در مقدمه و برای تفهیم بهتر این بخش می توان گفت : همه اتومبیل ها شاخصی بنام سرعت صفر تا صد دارند . ولی آیا همه آنها در یک مدت زمان ثابت سرعتشان از صفر به صد میرسد ؟ نه ، یک اتومبیل ممکن است در 5 ثانیه به این سرعت برسد واتومبیل دیگر در 10 ثانیه و … ؛ یعنی این تغییر سرعت از صفر تا صد ، در سرعت های متفاوت اتفاق می
ِر افتد که به این سرعت ، تغیی سرعت حرکت ، شتاب یا مومنتوم می گویند . برای درک بهت به شکل زیر توجه کنید :
به نظر شما اگر یک روند مانند حالت A حرکت کند بهتر وپایدار تر است یا مانند حالت B ؟اگر در
موقعیتی مانند حالت A باشیم ، امید به کسب سودهای بیشتری داریم یا مانند حالت B ؟ مسلما حالت A ، اما همین حالت A یا B دو حالت در شتاب میتواند داشته باشد . به شکل زیر توجه فرمایید :
اگر ما یک روند صعودی مانند حالت A داشته باشیم پتانسیل سود دهی بیشتری دارد و احتمال موفقیت معامله بیشتر است و ترید در چنین حالتی سبب می شود درصد یا pip بیشتری بدست ما مانند حالت آوریم یا اگر B باشد ؟ درست است که هر دوی این حالت ها صعودی می باشند ، اما حالت A به ما میگوید که آن تمایلات و تصمیمات ،رانت ها و دستوراتی که سبب شده اند هیجانات خرید ایجاد شود ، روبه افزایش است و معامله گران پولها بیشتری و با سرعت زیادتری در حال خرج کردن هستند . اما حالت B هم با وجود اینکه روند صعودی است ، اما هیجانات خرید رو به کاهش است .
همانگونه که در آموزشهای قبلی ، در بخش تئوری حراج بیان گردید ، قیمت در تمامی بازارهای سرمایه از طریق تصمیمات و معاملات معامله گران حاضر در آن بازار بر اساس تئوری حراج تغییر میکند . بدین شکل که در ابتدای یک حراج تا زمانیکه شرکت کنندگان در آن حراج این باور را داشتند که آن کالا یا سهم یا هر آن چه که بر سر آن معامله
میکردند ، ارزشی بیش از ارزشی که تا الان داشته ، دارد ؛ قیمتی بالاتر با اختلاف قیمت بیشتر نسبت به نفر قبلی پیشنهاد می دادند و اینجا جایی بود که قیمت با شتاب در حال حرکت بود ولی بعد از مدتی قیمت به جایی میرسد که معامله گران بازار به خود می گویند : درست است که این کالا ارزشمند است ، ولی نه این قدر ؛ و همین سبب می شود که اختلاف قیمت پیشنهادی نسبت به نفر قبلی کمتر و کمتر شود ؛ یعنی تمایلات و هیجاناتشان و میزان خرج کردن پولهایشان به مرور کاهش می یابد . پایه و اساس بررسی ضریب چولگی بر این اصل استوار است .
ضریب چولگی نیز مانند سرنخهای قبلی یعنی : مسافت ، عمق و شیب ، مربوط به سرنخ قدرت روند است و در بازار روند دار کاربرد دارد نه بازار رنج مخصوصا رنج چوپی . زیرا در رنج ساید سیاست مالی در جهتی خاص وجود ندارد و در چوپی هم که خود نشانه کم بود شدید نقدینگی و دستورات معاملاتی است ، بررسی موومنت کار اشتباهی است. البته یک استثنا در مورد شیب یا زاویه گام ها وجود دارد که در چوپی هم مورد استفاده قرار میگیرد. ما زمانی از این سرنخ ها استفاده می کنیم که در متن بازار ما ، مانعی پیش روی قیمت نباشد و بر اساس این سرنخها قدرت روند ، ضعف را تشخیص میدهیم . اما اگر چارچوب و سطح کلیدی و هدف قیمتی ما مشخص باشد و یا در یک رنج قرار داشته
باشیم ، بیشتر باید سهامداری کرد تا قیمت خود را به آن سطح برساند ، حال میخواهد قیمت با قدرت یا ضعف خود را به این سطح برساند ؛ مهم نیست به چه صورت ، در نتیجه بررسی قدرت و ضعف بین دو سطح ـآنچنان تاثیر ندارد.در چنین شرایطی واکنش قیمت به سطح را مورد ارزیابی قرار میدهیم . مثلا در تصویر زیر قیمت بعد از خروج از رنج با گام و اصلاح به پیش میرود ، ولی وقتی قیمت بر میگردد ، در پیش روی قیمت یک سطح کلیدی وجود دارد که باید واکنش قیمت را به آن سطح مورد ارزیابی قرار داد که آیا قادر به شکست سطح است یا قیمت مجددا برمیگردد و به روند صعودی ادامه میدهد و یا رنج میشود.
مطابق تصویر زیر ، در ابتدا حرکت قیمت در بازار بصورت رنج میباشد و اگر ما با دید سرمایه گذاری و بلند مدت ، وارد بازار شده باشیم ، اتفاقی که می افتد این است که ما بصورت تناوبی وارد محدوده سود میشویم و بعد از مدتی وارد محدوده ضرر . اما وقتی در وزن جریان سفارشات تغییری ایجاد میشود از سویینگ 6 به بعد و وزن خریداران بیشتر
میگردد ، در نوسانات بعدی قیمت ، ما دیگر وارد محدوده ضرر نمیشویم ؛ یعنی شرایط سرمایه گذاری ما بهتر شده است به عبارتی مطلوبیت سرمایه گذاری ما بهبود یافته است . این نسبت سود سازی با خط چین های آبی به نمایش درآمده . اگر درآینده ، بازار بهتر حرکت کند و اکستنشن هایی در بازار شکل گیرد ، شرایط سود دهی بهتر از قبل شده ، یعنی در مدت زمان کمتر ما توانستیم به سود بیشتری برسیم ؛ به عبارتی نسبت سود سازی ما نسبت به قبل افزایش یافته که این موضوع از شکل و زاویه خط چین ها مشخص است .
اما اگر در انتهای بازار اصلاح طولانی شود و کامپلکس پولبک اتفاق بیفتد ، این موضوع باعث میشود آن نسبت سود سازی که تا الان وجود داشت و ثابت بود ، کاهشی شود . مطابق تصویر رو به رو، اگر ما ابتدای حرکت های آخر را به هم وصل کنیم ، خطی شکل میگیرد که دیگر در دل خطهای دیگر نیست و از آن خارج شده . در چنینن حالتی ما نباید فورا به فکر خروج از معامله باشیم ، به صرف اینکه ضریب چولگی منفی است ، بلکه باید به فکر بهترین ناحیه برای خروج باشیم . مثال در این تصویر حداکثر انتظار حرکتی ما به اندازه آخرین اکستنشنی است که بعد از آن کامپلکس پولبک اتفاق افتاده ، پس ما هرجا ضعف مشاهده کردیم باید از معامله خارج شویم .
ضریب چولگی در روند ها کاربرد دارد و در رنج چوپی کاربردی ندارد . مثال در یک روند صعودی با کم شدن ضریب سوددهی سهام ، میتوان به ضعیف شدن خریداران پی برد . البته در رنج سایدوی هم با مقایسه ضریب چولگی گامهای سایدوی با هم مثلا گامهای صعودی با هم میتوان نشانه ای از ضعیف شدن یا قوی شدن خریداران یا فروشندگان پیدا کرد به طوریکه مثال آیا در گام صعودی ضریب چولگی نسبت به لگ قبلی تغیری داشته یا نه ، که اگر قوی تر شده ، می توان احتمال شکسته شدن سقف سایدوی را داد . البته در انتهای رنج چوپی که شیب لگها مثلا صعودی ، در حال افزایش و شیب لگهای مخالف در حال کاهش است و در نهایت قیمت با یک گام و اصلاح از رنج چوپی خارج میگردد ، هم چولگی افزایشی است و نشانه ای از شروع یک روند جدید می باشد .