این مقاله کاملا مطابق با منابع دانشگاهی به روز دنیا در حوزه معاملهگری و اقتصاد نوشته شده است که برای اطلاع از منابع آن میتوانید به صفحه درباره ما رجوع کنید.
عقلانیت و منطق در معاملهگری
اولین مرحله پس از آموزش معاملهگری استفاده از آن است که نحوه استفاده از آموزشها سرنوشت موفقیت را مشخص میکند. به همان اندازه که انتخاب منبع و مربی برای آموزش بسیار مهم است، نحوه استفاده از آموزش هم مهم است.
دو رویکرد برای استفاده از دانش و مهارت برای تحلیل، تصمیم و اقدام در معاملهگری وجود دارد.
1 – عقلانی
2 – منطقی
عقلانی و منطقی دو ویژگی مرتبط اما متفاوت هستند که به روشهای تفکر و تصمیمگیری اشاره دارند. در ادامه توضیحاتی درباره این دو مفهوم ارائه میشود:
عقلانی:
رویکرد عقلانی در معاملهگری بازارهای مالی برای بسیاری از افراد معقول و درست به نظر میآید. اما آیا همیشه باید معاملهگری “عقلانی” کنیم؟ عقلانیت در بسیاری از موارد به معاملهگران ضرر میزند.
عقلانی بودن به معنای استفاده از تفکر و اندیشه به طور دقیق برای تصمیمگیری و اقدام است. معاملهگران عقلانی توانایی تجزیه و تحلیل نمودار، ریسک معامله، مدیریت حجم و مدیریت خروج را با درک علل از طریق سرنخهای قیمت و معتبر بودن انتخابهای خود دارند.
آنها به اندیشه و استدلال پایبند هستند و تلاش میکنند تا از تعصبها و احساسات در تصمیمگیریهای خود پرهیز کنند. عقلانی بودن به معنای گریز از تصمیمگیریهای هیجانی یا عجولانه میباشد.
![ترید اصولی](https://chartical.storage.iran.liara.space/%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA/Trade-Analysis-PNG-File.png)
چرا عقلانیت محدودکننده و منجر به ضرر میشود؟
1 – اطلاعات ناقص: هیچ معاملهگری اطلاعات کامل ندارد. عقلانیت فرض میکند که همه اطلاعات موجود و قابل دسترسی است، اما واقعیت این است که بازارها پویا هستند و تحت تأثیر اطلاعات جدید و غیر قابل دسترس قرار میگیرند.
2 – فشارهای روانی و هیجانات: اگر عقلانیت را به عنوان یک مدل ایدهآل در نظر بگیریم، نادیده گرفتن احساسات و هیجانات در معاملهگری بسیار مخرب است.
3 – تجزیه و تحلیل بیش از حد نیاز: عقلانیت میتواند منجر به تجزیه و تحلیل بیش از حد شود زیرا از روشهای تحلیل تکنیکال و فاندامنتال استفاده میکند که این خود باعث سردرگمی و اتخاذ تصمیمات نادرست میشود. هرچه پیچیدگی تحلیل بیشتر باشد تصمیمات اشتباه بیشتر میشود.
4 – استفاده از روشهای تحلیل نظری نه تئوری: در اقتصاد رفتاری تئوریهایی وجود دارند که نشان میدهند عقلانیت مطلق منجر به تصمیمات اشتباه میشود. تئوری Market Equilibrium یکی از مهمترین آنهاست.
5 – مطالعات تجربی: تجارب معاملهگری سازمانی نشان میدهند که معاملهگرانی که از تکنیکهای تحلیلی پیچیده، تحلیل تکنیکال و مدلهای عقلانی استفاده میکنند بیشتر ضرر میکنند.
منطقی:
منطقی بودن به معنای استفاده از قوانین و اصول در تحلیل و تصمیمگیری است. این شامل استفاده از مشاهده سرنخهای قوی قیمت، استدلال منطقی و ترتیب منطقی در ارتباط با تصمیمگیریها و اقدامات میباشد.
افراد منطقی در تحلیل و تصمیمگیریهای خود سعی میکنند تا به تعادل و انصاف دست یابند. منطقی بودن معمولاً به معنای رعایت اصول منطقی و کاربرد صحیح آنها در تصمیمگیریها است.
![ترید اصولی](https://chartical.storage.iran.liara.space/%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA/stock-market-business-scene-pushing-green-buy-button-on-smartphone-money-and-world-economy-concept-png.webp)
نتیجهگیری:
عقلانی بودن معنای کلی تری از منطقی بودن میباشد و شامل جنبههای روانی و هیجانی بیشتری است، در حالی که منطقی بودن بیشتر متمرکز بر استفاده از قوانین و اصول استراتژی در تصمیمگیری است و کمتر از احساسات و هیجانات تاثیر میگیرد.
همچنین عقلانیت به طور کلاسیک به معنی اتخاذ تصمیمات بر اساس اطلاعات کامل، بررسی دقیق، و بهرهمندی از استدلال است. این مفهوم در اقتصاد کلاسیک باور دارد که انسانها به صورت عقلانی عمل میکنند تا منافع خود را بیشینه کنند.
اکنون که تعریف و تاثیر این دو را میدانیم ببینیم جایگاهشان از نظر علم اقتصاد چیست. از این فرصت استفاده کرده و به بررسی تفاوت دیدگاه اقتصاد رفتاری و اقتصاد کلاسیک در بازارهای بورس، فارکس و ارز دیجیتال و نقششان در مرز معاملهگری و تحلیلگری میپردازیم.
جایگاه عقلانی و منطقی در معاملهگری از دیدگاه اقتصاد
اقتصاد رفتاری و اقتصاد کلاسیک دو شاخه متفاوت و مهم در حوزه اقتصاد هستند که با نگاهها و مفاهیم متفاوتی به تحلیل بازارها و تصمیمات معاملهگری میپردازند. در اینجا ضمن بررسی این که چرا اقتصاد کلاسیک (تحلیل تکنیکال و فاندامنتال) منجر به ضرر مکرر معاملهگران میشوند، به برخی از تفاوتهای کلیدی این دو میپردازیم:
اقتصاد کلاسیک:
1 – رفتار عقلانی: این شاخه بر این اصل استوار است که انسانها به صورت عقلانی عمل میکنند و همیشه در پی بیشینه کردن منافع خود هستند.
2 – تعادل بازار: اقتصاد کلاسیک فرض میکند که بازارها به تعادل میرسند، که در آن تقاضا و عرضه برابر میشوند.
3 – اطلاعات کامل: فرض اقتصاد کلاسیک این است که همه معاملهگران به اطلاعات کامل بازاردسترسی دارند.
4 – عدم وجود اشتباهات سیستماتیک: در اقتصاد کلاسیک، فرض میشود که اشتباهات رفتاری یا تصادفی هستند و به طور سیستماتیک اثرگذار نیستند.
5 – مدلهای ریاضیاتی: تمایل بیشتر به استفاده از مدلهای ریاضیاتی و تحلیل ریاضی برای توجیه رفتارها و بازارها.
اقتصاد رفتاری:
1 – عدم عقلانیت: اقتصاد رفتاری معتقد است که انسانها به دلایل متعددی از جمله محدودیتهای شناختی و اطلاعاتی همیشه عقلانی عمل نمیکنند.
2 – انحرافات از تعادل: معتقد است که بازارها به دلایلی مانند تحت تأثیر قرار گرفتن از عواطف معاملهگران، به تعادل نمیرسند مگر در تغییر جریان سفارشات.
3 – اطلاعات ناکافی: تایید میکند که انسانها به دلیل محدودیتها در دسترسی به اطلاعات و پردازش آنها، عملکرد محدودی دارند.
4 – اشتباهات سیستماتیک: اقتصاد رفتاری به اشتباهات سیستماتیک و پیامدهای آنها در بازار اعتقاد دارد.
به طور کلی، اقتصاد رفتاری به دنبال درک بهتر رفتار معاملهگران موثر حاضر در بازار و تصمیمات غیرعقلانی آنها است، در حالی که اقتصاد کلاسیک به دنبال مدلسازی تغییرات قیمت بر اساس فرضیات عقلانیت و اطلاعات کامل است که منجر به شکل گیری تحلیل تکنیکال و فاندامنتال شده است.
در یک کلام، اقتصاد رفتاری به بررسی عوامل رفتاری مانند تمایلات و سماجتها، ترس از ضرر و از دست دادن سود و هیجانات میپردازد، در حالی که اقتصاد کلاسیک به عوامل عقلانی مانند نرخ ریسک به ریوارد، عرضه و تقاضا، و الگوها توجه دارد.
روش تحلیل و معاملهگری چارتیکال دقیقا بر اساس قوائد اقتصاد رفتاری میباشد که تنها روش موجود مطابق با این شاخه اقتصاد در دنیاست.
![ترید اصولی](https://chartical.storage.iran.liara.space/%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA/3d-laptop-computer-with-crystal-keyboard-charts-graph-analysis-business-financial-data-target-darts-businessman-hand-magnifying-glass-online-marketing-isolated-3d-render-illustration-png.webp)
پیچیدگیهای بازار و نقصهای اقتصاد کلاسیک – تحلیل تکنیکال
اقتصاد کلاسیک، که بسیاری از مدلهای تحلیلی بازار را شکل داده است، بر فرضیاتی مثل عقلانیت مطلق افراد و دسترسی به اطلاعات کامل استوار است. این فرضیات در دنیای واقعی غیرقابل اجرا هستند و ضررهای بسیاری برای معاملهگران به همراه دارد.
مالی رفتاری از دانش روانشناسی بهرهمند میشود تا نحوه تصمیمگیری افراد در مواجهه با مسائل مالی را مورد بررسی قرار دهد. این به مالی رفتاری اجازه میدهد تا عواملی مثل سماجتهای مالی و روانی، هیجانات، ترس از دست دادن سود، ترس با ضرر خارج شدن معامله و اثرات رفتار جمعی را در تصمیمگیری مالی در نظر بگیرد.
مثالهای عملی
مثال 1: تغییرات قیمت در بازارها
در اقتصاد کلاسیک، این باور وجود دارد که بازارها به سرعت اطلاعات جدید را جذب و قیمت به آنها واکنش نشان داده و تغییر میکنند. اما مالی رفتاری نشان داده است که برخی از تغییرات قیمت فقط به دلیل عوامل رفتاری که در بالا گفته شد اتفاق میافتند.
مثال 2: چرخههای بازار
تحلیلها در مالی رفتاری نشان میدهند که چرخههای بازار، مثل چرخههای روند و رنج، بیشتر توسط رفتار جمعی تعیین میشوند تا اطلاعات جدید یا تغییرات در عوامل اقتصادی بنیادی و آمارهای اقتصادی.
2 – ابزارهای تحلیلی متفاوت
مالی رفتاری از مجموعهای از سرنخهای متفاوت استفاده میکند که بسیاری از آنها مثل نظریه نقطهی بی وزنی، پرتاب قیمت، عمق اصلاح و مفهوم ارزشگذاری اقتصادی رفتاری بر اساس تئوری حراج یا همان ارزندگی قیمت (BEV) هستند.
نتیجهگیری
مالی رفتاری با ترکیب علوم اقتصادی، اجتماعی و روانشناسی، دیدگاهی جدید و موثر در تحلیل و معاملهگری بازارهای مالی ارائه میدهد. با توجه به اینکه این روش بر پیچیدگیها و ناکارآمدیهای واقعی بازار یعنی معاملهگران در دام افتاده تمرکز دارد، به عنوان بهترین روش برای تحلیل و معاملهگری شناخته شده است.
بیشتر بدانید
تئوری انتخاب تصمیم (Decision Choice Theory) یکی از مدلهای روانشناختی است که در علم اقتصاد رفتاری مورد توجه قرار گرفته است. این تئوری میکوشد به درک و توصیف نحوه تصمیمگیری انسانها در شرایط عدم قطعیت پرداخته و اصول عقلانیت محدود را در نظر میگیرد. در بازارهای مالی، تصمیمگیری یک فرآیند پیچیده است که تحت تأثیر عوامل متعددی از قبیل اطلاعات موجود، عوامل روانشناختی، و حتی فشارهای مالی قرار میگیرد.
تأثیرات تئوری انتخاب تصمیم بر معاملهگری
1 – عقلانیت محدود: تئوری انتخاب تصمیم به ما نشان میدهد که عقلانیت انسانها محدود است. معاملهگران نیز ممکن است نتوانند تمامی متغیرها و اطلاعات مرتبط با یک معامله را کامل مورد تجزیه و تحلیل قرار دهند. بنابراین، انتخابهای آنها ممکن است از عقلانیت کامل دور باشد.
2 – اشتباهات روانشناختی: بسیاری از معاملهگران به دلیل تأثیرات روانشناختی مانند اطمینان بیش از حد، ریسک گریزی و غیره ممکن است تصمیمات غیرعقلانی بگیرند. این تئوری میتواند به آنها آگاهی بیشتری نسبت به این اشتباهات بدهد.
3 – تأثیرات اجتماعی و فرهنگی: تئوری انتخاب تصمیم به بررسی تأثیرات اجتماعی و فرهنگی بر تصمیمگیری پرداخته و میتواند به معاملهگران کمک کند تا از تأثیر نادرست این عوامل بپرهیزند.
4 – مدیریت ریسک: با درک بهتر از نحوه تصمیمگیری و عوامل مؤثر بر آن، معاملهگران میتوانند ریسکها را بهتر مدیریت و کنترل کنند، و به این ترتیب عملکرد خود را در بازارهای مالی بهبود بخشند.
در نهایت، تئوری انتخاب تصمیم یک ابزار مفید برای درک پیچیدگیها و چالشهای تصمیمگیری در بازارهای مالی است. با کمک این تئوری، معاملهگران میتوانند تصمیمات بهینهتری بگیرند و عملکرد خود را ارتقاء دهند.
دیدگاه ها و پرسش ها
تعداد دیدگاه های این صفحه 0 تعداد کل دیدگاه ها: 11,693شما اولین دیدگاه را ثبت کنید!
دیدگاه شما
دیدگاه ها و پرسش ها
دیدگاه خود را با ما به اشتراک بگذارید
ثبت اولین دیدگاه
با تبادل تجربه و نظر زمان بخرید
پاسخگویی حداکثر 30 دقیقه کاری
جهت ارسال کامنت لطفا به سایت وارد شوید