک معامله ورود می­کند، نباید تصور کند که بازار را گشته و از میان پوزموقعیت­هایی که در بازار بوده است بهترین ترید را انجام داده و با قرار دادن حد ضرر و حد سود دیگر کاری با آن ندارد. همانگونه که وقتی فرزندی متولد می­شود، آموزش و پرورش و تربیت آن برای پدر و مادر مسئولیت بسیار سنگین و مهمی خواهد بود، در معامله­گری نیز اهمیت نقش معامله­گر به همین میزان خواهد بود. یک معامله می­تواند پتانسیل بسیار بالایی برای سوددهی داشته باشد، از طرفی هم می­تواند بنا به هر دلیلی بعد از اینکه فرد به آن معامله ورود کرد، به علت تغییر تمایلات معامله­گران موثر حاضر در بازار، آن­گونه که تصور می­شد به حرکات خود ادامه ندهد و معامله­گر می­بایست آمادگی این را داشته باشد که بتواند به نحو احسن آن را به نفع خود مدیریت کند.

  • به هر نوع پلن(نقشه­ ی راه) از پیش تعیین شده­ای که معامله­گر بر اساس تجربه­ی شخصی، تجارب اساتید و یا معامله­گران حرفه­ای برای خود انتخاب می­کند و آن را همیشه و از آن به طور ثابت در معاملات خود استفاده می­کند، استراتژی خروج گفته می­شود.

استراتژی خروج در روش چارتیکال جبل عاملی

در روش چارتیکال جبل عاملی قوانین مشخصی برای خروج از معاملات وجود دارد که در این قسمت به آن­ها می­پردازیم:

نکته بسیار مهم: در کلیه­ی موارد زیر، قوانین پیش فرض با در نظر گرفتن ورود در جهت لانگ، می­باشد و برای معاملات شورت می­بایست برعکس آن عمل کرد، به عبارتی اگر در حالتی کندل یک سوم بالایی عنوان شده است، برای معاملات شورت می­بایست آن را یک سوم پایینی در نظر گرفت.

  1. پس از ورود به معاملات ادامه دهنده و بعد از تشکیل کندل دوم در جهت معامله، با بسته شدن هر کندل در یک سوم بالایی می­توان حد ضرر خود را به زیر آن کندل منتقل کرد، تا زمانی که یک موومنت پر شود یا قیمت به یک سطح تنش برسد. یعنی بعد از کندل اول که در یک سوم بالایی بسته شد، دستور خرید انجام می­شود. سپس باید منتظر بود تا کندل بعد نیز بسته شود و تا اینجا معامله­گر نباید هیچ گونه عمل دیگری را انجام دهد. اما بعد از این کندل، هر کندلی که در یک سوم بالا بسته شود می­بایست حد ضرر خود را به زیر آن کندل منتقل کند. نکته­ای که باید در نظر گرفت این است که اگر در بین راه کندلی معکوس بسته شد و یا بسیار ضعیف و یا در یک سوم میانی بود، نیاز به هیچ اقدامی نیست. در تصویر زیر به ترتیب جابجایی استاپ اعداد مشخص شده و در آن کندل قرمز هیچ اقدامی نشده است.
  1. پس از رسیدن به سطح تنش یا تکمیل موومنت، معامله­گر می­بایست قسمتی از معامله را نقد کرده و حد ضرر خود را کمی پایین­تر از 50 درصد مسافت طی شده قرار دهد و از آن پس فقط هر بار که در روند جاری یک سویینگ ایجاد می­شود، باید حد ضرر خود را به زیر آخرین سویینگ موجود منتقل کند.

در تصویر زیر نحوه­ی ادامه­ی جابجایی حد ضرر تا خروج نهایی از معامله و دریافت حداکثر سود را مشاهده می­کنید.

نکته: یک معامله­گر حرفه­ای تنها با اطمینان از پایان یافتن اصلاح قیمت و آمادگی برای شروع مجدد قیمت در جهت روند، حد ضرر خود را جابجا می­کند. در غیر اینصورت احتمال اینکه از بازار خارج شوید و سپس قیمت در جهت پیش بینی شده حرکت کند، بسیار زیاد است.

  1. در معاملات برگشتی نیز می­بایست مانند ادامه دهنده عمل کرد اما با یک تفاوت کوچک ولی تاثیر گذار: در معاملات برگشتی، به قیمت نباید فرصت زیادی برای درجا زدن داد و به محض مشاهده­ی ضعف در برگشت قیمت باید از آن معامله خارج شد، زیرا نشان داده است که توان برگشت ندارد.

دریافتیم که استراتژی خروج برای معامله­گر بسیار ضروری­تر از استراتژی ورود است و معامله­گر می­بایست به آن پایبند­تر باشد. زیرا بهترین معامله­ها اگر صحیح مدیریت نشوند، نمیتوان از پتانسیل آنها استفاده کرد، ولی با مدیریت صحیح، با حداکثر سود، می­توان از بازار خارج شد. از طرفی با مدیریت خروج صحیح، در بسیاری از موارد، در صورت ورود و یا تشخیص اشتباه و یا حتی در مواردی که به دلیل یک خبر ناگهانی، بازار برگشت می­زند معامله­گر می­تواند با کمترین ضرر از بازار خارج شود.

گفته شد که در روش چارتیکال جبل عاملی احتمال موفقیت معاملات بین 75 تا 95 درصد می­باشد، اما اگر معامله­گر بخواهد به این درصد موفقیت برسد و کمترین ضرر را در بازار بدهد، می­بایست همواره به دنبال راهی برای محدود کردن ضررها باشد که این مهم، از طریق استراتژی خروج امکان پذیر است.

این نکته را نیز به خاطر داشته باشید که استراتژی خروج در صورت پیاده سازی صحیح، می­تواند همزمان با محدود کردن ضرر، راهی برای توسعه­ی سودها نیز باشد. به عبارتی می­تواند تا حد زیادی از خروج­های بی موردی که تنها به دلیل ترس یا عدم اطمینان معامله­گر رخ می­دهند را محدود کند و همانطور که گفته شد، یک معامله می­تواند پتانسیل بسیار بالایی برای سوددهی داشته باشد ولی از طرفی هم می­تواند بنا به هر دلیلی، بعد از اینکه فرد به آن معامله ورود کرد، قیمت به گونه­ای که تصور می­شد به حرکات خود ادامه ندهد، در نتیجه فرد باید این آمادگی را داشته باشد که بتواند به نحو احسن آن را به نفع خود مدیریت کند.

انواع روش­های خروج

دریافتیم که با توجه به کارا بودن بازارهای معاملاتی یعنی بازارهایی که در آن  قیمت هر لحظه می­تواند برخلاف انتظارات ما حرکت کند، معامله­گر می­بایست طی چند مرحله، طبق روش چارتیکال جبل عاملی معاملات خود را نقد کرده و از بازار خارج شود. در این بخش قصد داریم که در مورد خروج از معامله به صورت تک مرحله­ای و چند مرحله­ای توضیح دهیم.

در ابتدا باید به خاطر داشت که در بازارهای مالی هیچ قطعیتی وجود ندارد و یک معامله­گر حرفه­ای باید برای محافظت در مقابل ضررها حد ضرر داشته باشد که ضرر خود را محدود کند و به همین نسبت، برای حرکت در سود نیز قطعیتی وجود ندارد و باید در تلاش برای رشد بهتر حساب خود تلاش باشد نه اینکه سود را در نقطه­ای متوقف کند. اما این مسئله ترفندهایی داشته و در همه جا نمی­توان یکسان عمل کرد، به همین دلیل معامله­گر می­بایست مدل­های مختلفی را برای خروج از معاملات در نظر بگیرد که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.

خروج تک مرحله­ ای

در خروج یک قسمتی بر اساس نشانه­ها و سرنخ های گفته شده، زمانی که معامله­گر احساس کند بهترین زمان برای نقد کردن یک معامله است، کل معامله را از بازار خارج می­کند. چه در محدوده سود، چه در محدوده ضرر و چه در محدوده­ی ورود به معامله باشد. زمانی که تشخیص داد که دیگر قیمت بیشتر و بهتر از این نمی­تواند در محدوده­ی سود، یا به سمت محدوده سود و به نفع معامله­ی فرد حرکت کند،  باید آن معامله را نقد کند. به تصویر زیر دقت کنید. یکی از مواردی که باید به طور کامل معامله را نقد کرد، قسمت­های رنج می­باشد. چرا که با توجه به سرنخ­ها می­توان دریافت که با احتمال بالاتر، قیمت پس از رسیدن به سطح مقابل برگشت خواهد داشت، پس دلیلی ندارد که معامله را باز بماند و معامله برای حفظ حداکثر سود در این نقطه می­بایست معامله­ی خود را نقد کند.

  در مورد خروج چند قسمتی نیز زمانی که روندی در بازار شکل می­گیرد و قیمت به پیشروی های خود در یک سمت مشخص ادامه می­دهد، معامله­گر این اجازه را دارد که با آگاهی از کارا بودن بازارها در بالاترین نقطه سودی که در آن لحظه قرار دارد، مقداری از معامله­ی خود را نقد کند.

تشخیص نقطه ­ی مطلوب جهت خروج

زمانی که معامله­گر در روند قرار می­گیرد، با دیدن قدرت در یک سمت بازار و مشاهده­ی ضعف در خلاف جهت آن می­تواند وارد معامله شود. پس از ورود برای اینکه به طور تقریبی میزان حرکت بعدی بازار را بسنجد می­بایست از موومنت استفاده کند، یعنی قیمت می­تواند به احتمال بالاتر به اندازه­ی آخرین میزان حرکت خود در همان جهت و به همان اندازه قبل حرکت نماید. با توجه به اهمیت سطوح تنش و ترکیب این موارد، یعنی با در کنار هم چیدن این قطعات پازل، با در نظر گرفتن میزان موومنت و فاصله تا سطوح تنش و همینطور سایر سرنخ­ها معامله­گر می­تواند بهترین زمان برای نقد کردن بخشی از معامله را تشخیص دهد.

نکته: پس از خروج، معامله­گر می­بایست حد ضرر آن قسمت باقی مانده از معامله را کمی فراتر از 50% موومنت طی شده قرار داده و منتظر پایان اصلاح بماند.

با اینکه معامله در روند است و به ظاهر رفتار منطقی همراه آن بودن تا انتها می­باشد اما فراموش نکنید که یک معامله­گر حرفه­ای در بازار مانند افراد قمارباز عمل نمی­کند و همواره بالاترین احتمال را در نظر می­گیرد.

سود حداکثری

یک معامله­گر حرفه­ای فقط بازار را همراهی می­کند، یعنی تا زمانی که قیمت نشانه­هایی را مبنی بر قدرت در ادامه مسیر نشان می­دهد، همراه آن خواهد بود و زمانی که به یکی از مناطق بحرانی گفته شده رسید و یا نشانه­ای مبنی بر ضعف در ادامه مشاهده کرد، بخشی از معامله را نقد می­کند. اما نه تمام حجم معامله خود را، بلکه این میزان به نسبت اهمیت آن نقطه و شرایط آن لحظه بازار بوده و باید در نظر داشت که میزان ریسک پذیری و ریسک گریزی معامله­گران با یکدیگر نیز متفاوت می باشد.

اما داستان به همین جا ختم نمی­شود. زمانی که معامله­گر بخشی از معامله­ی خود را خارج کرد، می­بایست همچنان رفتار قیمت را مشاهده ­کند، تا اصلاحی را که با توجه به سرنخ­های بازار منتظر آن بود به پایان برسد و نقطه­ی ورود جدید صادر شود. اگر بازار دوباره فرصت ورود به معامله­ی جدید را داد، می­تواند دوباره ورود به معامله را انجام دهد زیرا مقداری سود اندوخته از معامله­ی قبل دارد، ضمن اینکه دیگر هزینه­ی این معامله از جیب معامله­گر نبوده و بازار آن را می­پردازد. به عبارتی چون از کل معامله­ی قبل خارج نشده است و فقط مقداری از آن نقد شده، در نتیجه آن مقدار از معامله که هنوز باز است و در سود نیز قرار دارد، می­تواند به عنوان ضرر احتمالی معامله­ی دوم در نظر گرفته شود. به هر حال شاید به خاطر ناکام ماندن معامله­ی جدید قرار باشد که مبلغی به عنوان هزینه به بازار پرداخت شود اما همانطور که گفته شد این هزینه این بار از جیب معامله­گر نیست.

به این ترتیب پس از خروج، معامله­گر می­بایست قسمتی از سود را برای خود ذخیره کند و با بخشی از سود خود دوباره برای کسب درآمد بیشتر تلاش کند. این روند را تا زمانی که قدرت و ضعف در جهت تشخیص فرد قابل رویت باشد ادامه خواهد داشت و همواره حد ضررها پشت هر سویینگ جدید قرار خواهد گرفت.

با دو مدل خروج از بازار به روش چارتیکال جبل عاملی آشنا شدیم که یکی از آنها خروج یک قسمتی بود و طی آن معامله­گر تمام حجم ورود به بازار را در اولین نقطه­ایی که تشخیص دهد بهترین زمان است نقد می­کند.

مدل دیگر خروج چند قسمتی می­باشد که در واقع به تناوبی که قیمت در جهت روند بازار ادامه دارد بنا به روحیاتی که هر شخص دارد انجام می­شود.

 فرض کنید که معامله­ای انجام داده­اید و بعد از ورود به معامله اولین اکستنشن در بازار ایجاد شده است، در ابتدا شاید از نظر ذهنی راحت­تر باشید که حدود 50 درصد حجم آن معامله را در این قسمت از بازار ببندید، زیرا احتمال اینکه قیمت اولین اکستنشن را طی کند خیلی بالاتر از این است که بخواهد اکستنشن دوم یا سوم را تشکیل دهد، پس حال که بالاترین احتمال را داشته است بیشترین مقدار را نقد می­کنیم. به عنوان مثال برای اکستنشن دوم 30 درصد باقی مانده و برای بعدی بیست درصد را نقد می­کنیم، یعنی هر چه احتمال برای پیشروی قیمت کمتر می­شود درصد بیشتری را نقد می­کنیم.

اصلی در آمار و احتمالات وجود دارد که معتقد است هر چقدر یک اتفاق بیشتر رخ دهد احتمال اینکه دیگر رخ ندهد بسیار بیشتر است و برعکس. در مورد سن موجودات زنده نیز به همین صورت است و بنا بر سنی که هر موجود زنده ای دارد، هر چقدر که سن آن بیشتر می شود، احتمال اینکه فوت کند خیلی بیشتر نسبت به اوایل زندگی آن خواهد بود. در روش چارتیکال جبل عاملی برای روند نیز به همین منوال است، یعنی هرچه قیمت در ابتدای روند باشد، احتمال اینکه به حرکت خود ادامه دهد بسیار بیشتر است اما زمانی که چندین اکستنشن را طی می­کند، احتمال اینکه ادامه دهد کمتر است، در نتیجه معامله­گرانی که قصد دریافت بیشترین سود قطعی از بازار را دارند، در اکستنشن­های اول بیشترین مقدار معامله را نقد می کنند. اما برای برخی دیگر از معامله­گران فرقی ندارد و کل حرکات بازار را مساوی می­پندارند، به این ترتیب پول خود را تقسیم بر سه کرده و سی درصد آن را در اکستنشن اول، سی درصد آن را در اکستنشن دوم و سی درصد بعدی را نیز در اکستنشن سوم نقد می­کنند و ده درصد باقی مانده را نیز باز گذاشته، که اگر قیمت ادامه پیدا کرد، جبران بخشی از هزینه هایی که در بازار پرداخت می­کنند شود. 

بعضی از معامله گران نیز خلاف این اعتقاد را دارند، یعنی بر اساس ریسک و هزینه­ای که در بازار متقبل شده­اند، تصمیم دارند که از بالاترین میزان احتمالی صعود قیمت در بازار استفاده کنند. در نتیجه در اکستنشن اول بیست درصد، در اکستنشن دوم سی درصد و در اکستنشن آخر نیز 50 درصد آن را نقد می­کنند

این مسائل ذهنی و فکری به نحوی نخواهد بود که بتوان نسخه­ایی نوشت و انتظار داشت که همه­ی معامله­گران از آن استفاده کنند زیرا همانگونه که برای هیچ رفتار شخصی و شخصیتی نسخه ثابتی وجود ندارد، برای رفتارهای مربوط به معامله­گری و بازارها نیز نسخه­ی ثابتی وجود ندارد و هر معامله­گری می­بایست با شناخت خود، راه حل مناسب خود را برگزیند که این نیز از طریق ژورنال معاملاتی امکان پذیر خواهد بود.

خروج با مدیریت حد ضرر

با توجه به کارا بودن بازارهای معاملاتی باید این را در نظر گرفت که ممکن است قیمت بعد از ورود به معامله بر اساس انتظارات معامله­گر پیش نرود و یا به صورت فرسایشی حرکت کند و یا در محدوده­ی ضرر پیش برود. اگر حرکت قیمت به صورت فرسایشی شد و به 3 کندل کشید و قیمت در چند پیپ بالاتر و یا چند پیپ پایین تر قرار گرفت، معامله­گر می­بایست با بسته شدن کندل سوم معامله را نقد کرده آن را ببندد؛ زیرا زمانی باید به بازار ورود کرد که جمع وسیعی از دستورات معاملاتی به نفع معامله­ی معامله­گر وجود دارد. مثلا اگر فرد معامله­ی خرید یا همان معامله­ی لانگ را انجام داده است و در نقطه­ای ورود کرده است که لانگ و بای تو کاورهای بسیاری در آن محدوده وجود دارند، تشخیص این نقطه­ی مطلوب، منجر به پرتاب قیمت به نفع او در محدوده­ی سود می­شود. اما اگر چنین اتفاقی نیفتد در واقع یا فرد نقطه­ی مورد نظر برای ورود به معامله را اشتباه تشخیص داده است و یا اینکه بنا به هر دلیلی آن تمایلات از بین رفته­اند.

طبق روش چارتیکال جبل عاملی، زمانی که معامله­گرهای سازنده روند در بازار نیستند، منطقی نخواهد بود که معامله­گر چارتیکالی نیز در بازار بماند، بنابراین بلافاصله معامله را نقد کرده و از بازار خارج می­شود. اما زمانی که قیمت به محدوده­ی ضرر برود و خلاف انتظار فرد حرکت کند، اگر قیمت هنوز در 50 درصد فاصله بین ورود تا حد ضرر تعیین شده است، مادامی که کندل یک سوم پایینی بسته نشده است، می­توان معامله را باز نگه داشت. زیرا اگر کندل یک سوم پایینی بسته شود، در کندل بعدی نیز با احتمال بالا، خلاف انتظار فرد حرکت کرده و در این صورت باید آن حد ضرر را متحمل شد. مادامی که کندل قیمت در یک سوم پایینی بسته نشده است، در 50 درصد اول یعنی حد فاصل بین نقطه­ی ورود تا میان فاصله­ای که تا حد ضرر تعیین شده قرار دارد می­توان در معامله ماند. اما اگر کندل در یک سوم پایینی بسته شود یا قیمت به فراتر از 50 درصد میانه­ی حد ضرر تا نقطه ورود رسید، باید معامله را نقد کرد. زیرا از این طریق حداقل می­توان به این نتیجه رسید که کندل انتخابی به عنوان کندل جریان سفارشات، مناسب نبوده و این احتمال وجود دارد که بازار بخواهد همچنان حرکات فرسایشی داشته باشد.

اگر قیمت در محدوده سود پیشروی کرد، با توجه به تصویر زیر، در یک، دو یا سه کندل اول چون معامله­گر نمی­داند که این اکستنشن با چه گامی پیش خواهد رفت، یا ممکن است با کندل های کوچک شروع شود و رفته رفته بزرگتر شود یا اینکه با یک کندل بزرگ شروع شود و یا تک کندلی خواهد بود، حدضرر خود را مدیریت می­کند.

در نتیجه یک معامله­گر حرفه­ای در کندل­های ابتدایی، می­بایست کندل به کندل حد ضرر خود را به این صورت جابجا کند که هرگاه کندلی در یک سوم بالایی بسته شود، مثلا اگر معامله خرید بود و در یک سوم بالایی که بسته شد، بلافاصله حد ضرر را از جایی که بوده است به لو کندلی که در یک سوم بالایی بسته شده است انتقال دهد. می­بایست این عمل را به صورت پیوسته انجام دهد، تا قیمت به موومنت خود برسد و دوباره به اندازه­ی حرکتی که پیشتر داشته است برسد و آن مقدار را پر کند و در این حالت می­توان مقداری از معامله را نقد کرد.

در این حالت بنا به تیپ شخصیتی معامله­گر می­توان مقداری از معامله را نقد کرد و حد ضرر را برای 50 درصد آن گام گذاشت که اگر قیمت کارکشنی داشت، انجام دهد.

زمانی که کارکشن آن تمام شد و لبه­ی ورودی جدید داد، معامله­گر ورود جدید را انجام خواهد داد و حد ضرر خود را نیز طبق قاعده قرار خواهد داد و حد ضرر معامله­ی پیشین را نیز کنار معامله­ی جدید در نظر می­گیرد و این روند را مادامی که هنوز عدم توانایی در ادامه قیمت رخ نداده است می­بایست ادامه دهد.

معامله­گر در مدیریت با حد ضرر با استفاده از تکنیک مدیریت حد ضرر همواره در تلاش است که با کمترین میزان ریسک قیمت را دنبال کند و همواره باید این نکته را در خاطر داشته باشد که در روش چارتیکال جبل عاملی با تشخیص وضعیت روانی معامله­گران حاضر در بازار که براساس سرنخ­های گفته شده انجام می­شود، بهترین تصمیم را در لحظه گرفته و بتواند در راستای گسترش سودهای خود، بازار را همراهی کند.

فصل چهارم

ثبت ژورنال

در فصل های قبل دریافتیم که در بازارهای معاملاتی چگونه می­توان یک موقعیت خوب پیدا کرد و در این موقعیت خوب اگر فرصت معاملاتی مناسبی وجود داشته باشد، چگونه باید آن را معامله کرد. هنگامی که معامله­ای انجام و خروج آن نیز مدیریت شد باید به ثبت ژورنال معاملاتی پرداخت.

در روش چارتیکال جبل عاملی، ژورنال معاملاتی بسیار مهم می­باشد. زیرا به معامله­گر کمک می­کند دریابد بهترین رفتاری که می­توانسته در بازار داشته باشد چیست و چگونه می­تواند روند معاملاتی خود را بهبود بخشد.  ژورنال معاملاتی بهترین ابزاری است که به معامله­گر این امکان را می­دهد که فعالیت­های خود را مدیریت کند، اما استفاده از این ابزار نیز روش های خاص خود را دارد.

برای هر معامله­گر بارها پیش آمده است که بگویند اگر در معاملات این ماه خود، این کار خاص را انجام نمی­دادم یا به این نحو انجام می دادم، نتایج معاملات به این مقدار به نفع من تغییر می­کرد و از آن به بعد شروع به انجام تغییر آن می­کنند ولی متاسفانه نتیجه­ی که مورد انتظار رخ نمی­دهد. یا تنظیمات و ستاپ­های جدیدی را برای خود لحاظ می­کنند و گمان می­کنند که معاملات سوددهی خواهند داشت و به یکباره با تکیه بر تصورات خود معاملات را به نحو دیگری مدیریت خواهند کرد. ولی بعد از اینکه با رفتار جدید شروع به معامله می­کنند معاملات نتیجه­ی مطلوبی به همراه ندارد. زیرا این نکته را مورد توجه خود قرار نمی­دهند که تغییراتی که در نتیجه­ی آن­ها، رفتارهای خاص رخ داده است، در کل چه تعداد اتفاق افتاده است؟ صد بار از صد بار یا صد بار از صد و پنجاه بار, یا صد بار از پانصد بار و یا حتی صد بار از ده هزار بار بوده است؟ اگرچه خود عدد صد عدد بالایی است و اگر مسئله­ایی صد بار مشاهده شود باید به آن فکر کرد، ولی نمی­توان به خاطر آن پلن را تغییر داد، زیرا باید در نظر داشت که خود این عدد بزرگ در دل چه مقدار داده­ی آماری قرار گرفته است.

در پروسه­ی معامله­گری همواره می­توان این مورد را مشاهده کرد که معامله­گران بعد از آنکه معامله­گری به روشی جدید را ادامه دادند، قصد دارند که سودهای خود را ارتقا دهند و مشتاقند بدانند که چگونه از ضررها خود پیشگیری کرده و آن را به سود تبدیل کنند. مادامی که معامله­گر منبعی متشکل از رفتارهای معاملاتی خود در بازار را نداشته باشد، هرگز نمی­تواند با حدس و گمان به نتیجه دلخواه خود برسد.

چگونگی ثبت ژورنال معاملاتی

برخی از معامله­گران تصور می­کنند که ثبت ژورنال به این صورت است که می­بایست قیمت ورود، قیمت خروج ، مقدار ضرر، مقدار سود، ساعت ورود، ساعت خروج و یا نام آن نماد معاملاتی را نوشت. در صورتی که اینطور نیست و ساده­ترین پلتفرم­های معاملاتی نیز این مشخصات را می­دهند و این جزئیات در قسمت هیستوری (تاریخچه ) حساب نمایش داده می­شود، اما نکته­ی مهم آن است که معامله­گر رفتارهای خود را در ژورنال ثبت کند زیرا این رفتارها هستند که منجر به تغییرات میزان سوددهی یا ضرردهی معامله­گر شده­اند، نه مقدار عددی که معامله­گر با آن وارد معامله یا از آن خارج شده است. به تصویر زیر دقت کنید.

به عنوان مثال معامله­گر می­بایست در سلول اول شماره­ی فاکتور معامله باید نوشته شود و پوشه­ای به نام همان شماره فاکتور در رایانه ساخته شود، زمان ورود به بازار عکسی از صفحه­ی نمایش خود گرفته، آن را داخل آن پوشه به عنوان عکس شماره یک ذخیره کند، حال اگر حد ضرر خود را تغییر داده باشد نحوه­ی آن تغییر و علت آن را در سلول بعدی می­نویسد و خواهد نوشت که نتیجه­ی این تغییر چه بوده است. تنها در این صورت است که فرد بعد از بسته شدن تعداد معاملات زیاد و گذشت زمان می­تواند معاملات خود را بررسی کرده و دریابد آیا رفتار معاملاتی او صحیح بوده است یا خیر. در نهایت اگر نیاز به ایجاد تغییراتی باشد، مطمئن است که بر اساس حدس و گمان و یا احساست نیست.

حال به همین شکل برای ستون­های دیگر ژورنال معاملاتی برای حد سود نیز ستونی را در نظر بگیرد. اینکه حد سود کجا و به چه دلیل قرار داده شده است؟ و اعمال هرگونه تغییر در آن را بنویسد و ذکر کند که تغییر حد سود یا مدیریت معامله منجر به چه نتیجه ای شده است. در قسمت احساسات، بنویسد که در زمان ورود به معامله چه احساسی داشت؟ می­ترسیده است؟ شک یا وسواس داشته است؟  و اینکه آیا تحت تاثیر تحلیل­ها و نظرات منفی و مثبت دیگران در شبکه­های اجتماعی قرار گرفته بوده است یا خیر را در این قسمت ثبت می­کند. در سلول بعدی نیز به همین ترتیب، اکنون که معامله را باز کرده است چه احساسی دارد؟ آیا هنوز احساس قبلی را دارد یا تغییر کرده است و به احساسی دیگر تبدیل شده است؟ همینطور برای بعد از معامله هم آن احساس را می­نویسد که آیا از گرفتن این معامله خوشحال است؟ به آن افتخار می­کند؟ شک دارید؟ تمام این­ نکات را یادداشت می­کند تا تصمیم بگیرد که اگر در آینده چنین موقعیتی شکل گرفت دوباره آن معامله را انجام دهد یا خیر.

یک معامله­گر حرفه­ایی می­بایست مرحله به مرحله به هر میزان که قیمت در محدوده پیش می­رود و حد ضرر یا حد سود خود را تغییر می­دهد از آن عکس گرفته و در همان پوشه ذخیره کند که بعد از آن، اگر خودش، مربی و یا هر کسی که قرار است به او برای انجام بهتر معاملات کمک کند، بر آن اساس نتایج بازار را مشاهده کرده و به طور دقیق دریابد که آن رفتار با آن دلایل و با آن نتایج، به خاطر چه مشاهداتی بوده است و چه چیزی منجر به بروز این نوع احساسات و این نوع رفتار در فرد شده است؟ این مهم تنها در صورتی امکان پذیر است که ژورنال معاملاتی معامله­گر کامل ثبت شده باشد. اگر معامله­گر در آینده بدون ارائه ژورنال خود به مربی یا معامله­گر دیگری مراجعه کند و بیان کند که در معاملات خود می­ترسد، امید یا وسواس دارد یا... و آن شخص به او راهکار و روشی را پیشنهاد ­دهد که با روحیات آن معامله­گر سازگار نباشد، رفتاری غیر حرفه­ایی داشته و تبعات بسیاری را نیز متحمل خواهد شد.

بدون ژورنال کسی نمی­تواند به معامله ­گر کمکی کند

در خصوص شناسایی عوارض رفتاری و روانی، بدون داشتن موارد ثبت شده خود شخص معامله­گر نیز به طور کامل و صحیح نمی­داند مشکل از چیست و اغلب برداشت دیگری از رفتار خود دارد، به این ترتیب بدون شک نمی­تواند شخص مشاور را از مشکل اصلی خود آگاه کند. همچنین فرد گاهی راهکار ارائه شده توسط مربی یا مشاور را به علت عدم آگاهی از چرائی آن، نمی­تواند به طور صحیح به کار بندد. در نهایت بدون ژورنال، مشاور تنها می­تواند بر اساس تجربیات خود پیشنهاداتی ارائه دهد که در بیشتر مواقع با اجرای آن نتایج مطلوبی مشاهده نخواهد شد. زیرا هر معامله­گر با توجه به مشکلات و تجربیات پیشین خود در بازار و حتی زندگی شخصی خویش، رفتار متفاوتی نسبت به یک موقعیت مشابه در بازار خواهد داشت و این مسئله دلایل بسیاری اعم از میزان ریسک پذیری و ریسک گریزی که تا حد زیادی وابسته به شرایط مالی معامله­گر نیز می­باشد، دارد. ضرر یک یا چند معامله­ی کنترل شده تاثیر چندانی بر تصمیمات معامله­گری که به طور کلی در سود باشد، ندارد ولی هر ضرری می­تواند منجر به تصمیمات هیجانی در معاملات بعدی معامله­گری شود که در ابتدای مسیر است. در صورتی که تمام معاملات ثبت شده باشد، پس از مدتی فرد می­تواند به دفعات و از زوایای مختلف بررسی­های لازم را انجام دهد. اگر یک مربی ژورنال معامله­گر را بررسی کند، تشخیص خواهد داد که مشکل فرد در چه مسئله­ایی است، به عنوان مثال آیا لبه­ی ورود را درست تشخیص نداده است یا پس از ورود به طور صحیح مدیریت خروج را اجرا نکرده، و یا حتی بیشتر ورود و خروج­های هیجانی به دلیل مسائلی مانند FOMO و یا اخبار و هر عامل دیگری بوده است؟ مربی تمام این مسائل را در تصاویر و از آن مهم­تر، احساساتی که معامله­گر تجربه و ثبت کرده است بررسی خواهد کرد و در نهایت راهکار خوبی در راستای بهبود مشکلات معاملاتی فرد ارائه می­دهد.

ژورنال معاملاتی به معامله­گر در تشخیص بهترین رفتار دربازا کمک می­کند،  چرا که رفتارها منجر به تغییرات میزان سوددهی یا ضرر دهی معامله­گر می­شوند، نه مقدار عددی که با آن وارد معامله شده یا از آن خارج شده است.

یک معامله­گر حرفه­ایی پس از ثبت و بررسی ژورنال معاملاتی خود می­بایست به سوالات زیر پاسخ دهد:

  • در معاملات ضررده
  • آیا می­توان ضررها را محدود کرد؟
  • چگونه و با انجام چه تغییراتی محدود کردن ضررها امکان پذیر است؟
  • در معاملات سودده
  • آیا در این معاملات امکان دریافت سود بیشتری وجود داشته است؟
  • چگونه و با اعمال چه تغییراتی می­توان سود خود را افزایش داد؟

معامله­ گر می­بایست ژورنال خود را در نهایت صداقت و به دور از هرگونه اغراقی ثبت کند.

معامله­گر می­بایست بلافاصله پس از ورود به مراحل ابتدایی معامله این عمل را آغاز کرده و بعد از آن چگونگی انجام هر حرکت و همچنین احساسات خود را ثبت کند. در آخر باید به صورت دوره­ای ژورنال خود را بررسی کرده و موارد لازم را در پلن معاملاتی خود ثبت نماید.

پلن معاملاتی

در چارتیکال جبل عاملی اعتقاد بر این است که فرد می­بایست هرگونه رفتار و هیجانی را که در بازارهای معاملاتی برای انجام معاملات خود تجربه کرده است، ثبت نماید و پس از مدتی با بررسی آن­ها، رفتارهای سودده خود را تشخیص داده و آن­ها را در خود نهادینه کند و همچنین دریابد که با انجام و یا حذف چه مواردی می­توانست سود بیشتری کسب کرده و یا هزینه­های خود را کمتر کند.

یکی از فواید ثبت ژورنال، ساختن پلن معاملاتی است. پلن معاملاتی ساختار معاملات هر شخص را بنا می­نهد. معامله­گری امری ذهنی و فکری بوده و با توجه به تیپ شخصیتی متفاوت معامله­گران با یکدیگر، نمی­توان نسخه­ی واحدی را برای همگان در نظر گرفت و هر معامله­گر می­بایست بنا به شخصیت خود، به همان نحوی عمل کند که از نظرش درست است. در روش چارتیکال جبل عاملی پلن معاملاتی برای معامله­گر امری مهم و حیاتی است که آن هم از طریق ژورنال معاملاتی ایجاد خواهد شد.

به منظور تمرین، نمونه­ی یک پلن معاملاتی را بررسی می­کنیم. این پلن متعلق به یک از دانشجویان آکادمی چارتیکال جبل عاملی می­باشد و بدون هیچگونه تغییری ارائه شده است. در اولین قسمت یک پلن معاملاتی، معامله­گر می­بایست تمامی بایدها و نبایدهای اولیه‌ی خود را مشخص کند.

بچسب به پلن هر روز قبل از شروع به کار یکبار مطالب پلن خوانده شود. برایند معاملات مهم است نه نتیجه یک معامله. از دست دادن یک معامله در سود برای من بسیار دردناک­تر از این است که در یک معامله­ی دیگر وارد شوم. بررسی اخبار هر روز قبل از شروع به کار. بستن نصف حجم معاملات و ریسک فری در صورت رسیدن به هدف روزانه. بستن تمامی معاملات در صورت رسیدن به هدف هفتگی.  بعد از رسیدن به هدف هفتگی زمان خودم را برای آموزش خودم صرف میکنم. با این برنامه تا پایان تابستان ادامه خواهم.

معامله­گر در اولین قسمت این پلن نوشته است که: بچسب به پلن؛ به عبارتی معامله­گر دریافته است که در هر شرایطی می­بایست بر اساس پلن معاملاتی خود عمل کند و اینکه چه کسی چه نکته­ایی در خصوص آن گفته است، کدام شبکه چه تحلیلی دارد و کدام صفحه­ی شبکه­های مجازی چه سیگنالی داده است، اصلا برای او مهم نیست، بلکه او یک پلن معاملاتی دارد و باید طبق آن معاملات خود را انجام دهد.

در ادامه شاهدیم که خود را موظف می­داند که هر روز قبل از شروع به کار یک بار مطالب پلن خود را مطالعه کند و به یاد آورد که پیش از انجام هر معامله­ای، باید برنامه­ای برای آن داشته باشد. یک معامله­گر حرفه­ای می­بایست یک بار پلن خود را مطالعه کند و به صورت یک دیدگاه کلی دریابد که در صورت مشاهده­ی یک موقعیت، به چه صورت در آن ترید کند.

در خط بعد می­خوانیم که: برآیند معاملات مهم است نه نتیجه یک معامله؛ ضرر یا همان هزینه ها، جزئی از بازار هستند و این کار نیز مثل هر کسب و کار دیگری بدون ضرر یا هزینه نخواهد بود. به این ترتیب معامله­گر باید برآیند فصل، شش ماه و یا حتی یک سال اخیر خود را در نظر بگیرد، نه اینکه پس از انجام معامله چه منتهی به ضرر و چه سود، بخواهد چیزی را تغییر دهد.

در سطر بعدی نوشته شده است که: از دست دادن یک معامله در سود برای معامله گر بسیار دردناک­تر است از اینکه بخواهد وارد یک معامله­ی جدید شود؛ در زمان نگارش این پلن شخص به این نتیجه رسیده بوده است که اگر یک معامله­ی فعال دارد، باید به بهترین نحو استراتژی خروج را مدیریت کرده و بهترین سود ممکن را از آن بگیرد، چراکه معمولا معامله­گران پس از آنکه مقداری قیمت در محدوده­ی سود حرکت کند، بنا به دلایل مختلفی اعم از طمع و یا احساس غرور، نسبت به تغییرات بازار و سرنخ های واضح و مشخص آن واکنشی نشان نداده و به تماشای قیمت می­نشینند، در نهایت قیمت بر می­گردد و به نقطه ورود می­رسد و گاهی منفی نیز خواهد شد. این سطر حاصل ثبت نتایج بسیار زیادی می­باشد که شخص طی آن دریافته است که با مجموع سودهای کوچک عدد بزرگ قابل توجهی را از دست داده است. وظیفه­ی اصلی یک معامله­گر فقط کسب سود از بازار است و هر تصمیمی که خلاف این فرایند باشد، در برآیند معاملات ضربات مهلکی به فرد خواهد زد. در این معامله یک­بار هزینه شده است و از این پس شخص باید به بهترین نحو تا نقطه­ایی که بازار سودده است از آن بهره ببرد.

در قسمت بعد می­بینیم نوشته شده است که: بستن نصف حجم معاملات و ریسک فری کردن آنها در صورت رسیدن به هدف روزانه؛ این بدان معناست که فرد به محض زده شدن هدف روزانه، نیمی از معاملات خود را بسته و نقد می­کند، سپس با نیم دیگر آن، ادامه می­دهد، البته این در صورتی امکان پذیر است که با نیمی از حجم معامله، هدف زده شده باشد. در روش چارتیکال جبل عاملی اعتقاد بر این است که حد سودی در نظر گرفته نشود و ­معامله­گر نباید سود­های خود را محدود کند، اما این قسمت نشان می­دهد که این معامله­گر برای خود یک هدف روزانه داشته است و در نگاه اول این یک تناقض به نظر می­رسد. انکار ناپذیر است که نمی­توان برای تمامی معامله­گران نسخه­ای یکسان ارائه کرد و برای هر فرد می­بایست متناسب با روحیات، شخصیت، ریسک پذیری، ریسک گریزی و سایر مسائل بیان شده بهترین گزینه را برگزید. در برخی از موارد به منظور اهدافی خاص همچون کنترل طمع و یا پلن­های مخصوص رشد حساب، مانند مدل تهاجمی تشویقی نیاز است که به درصدها و اعداد به خصوصی برای رشد در هر معامله بسنده کرد، اما این برای همه یکسان نیست.

در ادامه­ی پلن چنین اذعان شده است که: بسته شدن تمامی معاملات، در صورت رسیدن به هدف هفتگی معامله­گر؛ فرد همانگونه که هدفی را به صورت روزانه­ی برای خود در نظر گرفته است، هفتگی نیز داشته و هرگاه به هدف هفتگی خود رسید، حتی اگر روز اول باشد، تمامی معاملات خود را بسته و سودی که از معاملات آن هفته­ی خود انتظار داشته است را در حساب خود ذخیره می­کند.

اما در سطر بعد می­خوانیم که:  بعد از رسیدن به هدف هفتگی زمان خودم را برای آموزش خودم صرف میکنم؛ در این سطر نکته­ی روانشناختی بسیار ظریفی نهفته است. اگر به معامله­گری توصیه شده است که بنا به هر دلیلی باید بعد از رسیدن به هدفی خاص از معاملات خارج شود، تماشای بازار جز آسیب برای او چیزی به همراه ندارد و چیزی مفید­تر از سرمایه گذاری شخص روی خودش وجود ندارد.

((سرمایه گذاری بر روی خود یعنی فرد به مطالعه­ی بیشتری بپردازد، معاملات گذشته­ی خود را بررسی و نقاط ضعف و قوت خود را پیدا کند. با تفکر بر رفتارهای گذشته­ی خود به این نتیجه برسد که چه نوع معاملاتی مناسب اوست؟ چه نوع استراتژی خروج و یا چه میزان ریسک؟ رسیدن به این پاسخ ها می­تواند کمک خوبی در نگارش پلن­های بعدی باشد.))

در قسمت آخر این بخش نوشته شده است که: این برنامه را تا پایان تابستان ادامه خواهم داد؛ در واقع تمامی پلن­های معاملاتی می­بایست به صورت دوره­ای و در فواصل معینی بررسی شده و تغییرات لازم در آن اعمال شود. تصور اینکه یک برنامه برای تمام عمر معامله­گری کفایت می­کند اشتباه است.

در واقع یک معامله­گر حرفه­ای همواره در حال کسب تجربه خواهد بود و با نوشتن دستورات جدید برگرفته از معاملات اخیر خود، می­تواند روند رشد و ترقی خود را سرعت بخشد.

پس این معامله­گر دریافته است که باید به اندازه­ی کافی داده­هایی داشته باشد که بر مبنای آن در تصمیمات خود یا به عبارتی در پلن یا در چک لیست معاملاتی خود تغییراتی را ایجاد کند. از طرفی معامله­گر پلن خود را بر اساس ژورنال، برنامه ریزی می­کند نه بر اساس یافته ها، پیشنهادات و یا دستاوردهای دیگران؛ زیرا هر معامله­گری با ذهنیت خود در بازار معامله کرده و هزینه­های معاملات خود را مدیریت می­کند.

پیش نیاز

قسمت بعدی یک پلن معامله­گری مربوط به پیش نیازها می­باشد. معامله­گر می­بایست مواردی را در ذهن خود به صورت یک قانون در نظر گرفته و به آن احترام بگذارد. در این بخش خواهیم دید که تفاوتی میان پوزیشن­ها وجود نداشته و همه­ی آن­ها در زمان ورود می­بایست به اندازه­ی کافی تمیز و شفاف باشند.

در این پلن معاملاتی هزینه­ی هر معامله دو درصد در نظر گرفته شده است. به عبارتی چنانچه معامله­ای خلاف میل فرد حرکت کند، حداکثر 2 درصد از کل موجودی او به خطر بیفتد. به این ترتیب باید از ابتدا و قبل از ورود، به دقت نقطه­ی خروج انتخاب و همچنین در زمان ورود، نسبت به فاصله­ی موجود تا حد ضرر، حجم مناسب این معامله لحاظ شود.

Prerequisites Risk Management:  ریسک هر معامله برابر با حداکثر 2 درصد تعداد معامله باز و در ریسک :2 در صورت بروز درآوداون حداکثر 10 درصد کلیه معاملات متوقف می شوند Target: هدف روزانه 2% با 1 درصد نوسان هدف هفتگی 10%±5 General Factors: ساعت های ورود به معاملات 9 تا 12 و 15 تا 18 جفت ارزها:جفت ارزهای اصلی + GBPJPY and GBPAUD تایم فریم معاملاتی: H1 استاپ لاست حداقل با فاصله 5 پیپ از سوئینگ یا کندل جریان سفارشات

تعداد معاملات بازی که هنوز ریسک فری نشده­اند نیز دو عدد در نظر گرفته شده است. برای نگارش این بند نیاز به شناخت کافی از خود است. معامله­گر می­بایست پیش از نوشتن این بند، پاسخ چند سوال را بداند؛ اول اینکه آیا تحمل ذهنی و روانی چند پوزیشن همزمان را دارد؟ اگر پاسخ مثبت است، حداکثر چند پوزیشن (موقعیت معاملاتی) را می­تواند به صورت همزمان مدیریت کند، بدون اینکه نتایج آن­ها کوچکترین اثری بر یکدیگر بگذارد؟ در اینجا فرد دو معامله­ی همزمان را برای خود مناسب دیده است. از این رو در صورتی که هر دو معامله­ی فعال، منفی شوند، شخص به میزان چهار درصد از حساب خود را از دست می­دهد و باید از پیش آمادگی آن را داشته باشد. بازار همواره سود کردن نیست و از طرفی هم منطقی نخواهد بود که معامله­گر پس از مواجه با این اتفاق، تازه به آن فکر کرده و تصمیم گیری کند.

تاکیید شده است که در صورت درآوداون، 10 درصد از کلیه­ی معاملات بسته خواهد شد. به عبارتی اگر بر حسب اتفاق در بازه­ی این چهار درصد، معاملات بسته نشد، به عنوان مثال استاپ به صورت صحیح قرار داده نشده و یا به هر دلیلی عمل نکرده باشد، کلیه­ی معاملات خود را بدون درنگ بسته و در بازار نمی­ماند. و یا ممکن است طی چند روز استاپ های متوالی داشته باشد که در نتیجه 10 درصد از حساب از دست رفته باشد، که در این صورت بطور کامل معاملات را متوقف میکند تا دلیل آن را پیدا کند. این تصمیم حاصل تجربیاتی است که بر اساس ژورنال معاملاتی او به دست آمده است.

نکته بسیار مهم: یک معامله­گر حرفه­ای می­بایست از پیش برای هر اتفاق و رویداد ممکن و یا غیر ممکنی، برنامه­ای داشته باشد تا در چنین مواقعی به دور از هیجان تصمیم گیری کند.

در قسمت بعد مشاهده می­شود که بنا به هر دلیلی هدف روزانه­ی خود را دو درصد در نظر گرفته است و البته این می­تواند یک درصد بیشتر و یا کمتر باشد و هدف هفتگی ده درصد در نظر گرفته شده باشد که خود آن نیز می­تواند 5 درصد کمتر یا بیشتر باشد. به این خاطر نوسان در نظر گرفته میشود که شخص میداند در بازار قطعیتی وجود ندارد، و بر اساس تجربیات گذشته در این محدوده میتواند سود ساز باشد، و قرار نیست به حد سود ثابت برسد و اگر روزی و نصف آن هم دست یابد خوب است و یا حتی ممکن است برایند چند روز پشت سر هم با نسبت های متفاوت کمتر یا بیشتر بتواند هدف هفتگی و یا میانگین روزانه را پر نماید. اما حد بالا یعنی در هر روز اگر به دو درصد رسید یا در هفته اگر به ده درصد رسید دیگر در آن روز یا در آن هفته معاملات شان را متوقف می کنند.

به این خاطر که احتمالا معامله گر پس از کسب سود ایده آل بدنبال کسب موقعیت های بیشتر، دچار احساس طمع می شده و در بازار متضرر می شده، به همین دلیل این محدودیت را برای خود قرار داده است.

در این مثال، معامله­گر روی جفت ارزها کار می­کند، GBPAUD ، GBPJPY و جفت ارزهای اصلی را برای معاملات خود مناسب دانسته و تایم فریم معاملاتی­اش نیز یک ساعته می­باشد. این انتخاب نیز بر اساس تجربیات گذشته­ی او که در ژورنال ثبت شده حاصل می­شود. به عبارتی شخص پس از انجام تعداد زیادی معامله به این نتیجه رسیده است که رفتار چه نمادهایی را بهتر درک می­کند چراکه با توجه میزان نقدینگی­های متفاوت، سرعت حرکت و جابجایی قیمت، در آنها متفاوت است. در اینجا نیز نکاتی وجود دارد که اگر فرد تمرکز خود را بر نمادهای مشخصی بگذارد معمولا آرامش خاطر بیشتری خواهد داشت زیرا در این صورت معامله­گر با هر اتفاقی که در نمودار رخ دهد، آماده بوده و تا حدودی دلیل آن را می­داند و یا به طور کلی در می­یابد که معامله­گران حاضر در حال نقد کردن یا خرید می­باشند. اما اگر قرار باشد هربار چارت جدیدی را بررسی کند اینگونه نخواهد بود. سطر بعد گفته شده است که: حد ضرر می­بایست حداقل با فاصله­ی 5 پیپ از سویینگ یا کندل جریان سفارشات باشد. می­توان حدس زد که چرا عدد 5 پیپ انتخاب شده است و اگر چنین نیست پیشنهاد می­شود که لبه­ی ورود را دوباره مطالعه کنید.

نحوه­ی ورود به معاملات:

:Trade Setup :Entry در جهت تایم بالاتر: در سطوح عرضه و تقاضا: کسب حداقل 8 امتیاز برای ورود در معاملات محل استاپ و میزان هزینه بطور واضح مشخص باشد در شکست سطوح: فقط در جهت تایم بالاتر محل استاپ و میزان هزینه بطور واضح مشخص باشد اگر تایم بالاتر سایدوی باشد: ورود و خروج در سطوح با تی پی ورود فقط در جهت تایم بالاتر وسط محدوده رنج هیچ اقدامی نباید انجام دهیم مناسب ورود نیست

نحوه­ ی ورود به معاملات

برای ورود به یک معامله شرایط متفاوتی وجود دارد؛ به عنوان مثال اگر معامله­گر بخواهد در جهت تایم فریم بالاتر ورود کند و در نزدیکی سطوح عرضه و تقاضا یا همان سطوح تنش باشد، می­بایست حداقل 8 امتیاز کسب کند. این امتیاز بندی نشان دهنده­ی استفاده از چک لیست معاملاتی می­باشد.

چک لیست معاملاتی

یک معامله­گر حرفه­ایی به هیچ عنوان فقط با یک نشانه و سرنخ اقدام نمی­کند و همواره با مجموعه­ایی از عوامل و نشانه­ها وارد معامله خواهد شد. به این ترتیب کلیه­ی مواردی را که یک معامله گر می­بایست پیش از معامله­گری برررسی کند، مواردی اعم از پرتاب قیمت، عمق، شیب و…. را در یک لیست قرار داده و در صورتی مقدار قابل قبولی از موارد را شامل شد خود را مجاز به ورود به معامله می­داند. نکته­ی نوشته شده­ی دیگر این است که: محل حد ضرر و میزان هزینه به طور واضح برای آن معامله مشخص باشد.

ممکن است این سطر به دلایل مختلفی نوشته شده باشد، اما از نظر من زمانی که بتوان حد ضرر را قاطعانه مشخص کرد، یعنی به احتمال بالا به میزانی آن نقطه واضح و شفاف است که سایر معامله­گران نیز از همان نقطه یا عددی نزدیک به آن برای ورود یا خروج استفاده کنند. به بیان دیگر معامله­گر از همان ابتدا و قبل از ورود به طور قطعی یک منطقه­ی مشخص داشته باشد که در صورت عبور از آن دریابد که دیگر امیدی به این موقعیت نیست و باید خارج شود. این محدوده باید از ابتدا به طور واضح مشخص باشد نه اینکه معامله­گر پس از ورود مجددا اعتبار حد ضرر خود را سنجیده و یا آن را تغییر دهد. این مفهوم را تحت عنوان تجمیع دستورات معاملاتی می­شناسیم که اذعان داشت حد ضرر می­بایست در نقطه­ایی قرار گیرد که دیگر امیدی به برگشت آن معامله نیست.

 در سطر بعد چنین می­خوانیم که اگر در محدوده­ی شکست سطح نیز باشد فقط باید در جهت تایم بالاتر ورود کند و مجددا محل حد ضرر و میزان هزینه مشخص باشد. وضوح حد ضرر گفته شده است اما در محدوده­ی شکست سطوح در جهت تایم بالاتر چه امتیازی دارد؟ یک معامله­گر حرفه­ایی همواره باید این مطلب را به خاطر داشته باشد که اولویت با تایم بالاتر است. زیرا پول­های بزرگتر در تایم­های بالاتر معامله می­شوند. به عبارتی اگر تایم بالا خرید صادر کند و تایم پایین فروش، معامله­گر چارتیکالی باید به دنبال ایجاد فرصت در جهت خرید باشد.

در سطر بعدی آمده است: اگر تایم فریم بالاتر سایدوی بود، یعنی به وضوح روندی در جهت صعود یا نزول نداشت، آنگاه ورود و خروج­ها فقط در لبه­ها، یعنی در چهارچوب بالایی و پایینی سایدوی و با سودی که حد آن برابر با سطح روبه رو باشد اتفاق می­افتد، در این صورت ورود فقط در جهت تایم فریم بالاتر اتفاق می­افتد، یعنی اگر تایم فریم بالاتر در کف سایدوی است و می­خواهد به سمت بالا برود، معامله­گر معاملات لانگ می­گیرد و برعکس. در میانه­ی محدوده­ی رنج نیز هیچ اقدامی نباید انجام داد، چراکه موقعیت مناسبی برای ورود به معامله نیست، به این خاطر که از پتانسیل حرکتی استفاده شده و از طرفی هم تا سطح مقابل فرصت مدیریت فرد کمتر شده است، لذا ریسک بیشتر و احتمال سود دهی کمتر است. به این ترتیب فقط اگر در لبه­ی بالایی و لبه­ی پایینی سایدوی بود می­توان معاملاتی انجام داد .

 نحوه­ ی خروج از معاملات:

:Exit :Risk Free تریلینگ استاپ کندل به کندل تا رسیدن به ریسک فری در پوزیشن های برگشتی :نزدیک TP  جابجایی استاپ با سوئینگ تایم پایین Trail by LTF Swing تریل بر اساس قدرت کندلها

خروج­ها نیز قوانین مختص به خود را دارند. به عنوان مثال در مورد ریسک فری کردن می­بایست Trailing کرد؛ یعنی تا رسیدن به ریسک فری حد ضرر را به صورت کندل به کندل در پوزیشن­های برگشتی جابجا کرد و به این ترتیب اگر معامله­گر چارتیکالی یک معامله­ی برگشتی داشته باشد و فرسایشی شد و آنگونه که انتظار می­رفت ادامه پیدا نکرد، کندل به کندل پیش رفته و هرگاه کندلی بسته شد، حد ضرر خود را پشت آن کندل قرار دهد تا تکلیف معامله مشخص شود.

در ادامه دهنده­ها نیز می­توان به همین صورت عمل کرد. چنانچه در تایم بالاتر قدرت وجود داشته باشد، معامله­گر حرفه­ایی چارتیکالی حد ضرر خود را سویینگ به سویینگ جابجا کرده و دیگر آن را کندل به کندل دنبال نمی­کند، بلکه سویینگ به سویینگ در محدوده­ی سود پیش خواهد رفت و چنانچه قیمت به تیپی نزدیک شود، حد ضرر خود را بر اساس سویینگ­های تایم فریم پایین­تر مدیریت خواهد کرد. به عنوان مثال اگر در تایم یک ساعته معامله­ی خریدی انجام داده و به نزدیکی حد سود رسیده است، قصد دارد که بیشترین میزان سود ممکن را بگیرد، در نتیجه یک یا دو تایم فریم پایین­تر آمده و بر اساس آن سویینگ به سویینگ معامله را دنبال کرده و فرضا در آخرین سوئینگ با یک عدم توانایی در ادامه( failed to continue ) از بازار خارج شود. چنانچه بخواهد حد ضرر خود را در محدوده­ی سود و بر اساس قدرت کندل­ها جابجا کند برای مثال در روند صعودی، زمانی که قیمت به حد سود نزدیک شد می­بایست با زده شدن هر کندل قدرتمندی حد ضرر خود را زیر لو آن کندلی که صعودی بسته شده است قرار دهد. برای معاملات فروش نیز به همین صورت است و چنانچه کندل ضعیف باشد نباید تغییری در حد ضرر آن ایجاد کرد.

همانطور که در این نمونه­ی پلن معاملاتی دیده می­شود، معامله­گر می­بایست برای هر عملی که در بازار انجام می­دهد، یک برنامه از پیش تعیین شده داشته باشد و این پلن معاملاتی در چارتیکال یا همان سنتیمنتال گذشته، یک برنامه­ی کلی خواهد بود که معامله­گر براساس تجربیات شخصی خود، آن را ثبت می­کند. تجربه نشان می­دهد که معمولا معامله­گران از تجربیات و مهارت­های خود در زمان مناسب آن در بازار استفاده نمی­کنند و تکرار آن یک امر طبیعی است. پلن معاملاتی برای معامله­گر تکیه گاهی است که از یاد نبرد چه مواردی را می­بایست رعایت کرد و چه مسائلی برای او و معاملاتش سازنده است. نکته بسیار مهم این است که هر معامله­گر باید پلن مخصوص به خود را داشته باشد. به هیچ عنوان نپندارد که پلن معامله­گر دیگری را می­توان استفاده کرد و به همان اندازه بهره جست.

به عنوان سخن پایانی به یاد داشته باشید که برای رسیدن به هدف کسب درآمد از بازارهای مالی، یک معامله­گر حرفه­ایی چارتیکالی می­بایست اصول حرفه­ایی معامله­گری را شناخته و بعد از تسلط کافی به اصول، تا زمانی که از این سه عنصر اصلی در بازار استفاده کند، در مسیر موفقیت قرار دارد:

1- استفاده از چک لیست قبل از ورودها

2- ثبت کلیه­ی معاملات در ژورنال معاملاتی

3- نوشتن پلن و عمل بر اساس آن 

در آخر نیز بهتر است به جای حرفه، بگویم چرخه­ی معامله گری، چراکه در شغل معامله­گری فرد می­بایست مشاهده کند، براساس اصول وارد شود، ثبت کند، نتایج را بررسی و دوباره برنامه ریزی کند. سپس بر اساس این برنامه مجددا مشاهده، ورود، ثبت و بررسی مجدد داشته باشد. تا زمانی که فرد علاقه­مند به رشد در این بازارها می­باشد می­بایست این چرخه را تکرار کند. بازارها زنده، پویا و مدام در حال تغییر می­باشند و فرد با این چرخه به سادگی متوجه تغییرات آن خواهد شد.

واژه نامه­ی چارتیکال

معامله  TRADEموقعیت‌های معاملاتی ایجاد شده در بازارهای مالی  که با هدف کسب سود در آن ورود می‌کنیم
معامله گریTRADING  شغلی که درآن شخص به انجام معامله در بازارهای مالی می‌پردازد
پرایس اکشن PRICE ACTION   روشی برای معامله‌گری با تمرکز بر روی رفتار قیمت در مارکت، بدون استفاده از ابزارهای جانبی
اندیکاتور INDICATOR یکی از ابزارهای مورد استفاده در تحلیل تکنیکال می‌باشد که  معمولا با تکیه بر فرمولی خاص گذشته بازار را تحلیل می‌کند و نتیجه آن را برروی چارت نمایش می‌دهد
اسیلاتورOSCILLATOR یکی از ابزارهای مورد استفاده در تحلیل تکنیکال می‌باشد که  معمولا با تکیه بر فرمولی خاص گذشته بازار را تحلیل می‌کند و نتیجه آن را در قسمت پایین چارت نمایش می‌دهد
فارکس FOREXیکی از بازارهای مالی با قدمت بالا که در آن نمادهای مختلف از جمله ارز کشورها، شاخص‌ها، کالاها و... که بصورت جفتی (بعنوان مثال یورو/دلار) در آن معامله می‌شود
دمو DEMO حسابهای مجازی که توسط کارگزاری ها در اختیار معامله‌گران قرار می‌گیرد که درآن معامله‌گر میتواند در شرایطی مشابه بازار با هدف تمرین و یا تست روشهای جدید اقدام به معاملات فرضی کند
تایم فریم TIME FRAMEبازه های زمانی تفکیک شده  برای  سهولت کار  در تحلیل ( بعنوان مثال تایم فریم 4 ساعته بیانگر تغییرات قیمت در یک بازه زمانی 4 ساعت می باشد)
اکسپرت EXPERT نرم افزارها یا افزونه هایی که بر روی حساب فعال میشود تا براساس فرمولهای از قبل تعیین شده بصورت خودکار اقدام به انجام معامله کند و یا دستورات خاصی را بر روی معاملات فعال انجام دهد
استراتژی STRATEGY به مجموع قوانین و باید نباید هایی  که در یک چهارچوب مشخص برای فعالیت در بازار از آن استفاده میکنید استراتژی گفته میشود
قیمتPRICE قیمت قابل معامله یک نماد معاملاتی که معمولا در سمت راست نمودار بصورت عمودی نمایش داده میشود
نمودار CHART کلیه تغییرات قیمت یک نماد را  که در یک صفحه تسط کارگزاری یا صرافی برای ما نمایش داده میشود را نمودار میگوییم، که معمولا در  قسمت پایین آن بصورت افقی بازه زمانی مشخص میشود و در سمت راست و بصورت عمودی قیمت
خریدار BUYERمعامله گرانی که در جهت خرید و افزایش قیمت اقدام به معامله می‌کنند
فروشنده SELLER معامله گرانی که در جهت فروش و کاهش قیمت اقدام به معامله می‌کنند
بازار MARKET به جایی که در آن امکان انجام معاملات خرید و فروش وجود داشته باشد
رمز ارز CRYPTOCURRENCYارزهایی که بواسطه تکنولوژی رمز‌نگاری امنیت مالکان و سرمایه گذاران  در مقابل حمله هکرها حفظ می‌شود مانند بیت کوین
جفت ارز CURRENCY PAIRSنمادهای معاملاتی که شامل نرخ برابری دو ارز  مختلف در مقابل هم  میشود( مثال نرخ برابری یورو در مقابل پوند انگلستان میشود EUR/GBP)
سهام STOCKنمادهای معاملاتی که بیانگر ارزش سهام یک شرکت( مثال: اپل آمازون) می باشد
شاخص INDEX یک نماد معاملاتی که اعداد نمایش داده شده بیانگر  ارزش مجموعه ای بخصوصی از نمادها می باشد که با فرمولی مشخص و از پیش تعیین شده نمایش داده میشود، که میتواند بیانگر ارزش سهام چندین شرکت و  یا  میزان ورود و خروج پول از بازاری مشخص باشد
بازار کالایی COMMODITY MARKETبازارهایی که در آن ارزش اقلام کالایی معامله می‌شود ( مثال: طلا، نفت، گندم، قهوه)
بازار آتی FUTURES MARKETنمادهایی که در آن ارزش آتی کالاها  در لحظه مورد معامله قرار میگیرد (مثال طلا تحویل 6 ماه آینده)
کندل CANDLE  ساده ترین شکل برای بیان تغییرات قیمت در بازه زمانی مشخص  که در معنی بخاطر شکل ظاهری آن شمع گفته میشود و هر کندل بیانگر 4 عدد مهم میباشد عدد باز شدن، بالاترین عدد، کمترین عدد و عدد بسته شدن
بورس STOCK EXCHANGE / EXCHANGEبازاری که در آن نمادها ی مختلفی برای معامله وجود دارد از جمله سهام شرکتها ، کالایی و...
مالی رفتاریBEHAVIORAL FINANCE  رویکردی است برای شناسایی رفتار حال حاضر معامله گرها که منجر به تشخیص نحوه گردش نقدینگی ها در بازارهای معاملاتی می شود
پذیره نویسی SUBSCRIPTIONپذیره‌نویسی فرایندی است که طی آن متعهد می‌شوید، قسمتی از سرمایه مورد نیاز شرکت را تامین کنید و در ازای آن صاحب درصدی از شرکت می‌شوید
مالی کلاسیک CLASSIC FINANCE یکی از روشهای  تحلیلی در بازارها می باشد. در مالی کلاسیک تمرکز بر روی توجیه حرکات قیمت، بر اساس حرکاتی که در گذشته داشته است می¬باشد.
تکنیکال TECHNICALیکی از روشهای معامله گری  می باشد که تا حد زیادی وابسته به نتایج خروجی از ابزراهای کمکی مانند اندیکاتور و یا اسیلاتورها  می‌باشد.
الگوهای هارمونیک  HARMONIC PATTERNSدر  روش تکنیکال با استفاده از درصدهای مختلف تغییر قیمت اشکالی را بروی نمودار رسم میکنند با نام های مختلف مانند خفاش ،کوسه، پروانه و... انتظار دارند که قیمت به آن الگوها واکنش نشان دهد
الگوهای کلاسیک CLASSIC PATTERNS گاها بصورت تصادفی اشکالی توسط کندلها  در بازارها  شکل میگیرد مانند پرچم و یا سر شانه که تحلیل گران تکنیکالی به امید تکرار وقایع بعد از آن، سعی در ورود به معاملات با آنها دارند
الیوت ELLIOTTیک روش تحلیل می باشد که در آن حرکات بازار را به 5 موج اصلی و 3 موج اصلاحی تقسیم بندی میکنند و براساس درصدهای فیبوناچی انتظار واکنش قیمت در آن درصدها دارند
لو  LOW پایین‌ترین قیمت موجود را لو مینامیم حال ممکن است پایین‌ترین قیمت در بازه زمانی  یک کندل و یا پایین‌ترین قیمت در یک سوئینگ باشد
های HIGH بالاترین قیمت موجود را های مینامیم حال ممکن است بالاترین قیمت در بازه زمانی  یک کندل و یا بالاترین قیمت در یک سوئینگ باشد
اپن  OPENقیمت باز شدن و شروع یک کندل را اپن مینامیم
کلوز CLOSEقیمت بسته شدن و یا پایان یک کندل را کلوز مینامیم
اصلاح CORRECTIONحرکت های کند، با قدرت و شیب کمتر در جهت خلاف حرکت اصلی
فاندامنتال FUNDAMENTALعلم تحلیل بر اساس اخبار و داده اقتصادی را فاندامنتل گفته می‌شود
گن GANN نام یک دانشمند که براساس تئوری آن در بازار یک سبک تحلیل وجود دارد
فیبوناچی FIBONACCI نام یک دانشمند که براساس تئوری آن در بازار یک سبک تحلیل وجود دارد
روند TREND  حرکات منظم و پیوسته بازار که در یک جهت بخصوص شکل میگیرد
فوت پرینتFOOTPRINTیک روش معامله گری که براساس حجم سفارش های ارسال شده در بازار  نقاط مهم را در بازار  پیدا میکنند
تنش TENSIONنقاطی که در آن بازار  به هر شکل تغییر مسیر داده باشد حال یا اصلاحی یا برگشت کامل
تنش مثبت POSITIVE TENSIONنقاطی که در آن بازار  در جهت مثبت واکنش  مهمی داشته باشد
تنش منفی NEGATIVE TENSION نقاطی که در  آن بازار در  جهت منفی واکنش مهمی داده باشد
سطوح تنش TENSION LEVELS با توجه به اینکه تنش ها معمولا در نقطه‌ای خاص رخ نمیدهد برای رسم یک محدوده را بنوان سطح رسم می‌کنیم
بازار یک طرفهONE SIDED MARKETبازار هایی که منافع معامله گران فقط در جهت رشد قیمت ها باشد
بازار دو طرفه TWO SIDED MARKET  بازارهایی که در آن معامله گران می‌توانند علاوه بر  صعود در جهت ریزش ها نیز از بازار کسب سود کنند
لوریج LEVERAGE لوریج یا اهرم، ضریب اعمال شده از طرف کارگزاری و یا صرافی است که معامله‌گر می‌تواند تا چند برابر موجودی خود معامله بگیرد
بازار آپشن  BINARY OPTION  معاملات آپشن یا معاملات اختیار معامله ابزاری است که به شما حق خرید یا فروش اوراق بهادار خاص را در یک تاریخ خاص و با قیمت مشخص می‌دهد
حراج  AUCTION   در معرض فروش قرار دان هر چیزی بعنوان مثال یک کالا و یا سهام
تئوری حراج AUCTION THEORY   روند رشد قیمت یک کالا در حراجی بعنوان مثال زمانی که یک کالای بخصوص را  در مکانی برای فروش قرار میدهند و تعداد زیادی خریدار برای بدست آوردن آن تلاش مکنند و در نهایت کالا به بالاترین قیمت داده میشود
هسته ی معاملات CORE OF TRADES  مجموعه سرورهایی که تمامی دستورات معاملاتی به آن ارسال میشود
بانک BANK  مکانی جهت حفظ،نگهداری و انتقال پول
اتاق پایاپای CLEARING HOUSE اتاق پایاپای نماینده تشکیلات اداری سازمان بورس کالا به‌حساب می‌آید که مسئولیت اجرا و تسویه قراردادهای آتی معامله شده در بورس کالا بین اعضای این اتاق را به‌صورت نقدی یا اعتباری به عهده دارد.
ریسک  RISK میزان و یا احتمال شکست در یک معامله
نماد   SYMBOL عنوان مشخص شده برای هر یک از آیتم های  قابل معامله و یا قابل رصد در بازار بورس
مارکت دپس MARKET DEPTHمیزان عمق معملات یعنی هر چه تعداد خریدار و فروشنده بیشتر باشد عمق آن بازار بیشتر است
لست بست پرایس  LAST BEST PRICE آخرین و بهترین قیمت پیشنهاد شده در  بازار و یا حراجی
صف انتظار  WAITING LIST  به تعداد خریدار و یا فروشنده که برای یک نماد مشخص منتظر انجام معاملات هستند
شادو   SHADOW زمانی که قیمت در  بازه زمانی یک کندل حرکتی را  بعنوان مثال در جهت صعودانجام میدهد و به قیمت های بالاتر میرسد اما موفق به حفظ آن قیمت تا  آخرین لحظه نمیشود، در زمان برگشت از اوج یک خط باریک بعنوان رد پای  قیمت بجای  میماند که نشان دهنده حداکثر قیمت در آن بازه زمانی می باشد
شادوی بالایی   HIGH SHADOW سایه های که در قسمت بالای کندل شکل میگیرد
حرکت صعودی  UPWARD MOVEMENT / UPTREND   حرکت هایی که در جهت رشد قیمت اتفاق می‌افتد
عمق بازار  MARKET DEPTH   میزان عمق معملات یعنی هر چه تعداد خریدار و فروشنده بیشتر باشد عمق آن بازار بیشتر است
گپ قیمت PRICE GAP  فاصله یا فضای پر نشده در نمودار که به دلیل حرکت سریع قیمت در هر یک از جهت ها رخ می دهد
دستور قیمت PRICE ORDER  کلیه سفارشاتی که در جهت انجام یک معامله جدید و یا تغییرات ایجاد شده در  یک معامله فعال به بازار ارسال میشود
پرش قیمتPRICE JUMP (PUMP) حرکت پر شتاب و سریع قیمت در جهت صعود
حرکت نزولی DOWNWARD MOVEMENT / DOWNTREND    حرکت قیمت بدلیل  کاهش قیمت
کندل استیک CANDLESTICK یک فرم قراردادی جهت نمایش تغییرات قیمت، نامگذاری بدلیل شباهت آن به شمع می باشد
بازار کارا EFFICIENT MARKET   به بازاری گفته می­شود که تعداد معامله­گران در آن بازار زیاد است و به قدری معاملات با حجم های بالا و به تعداد بالا در آن انجام می شود که تاثیرگذاری یک یا چند معامله گر خورد یا یک گروه محدود بر تغییرات قیمت را به حداقل ممکن می رساند
توالی تصادفی  RANDOM SEQUENCE  زمانی که یک اتفاق  چندین بار  بدون وجود دلیلی بخصوص  رخ دهد
سوئینگ SWING  چرخشهای قیمت در بازار 
سوئینگ موثر  EFFECTIVE SWING  چرخشهای قیمت در بازار  که منجر به تغییرات اساسی در قیمت میشود
تروکسلر  TROXLER   هنگامی که بیش از حد بخواهیم به موضوعی توجه کنیم و بیش از حد در مورد آن جست و جو کنیم، ذهن ما سرشار از اطلاعات شده و در نهایت آن موضوعی که باید را دیگر نمی­بینیم
محدوده استاتیک STATIC AREA  محدوده های چرخش قیمت که در یک امتداد افقی نسبت به هم و در یک راستا  قرار دارند
محدوده داینامیک DYNAMIC AREA  محدودهای چرخشی قیمت که بصورت مورب ولی در یک راستا قرار دارند
سطوح کلیدی KEY LEVELS   سطوحی که از محل سوئینگ های موثر در گذشته بازار  رسم میشود و تا  به محدوده فعلی قیمت ادامه پیدا میکند.
حمایت SUPPORT نقاطی که در تحلیل تکنیکال انتظار میرود کاهش قیمت متوقف شود و یا  قیمت رشد کند.
مقاومت RESISTANCE نقاطی که در تحلیل تکنیکال انتظار میرود افزایش قیمت متوقف شود و یا  قیمت کاهش یابد.
خط روند TREND LINE  خطی مورب که با استفاده از سقف ها  یا کف های قیمت رسم میشود
کانال  CHANNEL  دو خط روند را  که یکی بر روی سقف ها باشدو دیگری  از زیر کف ها رسم شود. اگر در یک محدوده موازی باشد  یک کانال  تشکبل میشود
سطوح طلایی GOLDEN LEVELS  سطحی که بدلیل وجود چرخش قیمت در گذشته بازار رسم شده اما این بار در صورت رسیدن قیت به آن واکنش معکوس ایجاد میکند
 موومنت  MOVEMENT)به مقدار حرکتی که قیمت پیشتر در لگ هم خانواده¬ی خود داشته است
شکست سطح  BREAKOUT  عبور قیمت از یک محدوده مهم استاتیک و یا داینامیک
پیپ PIP   واحد اندازه گیری حرکت قیمت در بازار فارکس
پوینت POINT  کوچکترین واحد اندازه گیری حرکت قیمت در بازا ر هر 10 پوینت برابر با یک پیپ
کارکشن CORRECTION   حرکت اصلاحی در بازار  که پس از یک حرکت اصلی اتفاق می افتد
دپس DEPTH    عمق = میزان برگشت قیمت در حرکتها اصلاحی
هزینهCOST    مبلغ پرداخت شده جهت ورود به یک معامله که شامل دو بخش می باشد: 1- کمیسیون و مبالغ مربوط به بروکر یا صرافی جهت باز شدن و یا بسته شدن یک معامله 2- مبلغی که باید در صورت حرکت قیمت در خلاف جهت ما  در بازار پرداخت شود
هارمونی HARMONY   هم خوانی داشتن ، تناسب داشتن
شورت SHORT   معاملات در جهت ریزش قیمت در بازارهای دوطرفه
لانگ LONG    معاملات در جهت رشد قیمت ها
سل استاپ SELL STOP   دستور ورود به معاملات فروش  که در صورت ریزش قیمت فعال می‌شود
بای استاپ BUY STOP   دستور ورود به معاملات خرید  که در صورت رشد قیمت فعال می‌شود
سل لیمیتSELL LIMIT  دستور ورود به معاملات فروش  که در صورت رشد قیمت فعال می‌شود
بای لیمیت BUY LIMIT  دستور ورود به معاملات خرید  که در صورت ریزش قیمت فعال می‌شود
بیریش BEARISH بازار خرسی= بدلیل نوع حمله خرس در مبارزه به بازار های ریزشی خرسی یا بیریش گفته میشود
بولیش BULLISH  بازار گاوی= بدلیل نوع حمله گاو در مبارزه به بازار های صعودی، گاوی یا بولیش گفته میشود
معاملات استقراضی LONG/SHORT  نوعی از معاملات که  در بازارهای دو طرفه انجام میشود
دستور معاملاتی TRADING ORDER  هرگونه سفارشات ارسال شده به هسته بازار به منظور افتتاح یک معامله جدید یا ایجاد تغییرات در  معاملات فعال
معاملات مشروط CONDITIONAL TRADES  نوعی دستور معاملاتی که فعال شدن آن منوط به رخ دادن شرایطی می باشد که معامله گر از قبل تعیین کرده
معاملات پندینگ PENDING TRADES   نوعی دستور معاملاتی که برای فعال شدن نیاز به محقق شدن شرایط از پیش تعیین شده معامله گر می باشد
اردر ORDER    دستور ، سفارش
سل تو مارکت SELL TO MARKET   فروش بصورت آنی و لحظه ای با قیمت جاری مارکت
کارگزار BROKER/EXCHANGE    موسسه و یا نهادی که مسئول انتقال و همچنین صحت اجرای معاملات در بازار می باشد
بروکر BROKER  شرکت ها و یا موسساتی که مسئول انتقال و همچنین صحت اجرای معاملات در بازار فارکس  می باشد
پلتفرم PLATFORM   نرم افزاری که از  طریق آن میتوانید دستورات معاملاتی خود را به بازار ارسال کنید
متاتریدر METATRADER   یکی از پلتفرم های معاملاتی که توسط بروکرها ارائه میشود
رزولوشن RESOLUTION  وضوح دیداری
دیوایس DEVICE   وسیله یا ابزاری که با آن کار میکنیم
متن بازار MARKET CONTEXT کندلهای موجود در بازار که با زوم استاندارد در یک صفحه نمایش میبینیم
لگ LEG   حرکتهای قیمت که متشکل از چند کندل بصورت پیوسته در یک جهت بخصوص می باشد
سوئینگ لو SWING LOW    چرخش های شکل گرفته در کف ها
سوئینگ های SWING HIGH   چرخش های شکل گرفته در سقف ها
حرکت متلاطم و رنج RANGE MOVEMENT   
رنج سایدوی  SIDEWAYS  RANGE زمانی رنج سایدوی ایجاد میشود که بازار در یک محدوده مشخص قیمتی حرکت کند. بنحوی که بتوانیم در آن محدوده وارد معامله بشویم  و فرصت پیاده سازی مدیریت خروج نیز فراهم باشد
رنج چوپی CHOPPY RANGE زمانی رنج چوپی  ایجاد میشود که قیمت در بصورت آشفته و نامنظم  حرکت کند بنحوی که نتوان در آن معامله ای انجام داد
حرکت شارپ SHARP MOVEMENT حرکاتی که بصورت خیلی سریع و پر شتاب نسبت گذشته بازار اتفاق می‌افتد
جریان سفارشات ORDER FLOW میزان نقدینگی روانه شده و یا خارج شده به سمت یک نماد در جهت افزایش یا کاهش قیمت
اپن در کندل OPEN IN CANDLEعددی که قیمت بازگشایی بازه زمانی یک کندل است
کلوز در کندل CLOSE IN CANDLEعددی که قیمت پایانی و یا بسته شدن بازه زمانی یک کندل است
کندل صعودی BULLISH CANDLE  زمانی که قیمت بسته شدن بالاتر از قیمت باز شدن باشد یک کندل صعودی تشکیل میشود
کندل نزولی BEARISH CANDLE  زمانی که قیمت بسته شدن پایین تر از قیمت باز شدن باشد یک کندل نزولی تشکیل میشود
کارکشن استال STALLیکی از انواع اصلاح قیمتی می باشد که فرم آن بسیار فشرده میباشد و درصد برگشت قیمت در آن بسیار کم است حداکثر 15%
اسپایک SPIKE پر قدرت ترین پرتاب قیمت که فقط در ابتدای یک روند ایجاد میشود
کارکشن پولبک PULLBACK یکی از انواع اصلاح قیمتی می باشد که  تا 30% میتواند برگشت ایجاد کند
کمپلکس پولبک COMPLEX PULLBACK یکی از انواع اصلاح قیمتی می باشد که ضعیف ترین حالت روند را نشان میدهد و معمولا  یا بصورت فرسایشی پیش میرود ویا  با دو لگ ایجاد میشود  این نوع اصلاح تا 50% میتواند برگشت ایجاد کند
پولبک ریورسال REVERSAL PULLBACKیکی از انواع اصلاح می باشد که در سطوح تنش اتفاق می‌افتد و برای ورود به معاملات برگشتی کاربرد دارد
معاملات ادامه دهنده  CONTINUATION TRADESهر نوع معامله ای که در جهت حرکت اصلی بازار و به هدف همراهی با روند باشد
پروجکشن PROJECTIONحرکت های اصلی در یک روند که دارای قدرت، شتاب و پیوستگی بیشتری نسبت به حرکات اصلاحی میباشد . تکرار چند پروجکشن یک روند می‌سازد
ضریب سوددهی  PROFITABILITY RATIO هرگاه در بازارهای معاملاتی، در یک جهت واحد مثلا  روند صعودی عمق های اصلاح  قیمتی کمتر ­شود و پروجکشن ها در حال زیاد شدن باشند و زاویه ها نیز در جهت صعود بیشتر شوند، معامله­گر درمی‌یابد که این روند صعودی رو به افزایش است. به عبارتی ضریب چولگی در حال افزایش است. چرا که افزایش ضریب چولگی برابر با افزایش ورود نقدینگی است
ضریب چولگی SKEWNESS هرگاه در بازارهای معاملاتی، در یک جهت واحد مثلا  روند صعودی عمق های اصلاح  قیمتی کمتر ­شود و پروجکشن ها در حال زیاد شدن باشند و زاویه ها نیز در جهت صعود بیشتر شوند، معامله­گر درمی‌یابد که این روند صعودی رو به افزایش است. به عبارتی ضریب چولگی در حال افزایش است. چرا که افزایش ضریب چولگی برابر با افزایش ورود نقدینگی است
اسلوپ SLOPE   شیب حرکت قیمت در لگ های ایجاد شده
چرخه اسپایک SPIKE CYCLE  یک بخش از مسیر تکامل یک حرکت کامل در بازار می‌باشد که از  ویژگی  اصلی آن : به نسبت سایر لگهاقدرت  و شتاب بیشتری دارد و همچنین  پرتاب قیمتی بیشتر ی را  دارد و فقط در ابتدای یک روند ایجاد میشود
چرخه ترند TREND CYCLE یک بخش از مسیر تکامل یک حرکت کامل در بازار می‌باشد  که معمولا در میانه روند می باشد و یژگی آن : دارای گام و اصلاح های منظم و پیوسته میباشد
چنگال اندروز ANDREW’S PITCHFORK  یکی از  ابزار های تحلیل تکنیکال و نام یک دانشمند
چرخه رنج RANGE CYCLE  یک بخش از مسیر تکامل یک حرکت کامل در بازار می‌باشد که معمولا پس از روندها رخ میدهد ویژگی آن: در بازار حرکت پر قدرت و ادامه‌دار در هیچ جهتی رخ نمیدهد و معمولا لگهای ایجاد شده در هر دو جهت صعودی و نزولی باهم برابر هستند به نحوی که  به سختی میتوان لگ اصلی و اصلاحی را تشخیص داد
نظریه شپارد SHEPARD’S THEORY این نظریه بیان می­کند که هر آن چیزی را که ما مشاهده می­کنیم، نمی­تواند واقعا درست باشد.
لبه ورود ENTRY EDGE  کندل تایید نهایی برای ورود به فرصت های معاملاتی
ستاپ معاملاتی TRADING SETUP  هرگاه در بازار  تغییرات ایجاد شده بنحوی باشد که برای ما یک فرصت ورود به معامله را فراهم کند میگوییم ستاپ معاملاتی تشکیل شده
اسپرد SPREAD   اختلاف  عدد بین قیمت اصلی و زنده یک نماد و قیمتی که کارگزار و یا صرافی معامله را باز میکند. در واقع اسپرد هزینه ای است که کارگزاری از معامله گر در جهت افتتاح یک معامله جدید دریافت میکند.
خواب سرمایه SHORTEST WAITING TIME FOR PROFIT زمان سپری شده تا لحظه به سود رسیدن یک معامله
حد ضرر  STOP LOSS عددی که برای یک موقعیت معاملاتی مشخص میکنیم تا در صورت حرکت قیمت در خلاف جهت ما  بروکر  بصورت خودکار معامله را متوقف کند. بعبارتی حداکثر ضرر قابل پذیرش از طرف معامله گر  که به بروکر اعلام میکند
ریسک به ریوارد RISK TO REWARD نسبت ضرر  به سود یک معامله
سیستم تهاجمی تشویقی INVASIVE INCENTIVE SYSTEMیکی از روشهای مدیریت مالی می باشد که با اعمال ضریب بخصوصی در جهت رشد حساب برنامه ریزی می‌کند
اثر مرکب COMPOUND EFFECT  اثر مرکب، اصل بدست آوردن پاداش های بزرگ از طریق مجموعه ای از تغییرات مثبت، کوچک و هوشمندانه است که بصورت پیوسته تکرار می‌شود.
استراتژی خروج EXIT STRATEGY روشی که برای خروج از معاملات انتخاب میکنیم که میتواند برای هر شخص متفاوت باشد
تی پی TP/TAKE PROFIT  عددی که بمنظور کسب سود و خارج شدن تمام و یا بخشی از یک موقعیت معاملاتی به بروکر یا صرافی اعلام می‌کنیم
ژورنال JOURNAL   مجموعه ای ثبت شده از رفتارها جهت ارزیابی مجدد و پیدا  کردن نقاط ضعف و قوت
پرتاب قیمت PROJECTION  حرکت های اصلی در یک روند که دارای قدرت، شتاب و پیوستگی بیشتری نسبت به حرکات اصلاحی میباشد . تکرار چند پرتاب قیمت یک روند می‌سازد
عمق DEPTH    میزان برگشت قیمت در  حرکتهای اصلاحی
شیب SLOPE    زاویه‌ی ایجاد شده توسط قیمت در لگ ها
ریسک فری RISK FREE  جابجا کردن حد ضرر در  معاملات در صورت بنحوی که در صورت برگشت قیمت معامله بدون هیچ گونه زیانی بسته شود
تریلینگ TRAILING جابجا کردن حد ضرر با هدف حفظ حداکثر منافع معامله گر
قدرت  STRENGTH    کندل­ها و یا حرکات بازار که در مقایسه با سایر موارد رخ داده­ی همجنس خود از توان و ثبات بیشتری برخوردار هستند.
استاپ STOP  اصطلاحی است که برای عددی در راستای ایجاد یک دستور معاملاتی به عنوان دستور ورود یا خروج در نظر گرفته می­شود.
محبوب‌ترین مقالات
جامع معامله گری چارتیکال 2022
پیشگفتار امروزه با پیشرفت تکنولوژی در دورانی قرار داریم که آن را عصر ارتباطات می­ نامند. در زمان قدیم، کمتر از یک قرن پیش، اگر به کسی گفته می­شد که می­تواند با مردم دیگر قاره ­ها از خانه ­ی خود و تنها با یک دستگاه ارتباط برقرار کند و در لحظه با آنها صحبت کند، غیر قابل پذیرش بود و آن را جادو و خرافه می ­پنداشتند. در حالی که امروزه شاهدیم که با تلسکوپ فضایی جیمز وب انسان به دور دست­ ترین نقاط کیهان رسیده و مطالعات خود را ...
جامع معامله گری چارتیکال 2024
دوستانه توصیه می‌کنم که حتما پیش از مطالعه­ ی این کتاب، پیش‌گفتار آن را با حوصله و دقت بخوانید. در همه­ ی گونه‌های جانوری از جمله انسان، از لحظه­ی شکل گیری اولین سلول‌، تلاش برای "حفظ بقاء" شروع می‌شود. یعنی زمانی که سلول اسپرم با سلول تخمک لقاح یافته و سلول تخم تشکیل می‌شود، تلاش آن برای حفظ بقاء از طریق تقسیم سلولی، تامین انرژی خود و غیره، به صورت کاملا غیر ارادی و فیزیولوژیک آغاز می‌شود. پس از تولد و بیشتر شدن ارتباطمان با دنیای بیرون و شناخت هرچه ...
کتاب تحلیل سنتیمنتال
بازار کارا بازار کارا تحلیل سنتیمنتال چرا تنها راه برای کسب سود سرشار و پایدار از بورس است ؟ میخواهم شما را با مفهوم بازار کارا آشنا کنم؛ دانستنش انقلابی در آینده شما ایجاد می کند .از طریق تحلیل سنتیمنتال شما بدون استفاده از هیچ ابزار و یا انواع روش های تحلیل تکنیکال و حتی بدو ن استفاده از تجزیه و تحلیل های فاندامنتال، فقط و فقط با شناسایی رفتار معامله گران موثر حاضر در بازار اعم از بازارسازها، بازارگردان ها، موسسات مالی، بانک ها، حقوقی ها و حقیقی ها ...
من گفته بودم
تمام آنچه مرا واداشت که دست به کار نگارش این کتاب شوم گذشته­ ی من بود. گذشته­ ایی که نه دیروز است و نه کودکی­ام! منظور من از گذشته، زمانی است که هم من، هم شما و هم تمام پیشینیانمان داشته و آیندگانمان نیز به اشتراک با ما خواهند داشت و تا ابد تکرار شدنی است. این گذشته­ ی مشترک دوران جنینی ما، از زمان لقاح تا لحظه ­ی پیش از خروج از دنیای امن و بهشتی رحم مادر و ورودمان به این دنیای بسیار بزرگ و مملو از پیچیدگی­ ...
آخرین مقالات
تأثیر داده‌های اقتصادی ضعیف آلمان بر کاهش یورو و افت قیمت طلا (XAU/USD)
مقدمه: در هفته اخیر، انتشار داده‌های اقتصادی ناامیدکننده از آلمان، به‌ویژه کاهش شدید سفارشات کارخانه‌ای، موجب نگرانی بازارهای مالی اروپا شده است. این داده‌ها نه‌تنها نشانه‌ای از کندی رشد در بزرگ‌ترین اقتصاد منطقه یورو هستند، بلکه پیامدهای مهمی برای نرخ برابری یورو در برابر دلار آمریکا و در نتیجه برای قیمت جهانی طلا دارند. در این مقاله بررسی می‌کنیم که چگونه تضعیف اقتصاد آلمان می‌تواند منجر به افت ارزش یورو و در نهایت کاهش قیمت اونس جهانی طلا شود. ضعف اقتصاد آلمان؛ ضربه‌ای به قلب منطقه یورو آلمان به‌عنوان موتور ...
افزایش انتظارات تورمی در بریتانیا و اثر آن بر جفت‌ارز GBP/USD
مقدمه انتظارات تورمی یک‌ساله بریتانیا از 3.4% به 3.5% افزایش یافت. این تغییر، چشم‌انداز سیاست پولی بانک مرکزی انگلستان (BoE) را هاوکیش‌تر کرده و مسیر صعودی جفت‌ارز GBP/USD را تقویت می‌کند. انتظارات شاخص قیمت مصرف‌کننده (CPI) یک‌ساله در بریتانیا طبق گزارش DMP از 3.4% به 3.5% افزایش یافته است. این تغییر هرچند جزئی به نظر می‌رسد، اما اهمیت بالایی برای چشم‌انداز سیاست پولی بانک مرکزی انگلستان (BoE) دارد. اهمیت افزایش انتظارات تورمی افزایش حتی اندک در انتظارات تورمی به بازار سیگنال می‌دهد که فشارهای تورمی می‌تواند پایدارتر از قبل ارزیابی ...
ضعف شاخص قیمت تولیدکننده منطقه یورو و اثر آن بر طلا (XAU/USD) با تحلیل هوش مصنوعی
مقدمه امروز داده‌های شاخص قیمت تولیدکننده (PPI) سالانه منطقه یورو منتشر شد که به‌طور قابل توجهی ضعیف‌تر از حد انتظار بود. این عملکرد ضعیف، نشانه‌ای از فشارهای ضدتورمی در اقتصاد اروپا است و انتظارات برای سیاست‌های پولی انقباضی‌تر از سوی بانک مرکزی اروپا (ECB) را تقویت می‌کند. چنین چشم‌اندازی معمولاً ارزش یورو را کاهش می‌دهد. از آن‌جا که دلار آمریکا به‌طور نسبی در برابر یورو تقویت می‌شود، این تغییرات می‌تواند اثر مستقیم و نزولی بر قیمت طلا (XAU/USD) داشته باشد. اهمیت اخبار اقتصادی در تحلیل بازارها شاخص قیمت تولیدکننده یکی ...
کاهش شاخص اعتماد مصرف‌کننده آمریکا و اثر آن بر جفت‌ارز EUR/USD با تحلیل هوش مصنوعی
مقدمه امروز شاخص اعتماد مصرف‌کننده کنفرانس بورد ایالات متحده عدد 94.2 را نشان داد؛ رقمی که کمتر از پیش‌بینی 95.0 و بسیار پایین‌تر از رقم قبلی 97.4 است. این کاهش، به‌عنوان یک غافلگیری منفی متوسط در نظر گرفته می‌شود و بیانگر تضعیف احساسات مصرف‌کنندگان آمریکایی در رابطه با وضعیت اقتصادی فعلی، چشم‌انداز شغلی و شرایط مالی آینده است. اهمیت داده‌های اعتماد مصرف‌کننده اعتماد مصرف‌کننده یکی از شاخص‌های کلیدی برای ارزیابی سلامت اقتصاد است، زیرا هزینه‌های خانوار سهم بزرگی از تولید ناخالص داخلی ایالات متحده را تشکیل می‌دهد. کاهش این شاخص ...